ایندیپندنت گزارش کرد:
هیلاری کلینتون قربانی "اوراق پاناما" خواهد شد؟
افشای این موضوع که ثروتمندان پولهایشان را در بهشتهای مالیاتی خارجی انباشتهاند، به خودی خود غافلگیرکننده نیست. با این وجود، مقیاس عظیم 11.5 میلیون صفحه سندی که شرکت حقوقی موساک فونسکا درز کرده است، طوفانی بزرگ به راه انداخته و مسئلۀ عدالت مالیاتی را دوباره داغ کرده است. احتمالاً اوراق پاناما تنها مشتی نمونۀ خروار باشد و زمانی که نظیر این اطلاعات بیشتر افشا شود، تاثیر فراوانی بر سیاستهای جهانی خواهد گذاشت.
به گزارش ایندیپندنت، از مشخصات انتخابات مقدماتی این دورۀ دموکراتها در ایالات متحده، شکل گیری خشم فزاینده نسبت به ثروتمندان جهانی است. رسوایی اوراق پاناما نیز بر خشم عمومی نسبت به اقدامات کسانی که نزد عموم نماد چهرههای نزدیک به کانونهای قدرت و ثروت محسوب میشوند، یعنی کسانی که ساکت ایستادند و اجازه دادند که ناعدالتیها اتفاق بیافتد، خواهد افزود.
اگرچه تا به حال، آمریکایی سرشناسی قربانی این افشاگری نشده، اما انتظار میرود که تک تک کاندیداها در مقابل این رسوایی از خود واکنش نشان دهند. در این میان هیچ کس به اندازۀ هیلاری کلینتون تحت فشار قرار نخواهد گرفت. او برای برخی از آمریکاییها، تجلی "نخبگان جهانی ثروت" است و در مقابل او، برنی سندرز، آنتی تز این جریان به نظر میرسد.
این افشاگری بزرگ نشان میدهد که دولتهای سراسر جهان به صورت آگاهانه از دور زدن مالیات توسط ثروتمندان چشمپوشی کردهاند. اگرچه کلینتون به هیچکدام از خلافهای افشا شده در این اوراق مرتبط نیست، اما این حس وجود دارد که او نیز از قماش نخبگان ثروتی است که از چنین زیرآبی رفتنهایی سود میبرند.
مشخص شده است که کلینتون برای تصویب توافقنامۀ تجارت آزاد پاناما، تلاش زیادی به خرج داده بوده است، در حالی که سندرز با اشاره به پژوهشی که هشدار میداد این امر توانایی دولت را برای جلوگیری از فعالیتهای شبهه برانگیز یا غیرقانونی محدود خواهد کرد، به شدت در مخالفت با این توافقنامه تلاش کرده بود. حتی اگر در ادامۀ انتشار اسناد پاناما، همچنان نامی از کلینتونها نیاید، سندرز میتواند بر این موضوع تکیه کند که کلینتون بخشی از همان طبقهای است که در مسئول این رسوایی هستند، و به سواستفادههایی که از طریق توافقنامههای تجاری از سیستم صورت میگیرد کمک کرده است.
با توجه به اینکه ظاهراً این رسوایی سر دراز دارد، به احتمال زیاد، با ادامۀ انتشار اخبار این رسوایی بسیاری از رایدهندگانی که هنوز تصمیم قطعی نگرفتهاند در انتخابات مقدماتی حیاتی پیش رو، از جمله در نیویورک، به اردوگاه سندرز گرایش خواهند یافت. در انتخابات ملی، کاندیدای پیشتاز جمهوری خواهان، یعنی دونالد ترامپ، با توجه به سوابق نه چندان درخشان خود در زمینۀ مالیات، حرفی برای گفتن در مقابل سندرزی که کاملاً از این مسائل مبراست، نخواهد داشت. از طرفی، سندرز تنها کاندیدایی است که از تقابل یک درصد ثروتمند جامعه با 99 درصد دیگر سخن میگوید. بر اساس نظرسنجیهای اولیه، چنانچه برنی سندرز بتواند نامزدی حزب دموکرات را به خود اختصاص دهد، با اختلاف بالایی ترامپ را شکست خواهد داد.
اما این ماجرا از نبرد نامزدها فراتر است و نبرد اعتقادات است. جهانیسازی که توسط امثال هیلاری کلینتون ترویج میشود، به ثروتمندترین اقشار جامعه امکان میدهد تا از سیستم سواستفاده کنند، در حالی اقشار عادی و کارگر جامعه، مجبورند هزینۀ امور را بپردازند. این رویه دهههاست که جزسان داشته است و کلینتونها به عنوان یک خانوادۀ سیاسی، هیچ کاری در قبال آن انجام ندادهاند. هیلاری همچنان سیاستهای رقیبش را رویاپردازانه توصیف میکند، در حالی که اگر شرکتهای بزرگ میزان منصفانه و قانونی مالیاتشان را بپردازند، بسیاری از برنامههای سندرز به راحتی عملی خواهند شد.
هر چه این رسوایی بیشتر کش پیدا کند، سندرز سود بیشتری خواهد برد. و اگر از قضا رسوایی دیگری از کلینتون رو شود، برنی سندرز میتواند خود را از حالا آمادۀ ورود به کاخ سفید کند.
انتشار گزارش مربوط به نقش انگلیس در جنگ عراق بار دیگر به تعویق افتاد
منابع انگلیسی روز شنبه گزارش دادندکه دیوید کامرون نخست وزیر انگلیس احتمالا زمان انتشار گزارش مربوط به نقش کشورش در جنگ عراق در سال 2003، را به بعد از زمان برگزاری همه پرسی موسوم به 'برگزیت' موکول کرده است.
روزنامه دیلی میل در گزارشی نوشت: انتشار اطلاعاتی در جمعه شب گذشته درخصوص به تعویق افتادن گزارش کمیته موسوم به 'چیلکات ' در مورد دخالت انگلیس در جنگ عراق سبب بالا گرفتن انتقادات از دولت کامرون شده است.
این روزنامه افزود: تصمیم کامرون برای به تعویق انداختن انتشار عمومی گزارش جنگ عراق، سبب شده است که وی متهم به این مساله شود که به عمد انتشار گزارش یاد شده را به عقب انداخته است.
دیلی میل افزود: تاخیر مجدد در انتشار این گزارش در حالی صورت می گیرد که انتظار می رود که در گزارش یاد شده شماری از شخصیت های سیاسی به دلیل نقش آنها در دخالت انگلیس در جنگ عراق مورد محکومیت قرار گیرند.
روزنامه دیلی تلگراف نیز روز شنبه در گزارشی به نقل از منابع دولتی نوشت: غیر متحمل است که انتشار گزارش مربوط به جنگ عراق تا قبل از 23 ژوئن آینده که زمان همه پرسی خروج انگلیس از اتحادیه اروپا است، منتشر شود.
دیلی تلگراف افزود: تاخیر در انتشار گزارش کمیته حقیقت یاب چیلکات در حالی صورت می گیرد که این گزارش از ماه آینده میلادی در اختیار اعضای کابینه انگلیس قرار خواهد گرفت.
به نوشته این روزنامه، دیوید کامرون نخست وزیر انگلیس پیش از این عنوان کرده بود که خواهان این است که این گزارش دو هفته بعد از دریافت توسط اعضای کابینه، منتشر شود.
'جان چیلکات'، رئیس کمیته حقیقت یاب در مورد نقش انگلیس در جنگ عراق در سال 2003 ، در اکتبر سال گذشته میلادی (آبان ماه گذشته) در یادداشتی به نخست وزیر انگلیس اعلام کرده بود متن گزارش کامل این کمیته در 18 آوریل 2016 آماده شده و پس ازآن برای بررسی های امنیتی به مقامات انگلیس تحویل خواهد شد.
چیلکات در همین حال پیش بینی کرده بود که گزارش این کمیته در ماه ژوئن یا جولای سال 2016 برای عموم منتشر شود.
وی همچنین عنوان کرده بود که در این گزارش دو میلیون واژه ای، تلاش شده تا مطابق با قوانین حقوق بشر کنوانسیون اروپا تنظیم شود.
در همین حال 'دیوید داویس' وزیر دفاع کابینه در سایه ( حزب کارگر) به دیلی تلگراف گفته که او سعی می کند در جریان نشست مجلس عوام در 14 آوریل، مساله ضرورت انتشار گزارش چیلکات را در اولین زمان ممکن مطرح سازد.
دیوید داویس همچنین با اشاره به چشم انتظار بودن خانواده سربازان انگلیسی کشته شده در جنگ عراق برای انتشار این گزارش، از دولت کامرون به دلیل بروز تاخیر در گزارش کمیته چلیکات که می تواند مرهمی بر زخمی ها خانواده های یاد شده باشد، انتقاد کرد.
کمیته چیلکات، کمیته ای حقیقت یاب است که در سال 2009 میلادی از سوی ‘گوردون براون’ نخست وزیر انگلیس به منظور بررسی جزئیات چگونگی مشارکت انگلیس در جنگ عراق که در جریان آن 179 نظامی انگلیس کشته و 3500 نفر از آن ها هم مجروح شدند، تشکیل شد.
'جان چیلکات' رئیس این کمیته ی تحقیقاتی ابراز امیدواری کرده بود که گزارش نهایی تا پایان سال 2010 میلادی آماده شود؛ هرچند گفته بود که ممکن است تکمیل گزارش تا سال 2011 میلادی به تعویق افتد.
وی تاکنون تاخیر در انتشار این گزارش را ناشی از حساس و مهم بودن وظیفه محوله و ضرورت بررسی همه جانبه اسناد و شواهد که برخی اوقات دسترسی به آن ها مشکل بوده، عنوان کرده است.
به گفته برخی از تحلیل گران، افشای احتمالی اسناد محرمانه در خصوص فریبکاری های صورت گرفته از سوی مقامات ارشد آمریکا و انگلیس برای توجیه حمله به عراق در سال 2003 میلادی، احتمالا از جمله علل تاخیر مکرر در انتشار گزارش کمیته چیلکات بشمار می آید.
به گفته این تحلیل گران، انتظار می رود، گزارش چیلکات ضمن انتقاد از چهره های شاخص دولت کارگری تونی بلر، اقدام به افشای مذاکرات دیپلماتیک پنهانی بین آمریکا و انگلیس ازجمله مکاتبات بین بلر و جورج دبلیو بوش، رئیس جمهور سابق آمریکا کند که این مساله چندان باب میل واشنگتن که از متحدان نزدیک لندن است، نخواهد بود.
علاوه بر این، حساسیت برانگیز بودن گزارش کمیته چیلکات با توجه به اینکه هم اینک انگلیس و آمریکا بار دیگر به شدت درگیر مسایل عراق و سوریه شده اند، می تواند توجیه گر عدم تمایل دولت محافظه کامرون برای انتشار گزارش این کمیته که به خوبی می توانست حملات و انتقادات تندی را علیه حزب مخالف کارگر کند، باشد.
سندرز، اینشتین، ایران و باقي قضايا
آنچه از بین دیالوگ های چند وقت اخیر سندرز قابل برداشت است اینکه او دنبال یک ارتباط «تازه» با ایران است؛ ترجیح می دهد که به جای ادامه نوار دشمنی و خصومت با ایران، از تهران، دوست و متحدی قابل احترام برای واشنگتن بسازد.
چهره ای ژولیده پولیده دارد؛ حتی خوشبینترین طرفداران حزب دموکرات هم فکر نمیکردند که او تا اینجای کار دوام بیاورد و خود را محبوب صدها هزار جوان آمریکایی کند. از دوران جوانی تا همین امروز، دستی به سرورویش نکشیده است. انگار دوست دارد شبیه یک نفر باشد؛ آلبرت انیشتین. موهایی شبیه او دارد و هر کسی را در نگاه اول یاد دانشمند پرآوازه فیزیک می اندازد.شاید اگر روی برخی از رفتارهایش هم زوم کنیم، کارهایی شبیه مرد آلمانی می کند. هر چند خودش هم اصالتی لهستانی دارد. برنی سندرز. مردی یهودی که اتفاقاً درست مثل اینشتین با چیزی به اسم کشور اسرائیل، مشکل دارد و «صهیونیسم» را فقط در حدّ یک تفکر و قومیت می داند. آقای سناتور در سال ۱۹۶۳ به سرزمین های اشغالی می رود و در مزارع اشتراکی (کیبوتص) که باشیوههای سوسیالیستی اداره میشد کار و زندگی می کند تا یک زندگی ساده و بیپیرایه را تجربه کند؛ شاید برخی از تفکرات پوپولیستی امروزی اش ، ریشه در همان دوران دارد. او به شدت عاشق سیستم سوسیال دموکرات بهخصوص مدل اسکاندیناوی آن است. درست است که امروز در کمپین دموکرات ها، حضور دارد اما اگر «پیچ و مهره» های مانیفست های حزب دستش بود، تک تک آنها را باز می کرد و بعد مانیفست سوسیال دموکرات های اروپایی را بهجایش، می بست! پیرمرد محبوب جوانان آمریکایی، از لزوم تغییرات اساسی در مورد برابری دستمزدها، تأمین آموزش و بهداشت رایگان، افزایش مالیات ثروتمندان و مبارزه با تبعیضهای نژادی و جنسیتی در کشورش، حرف می زند. او حتی هنوز ، قدرتی در دست ندارد، چوب در لانه صهیونیست ها کرده و معتقد است که باید امثال نتانیاهو را برای برخوردهای بدشان با فلسطینیان، تحت فشار شدید گذاشت. این را گفتم تا به اینجا برسم که سندرز، اهل پول گرفتن از این و آن نیست و خودش را مثل یک فوتبالیست لژیونر به لابی های صهیونیستی، نفروخته است. همین است که در پایان پیش انتخابات روز یکشنبه در نوادا ، وقتی با اختلاف چند رأی، کارزار را به هیلاری باخت، به شدت از ورود پول های کثیف به عرصه کمپین های انتخاباتی در ایالات متحده، انتقاد کرد.
برني و آلبرت
برگردیم به شباهت های برنی و آلبرت؛ هردوی آنها خود را صلح طلب، طرفدار حقوق بشر و البته سوسیال دموکرات می دانند. سندرز و اینشتین، چپگرا هستند و به شدت نوعی سادهزیستی شبیه گاندی را قبول دارند؛ اینشتین در جایی از خاطراتش نوشته است: « از نظر من نگرش گاندی ، روشنبینانهترین نگرش در میان تمامی سیاستمداران زمان ماست. باید تلاش کنیم تا با روحیه وی کارها را انجام دهیم، نه آنکه برای نبرد برای آرمانهایمان به خشونت متوسل شویم، بلکه باید این کار را به دور از تمامی پلیدیها انجام دهیم.»
حالا همین مدل فکری را در کنار صحبت های سندرز بگذارید که می گوید اگر رئیس جمهور شود، تمام «جنگی بازی» های خاورمیانه را جمع می کند و بیشتر روی مسائل داخلی آمریکا متمرکز می شود تا اینکه بخواهد با خشونت به کشورهایی چون عراق، افغانستان و سوریه حمله کند. همین طور این را هم فراموش نکنید که اینشتین یکی از بنیانگذاران حزب دموکرات آلمان و یکی از اعضای اتحادیه فدراسیون معلمان آمریکا (از اتحادیههای وابسته به فدراسیون کارگران آمریکا - کنگره سازمان های صنعتی) بود. کسی چه می داند شاید، مدل موها و حرف های برنی تحت تأثیر خواندن زندگینامه و افکار آلبرت باشد و شاید هم اینشتین اینبار هوش و ذکاوت فیزیکی را کنار گذاشته و در لباس یک سیاستمدار، وارد صحنه شده است؛ برای جبران خرابی های بمب اتم! هر چند نباید نادیده بگیریم که برنی سندرز هم فوق العاده هوشمند است؛ دست کم نگیرید مردی را که مثل هیلاری کلینتون، یک عمر در نقش بانوی اول آمریکا، سناتور معروف نیویورک و البته وزیر امور خارجه ایالات متحده در مقابل نگاه رسانه ها نبوده است و این طور توانسته خودش را بالا بکشد. او در پیش انتخابات نیوهمپشایر، حتی هیلاری را شکست داد. این ها همه حکایت از مردی با ظاهر ساده اما درونی پيچیده و حسابگر دارد. سندرز را نباید دست کم گرفت؛ او خیلی خوب به درد ریاستجمهوری آمریکا می خورد. موهای سپید او، شاید تجربه ای باشد از چیزهایی که خودش می گوید؛ پشیمانی کشورش از مشارکت در کودتای 28 مرداد علیه دکتر مصدق.
برنی سندرز و ایران
حرف که از مصدق شد، بهتر است برویم سراغ دیدگاه های سندرز درباره سرزمین پارس. سندرز همین چند روز پیش گفت، خیال ندارد فردای روز پیروزی اش در انتخابات، سفارتخانه آمریکا را در تهران، بازگشایی کند اما به شدت به سمت عادی سازی روابط با ایران پیش میرود و هر کاری می کند تا با «قدرت جهانی» خاورمیانه، از در دوستی و تعامل بیرون بیاید. سندرز درواقع، دنبال عذرخواهی «عملی» بابت جریان کودتای 28 مرداد است و میخواهد پایانی باشد بر مدل «شفاهی» پشیمانی آمریکا از اقدام علیه مصدق. نکته جالب ماجرا اینجاست که سندرز حتی شبیه مصدق هم هست! هردوی آنها، تحصیلات شان در زمینههایی مثل علوم سیاسی و حقوق بوده است، معتقد به حقوق زنان و جوانان و البته دارای تفکرات چپگرایانه هستند.
آنچه از بین دیالوگ های چند وقت اخیر سندرز قابل برداشت است اینکه او دنبال یک ارتباط «تازه» با ایران است؛ ترجیح می دهد که به جای ادامه نوار دشمنی و خصومت با ایران، از تهران، دوست و متحدی قابل احترام برای واشنگتن بسازد. شاید اگر بخواهم بگویم که او چند درجه «اوباما»تر از رئیس جمهور فعلی ایالات متحده است، حرف اشتباهی نگفته باشم. به عبارت دیگر، به احتمال خیلی زیاد اگر سندرز ساکن عمارت سپید رنگ واشنگتن دی.سی شود ، ضمن ادامه سیاستهای نسبتاً تعاملی باراک اوباما در قبال ایران، ماشین «تغییر» را دوباره استارت خواهد زد و بعید نیست که حتی برای سفر به ایران ، ابراز آمادگی کند!
مهدي دل روشن
مقاله نامزد جایزه نوبل اقتصاد درباره سندرز:
آمریکا وارد دوران سیاسی جدیدی میشود
توماس پیکتی اقتصاددان فرانسوی و نامزد جایزه نوبل اقتصاد که با کتاب سرمایه در قرن بیست و یک جنجالی در نظام سرمایه داری به پا کرد در مقاله ای که در لوموند به چاپ رسیده ظهور پدیده سندرز در آمریکا را بررسی کرده است.
پیکتی در مقاله خود آورده است:
چگونه می توانیم موفقیت باورنکردنی کاندیدای "سوسیالیست" برنی سندرز را در انتخابات مقدماتی امریکا تفسیر کنیم؟ سناتورِ ایالت ورمانت اکنون در میان رای دهندگانِ کمتر از پنجاه سالِ متمایل به دموکرات از هیلاری کلینتون پیشی گرفته است و تنها با کمکِ نسل های مسنتر است که کلینتون توانسته هنوز در نظرسنجی ها جلوتر باقی بماند.
از آنجا که سندرز با ماشینِ سیاسیِ کلینتون ها روبروست، و همچنین با توجه به محافظه کاری جریان اصلی رسانه ها، این امکان هست که سندرز برنده ی رقابت با کلینتون نباشد. با این وجود اکنون به خوبی نشان داده شده است که سندرزی دیگر - احتمالا جوانتر و نه انقدر سفیدپوست - می تواند در آینده ای نزدیک برنده ی انتخابات ریاست جمهوری امریکا شود و چهره ی این کشور را تغییر دهد. درواقع از بسیاری جهات ما شاهد پایانِ دوران سیاسی-ایدئولوژیکی هستیم که با پیروزی رونالد ریگان در سال ۱۳۵۹ آغاز گشت.
اجازه دهید کمی به گذشته نگاهی بیندازیم. از دهه ۱۳۱۰ تا ۱۳۵۰ امریکا در خط مقدم جبهه ای از سیاست های اقتصادی قرار داشت که هدفش کاهشِ اختلاف طبقات اجتماعی در داخل کشور بود.
بخشی از این سیاست ها به خاطر نشان دادن اختلاف با "اروپای کهن" بود که بسیار نابرابر و مخالف با روح دموکراتیک امریکایی دیده می شد. به همین دلیل در سالهای میان دو جنگ جهانی، امریکا سیستم مالیات بر درآمد و املاک بسیار پیشرویی را ابداع نمود و سطوحی از پیشرو بودن مالی را برقرار کرد که هیچگاه در آنسوی اطلس [اروپا] دیده نشده بود.
از ۱۳۱۰ تا ۱۳۶۰ - برای نیم قرن - نرخ مالیات برای بالاترین درآمد (بیش از یک ملیون دلار در سال) به طور میانگین ۸۲% بود، با حداکثر مالیاتی برابر ۹۱% بین دهه های ۱۳۲۰ تا ۱۳۴۰ (دوران روزولت تا کندی). نرخ حداکثر مالیات در هنگام انتخاب ریگان در ۱۳۵۹ هنوز به میزان قابل توجهِ ۷۰% بود.
چنین سیاستی به هیچ وجه رشدِ قدرتمندِ اقتصادِ امریکای پس از جنگ را تحت تاثیر قرار نداد، به این دلیلِ ساده که در واقع دلیل خاصی برای پرداخت پنجاه میلیارد به ابرمدیران اقتصادی نیست وقتی چندمیلیارد هم کفایت می کند.
مالیات بر املاک نیز، که به همین میزان پیشرو بوده و برای گرانقیمت ترین املاک به ۷۰% تا ۸۰% می رسید (این نرخ در آلمان و فرانسه تقریبا هیچگاه از ۳۰% تا ۴۰% فراتر نرفته است) به میزان زیادی از تجمع ثروتِ تولید شده ی امریکاییان در نزد معدودی جلوگیری کرد، درحالیکه آنان از نابودی ها و جنگ هایی که اروپاییان با آن مواجه بودند نیز در امان بودند.
* یک سرمایه داری افسانه ای
در عین حال در دهه ۱۳۱۰، سالها پیش از آنکه کشورهای اروپایی اقدامی کنند، ایالات متحده برای کل کشور حداقل دستمزدی تعیین کرده بود. در اواخر دهه ۱۳۴۰ این مقدار حدود ۱۰ دلار در ساعت (به قیمت های امروزی) بود، که با فاصله بسیاری بالاترین مقدار در زمان خود بود.
تمامیِ این سیاست ها تقریبا بدون ایجادِ بیکاری پیگیری می شد، زیرا هم سطحِ بالای قابلیتِ تولید و هم سیستمِ آموزشی اجازه ی آن را می داد. در همین زمان هاست که این کشور به اختلافِ حقوقیِ غیردموکراتیک میان سفیدها و رنگین پوستان در ایالاتِ جنوبی بالاخره پایان داد و سیاست های اجتماعی جدیدی را اتخاذ کرد.
همه این تغییرات مخالفت های شدید و مردنمایانه ای را شعله ور ساخت، به خصوص در میانِ نخبگان مالی و بخشِ مرتجعِ رای دهندگانِ سفیدپوست.
تحقیر شده در ویتنام، امریکای دهه ی پنجاه بیش از پیش نگرانِ آن بود که بازندگانِ جنگِ دومِ جهانی (به طور خاص آلمان و ژاپن) با سرعتی بسیار زیاد در حالِ رسیدن به این کشورند.
ایالاتِ متحده همچنین از بحران نفت، تورم و عدم به روزرسانی نرخ مالیاتی ضربه خورده بود. [بحران گروگانگیری و کاهش اعتبار جهانی امریکا نیز در همین زمان بود.] سوار بر امواجِ همه ی این نارضایتی ها، ریگان در ۱۳۵۹ بر پایه ی برنامه ای انتخاب شد که هدف از آن بازگشتِ سرمایه داری افسانه ایی بود که گفته می شد زمانی در گذشته وجود داشته است.
اوج این برنامه ی جدید، تجدیدنظر در مالیات ها در سال ۱۳۶۵ بود که به نیم قرن سیستم مالیاتی پیشرو پایان داد و نرخ مالیات برای بالاترین درآمد را به 28% کاهش داد.
دموکرات ها هیچگاه این تغییرات را به درستی به چالش نکشیدند، نه در زمان کلینتون (۱۳۷۱ تا ۱۳۷۹) و نه اوباما (۱۳۸۷ تا ۱۳۹۵)؛ دورانی که مالیاتِ حداکثر در نرخی حدود
%۴۰ ثابت شد که دو برابر کمتر از میزانِ میانگین مالیاتی در سالهای ۱۳۱۰ تا ۱۳۶۰ است.
این تغییرات باعث انفجاری از نابرابری اقتصادی در ایالات متحده شد که با حقوق های بسیار بالا برای آنانی که امکانش را داشتند و همچنین رکودِ مالی برای تقریبا تمام دیگر امریکاییان همراه بود. همه ی این اتفاقات در حالی رخ داد که رشدِ اقتصادی نیز چشمگیر نبوده است (هرچند که در هر حال از اروپا بالاتر بوده است که در مشکلاتی متفاوت دست و پا می زند).
* برنامه ای پیشرو
یکی از اقداماتِ ریگان، ثابت نگاه داشتن حداقلِ دستمزد بود که از ۱۳۵۹ به این طرف به شکلی آرام اما مطمئن به دلیلِ تورم کاهش یافته است. (کمی بیش از ۷ دلار در ساعت در سال ۱۳۹۴ در مقابل ۱۱ دلار در ساعت در سال ۱۳۴۸). مجددا این رژیم سیاسی-ایده اولوژیک تقریبا هیچگاه در دوران کلینتون و اوباما به چالش کشیده نشده است.
موفقیت های فعلی سندرز نشان می دهد که بسیاری از امریکاییان از افزایش نابرابری و آنچه "تغییرات [صرفا] سیاسی" خوانده می شود خسته شده اند و قصد دارند هم برنامه ای پیشرو را احیا کنند و هم سنتِ امریکایی مساوات را. هیلاری کلینتون، که در سال ۱۳۸۷ چپگرایانه تر از اوباما در زمینه هایی چون بیمه ی سلامت کمپین می کرد، اکنون به نظر در حالِ دفاع از وضعیت جاریست، وارثی دیگر بر رژیمِ سیاسیِ ریگان - کلینتون - اوباما.
سندرز به صراحت می گوید که خواستار بازگشت مالیاتهای پیشرو و حداقلِ دستمزدی بالاتر است (۱۵ دلار در ساعت). او به این موارد بیمه ی سلامت و دانشگاههای رایگان را نیز می افزاید، آنهم در کشوری که نابرابری در دسترسی به آموزش به سطوحی باورنکردنی رسیده است. او دره ای عمیق را نشان می دهد که میانِ زندگی روزمره ی اغلب امریکایی ها و دلداریهای سخنرانی های سیاسی کارانه ی برندگانِ سیستم پدید آمده است.
در همین حال، حزب جمهوریخواه در گفتمانی ابرملی گرایانه، ضد مهاجر و ضد اسلام غرق می شود (گرچه اسلام نیروی مذهبی چندان قدرتمندی در این کشور نیست)، و پرستشِ بی حد و حصرِ اموالِ انباشته شده ی سفیدپوستانِ ثروتمند.
قاضی های منسوب شده توسط ریگان و بوش هرگونه مانع قانونی دربرابر تاثیرگذاری پولِ ثروتمندان بر سیاست را از بین برده اند، امری که به شدت راه پیش روی کاندیدایی نظیر سندرز را پیچیده می کند. با این وجود، اشکال جدید ایجاد حرکتِ سیاسی و تامینِ مالی توسطِ مردم توان مقابله با این روند را دارد و قادر است امریکا را وارد دوران سیاسی جدیدی کند. ما با پیشگویی های تیره و تاریکِ "پایان تاریخ" فاصله بسیاری داریم.
ناتو در دریای اژه بدنبال چیست؟
بر اساس تصمیم تازه ناتو از این پس ترکیه از توانایی لازم برای برخورد مؤثرتر با باندهای قاچاق برخوردار میشود. ترکیه در واقع یک نقطه عبور برای بیش از یک میلیون آوارهای است که در سال 2015 وارد اروپا شدند.
طبق اعلام «ینس استولتنبرک» دبیرکل سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در جریان اجلاس دو روزه وزرای دفاع 28 کشور عضو این سازمان در 11 فوريه سرانجام این سازمان به درخواست آلمان، یونان و ترکیه تصمیم به همکاری جهت مقابله با مهاجرت غیرقانونی و قاچاق مهاجران و حل این بحران گرفت. طبق این تصمیم چنانچه سرنشينان کشتیهای ناتو، پناهجويانی را که در دريا دچار سانحه شدهاند، پيدا کنند، موظفند آنها را نجات دهند و به ترکيه بازگردانند. مسیر دریایی ترکیه به یونان یکی از پررفت و آمدترین مسیرها برای هزاران پناهجویانی است که قصد دارند وارد کشورهای اروپایی شوند.
به گفته دبیر کل ناتو«در راستای همکاری ناتو برای رفع بحران پناهجویان و مهاجرت قانونی تصمیم گرفتیم. در همین راستا ناو آلمانی واقع در دریای مدیترانه جهت مقابله با مهاجرت غیرقانونی مأموریت نظارت بر دریای اژه و برقراری ارتباط مستقیم با آژانس «فرونتکس» خواهد شد. بر اساس این توافق نیروهای نظامی ترکیه و یونان به حریم هوایی و دریایی هم وارد نخواهند شد. به جای آن کشتیهای ناتو بنا به درخواست کشورهای مذکور در دریای اژه بین کشورهای یونان و ترکیه فعالیت کرده و از تحولات جاری مسئولین دو کشور را مطلع خواهند کرد. این سازمان قرار است با مداخله در دریای اژه به امر جمع آوری اطلاعاتی برای اروپاییان و ترکها کمک کنند.
کشورهای عضو ناتو پیشتر نیز کشتیهایی در بخش شرقی دریای مدیترانه به عنوان بخشی از تلاشها برای تقویت دفاع هوایی ترکیه مستقر کرده بودند. اما درپی تصمیم جدید، ناوگان ناتو در این عملیات متشکل از سه ناو خواهد بود و بلافاصله نخستین گروه از ناوهای پیمان نظامی ناتو برای مقابله با ورود پناهجویان به اروپا با واسطه قاچاقچیان انسان وارد سواحل ترکیه در دریای اژه شد. هر چند این حضور ناتو ابتدا ارزش نمادین دارد و به جمع آوری اطلاعات و نظارات و کنترل محدود میشود، ولی از این جهت که نشانگر حضور ناتو در قائله مهاجرین است، حائز اهمیت است. کشتی سوخترسان «اف. جی. بی بن»، (FGB Bonn)، و ناوچههای ترکیهای «تی سی جی بارباروس» (TCG Barbaros) و کانادایی «ان سی اس ام فردیریکتون» (NCSM Fredericton) در دریای اژه و در مأموریت به سر میبرند. این سه کشتی بخشی از ناو گروه دریایی ناتو مستقر در دریای اژه، و تحت فرماندهی نیروهای آلمانی است.
طبق تصمیم ناتو از این پس ترکيه از توانايی لازم برای برخورد مؤثرتر با باندهای قاچاق برخوردار میشود. ترکیه در واقع یک نقطه عبور برای بیش از یک میلیون آوارهای است که در سال 2015 وارد اروپا شدند. اروپا بدترین بحران پناهجو را از جنگ جهانی دوم تاکنون تجربه کرده است. این آوارگان وقتی به یونان میرسند، به آلمان، فرانسه و اسکاندیناوی سفر میکنند اما برای رسیدن به یونان مجبورند از دریای اژه عبور کنند. طبق اعلام سازمان بینالمللی مهاجرت، سال گذشته بیش از 847 هزار تن از مهاجران و پناهجویان سوری و دیگر کشورها، از طریق دریا از ترکیه به یونان عبور کردند. بیش از 800 تن از این پناهجویان در دریای اژه غرق شده و جان خودشان را از دست دادند. حدود 70 هزار نفر از آنها تنها در ماه ژانویه وارد یونان شدند و 400 نفر از آنها در حین انجام چنین کاری جان خود را از دست دادند.
این تصمیم ناتو با استقبال کمیسیون اروپا نیز روبرو شده است. آقای اسخیناس سخنگوی این کمیسیون از تصمیم ناتو مبنی بر اعزام نیروی دریایی به دریای اژه جهت مقابله با فعالیت باندهای قاچاق انسان استقبال و ابراز امیدواری نمود مداخله ناتو به نجات جان پناهجویان و تقویت نظارت مرزی کمک کند. وی تاکید دارد نیروی اروپایی Frontex با فرماندهی ناتو در دریای اژه همکاری خواهد کرد. «اشتون کارتر» وزیر دفاع آمریکا در نشست وزرای دفاع در مقر ناتو از این تصمیم استقبال و مدعی شد «ناتو و تمامی طرفین مذاکره امروز به تمایل ناتو برای پشتیبانی و بخشی از این عملیات بودن، تاکید کردند. هر سه کشور بر لزوم اقدام فوری ناتو تاکید دارند و آمریکا نیز به شدت با آن موافق است زیرا زندگی افراد و سرنوشت آنها در معرض خطر قرار دارد».
خانم «اورزولا فون در لاین» وزیر دفاع آلمان که کشورش در ماموریت سازمان پیمان آتلانتیک شمالی «ناتو» برای کمک به جلوگیری ورود پناهجویان که از مسیر دریای اژه وارد اروپا میشوند، مشارکت خواهد کرد، اعتقاد دارد نیروهای ناتو در صورت برخورد با پناهجویان غیرقانونی، فقط نیروهای مرزبانی ترکیه را خبر میکنند و البته اگر قایق آنها با مشکل روبرو شده باشد، به آنها کمک خواهد کرد. پناهجویانی را که به دست نیروهای ناتو میافتند را به ترکیه بازمیگردانیم تا این پیام جدی به قاچاقچیان برسد که اروپا با تجارت غیرقانونی آنها مقابله میکند. باندهای قاچاق شبکههای خلافکاری هستند که ميليونها دلار از اين انسانها باج میگيرند و در عوض غرق شدن هزاران نفر را به آسانی میپذيرند. بيش از اين نمیتوان چنين روندی را تحمل کرد. گروه دوم ناوگان دریایی ناتو به فرماندهی آلمان در چارچوب مقابله با بزرگترین بحران پناهجویی اروپا از زمان جنگ جهانی دوم به دریای اژه اعزام شده تا ماموریت شناسایی و نظارت در مرز دریایی یونان و ترکیه انجام دهد».
در این میان آقای فرانک والتر اشتاینمایر درباره امکان کمک گرفتن از ناتو برای کنترل بحران پناهندگان ابراز تردید داشته و معتقد است «ناتو نمیتواند در کنترل مهاجرت پناهندگان به ایفای نقش بپردازد. اما میتوان از ناتو در مأموریت شناسایی به منظور مبارزه بهتر با قاچاقچیان انسان کمک گرفت». اما در آلمان این امر با مخالفتهایی در میان اپوزیسیون روبرو است. یک کارشناس امنیتی حزب سبز آلمان این عملیات را گامی نادرست دانسته و معتقد است این یک مسیر کاملا غلط است که برخورد با پناهندگان در دریای مدیترانه را حالا به وظیفهای برای ناتو اعلام کنیم و آن را نظامی کنیم. میبایستی جلوی دروازه اروپا که هر هفته انسانهای ناامیدی در حال فرار از بدبختی غرق میشوند، گرفته شود. به گفته رئیس فراکسیون چپها در پارلمان آلمان احتمال میرود که نیت دیگری در پس این عملیات ناتو نهفته باشد و مسئله، بیشتر عملیات علیه کشتیهای حامل پناهندگان است. به عقب راندن پناهجویان با چنین ابزاری غیر مسئولانه است. بخصوص چنین عملیاتی این خطر را افزایش میدهد که ناتو به صورت قدرتمندانه تر در بحران پناهندگان درگیر شود و هیچ کس خواهان این مسئله نیست. اين کار فقط باعث خواهد شد تا پناهجويان مسيرهای خطرناکتری را برای فرار در پيش گيرند. عمليات ناتو قطعاً به بهبود حال پناهجويان کمکی نخواهد کرد».
وزیر دفاع یونان رضایت کشورش از تصمیم اعزام نیروی ناتویی به دریای اژه را اعلام و تاکید دارد بر اساس توافق انجام شده نیروی ناتویی در مرز دریایی یونان و ترکیه حضور داشته و بازگرداندن مهاجرین دستگیر شده به ترکیه را تضمین خواهد کرد. حاکمیت یونان در انجام عملیات تجسس و نجات به رسمیت شناخته شده است». به دلیل روابط نه چندان دوستانه یونان و ترکیه، آتن پیشنهاد کرده است فرماندهی این نیرو بر عهده کشورهای عضو سازمان منهای یونان و ترکیه باشد. وی همچنین مدعی شده است مسئولین گارد ساحلی یونان این امکان را دارند که موقعیت قایقهای قاچاق حامل مهاجران را به هنگام ترک ساحل ترکیه، شناسایی کرده و به فرونتکس و گارد ساحلی ترکیه اطلاع دهند. همراهی یونان با ناتو در دریای اژه با مخالفت تند حزب کمونیست این کشور روبرو شده است.
استفاده از کودکان در جنگ ممنوع شود!
کنوانسیون حقوق کودک سازمان ملل ۱۲ فوریه را روز "کودکان سرباز" نامیده است. به این مناسبت در بسیاری کشورها کارزاری به نام "روز دست سرخ" اجرا میشود.
سازمانهای حقوق بشر تخمین میزنند حدود ۲۵۰ هزار کودک در حداقل ۱۹ کشور در قارههای آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین در گروههای مسلح یا به عنوان سرباز حضور دارند. از سال ۲۰۰۲ سازمان ملل روز ۱۲ فوریه را روز "کودکان سرباز" نامیده و از همه کشورها خواسته است از کودکان برای اقدامات نظامی استفاده نشود.
در این روز در بسیاری از کشورها کارزاری به نام "روز دست سرخ" (Red Hand day) اجرا میشود. در این کارزار بسیاری از فعالان حقوق بشر و کودکان دستهای خود را به رنگ قرمز در آورده، که هدف آن فراخوان بینالمللی علیه نقض حقوق کودک، اطلاعرسانی و هشدار نسبت به استفاده از کودکان در جنگها است.
کودکان جسور و ارزان
در پیشنویس کنوانسیون حقوق کودک سازمان ملل، "کودک سرباز" به کسی گفته میشود که کمتر از ۱۸ سال سن دارد و به عضویت ارتش یا نیروهای شبهنظامی در میآید. این تعرف تنها شامل کسانی نمیشود که اسلحه به دست میگیرند یا مین خنثی میکنند، بلکه مواردی چون آشپزی، باربری، پیامرسانی، جاسوسی، سوءاستفاده جنسی و ازدواج اجباری را نیز در بر میگیرد. اغلب این کودکان با زور و تهدید، وابستگی به مواد مخدر یا پرداخت پول به کار گرفته میشوند.
رالف ویلینگر، مسئول بخش حقوقی کودکان سازمان "سرزمین انسانها" Terre des Hommes میگوید از کودکان به عنوان سرباز استفاده میشود زیرا بسیار ارزان هستند "آنها یا قیمتی ندارند یا قیمتشان بسیار کمتر از بزرگسالان است." خیلی آسان تحت تاثیر قرار میگیرند. گاهی هم به زور مجبور به این کار میشوند. "مثلاَ در راه مدرسه دزدیده میشوند یا آنها را گول میزنند" با پول یا گوشی تلفن همراه که برای آنها جذاب است" گمراه میشوند.
به گفته ویلینگر، یک دلیل مهم دیگر این است که کودکان نسبت به بزرگسالان ترس کمتری دارند و جسور هستند. گاهی کارهای خطرناکی را انجام میدهند که بزرگسالان حاضر به انجام آن نیستند. "جاسوسی میکنند، یا مواد منفجره را براحتی حمل میکنند."
سربازان کم سن و سال در ایران
ایران در سال ۲۰۱۰ پروتکل الحاقی کنوانسیون حقوق کودک درباره ممنوعیت شرکت کودکان در درگیریهای مسلحانه را امضا کرد.
در طول دوران جنگ ۸ ساله ایران و عراق عده زیادی نوجوان زیر ۱۸ سال عضو سازمان بسیج دانشآموزی که زیر نظر سپاه پاسداران اداره میشود، پس از طی دوره کوتاه نظامی به جبهههای جنگ اعزام شدند. علیرغم امضای پروتکل الحاقی کنوانسیون حقوق کودک توسط ایران اما هنوز در بسیاری از مدارس ایران دانشآموزان در دورههای آموزش نظامی شرکت میکنند.
دور زدن قانون منع کودک سرباز در کشورهای غربی
تنها کشورهای درگیر بحران و جنگ نیستند که در استفاده از کودکان به عنوان سرباز نقش دارند بلکه کشورهایی که اسلحه به این کشورها صادر میکنند نیز تاثیر زیادی دارند. ویلینگر توضیح میدهد که سازمانها و ارگانهایی که در این زمینه فعال هستند سعی میکنند کودکان را حمایت کنند و آنها را از شرایطی که در آن قرار دارند نجات دهند و از طرف دیگر تلاش میکنند به از کشورهایی مثل آلمان که به کشورهای درگیر بحران اسلحه صادر میکنند، بخواهند که صدور اسلحه را متوقف کنند.
در بریتانیا افراد ۱۶ یا ۱۷ ساله به عنوان سرباز استخدام و با سن کم به عراق فرستاده شدند
بنا به گزارش صندق کودکان سازمان ملل (یونیسف) بازگشت به خانه برای بسیاری از کودکان سرباز سخت است. بسیاری از آنها معلول میشوند و از آسیبهای روحی و روانی که تجربه کردهاند رنج میبرند. برخی از آنها در خانواده یا روستا به چشم آدمکش دیده میشوند و به سختی و به ندرت میتوانند به جامعه برگردند.
با شروع بحران و جنگ در سوریه و عراق و با ظهور گروه تروریستی "دولت اسلامی" (داعش) در این مناطق، از کودکان به طور آشکار و گسترده درعملیات نظامی استفاده میشود. این کودکان ابتدا در پایگاههای ویژه شستشوی مغزی میشوند و سپس به عملیات مختلف فرستاده میشوند.
منبع رادیو آلمان
ماتادورها، به چپ پیچیدند
پس از کش و قوس های فراوان یکی از مهمترین انتخابات پارلمانی اروپا در سال 2015، چند روز مانده به کریسمس برگزار شد و ماتادورها برای انتخاب دولت آینده پای صندوق های رأی رفتند.
دست آخر اما حزب حاکم نتوانست پیروزی خود در دور گذشته را تکرار کند و حالا بازی قدرت به دست احزاب دست چپی افتاده است. احزابی که در اسپانیا همان مانیفست های حزب سیریزا در یونان را دنبال می کنند.
از سوی دیگر گاو خشمگین بیکاری، آنقدر در طول چند سال اخیر برای دولت اسپانیا شاخ و شانه کشیده که دولت آینده را نیز از همین حالا به مبارزه دعوت می کند. هنوز هیچ چیز مشخص نیست و شاید احزابی که شانس ائتلاف و تشکیل دولت را دارند، در شب های منتهی به کریسمس، دید و بازدیدهای سال نو را کنار بگذارند و کنار شومینه دفاتر کارشان برای تشکیل یک دولت درست ودرمان فکرهایشان راروی هم بگذارند. هر چه هست اما ماریانو راخوی، نخست وزیر سابق دیگر قدرت گذشته را ندارد و جالب است بدانید از حزب دوم انتخابات دسامبر 2015، جواب رد شنیده است؛ جواب رد در مقابل ائتلاف برای تشکیل دولت. اگر طی روزهای آینده خبردار شدید که دولتی بدون حضور حزب مردم اسپانیا یعنی حزب متبوع نخست وزیر فعلی تشکیل شده، تعجب نکنید. احزاب کوچک و تازه تأسیس خواب های عجیبی برای راخوی دیده اند و عملی کردن اهداف شان، شاید به خانه نشینی رهبر حزب مردم بینجامد.
اما در انتخاباتی که برگزار شد، اگرچه حزب حاکم یعنی حزب محافظه کار مردم ، کرسی های بیشتری را کسب کرده است اما دو حزب پودموس و شهروندان نیز به نتایج مهمی دست یافتند. این نتایج چشم انداز خوبی برای این دو حزب در آینده سیاسی اسپانیا نشان می دهد.پابلو ایگلسیاس، رهبر حزب چپگرای پودموس در نطق خود پس از اعلام نتایج گفت: «امروز یک روز تاریخی است. یک عصر سیاسی جدید آغاز شده است؛ عصری که به سیستم کلاسیک دو حزبی پایان می دهد.»
حزب پودموس که یکی از مخالفان سرسخت برنامه های ریاضت اقتصادی دولت محافظه کار ماریانو راخوی است ۶۹ کرسی از پارلمان اسپانیا را به خود اختصاص داده و در جایگاه سوم این انتخابات ایستاده است.حزب سیودادانوس یا شهروندان نیز که پایگاه آن در ایالت کاتالونیاست، یکی دیگر از احزابی است که به مهرۀ مهمی در سیاست اسپانیا تبدیل شده است. این حزب ۴۰ نماینده را در این انتخابات راهی پارلمان کرد.
آلبرت ریورا، رهبر این حزب میگوید:«میلیون ها اسپانیایی تصمیم گرفته اند که این کشور تغییر کند. آنها می گویند دورۀ دو حزبی و انتخاب میان سرخ یا آبی کافی است. ما خواهان تغییر هستیم و امشب اسپانیایی ها بیش از پیش ارادۀ خود را برای این تغییر و گفت و گو نشان دادند.»
با اینحال هیچکدام از این احزاب اکثریت را به دست نیاورده اند و دولت آیندۀ اسپانیا یک دولت ائتلافی خواهد بود.
حالا و با پایان یافتن این انتخابات، مذاکرات میان احزاب مختلف از جناح های چپ و راست و محافظه کار برای تشکیل یک دولت ائتلافی مستحکم برای ثبات کشور آغاز شده است. حزب سوسیالیست اسپانیا ۹۰ کرسی را کسب کرده و در صورت ائتلاف با حزب پودموس و دیگر احزاب چپ مانند اونیدا و دو حزب منطقه ای دیگر از این جناح می تواند جمعا ۱۷۵ کرسی از پارلمان را کسب کند. در اینصورت شانس این جناح برای تشکیل دولت ائتلافی آیندۀ اسپانیا نسبت به احزب محافظه کار بیشتر است. میزان مشارکت در این انتخابات ۷۲ درصد گزارش شد که کمی بالاتر از انتخابات ۲۰۱۱ است. تحلیلگران گفتند که تشکیل دولت برای حزب مردمی میتواند خیلی دشوار باشد چون حتی در صورت ائتلاف با سیودادانوس، طبیعیترین شریک آن، نمیتواند به اکثریت برسد. درمقابل سوسیالیستها میتوانند با پودموس و سیودادانوس همپیمان شوند. بنابراین احتمال تشکیل دولت اقلیت از سوی حزب مردمی هم وجود دارد.
اقتصاد اسپانیا، ادعاهای فساد و جنبش جداییطلبانه در منطقه مرفه کاتالونیا جملگی از مسائل مطرح در انتخابات بود. اتخاذ تدابیر شدید ریاضتی و اصلاح بخش اشتغال توسط دولت راخوی باعث افت رضایت از حزب محافظهکار شد اما تصور میشود آن اقدامات باعث بازگرداندن اقتصاد اسپانیا به دوره رشد شده باشد. با این حال ۲۱ درصد بیکاری که در اتحادیه اروپا فقط از یونان بهتر است، همچنان یکی از مشکلات بزرگ اقتصاد اسپانیاست. پارلمان اسپانیا ۳۵۰ کرسی دارد و یک حزب باید ۱۷۶ نماینده به این پارلمان بفرستد تا بتواند اکثریت مطلق را کسب کند.
قذافی را کشتند... تمام لیبی نابود شد
از بین تمام دول عربی که دستخوش موج «بهار عربی» شد، لیبی اولین کشوری بود که در مدت زمان کوتاه گرفتار آشوب و بی نظمی در سراسر کشور شد.
قتل معمر قذافی رهبر کشور به دست شورشیان و با حمایت هوایی ناتو، باید دموکراسی و آزادی را برای افرادی به ارمغان می آورد که پرچم سه رنگ لیبی را با نشان هلال ماه و ستاره بلند کردند. اما حاصل آن چه شد. کشوری که در بین تمام کشورهای آفریقا از ثروت بسیار برخوردار بود، به جای آزادی و دموکراسی وعده داده شده چه دریافت کرد؟
فعالان سازمان های حقوق بشر لیبی و دیگر کشورها چندین مرتبه به خاطر نیروهای مسلح غیرقاونی و گروهک های مختلف در کشور هشدار دادند. این گروهک ها خود را «انقلاب گران واقعی» می نامند. این تشکیلات ناشناس نظامی که بعد از مرگ معمر قذافی شکل گرفتند، نه فقط بر سر دارایی و خاک کشور با یکدیگر می جنگند که حتی گاهگاهی سفارش قتل و آدم ربایی نیز انجام می دهند.
نمونه بارز آن ربودن نخست وزیر کشور در سال 2013 علی زیدان به دست افراد مسلح بود. این تنها نمونه ای است که رسانه ها به علت اهمیت جایگاهش، اطلاع رسانی کردند. بعد از این حادثه، فعالان حقوق بشر رسما این مساله را طرح کردند که اگر مقامات دولتی را به این راحتی می ربایند، پس تکلیف مردم عادی چیست؟
طبق آمار این فعالان، تعداد افراد مفقود شده در طول درگیری های داخلی بین 10،5 تا 11 هزار نفر است. سازمان حقوق بشر لیبی گزارشی را منتشر کرده است که در آن یک شهر کوچک لیبی به نام سبحا، صدرنشین جرم و جنایت بود. در طول سال 2015 تنها در این شهر کوچک 138 مورد ربودن افراد گزارش شده، یعنی به ازای هر شبانه روز دو مورد. لازم به ذکر است که مردم این شهر در مجموع 200 هزار تن هستند.
اگر شهرهای دیگر را بررسی کنیم، در شهر کوچک مصرات، 850 مورد آدم ربایی بوده که کمیته هماهنگی جستجوی افراد مفقود شده در حال بررسی پرونده هاست. از بین افراد مفقود شده، 20 کودک و 25 نفر سالخورده بوده اند. عبدالهادی طارق رییس این کمیته می گوید که به خانواده ها حمله شده و برخی اعضای خانواده را ربوده اند.
بعث السول رییس سابق اتحادیه های قبیله ای و فعال حقوقی لیبی به خبرنگار اسپوتنیک راجع به زنان در زندان های غیررسمی گروهک های مسلح می گوید. وی توضیح می دهد: «در ساختمان های مخصوص در شهرهای بنغازی، مصرات و سیرت زندان های غیرقانونی بوجود آورده اند که در آنها زنان را نگهدای می کنند. این زنان متهم به حمایت از معمر قذافی هستند. این زنان سابقا و در زمان حکومت قذافی، پست و سمت دولتی داشتند. در شهر مصرات تعداد زنان زندانی که مورد آزاد و شکنجه قرار می گیرند از 4300 نفر تجاوز می کند.
طبق آمار صلیب سرخ در لیبی، پس از بهار عربی در سال 2014 نزدیک به 72682 خانواده در کشور نیازمند خون بودند اما آنها را به خانه هایشان فرستاندن زیرا شبه نظامیان به آنها تیراندازی می کردند و مردم را دسته دسته می کشتند.
طبق آمار وزارت کشور لیبی، در حال حاضر 16 هزار نفر در کشور اسلحه غیرقانونی دارند و در گروهک های مختلف فعالیت دارند. منبع تهیه اسلحه برای این افراد عملیات هوایی ناتو است که برای انقلابیان سلاح آورد تا با حکومت معمر قذافی در سال 2011 مبارزه کنند. تا کنون مقامات جدید کشور نتوانسته اند این سلاح های غیرقانونی را جمع کنند. علاوه بر این حتی متحد کردن گروهک های مسلح زیر یک پرچم و با یک هدف میسر نیست.
بعث السول می گوید که بچه ها در لیبی توسط شبه نظامیان ربوده و فروخته می شوند. وی توضیح می دهد: «معمولا آدم رباها 100 تا 200 هزار دلار امریکا بسته به وضعیت خانواده طلب می کنند. گاهی اوقات این مبالغ به یک میلیون دلار امریکا هم می رسد».
علاوه بر این، در مناطق تحت کنترل داعش بچه ها را به عنوان ابزار جنگ و عملیات تروریستی استفاده می کنند. این کارشناس می گوید: «از زمانی که داعش به این کشور نفوذ کرده و برخی مناطق را تحت کنترل گرفته، 20 هزار کودک شستشوی مغزی شده اند. کودکان را در شهر سیرت می دزدند و از آنها شبه نظامی قاتل و خشن درست می کنند. طرز فکر این کودکان را به طور کامل تغییر می دهند».
یک رسانه پاکستانی بررسی کرد؛
دعوت پوتین به اسلام آباد / واکنش نواز شریف به اقدامات آمریکا
دیدار«نواز شریف» نخست وزیر پاکستان با سران روسیه و دعوت از رئیس جمهوری این کشور برای سفر به پاکستان نخستین اخطار وی به واشنگتن در راستای دعوت رئیس ستاد ارتش این کشور به آمریکا بود.
به نوشته مجله «همشهری لاهور» یک نکته قابل توجه این است درست همان روزی که «راحیل شریف» رئیس ستاد ارتش پاکستان با «جوبایدن» رئیس جمهور و «جان کری» وزیر خارجه آمریکا دیدار کرد، «نواز شریف» نخست وزیر پاکستان نیز با «ویکتور ایوانف» رئیس آژانس مبارزه با مواد مخدر روسیه و عضو شورای امنیت ملی این کشور دیدار کرد. ایوانف برای مدت طولانی وزیر خارجه روسیه نیز بوده و با «ولادیمیر پوتین» رئیس جمهور این کشور روابط تنگاتنگی دارد.
باید توجه داشت که جایگاه رئیس ستاد ارتش پاکستان در این کشور نه تنها کمتر از سران دولت پاکستان نیست بلکه تقریبا جایگاهی برابر است و آمریکا نیز با آگاهی کامل از این امر و با توجه به سفر راحیل شریف به برزیل، مخفیانه مقدمات سفر وی به امریکا را فراهم کردند.
در واقع آمریکا حدود یک سال هیچ دعوت نامه رسمی را برای راحیل شریف نفرستاده بود، اما اکنون با اطلاع قبلی از سفر ۶ روزه وی به برزیل و و با اذعان به این امر که راحیل شریف یک روند نرم را در منطقه اتخاذ کرده است از موقعیت استفاده کرد و وی را به این کشور دعوت کرد.
راحیل شریف در سفر به آمریکا علاوه بر مقامات بلندپایه نظامی و امنیتی از جمله سران پنتاگون با رئیس سازمان سیا، اعضای کنگره و هم چنین وزیر خارجه و نایب رئیس جهمور این کشور دیدار و گفتگو کرد.
با این وجود زوایه نگاه دولت نواز شریف - که تقریبا دو ماه پیش به این کشور سفر کرده بود- به این سفر کاملا متفاوت بود.
«سرتاج عزیز» مشاور نخست وزیر در امور خارجی (در واقع وزیر خارجه این کشور) اعلام کرد: بعد از «وضعیت ژئوپلیتیک جدید در منطقه» پاکستان دیگر متحد ویژه آمریکا نخواهد بود.
وی افزود: تغییرات ژئوپلیتیک و استراتژیک پیمان ترانس پاسفیک در سال های اخیر با سرعت بیشتری در حال نمایان شدن است.
وی در ادامه بیان کرد: آمریکا در سال ۲۰۱۱ با شعار «نقش بنیادین آسیا در جهان» توجه خودش را به این منطقه متمرکز کرد و بر این اساس روابط خود را با ژاپن، کره جنوبی، هند، کشورهای عضو اتحادیه جنوب شرق آسیا(آ. سه آن) وسعت داد و همراه آن به گسترش همکاری های خود با استرالیا و نیوزلند پرداخت و همچنین برنامه خود را برای بازسازی روابطش با چین اعلام کرد.
در سال ۲۰۱۴ چین رقیب بزرگ آمریکا در منطقه با افزایش قدرت اقتصادی خود سعی بر سبقت گرفتن از آمریکا داشت و در این راستا به رایزنی با تمام کشورهای منطقه برای برقرای ارتباط بیشتر و افزایش همکاری ها پرداخت.
وی اضافه کرد: موقعیت ژئوپلیتیک جدید دارای دو بعد است که به این خاطر اهمیت آن بیش از پیش خواهد شد. از یک طرف همکاری چین و روسیه برای گسترش اقتصاد و انرژی در آسیای مرکزی افزایش یافته است و از دیگر سو تاسیس نهادهایی نظیر سازمان همکاری شانگهای، بانک بریکس، بانک سرمایه گذاری زیربنایی آسیا، و صندوق جاده ابریشم در این راستا نیز قابل اهمیت است.
در واقع می توان پاکستان را میدانی دانست که از یک سو به جنوب و از دیگر سو به آسیاس غربی و مرکزی متصل است و بنابراین می تواند از طریق یک مسیر مشترک این سه منطقه را به یکدیگر متصل کند.
در واقع موقعیت ژئوپلیتیک پاکستان در برقراری پایداری و امنیت در منطقه نقش اساسی را ایفا می کند و برقرای همه این امکانات با احداث کریدور اقتصادی چین- پاکستان به وقوع خواهد پیوست و بندر مهم «گوادر» پاکستان می تواند نقش مهم اتصال دهنده اقتصادی مناطق مذکور را ایفا کند.
وی در ادامه تصریح کرد: در واقع همکاری چین و پاکستان همکاری علیه کشور سومی نیست. پاکستان به دنبال برقراری ارتباط پایدار با قدرت های بزرگ آسیایی از جمله چین است؛ رابطه ای که دو طرف از آن سود می برند.
وی اظهار داشت: پاکستان این امتیاز ویژه را نیز دارد که علاوه بر اینکه می تواند بین چین و آمریکا مذاکرات راهبردی برقرار کند قادر است با یک قدرت دیگر منطقه ارتباطات گسترده ای را برقرار کند و این قدرت کشوری نیست جز روسیه.
از دیدگاه «اسلام آباد» همراهی چین، آمریکا و روسیه می تواند در برقراری وضعیت جدید اقتصادی و امنیتی در منطقه مهم ترین نقش را داشته باشد.
در واقع هدف از این اظهارات سرتاج عزیز این بود که پاکستان در برابر روابط رو به رشد هند و آمریکا تسلیم نخواهد شد و اجازه نخواهد داد که هند در آسیا و اقیانوس هند قدرت برتر باشد.
هم اکنون نیز در این راستا و درجهت اجرای کریدور اقتصادی چین- پاکستان، دولت اسلام آباد، در بندر گوادر زمینی را به مساحت ۹۲۳ هکتار به مدت ۴۲ سال به «پکن» اجاره داه است و در واقع گوادر یک پایگاه دریایی است و چین در حال ساخت یک فرودگاه بزرگ در این منطقه است.
شکی نیست که واشنگتن به این روابط با دقت زیادی می نگرد و از این روابط تاریخی راضی به نظر نمی رسد چرا که با این اقدامات در واقع اهمیت استراتژیک چین در اقیانوس هند بیشتر خواهد شد و در نتیجه این به تلاش های آمریکا برای غلبه بر چین صدمات بسیاری وارد خواهد کرد.
وقتی به همه این اقدامات در راستای برقرای روابط جدید در منطقه نگاه می کنیم می بینیم که همکاری ایران و روسیه در سوریه، افزایش همکاری های روسیه و پاکستان، انکار پاکستان از حضور در ائتلاف عربستان برای جنگ علیه حوثی های یمن، بازسازی دوباره روابط ایران و پاکستان و ... همه این ها نشانگر این است که اسلام آباد اقدامات لازم برای ایجاد یک اتحاد بین ۴ کشور پاکستان، ایران، چین و روسیه را به خوبی انجام داده است.
در صورت وقوع چنین امری تمام برنامه های آمریکا برای مستقر شدن در افغانستان تحت برنامه حضور نیروهای ناتو و استقرار پایگاه نظامی در این کشور نقش برآب خواهد شد و با در نظر گرفتن تمام این موارد جای تعجب برای رفت و آمدها و سفرهای رئیس ستاد ارتش پاکستان به آمریکا و دعوت آمریکا از وی برای سفر به این کشور نخواهد ماند.
جالب توجه این است که رئیس ستاد ارتش پاکستان، قبل از سفر به آمریکا به عربستان سعودی نیز سفر کرده بود و پادشاه عربستان نیز از وی به شدت استقبال کرد، اگر به پیشینه تاریخی این روابط بنگریم خواهیم دید که همانطور که ارتباط این فرمانده پاکستانی با پنتاگون و سازمان سیا آمریکا بسیار نزدیک است همین رابطه را نیز با دولت عربستان سعودی دارد و در واقع در دوران جنگ سرد تدابیر آمریکا در این منطقه بی نهایت برای این روابط سود بخش بود.
اما چند دهه بعد از جنگ سرد، مثلث اتحاد پاکستان، آمریکا و عربستان سعودی روبه انحطاط رفت چرا که ظهور چین به عنوان یک قدرت بزرگ در منطقه سبب تغییر سیاست های آمریکا در منطقه شد و اکنون آمریکا نمی تواند برای حمایت از پاکستان، هند را نادیده بگیرد.
در واقع واشنگتن امیدوار است که هند و پاکستان هر دو به عنوان متحدان آمریکا در منطقه به صورت یکسان نقش خود را ایفا کنند اما در حقیقت این صرفا یک امید واهی است چرا که اگر چه «نارندرا مودی» نخست وزیر هند برای حل مسئله آمریکا به سمت پاکستان دست دوستی دراز کرده است ولی در واقع در این خصوص هندوهای افراطی و عناصر تندرو در پارلمان این کشور در درگیر های بین هند و پاکستان تعیین کننده هستند.
در واقع تشویق راحیل شریف از سوی آمریکا برای سفر به این کشور برای حصول مقاصد راهبردی و استراتژیک خود در منطقه چیزی است که از دید نواز شریف سبب صدمه بسیاری از سوی دولت اسلام آباد به واشنگتن خواهد شد.
در واقع آمریکا می پندارد که با چنین روابطی، رابطه این دو کشور به دوران جنگ سرد بازخواهد گشت. اما باید دانست که شکی در این موضوع نیست که آمریکا با «ویکتور ایوانف» به خوبی آشناست شخصی که به عنوان وزیر خارجه سابق روسیه روابط تنگاتنگی با پوتین در «سن پترزبورگ» داشت و هم اکنون نیز نقش کلیدی درامور افغانستان دارد و جزء تعیین کنندگان مهم برنامه ریزی های کرملین است.
نواز شریف در دیدارش با ایوانف از پوتین رئیس جمهوری روسیه برای سفر به پاکستان و شرکت در مراسم افتتاحیه پروژه گاز کراچی- لاهور دعوت به عمل آورد و بیان داشت که این برنامه با حضور روسیه تکمیل خواهد شد. در واقع این اقدام فوری نواز شریف برای ایوانف نیز تعجب آور خواهد بود و نخست وزیر پاکستان با این اقدام در واقع قصد اخطار دادن به واشنگتن به خاطر این اقدامات را داشت و به گونه ای می خواست پیغام ناراضی بودن سفر راحیل شریف به این کشو را به مقامات درجه یک واشنگتن برساند.
شکاف بین رهبران اروپایی بر سر بحران مهاجران
دیواری به نام پناهجو
آنطور که پیداست، ماهها تلاش جمعی کشورهای اروپایی برای دستیابی به توافقی پیرامون سازوکارهای حلوفصل بحران پناهجویان، حاصلی جز هرچه عریضترشدن فاصله بین اردوگاه شرق و غرب آن قاره
در پی نداشته است؛ چنانکه اگر همین چند هفته پیش، تمامی ٢٨ عضو اتحادیه اروپا درباره لزوم اتخاذ تدابیری مشترک متفقالقول بودند، اکنون «آنگلا مرکل» صدراعظم آلمان و اصلیترین مدافع طرح پذیرش پناهجویان جنگزده در اتحادیه اروپا، خلاف گذشته و در حاشیه نشست عمومی سران این اتحادیه با رهبران ترکیه، چشمانداز همکاری اعضای این اتحادیه را مبهم میداند. مرکل در حالی روز گذشته و در پاسخ به این پرسش که آیا کشورهای حوزه یورو گامی به سوی اتحاد برداشتهاند، پاسخ منفی داده است که تنها ساعاتی پیشتر و در اقدامی بیسابقه، با نادیدهانگاشتن ٢٠ عضو دیگر این اتحادیه و برگزاری نشستی با عنوان ائتلاف هشت کشور موافق طرح پذیرش و تقسیم پناهجویان خاورمیانهای، پیامی روشن به همسایگان شرقی خود داده بود؛ پیامی حاکی از دوریجستن هرچهبیشتر اتحادیه اروپا از ساختار بهظاهر دموکراتیک آن و چرخش بر محور منافع و اراده قدرتهای سیاسی و اقتصادی آن.
نشست رؤسای هشت کشور آلمان، اتریش، بلژیک، فنلاند، یونان، لوکزامبورگ، هلند و سوئد که در حقیقت بهمنظور سرعتبخشی به مذاکرات با ترکیه و فشار برای اجرائیساختن طرح پذیرش سالانه صدها هزار پناهجو از آن کشور و تقسیم آنان بین کشورهای عضو اتحادیه اروپا ترتیب داده شده بود، نشان از آن دارد که صدراعظم آلمان اگرچه از ترغیب مخالفان شرقی این طرح ناامید شده، اما احتمالا از هیچ ترفندی برای بهرهمندی از منافع اقتصادی جریان کار پناهجویان فروگذار نخواهد کرد؛ حتی اگر این اقدامات به انشقاقی عمیق و جدی در اتحادیه اروپا و مرزهای آزاد آن بینجامد. این در حالی است که تنها ساعاتی پیشتر، نشست عمومی سران اتحادیه اروپا با «احمد داووداوغلو» نخستوزیر ترکیه در بروکسل، به توافق دو طرف برای کاهش سرعت ورود سیل مهاجران به قاره سبز انجامیده بود؛ توافقی که متضمن افزایش تمهیدات نظارتی ترکیه بر مرزهای خود در قبال کمکهای مالی اتحادیه اروپا و تسریع در روند رسیدگی به عضویت آن کشور در این اتحادیه است.
«دونالد تاسک» دبیر شورای اروپایی که خلاف «ژان کلود یانکر» همتای خود در کمیسیون اروپایی، چندان موافق طرح پیشنهادی آنگلا مرکل در پذیرش و تقسیم پناهجویان خاورمیانهای نیست، در همان ابتدای نشست عمومی روز یکشنبه، با اشاره به ورود غیرقانونی نردیک به ١,٥میلیون پناهجو به حوزه اتحادیه اروپا در سال جاری میلادی که اغلب از طریق خاک ترکیه صورت گرفته، خاطرنشان کرد هدف از تشکیل این نشست چیزی جز جلوگیری از سیل ورود مهاجران به این قاره نیست. او در حالی با انتقاد از سادهانگاری برخی دولتها اذعان کرد ترکیه کلید حل بحران پناهجویی نیست و کشورهای عضو اتحادیه اروپا باید بدون شانهخالیکردن از مسئولیت، با حفاظت از مرزهای خود مانع از آن شوند تا منطقه شنگن به تاریخ بپیوندد که بیانیه نهایی نشست روز یکشنبه حکایت از واقعیتی دیگر داشت. اتحادیه اروپا وعده داده تا فرایند الحاق ترکیه به آن اتحادیه و لغو محدودیت ویزا برای شهروندان ترک در منطقه «شنگن» را از اواسط ماه جاری میلادی آغاز کندو با تشکیل نشستهایی مشترک در هر شش ماه، درصدد رفع ابهامات و موانع پیشروی این مهم، ازجمله سوابق حقوق بشری و مناقشه قبرس برآید که آنکارا نیز در عوض متعهد شده تا با پایبندی به برنامه عملی مشترک، به حل بحران پناهجویی در اروپا یاری رساند. ترکیه موافقت کرده است تا با اتکا به کمک اولیه ٣.٢ میلیارد یورویی اتحادیه اروپا، نهتنها مبارزه با شبکههای قاچاق انسان و اسکان موقت بخش گستردهای از پناهجویان گریخته از جنگ را که درحالحاضر به بیش از دو میلیون پناهجوی سوری تخمین زده شده، متقبل شود، بلکه با گسترش همکاریها با مقامات و مراجع اروپایی، وضعیت پناهجویانی که نیازمند حمایتهای بینالمللی نیستند را بهسرعت سامان دهد؛ مسئولیتی که بدون درنظرگرفتن معیارهایی مشخص برای تشخیص پناهجویان مذکور، در وهله اول مستلزم جلوگیری از ورود آنان به ترکیه و اتحادیه اروپا از طریق گشتهای دریایی و کنترل مرزی و سپس، ارجاع فوری آنان به کشورهای مبدأ است. این همان توافقی است که اگرچه به مذاق طرف ترک خوش آمده و موجب شده تا داووداوغلو از نشست روز گذشته بهعنوان آغازی جدید و رویدادی تاریخی در روند الحاق آن کشور به اتحادیه اروپا یاد کند، اما نتوانسته در سایه تحرکات جداگانه برلین، نظر مثبت هیچکدام از موافقان و مخالفان طرح پذیرش پناهجویان را، گیرم به دلایلی متناقض، جلب کند. «چارلز میچل» نخستوزیر بلژیک که کشورش این روزها بهعنوان خاستگاه افراطگرایان اروپایی شناخته میشود، یکی از مقاماتی بود که از مخالفت دولتش برای اعطای چک سفید به آنکارا سخن گفته و خاطرنشان کرد بدون اطمینان از تعهد آنکارا در برداشتن گامهایی عینی، خبری از کمک مالی بلژیک نخواهد بود. این در حالی است که نخستوزیر جدید لهستان پس از ترک نشست جداگانه پنج کشور مخالف طرح پذیرش پناهجویان، از مسیر درپیشگرفتهشده در اتحادیه اروپا ابراز ناخشنودی کرد و گفت: باور آن سخت است که هشت کشور به رهبری آلمان گردهم آیند تا قوانینی را بر دوش دیگر کشورهای این اتحادیه تصویب کنند.
لیبی پایتخت دوم خلافت البغدادی
فرماندهان تازه از سوریه رسیده بودند که اولین سر بریدنها شروع شد. ایستگاههای رادیویی محلی دیگر موسیقی پخش نمیکنند، بلکه در عوض عظمت ابوبکر البغدادی، خلیفه خودخوانده را میستایند. وقتی بازوی لیبیایی داعش برای اولین بار، تقریبا یک سال پیش، پرچم سیاه این گروه را بر فراز شهر ساحلی سرت برافراشت، اعضایش فقط گروهی از شبهنظامیان محلی بودند که سعی میکردند جدی و خشن به نظر برسند. به گزارش نیویورکتایمز به نقل از ساکنان، رهبران شبهنظامی محلی و گروگانهایی که به تازگی آزاد شدهاند، امروز این شهر به یک کلنی فعال و مهم خلافت خودخوانده اسلامی تبدیل شده است که مملو است از مبارزان خارجی از مناطق مختلف جهان.
«نوری المنقوش»، رئیس یک شرکت حمل و نقل در مسراته در 65 مایلی قلمرو داعش در حوالی سرت میگوید:«تمام اعضای دولت اسلامی در اینجا خارجی هستند. آنها کسانی هستند که به راحتی آدم میکشند.» بسیاری از اعضا و نیروهای داعش در سرت زندگی میکنند. از آنجا که اعضا و رهبران داعش در عراق و سوریه تحت فشار شدید اقتصادی و نظامی قرار گرفتهاند، رهبران این گروه چشم به خارج از کشور دوختهاند تا در صورت لزوم به مناطقی دیگر مهاجرت کنند.
به گزارش نیویورکتایمز به نقل از مقامهای اطلاعاتی غربی، یکی از تجلیهای این تغییر حملات تروریستی وسیع در اهداف و مناطق دوردست مانند پاریس است. با این حال، رهبری داعش به زیرشاخههایش در کشورهایی مانند مصر، افغانستان، نیجریه و جاهای دیگر هم توجهی خاص داشته و انجام برخی عملیاتها را به آنها سپرده است. در واقع، «تفویض اختیار» کرده است. نیویورکتایمز مینویسد حمله به ایرلاین روسی در صحرای سینا، حمله 13 نوامبر پاریس، بنگلادش و جاهای دیگر مصداقی از این تفویض اختیار به نیروهای داعش در سراسر جهان است.
یکی از این زیرشاخههای مهم داعش در «سرت» مستقر است؛ شهری بندری در لیبی در مدیترانه و در 400 مایلی جنوب شرق سیسیل. گزارشهای اطلاعاتی غربی حاکی است که گروه «سرت» تنها گروهی است که زیر کنترل مستقیم رهبران اصلی داعش فعالیت میکند.
رهبری داعش اکنون لیبی را به مثابه بهشتی مینگرد که مبارزانش، در صورت اخراج از سرزمینهای اصلی، از آنجا میتوانند فعالیتهای خود را سر و سامان دهند. سرت یک ویژگی دیگر هم دارد: هم دسترسی به خاورمیانه و شمال آفریقا برای آنها میسرتر میشود و هم دسترسی به اروپا و انجام حملات در قاره سبز از لیبی امکان پذیر میشود. از این رو، رهبری داعش اکنون به سرت بهعنوان یک آلترناتیو بالقوه مینگرد.
در لیبی، جایی که ناتو 4 سال پیش در سرنگونی معمر قذافی نقش داشت، هیچ دولت کارآمدی وجود ندارد. جناحهای مختلف که با هم در ستیز هستند به جای تمرکز بر تهدیدات داعش به نزاع با یکدیگر مشغولند و همسایگان لیبی هم آنقدر ضعیف و بیثبات هستند که نمیتوانند دست به مداخله نظامی بزنند. اینجاست که تهدید دیگر رخ مینماید: با توجه به بیثباتی همسایگان لیبی، داعش میتواند هستههای خود را در این کشورها بپراکند و دولتی دیگر این بار در لیبی و کشورهای پیرامون این کشور بهوجود آورد.
داعش اکنون کنترل انحصاری بر بیش از 150 مایل از ساحل دریای مدیترانه نزدیک سرت دارد: یعنی از شهر ابوقرین در غرب تا النوفلیه در شرق. رهبران شبهنظامی و مقامهای غربی تخمین میزنند که نیروهای داعش در لیبی اکنون بیش از 2 هزار جنگجو را شامل میشود. تعدادی از این نیروها در سرت و بسیاری دیگر در شرق و حوالی النوفلیه هستند. در محدوده تحت قلمرو داعش هیچ ایست بازرسیای وجود ندارد و نیروهای این گروه آزادانه در رفت و آمد هستند. نیویورکتایمز میافزاید شبهنظامیانی که پیشتر در برابر داعش مقاومت میکردند و به دنبال بیرون کردن آنها از سرت بودند، اکنون عقبنشینی کرده و عطای مقابله با داعش را به لقای آن بخشیدهاند. مجموعهای از بمبگذاریها، حملات انتحاری، ترورها و اقداماتی از این دست این ترس را دامن زده که شهر «أجدابيا» در شرق لیبی احتمالا هدف بعدی این گروه خواهد بود. کنترل بر این شهر امتیازی برای داعش است، چرا که میتواند کنترل چهارراههای استراتژیک، ترمینالهای مهم نفتی و حوزههای نفتی را در جنوب این شهر کنترل کند. داعش اکنون بر ثروت نفتی که باید در اختیار دولت لیبی باشد، دسترسی یافته و به خرید سلاح و انبار آن در لیبی میپردازد.
«عمر آدم»، 34 ساله و از فرماندهان شبهنظامی برجسته در مسراته میگوید: «گروهی از چهرههای برجسته داعش در عراق و سوریه اکنون به دنبال تاسیس پایگاهی در لیبی هستند.» این گروه در شهر سرت قوانین خود را همچون رقه در سوریه به اجرا در آورده است: اجرای تفسیر سخت از شریعت، اجرای پوشش و نقاب برای زنان، ممنوع کردن موسیقی و سیگار و تعطیلی مغازهها هنگام ادای نماز و ...
فشرده ای از گزارش فرارو
نیویورک تایمز: عربستان داعش سفید
«ما یک داعش سیاه داریم و یک داعش سفید. اولی دست به کشتار میزند، گلوی افراد بیگناه را میبرد، سنگسار میکند، دستها را قطع میکند و با میراث فرهنگی، زنان و غیرمسلمانان دشمنی دارد و آنها را از بین میبرد اما داعش سفید لباسی تر و تمیز پوشیده و ظاهری آراسته دارد، در حالی که همان کارها را انجام میدهد. داعش سفید چیزی نیست جز عربستان سعودی.»
نشریه نیویورک تایمز در تحلیلی درباره اینکه "ریشه گروه تروریستی داعش در عربستان سعودی و فرقه وهابیت است"، مینویسد: «جهان غرب در جنگ خود با تروریسم علیه داعش سیاه اعلان جنگ میکند اما با داعش دیگر دست میدهد. این چیزی نیست جز مکانیسم انکار و انکار چیزی است که قیمت دارد. حفظ شراکت راهبردی شناخته شده با عربستان به قیمت فراموش کردن اتکای این کشور به شراکتش با روحانیون تندرویی که وهابیت را تولید کرده، مشروع ساخته و آن را ترویج میکنند. وهابیت همان فرقهای است که داعش را تغذیه میکند. این فرقه که در قرن هجدهم سربرآورد امید دارد به اینکه یک خلافت موهوم را با محوریت یک بیابان و همچنین کتاب مقدس مسلمانان و مساجد مقدس آنها در مکه و مدینه به وجود بیاورد. وهابیت که زاده کشتار و خونریزی است در درون خود رابطهای غیرواقعی درخصوص زنان و همچنین نفرت از هنر و آزادی دارد. عربستان سعودی داعشی است که این فرقه را ساخته است.
انکار غرب درخصوص حکومت عربستان شگفتآور است. غرب با حکومت تندروی عربستان به عنوان همپیمانش برخورد میکند اما وانمود میکند که نفهمیده این کشور حامی ایدئولوژیک اصلی فرهنگ افراطگری است. مسلما نسلهای جوان به افراط کشیده شده در جهان عرب افراطگر به دنیا نمیآیند. آنها از صنعت فتوای وهابیت که به تولید کتابها، ایدئولوژیها و قوانین و محتواهای رسانهای و مطبوعاتی برای افراطگری میپردازد، تغذیه میشوند.
ممکن است کسی بگوید که آیا خود عربستان هدف حملات داعش قرار نمیگیرد؟ این درست است اما تمرکز بر این مساله منجر به نادیده گرفتن قدرت فراوان روابط میان خاندان عربستان و روحانیونی که ثبات آن را حفظ میکنند، میشود. روحانیون عربستان قوانین مذهبی را تولید میکنند که هم این کشور را تهدید میکند و به حکومت آن مشروعیت میدهد.
شما در صورتی که میان ساکنان این کشور زندگی کنید تاثیر فراوان شبکههای تلویزیونی مذهبی بر جامعه آن را که بر نقاط ضعیف در جامعه تمرکز دارند، درک خواهید کرد: نقاطی شامل زنان، مناطق روستایی و خانوادهها. فرهنگ افراطگری در کشورهای زیادی شامل الجزایر، مراکش، تونس، لیبی، مصر، مالی و موریتانی ترویج میشود. در این کشورها هزاران نشریه و روحانی هستند که چنین دیدگاههایی را به همراه سنتها و پوششهای مخصوص بر طبق لحن قوانین دولت و عرف جامعه به عموم مردم تحمیل میکنند.
برخی از این نشریات اعلام کردند که حملات هفته گذشته در شهر پاریس در نتیجه کشتار مسلمانان از سوی غرب بوده و غربیها را کافر خواندند. چنین گفتمانی در میان فضاهای عمومی به عنوان لایه زیرین جامعه رواج یافته و در سطح رهبران سیاسی آنها به فرانسه تسلیت گفته و این حوادث را به عنوان جرم علیه بشریت محکوم میکند. این وضعیت شیزوفرنیک مواضعی با انکار غرب در مقابل عربستان است.
جنگ کشورهای غربی علیه تروریسم جنگی همراه با کوتاه نظری است زیرا به جای علت، معلول را هدف قرار میدهد. داعش بیشتر از هر چیز در درجه اول یک فرهنگ است. شما چطور قرار است زمانی که همچنان تاثیر صنعت فتوای وهابیت و روحانیون و فرهنگ آن دست نخورده باقی میماند، جلوی کشیده شدن نسلهای آینده به افراطگری را بگیرد؟
آیا درمان این بیماری کاری ساده است؟ به هیچوجه. عربستان سعودی همپیمان غرب در بسیاری از بازیهای شطرنج سیاسی در خاورمیانه است. غرب این کشور را به ایران ترجیح میدهد اما در یک تله میافتد. این انکار غرب باعث توهم توازن میشود. افراطگری به عنوان بلای قرن محکوم میشود اما هیچ ملاحظهای به چیزی که آن را خلق کرده و حمایت، نمیشود. این رویکرد باعث حفظ وجهه میشود اما جهان انسانها را نجات نمیدهد.
اگر مادر داعش حمله آمریکا به عراق باشد، پدر آن عربستان سعودی و مجموعه مذهبی آن هستند. تا زمانی که این نکته درک نشود هر جنگی علیه داعش حتی در صورت پیروزی نیز محکوم به شکست است. افراطگران هرچقدر کشته شوند در نسلهای آینده زاده شده و بر طبق همان کتابها تربیت خواهند شد.
حملات پاریس بار دیگر این تناقض را آشکار کردند اما این خطر وجود دارد که در تحلیلها و وجدانهای ما این مساله پاک شود.»
تفکر داعش، جهان را ترسناک می خواهد
آنان ترس جامعه و مردم را می خواهند و از ترس مردم برای به مسلخ بردن آزادی آنان ولگدکوب کردن دموکراسی بهره میبرند،
«ما دو نفریم، پسرم و من. اما ما از تمام ارتش های دنیا قوی تریم. دیگر وقت بیشتری ندارم که به شما بدهم. باید به ملویل که دارد بیدار می شود برسم. هنوزهفده ماهه نشده است. او مثل هر روز باید عصرانه اش را بخورد، بعد مثل هرروز باید برویم بازی کنیم واین پسرک در تمام زندگی اش با آزادی و خوشبختیاش شما را خوار خواهد کرد. چون، شما نفرت از خود را در او نیز نخواهید یافت.» بخشی از نامه آنتوان روزنامه نگار فرانسوی است که همسرش را در حملات جمعه شب 14 نوامبر 2015 در پاریس از دست داد.
جمعه شب و آغازین ساعات روز شنبه، جهان در بهت فرو رفت. 24 ساعت پس از حملات انتحاری داعش به لبنان این بار و در زمانی که این گروه تروریستی بیش از همیشه زیر ضربات مداوم درعراق و سوریه قرار داشت، یکی از بزرگترین عملیات های تروریستی جهان در قلب اروپا و در شهر پاریس به وقوع پیوست. حملات 13 نوامبر به پاریس حالا به اندازه حملات 11 سپتامبر به نیویورک مشهور شده است. ورزشگاه استادوفرانس نخستین مکانی بود که هدف حمله واقع شد. هرچند بعدها گفته شد که تلاش توریست ها برای ورود به ورزشگاه بوده است اما موفق به ورود نشدهاند و در نهایت انفجارها بیرون از ورزشگاه اتفاق افتاده است. اما حملات پاریس گویا آغاز و پایان یک حمله نبوده است. سه شنبه شب ورزشگاه هانوفر در آلمان بود که این بار تخلیه شد. مسابقه دوستانه بین دو تیم هلند وآلمان که قرار بود در حضورمرکل دراین ورزشگاه انجام شود لغو و در نهایت نیز اعلام شد آمبولانسی حاوی موادمنفجره کشف شده است. آمبولانسی که لقب ارابه مرگ را گرفت و بسیاری از کارشناسان اعتقاد داشتندانفجار تروریستی درورزشگاه هانوفر نیز تبدیل به سلسله حملاتی مشابه پاریس و این بار در آلمان می شد و با جلوگیری از عملیات نخست در حقیقت رشته سایراین عملیات ها قطع شده است. درهر دو حملات به ورزشگاهها، نکته روشنی وجود دارد و آن نیز حضور رهبران این کشورها در ورزشگاه است. در پاریس «اولاند» در ورزشگاه حضور داشت و در هانوفر طبق برنامه ریزیها «مرکل» در ورزشگاه حضور میيافت. برنامهریزی دقیق و پیچیده تروریست ها برای سلسله عملیات های کشتار مردم بیدفاع و غیرنظامیان نشان از تیم عملیات قدرتمندی به همراه خود دارد؛ کما این که اعضا و اتاق فکر داعش در این مدت نشان داده اند که علاقهمندی خاصی به بازسازی سکانسهای سینمایی در رفتار خود دارند. صحنه اعدام خبرنگاران در عراق با فیلم برداری و عکاسی بسیار دقیق که گویا بازسازی صحنه های پایانی فیلم هفت دیوید فینچر بوده است تا صحنه های اعدام در پالمیرا که مستقیما از فیلمی دیگرب یرون آمده بود و حال اصرار به سلسله عملیات های تروریستی در شهرهای بزرگ و مدرن که نقطه آغاز آن از ورزشگاه است، یادآور فیلم مشهور دیگری است، «شوالیه تاریکی برمی خیزد» آخرین سه گانه از سری سهگانههای بتمن به کارگردانی کریستوفر نولان. داعش این بار در جهان واقعی عملیاتهای خود را اجرا می کنند.اگر در «گاتهام سیتی»(شهرفیلم بتمن)انفجار در ورزشگاه و در حضورمسئولان شهر نقطه آغاز حملات بود، در پاریس واحتمالا اگر قابل انجام بود در هانوفر، نیزهمین روال ادامه مییافت.اما این بار مساله تنها مدل و نحوه اجرا نیست. اتفاقات و مدل رفتارهای نمایشی داعش را شاید باید فراتر از اجراهای طرحهای تروریستی آنان دید. اتفاقی که اگر در زمان اعدام ها رخ می داد شاید می توانست به درک بهتر از این گروه تروریستی دست یافت. در «شوالیه تاریکی برمیخیزد»، تروریستها در پی دست یافتن به هرج و مرج هستند، آنان ترس جامعه و مردم را می خواهند و از ترس مردم برای به مسلخ بردن آزادی آنان و لگدکوب کردن دموکراسی بهره میبرند، آنگاه که جامعه تصمیم میگیرد در ازای دست یافتن به امنیت از دموکراسی و آزادی خود بگذرد. بازکردن درهای زندانها و استفاده از سیاستمداران فاسد بخشی دیگر از نقشه پیچیده تروریست ها بود. آنچه تروریستها در سومین قسمت سه گانه بتمن در پی آن هستند پول قدرت نیست، آنان سودای رستگاری دارند و این سودا برای آنان در فروریختن نظم شهر و دست یافتن به نظمی نوین به روش خودشان است و شوخی دلپذیر کریستو فرنولن یکی این بود که آنارشیستها از نظمی تازه حرف می زدند. منکوب کردن آدم های جامعه راهی بود برای آنان تا بنیانهای سابق را درهم بکوبند واز پس آن به دستاوردهای خود دست یابند واین همان تفاوتی است که داعش را از اسلافش جدا می کند. داعش سودای حکومتی را دارد که اساسا تعریف آن روشن نیست. هرچند سعی کرده است با تصویب قانون در شهرهایی که در عراق و سوریه در کنترل دارد و همچنین اعمال حاکمیت به نوعی نشان دهد که در پی چیست اما آنچه تصویر می کند روشن نیست. داعش همانند طالبان نیست،آنان با تکنولوژی روز مشکلی ندارند تا وقتی که در خدمت خودشان باشد.آنان همچون القاعده عمل نمی کنند و از امپریالیسم و استبداد سخن نمی گویند. تفکر داعش در پی رسیدن به خواستههای تکفیری های پیش از خود نیست بلکه چیزی فراتر از آن را می طلبد. در حالی از اسلام به عنوان چرخهای حرکت خود نام می برد که بسیاری از دستورات اسلامی را اجرا نمی کنند. نه تنها اسلام حقیقی که اسلافش نیز از آن دور هستند، که حتی آن اسلامی که طالبان و القاعده تبلیغ می کنند نیز از آنان دور است. حقیقت این است که دین این بار به تمام وسیله ای شده است در دست تفکری که بیش ازهمه منکوب شدن جهان را می خواهد. نقطه عزیمت تفکر داعش نه اشغال کشوری چون فرانسه و آلمان و لبنان که دست یافتن به ترس مردمان این سرزمین هاست. این تفکر می داند که با ارتش چه کشورهایی مواجه می شود اما دست به عملیات های تروریستی پیچیده میزند تا به جهانیان نشان دهد که درحضور رهبرانشان نیز میتواند عملیاتهای خود را به سرانجام برساند. تفکر داعش بیش از اینکه در پی بدن های پاره پاره باشد، در پی ذهن ها و روح های دریده شده است. آنگاه که ترس را در قلب مردمان یک سرزمین بکارد، می تواند آزادی را از آنان دریغ کند و اینجاست که نامه روزنامه نگار فرانسوی که همسرش را از دست داده است معنای تازه میيابد. در مقابل تفکر داعش، آنگاه منکوب می شویم که آزادی و دموکراسی را به قربانگاه ترس از وجود و حضور آنان ببریم. تفکر داعش شمشیر دو لبه ای است که یک روی آن دقیقا به سمت بنیان گذارانش است. یک لبه ترس می کارد و لبه دیگر اماهمدلی می آفریند. مردم گاتهام سیتی آنگاه برنده شدند که کنار هم ایستادند. جهان امروز جهان قهرمانها نیست، جهان با هم بودن است و تفکر خطرناک داعش از پیوند آدم ها شکست می خورد.
میرا قربانی فر/ دستيار سردبير
اسد پیروز میدان وین بود
خروج اردن از ائتلاف سعودی قطری و ترکی
نشست چهار جانبه وین با حضور وزرای خارجه روسیه، آمریکا، ترکیه و عربستان سعودی ۲ساعت طول کشید و در پایان هیچ نتیجه مهمی که همان رسیدن به توافق درباره آینده بشار اسد، رئیسجمهور سوریه بود از آن حاصل نشد. آمریکا، ترکیه و عربستان سعودی خواهان رسیدن به همان نتیجهای هستند که در عراق، لیبی و یمن به آن رسیدند، نتیجهای که تغییر نظام سوریه چه با جنگ و چه با صلح باشد. جنگ از طریق مداخله نظامی یا اشغال سوریه و صلح نیز از طریق فرآیند سیاسی که به قطع رأس قدرت و کنارهگیری آن منجر شود - مانند چیزی که در یمن روی داد - شدنی است اما این نتایج درباره 3 کشور یادشده فاجعه برای ملتهای آنها، بیثباتی و تروریسم برای همسایگان این کشورها داشت.
سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه پس از خروج از این نشست در سخنانی حائز اهمیت گفت «ملت سوریه است که باید سرنوشت اسد را مشخص کند» در حالی که عادل الجبیر، وزیر خارجه عربستان در اینباره این بار به شکلی سیاسی حرف زد و گفت: «نشست وین نشان داد که درباره سرنوشت اسد موضع مشترکی وجود ندارد».
چند روز پیش از نشست وین خبرهایی منتشر شد مبنی بر اینکه طرحی درباره مرحلهگذار در سوریه به مدت ۶ ماه تهیه شده است و در این مدت اسد در قدرت باقی میماند به شرطی که تضمینهایی وجود داشته باشد که وی پس از این مدت کنارهگیری کند. سفر ناگهانی اسد به مسکو و دیدارش با مقامات روسیه گمانهزنیهای زیادی را درباره اعتبار این طرح مطرح کرد. برخیها بویژه از میان مخالفان سوری اعلام کردند هدف از این سفر این بود که این طرح به اطلاع بشار اسد برسد اما سخنگوی رسمی ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه، جمعه اطلاع کرملین از چنین طرحی را رد کرد و سخنان لاوروف درباره اینکه ملت سوریه باید سرنوشت اسد را مشخص کند نیز تاکیدی بر این امر بود.
مهمترین مساله که در نشست وین نشانههای آن آشکار شد موفقیت مقامات روسیه در ایجاد شکاف بین جبهه عربی مخالف اسد بود، جبههای که در ابتدای بحران سوریه شکل گرفت. میتوان این مساله را در 3 محور بررسی کرد که عبارتند از:
اول، خروج جزئی و سپس کلی اردن از جبهه سعودی - ترکی و پیوستن آن به نوعی به جبهه روسی، سوری و ایرانی و این امر از تماس لاوروف پس از نشست وین با ناصر جوده همتای اردنیاش و توافق درباره هماهنگی درباره عملیات هوایی و نظامی در سوریه هویداست و این به معنای ایجاد اتاق عملیات مشترک متشکل از افسران و نظامیان 2 طرف به عنوان مقدمهای برای از بین بردن سنگر مخالفان سوری در درعاست.
دوم، پافشاری لاوروف بر توسعه دایره کشورهای شرکتکننده در مذاکرات درباره بحران سوریه و پیوستن کشورهای ایران و مصر به آن است که به معنای این است که این مذاکرات نباید به 4 کشور محدود شود، امری که به نوعی به معنای بازگرداندن این کشورها به عرصه است.
سوم، موفقیت دیپلماسی روسیه در به حاشیه راندن نقش قطر در پرونده سوریه، دستکم درباره تلاشهای سیاسی آن. روسیه همچنان بر بودن رئیسجمهور سوریه پافشاری میکند و دعوت از او به مسکو نیز در چارچوب تاکید بر این موضع و تقویت آن صورت گرفت و خط بطلانی بر تحلیلهایی بود که خلاف این امر را میگفتند.
اما سفر کنونی ارتشبد ستاد عبدالرحمن بن صالحالبنیان، رئیس ستاد مشترک ارتش سعودی به ترکیه برای فراهم کردن زمینه حمایت گسترده عربستان سعودی از مخالفان مسلح سوریه. در اینباره، نواف عبید، مشاور سفارت عربستان سعودی در واشنگتن در صفحه توئیتر خود تاکید کرد موشکهای ضدزره «تاو» را عربستان سعودی به مخالفان مسلح سوریه داده است. همچنین سخنان خالد العطیه، وزیر خارجه قطر در گفتوگو با سیانان است که گفت کشورش از موضع عربستان سعودی مبنی بر متوسل شدن به گزینه نظامی در سوریه استقبال میکند.
بنابراین، آیا «توفان قاطعیت» در شکل دوم خود به سوریه نیز کشیده خواهد شد؟ این احتمال با توجه به تهدیدهای عربستان سعودی مطرح است اما اگر چنین گزینهای اتخاذ شود، صرفا علیه نظام سوریه نخواهد بود بلکه علیه روسیه و متحدان آن نیز خواهد بود. بنابراین، آیا اگر توفان قاطعیت اول با مشکلات زیادی در یمن مواجه است، در شکل دوم خود از شانس بهتری در سوریه و در رویارویی با روسها و هواپیماها و موشکهای آنها و پوتین برخوردار خواهد بود؟
عبدالباری عطوان، نویسنده و روزنامه نگار و تحلیل گر فلسطینی مسائل منطقهای
اسپوتنیک:
موشک های کروز روسیه، بی فایده بودن سامانه موشکی آمریکا را تأیید کرد
یک کارشناس سیاسی روزنامه « آسیا تایمز » اعلام کرد عملیات نظامی روسیه بر ضد تروریست های داعش در سوریه طرح های واشنگتن را برای ایجاد سامانه ضدموشکی در شرق اروپا از بین برد.
به گزارش خبرگزاری اسپوتنیک، پپه اسکوبار (Pepe Escobar)، روزنامه نگار برزیلی و ستون نویس نشریه « آسیا تایمز » گفت حملات موشک های کروز « کالیبر » روسیه به مواضع تروریستها در سوریه نشان داد که میلیاردها دلاری که آمریکا برای ایجاد یک سامانه ضد موشکی در اروپا هزینه کرده است، به درد هیچ کاری نمی خورد.
به گفته این کارشناس، روشن است که عملیات روسیه در سوریه طرح های آمریکا را برای عملی کردن طرح «خاورمیانه بزرگ » بر هم زد و پنتاگون انتظار این سناریو را نداشت و الان با نگرانی منتظر پیامدهای آن است.
پپه اسکوبار به اظهارات اخیر ژنرال فیلیپ بریدلاو، فرمانده نیروهای هوایی آمریکا در اروپا اشاره کرد. ژنرال بریدلاو گفته بود که هدف حملات موشکی روسیه به تروریست ها در سوریه « چیز دیگری » بوده است. وی نمی تواند علنا اذعان کند که شلیک موشک های کروز کالیبر روسیه از دریای خزر « نشانه ای » برای سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) بوده است.
این کارشناس گفت موشک های کالیبر عاملی است که قواعد بازی را تغییر داد. این موشک های روسیه تنها در ارتفاع 100 متری و با سرعت بالاتر از هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی پرواز کردند. بنابراین، تجهیزات سپر موشکی آمریکا مستقر در شرق اروپا که ادعا می شود برای مهار تهدیدات احتمالی ایران است اما در واقع برای مقابله با روسیه مستقر شده ، بی فایده است.
وی افزود ناتو نگران ناتوانی سامانه های پیشرفته « C4i » برای مقابله با فناوری های روسیه در سوریه و در جنوب ترکیه است. ائتلاف ناتو طعمه ای ساده برای مسکو خواهد بود.
ناوهای ناوگان روسیه در دریای خزر هفتم اکتبر در چارچوب 26 موشک کروز کالیبر به مواضع داعش در سوریه شلیک کردند. مسکو از 30 سپتامبر بنا به تصمیم ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه و درخواست بشار اسد رئیس جمهور سوریه، عملیات هوایی خود را علیه تروریست های داعش در سوریه آغاز کرد. نیروی هوایی روسیه تاسیسات نظامی، مراکز مخابراتی و حمل و نقل و همچنین انبارهای تسلیحات و مهمات و سوخت متعلق به گروه تکفیری صهیونیستی داعش را هدف قرار می دهد.
استقرار سامانه موشکی آمریکا در اروپا با هدف محافظت از متحدان ناتو ، تنش هایی بین روسیه و آمریکا ایجاد کرد. آمریکا می گوید که روسیه هدف این سامانه دفاعی نیست، اما از دادن تضمین های حقوقی درباره عدم ضدیت این سامانه با نیروهای بازدارنده روسیه خودداری می کند.
شگفتيسازي اسد و پوتین برای دنیا
دیروز چهارشنبه ای شگفت انگیز برای دنیا بود؛ اسد سوری و پوتین روسی، همه را انگشت به دهان کردند.
خبر کوتاه بود اما آنقدر حرف و پیام پشت آن بود که هنوز هم کارشناسان و ناظران بینالمللی در حال تجزیه و تحلیل آن هستند.
خبر کوتاه بود اما آنقدر حرف و پیام پشت آن بود که هنوز هم کارشناسان و ناظران بینالمللی در حال تجزیه و تحلیل آن هستند. حضور رئیسجمهور بشار اسد در کاخ کرملین. درست در ساعاتی که کیفور پیروزی جوان خوش تیپ کانادایی در انتخابات پارلمانی سرزمین افرا بودیم، به یکباره همه چیز از غربی ترین نقطه عالم و جایی در نزدیکی های آلاسکای سرد به جایی نزدیکی های قطب شمال و سیبری، شیفت پیدا کرد. بشار اسد، رئیس جمهور مقاومت در مسکو آفتابی شد تا هوای دشمنان و بدخواهانش را «پس» کند.
هنوز هم خیلی ها برایشان سوال است که در این اوضاع آشفته سوریه، چگونه بشار اسد دل و جرأت به خرج داده و شال و کلاه کرده و راهی مملکت تزارها شده است؟ یک درصد احتمال نمی داده که به او خیانت شود و در نبودش، صندلی اش در دمشق را از او بربایند؟ احتمال نمی داد که وقتی هواپیمایش از دمشق به هوا بلند می شود در راه، آمارش را در بیاورند و با یک موشک،جانش را بگیرند؟ چگونه این همه ریسک را به جان خریده است؟ مگر غیر از این است که در این چهار سال جنگ، حتی نتوانسته بود سری به ایران بزند که فاصله اش نسبت به روسیه، بسیار نزدیک تر است. اینجاست که باید بگوییم، معادلات از چند هفته پیش، کاملا تغییر کرده است. نه سوریه آن سوریه یک ماه پیش است و نه داعشیها آنقدر قدرت چند ماه پیش را دارند. روسها آنقدر خوب عمل کرده اند که بشار اسد دیگر، پیروزی نهایی را قطعی می داند و مطمئن است که تا چند ماه دیگر، جشن بزرگ ملی را در دمشق برگزار می کند. این را روند نابودی داعش در یکی دو هفته اخیر می گوید.
پیام های سفر به سرزمین تزارها. به هر حال، یکی از مهمترین پیامهای سفر اسد به مسکو این است که سوریه به یک ثبات نسبی رسیده است که رئیسجمهور آن میتواند بهراحتی از فرودگاه دمشق به کشورهای دیگر سفر کند.
ادامه عملیات نظامی علیه تروریسم در سوریه و مسائل مربوط به جنگ با گروههای تروریستی افراطی و مسائل مرتبط با روند عملیات هوایی روسیه و پشتیبانی در عملیات نیروهای مسلح سوریه و همچنین ابعاد مختلف روابط دو جانبه میان دمشق و مسکو از جمله مسائلی بود که در دیدار پوتین و اسد مورد بررسی قرار گرفت.
تأکید سران روسیه و سوریه بر این مسئله که حرف نهایی را بدون شک ملت سوریه خواهند زد از نقاط قابل توجه درباره این دیدار است.
اسد در دیدار با پوتین، وی را در جریان اوضاع سوریه و طرحهای ارتش عربی سوریه و روند عملیات نظامی در سوریه قرار داد و تقدیر و تشکر ملت سوریه از پشتیبانی روسیه در این زمینه را به پوتین ابلاغ کرد.
مهمترین محورهای سخنان اسد در این دیدار: تروریسم، مانعی در برابر حل سیاسی (بحران) به شمار میرود و گامها و اقدامات سیاسی باید پس از هرگونه تحرک نظامی انجام شود، ضرورت توقف تمام اشکال حمایتها از گروههای تروریستی و فراهم شدن زمینه اینکه ملت سوریه خود برای تعیین آینده خود تصمیم بگیرد، هدف از عملیات نظامی، سرکوب و نابودی تروریسمی است که مانع حل سیاسی شده است و مشارکت نیروی هوایی روسیه در عملیات ضد تروریسم در سوریه به توقف گسترش و توسعه طلبی گروههای تروریستی کمک کرده است. عملیات هوایی روسیه در سوریه در چارچوب قوانين بین الملل صورت میگیرد.
اسد همچنین ابراز امیدواری کرد که همکاری میان دو کشور (روسیه و سوریه) برای بازسازی سوریه در زمینههای مختلف ادامه یابد.
ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه نیز در این دیدار آمادگی خود را برای کمک به عملیاتهای نظامی و سیاسی در سوریه اعلام و تأکید کرد با قدرتهای بین المللی دیگر برای یافتن راههای دستیابی به حل سیاسی بحران همزمان با مبارزه با تروریسم تماس خواهد گرفت.
پوتین گفت در نهایت دستیابی به حل سیاسی طولانیمدت بر اساس عملیات سیاسیای خواهد بود که تمام گروههای سیاسی دینی و قومی در آن شرکت کنند.
رئیس جمهور روسیه تصریح کرد: حرف آخر را در این زمینه فقط باید ملت سوریه بزند. قطعاً سوریه، کشور دوست روسیه است و ما آمادهایم نهتنها در عملیات نظامی علیه تروریسم بلکه در عملیات سیاسی هم به این کشور کمک کنیم.
کوتاه شده از قانون
نامه جمعی از اندیشمندان جهان عرب به السیسی
رابطه مصر با سوریه از سر گرفته شود/ روابط بهتر از قبل شود
۳۹ شخصیت آکادمیک و پژوهشگر معروف جهان عرب در نامه ای از رئیس جمهور مصر درخواست کردند روابط این کشور با سوریه هرچه سریعتر از سر گرفته شود.
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از الوطن، ۳۹ نفر از شخصیت های دانشگاهی، پژوهشگران و روزنامه نگاران جهان عرب که بیشترشان مصری هستند، در نامه ای فوری از «عبد الفتاح السیسی» رئیس جمهور مصر خواستنه اند هرچه سریعتر و به صورت کامل، روابط سیاسی بین مصر و سوریه به حالت قبلی خود برگردد.
بر اساس این گزارش، این شخصیت های مصری در نامه ای با عنوان «نامه ای فوری به عبدالفتاح السیسی رئیس جمهور مصر» از وی خواستند به منظور حفظ منافع ملی و امنیتی هر دو کشور روابط دیپلماتیک خود با سوریه را از سر بگیرد. زیرا این اقدام پیامدهای سیاسی مهمی در مبارزه با تروریسم خواهد داشت.
این افراد خطاب به رئیس جمهور مصر تاکید کردند: سوریه هم اکنون با گروه های تروریستی متعددی مواجه است که طی بیش از چهار سال، شدیدترین حملات و تجاوزات را در حق دولت، ملت و تمدن و آثار باستانی آن مرتکب شده اند و همین گروه ها هستند که به بهانه ایجاد دولت اسلامی، اقدام به کشتن سربازان و افسران مصری و بمبگذاری در مناطق مختلف مصر می کنند.
در این نامه که از بارزترین شخصیت های امضاء کننده آن، «محمد ابراهیم منصور» دبیر کل بنیاد مطالعات اقتصادی عرب، «عاصم الدسوقی» استاد تاریخ دانشگاه حلوان، «حسام عیسی» از اساتید حقوق دانشگاه «عین شمس» هستند آمده است: ما امضا کنندگان این نامه، بنا بر ضرورت حفظ منافع امنیتی ملی دو کشور برادر و همپیمانان جنگ اکتبر ۱۹۷۳، از شما تقاضا داریم روابط بین سوریه و مصر، هرچه سریعتر و بهتر به حالت فبلی خود برگردد.
لازم به ذکر است با روی کار آمدن دولت محمد مرسی و حمایت وی از مخالفان دولت سوریه، روابط مصر و سوریه سرد شد تا جایی که مصر سفیر خود را از دمشق فرا خواند و روابط خواد با سوریه را به طور کامل قطع کرد.
پس از کنارگذاشتن محمد مرسی و انتخاب السیسی به عنوان رئیس جمهور جدید مصر و افزایش تحرکات و اقدامات تروریستی در مصر به ویژه در منطقه سینا، موضع این کشور در قبال سوریه رفته رفته تغییر کرد تا اینکه شهریور امسال، «علی مملوک» رئیس دستگاه اطلاعات سوریه، برای دیدار با السیسی قاهره سفر کرد.
السیسی در این دیدار با اشاره به اینکه مصر و سوریه دارای دشمنی واحد به نام تکفیری ها دارند، گفته بود: از شما می خواهم پیام حمایت من از اسد را به وی برسانید؛ من بر این اعتقاد هستم که اسد سقوط نخواهد کرد.
افزون بر این، به دنبال درخواست کمک سوریه از روسیه جهت مقابله با تروریست ها، دولت مصر، رسما از حملات نظامی روسیه در سوریه حمایت کرده و از مسکو قدردانی کرد.
این اقدامات اخیر مصر در حمایت از دولت سوریه و مخالفت آن با اعزام نیروی زمینی تحت ائتلاف ضد یمن به این کشور، به مذاق مقامات سعودی خوش نیامد تا اینکه «احمد القطان» سفیرعربستان در مصر، قاهره را به مقصد کشورش ترک کرد.
رأی الیوم بررسی کرد؛
آنچه سفیر عربستان در مصر را «عصبانی» به کشورش بازگرداند
یک رسانه عرب زبان با اشاره به بازگشت سفیر عربستان در مصر به کشورش به بررسی زوایای پشت پرده آن پرداخته است.
پایگاه «رأی الیوم» در گزارشی به بررسی روابط کنونی میان مصر و عربستان پرداخت. این پایگاه خبری در این خصوص نوشت: پس از آنکه «احمد القطان» سفیر عربستان در مصر، قاهره را به مقصد کشورش ترک کرد، عمق وخامت روابط دو کشور به دلیل اختلافات گسترده در چند مسأله اساسی در منطقه به خوبی نمایان شد.
این پایگاه در گزارش خود آورده است: بیانیه سفارت عربستان سعودی که در واقع از عمق اختلافات میان این کشور با مصر حکایت دارد، بسیار دیر صادر شد؛ در عین حال باید گفت که این بیانیه قانع کننده نبود، زیرا تمامی کانال های مربوط به روابط دو طرف در عالی ترین سطوح از مدتی پیش مسدود شده است. می توان گفت که لغو سفر «سلمان بن عبدالعزیز» پادشاه عربستان به مصر طی ماه میلادی گذشته در شرایطی که قرار بود در راه بازگشت از واشنگتن به این کشور برود، بهترین گواه بر مسدود بودن کانال های ارتباطی میان ریاض و قاهره است.
کاملا واضح و آشکار است که دولت کنونی مصر به ریاست «عبدالفتاح السیسی» در دو مسأله اساسی و دو پرونده اصلی منطقه با مقامات سعودی اختلاف نظرهای ریشه ای دارد؛ مسأله اول بحران سوریه است و مسأله دوم حمله نظامی آل سعود به یمن. اختلافات گسترده میان مصر و عربستان در زمینه مسأله یمن زمانی آغاز شد که مقامات مصری با اعزام نیروی زمینی ارتش خود به یمن برای پیوستن به ائتلاف سعودی مخالفت کردند.
از سوی دیگر، سفر «علی المملوک» رئیس دستگاه امنیت ملی سوریه به مصر، پیام سنگینی را به گوش مقامات سعودی رساند؛ پیامی که حاکی از روابط نزدیک میان قاهره و دمشق بود. بدون شک دولت السیسی با نزدیکی به دولت دمشق، خطرات ناشی از این نزدیکی که در واقع به معنای دوری از عربستان سعودی و بروز تنش در روابط دو طرف است را به جان خریده است. اقدام ریاض در سنگ اندازی در مسیر تشکیل نیروی مشترک عربی که مصر طرح آن را به اتحادیه عرب ارائه داده است، از جمله بارزترین نشانه های وجود تنش در روابط مصر و عربستان به شمار می رود.
اما آنچه که به تمامی تحلیل ها و گمانه زنی ها در خصوص اختلافات گسترده میان عربستان و مصر جامه عمل پوشاند، اظهارات روز گذشته «احمد ابوزید» سخنگوی وزارت خارجه مصر در گفتگو با روزنامه «الحیات» چاپ لندن بود. وی در گفتگو با این روزنامه در پاسخ به سؤالی پیرامون برخی اختلافات میان مصر و عربستان در منطقه با بیان اینکه این مردم سوریه هستند که باید برای سرنوشت بشار اسد تصمیم گیری کنند، گفت: «ما خود را صاحب تصمیم نمی دانیم که قضاوت کنیم شخصی در قدرت باقی بماند یا از قدرت برکنار شود». وی همچنین ادامه داد: «هر دولتی در مواردی خاص مواضعی دارد که ممکن است به صورت صد در صد با دولت دیگر تطابق نداشته باشد».
اظهارات مطرح شده از سوی سخنگوی وزارت خارجه مصر در حالی مطرح شد که تحولات چند ساله اخیر سوریه به خوبی حاکی از آن است که مسأله لزوم عدم بقای بشار اسد در رأس قدرت خط قرمز خاندان سعودی است و هیچ کشوری حق ندارد از این خط قرمز عبور کند؛ به ویژه اینکه آن کشور همپیمان سابق سعودیها ـ یعنی مصر ـ باشد؛ کشوری که عربستان سعودی کمک های مالی و اقتصادی هنگفتی بالغ بر بیش از ۲۰ میلیارد دلار به آن ارائه داده است. پافشاری سعودی ها بر لزوم کناره گیری اسد را می توان در اظهارات «عادل الجبیر» وزیر خارجه این کشور در خصوص مسأله بقای اسد در قدرت یافت که گفت: «اسد باید برود؛ چه با جنگ چه با صلح».
با این وجود، به نظر می رسد که خطوط قرمز عربستان سعودی در منطقه برای مقامات مصری به خطوط سبز تبدیل شده است تا جایی که دولت قاهره رسما از دخالت نظامی روسیه در سوریه حمایت کرده و از مسکو قدردانی کرد؛ این اقدام، درست همان عاملی بود که کاسه صبر سعودی ها را لبریز کرد و موجب شد تا «احمد القطان» سفیر عربستان در مصر، قاهره را با ناراحتی به مقصد کشورش ترک کند.
بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران منطقه ای معتقدند، از دیدگاه مقامات مصری بزرگترین خطا و اشتباهی که مقامات سعودی مرتکب شدند این بود که جمعیت اخوان المسلمین را به آغوش کشیدند؛ جمعیتی که وجود اختلافات گسترده میان آن و دولت کنونی مصر به ریاست عبدالفتاح السیسی بر هیچ کس پوشیده نیست. مقامات مصری بر این باور هستند که اقدام عربستان در ائتلاف با کشورهایی نظیر ترکیه و قطر که از بزرگترین حامیان اخوان المسلمین به شمار می روند، اقدامی نادرست بوده و موجب گسترده شدن تنش ها میان قاهره و ریاض گشته است.
اکنون این سؤال بسیار اساسی مطرح می شود که چه زمانی «احمد القطان» سفیر عربستان در مصر به قاهره باز می گردد؟ بدون شک در شرایط کنونی که هیچ چشم اندازی برای بهبود روابط میان دو کشور دیده نمی شود، نمی توان پاسخ صریح و شفافی به این سؤال داد. با این حال، بررسی نحوه سیاست های خبری رسانه های مصری در قبال عربستان سعودی و حملات گسترده این رسانه ها به سیاست های ریاض در منطقه به خوبی گویای این مسأله است که غیبت سفیر عربستان در مصر زمان زیادی به طول خواهد انجامید و نمی توان انتظار بهبود روابط دوجانبه میان دو کشور را ـ حداقل در آینده نزدیک ـ داشت.
اتحاد سیاسی و تروریستی اردوغان و داعش
اینبار نوبت پایتخت «آنکارا» بود تا تصویر بدون شرح همدستی «رجب طیب اردوغان» با تروریسم بنیادگرای اسلامی و به احتمال زیاد (داعش) را علیه اقلیت کرد و چپگرایان ترک، در معرض دید افکار عمومی قرار دهد.
از آنجا که موقعیت جغرافیایی و سیاسی آنکارا قابل مقایسه با «دیار بکر» و شهر مرزی «سوروچ» نخواهد بود و به لحاظ امنیتی و دوری از مناطق درگیری، قاعدتا باید از ضریب امنیتی بسیار بالایی برخوردار باشد، هرگونه حادثه تروریستی (عمد یا غیرعمد) بهویژه در ابعاد بزرگ میتواند انگشت اتهام را به سوی دولت و نهادهای حکومتی متوجه کند. اولین اقدام جنایتکارانه از این نوع در دیاربکر با حمله تروریستی با چهار کشته و دهها زخمی یکروز مانده به برگزاری انتخابات هفتم ژوئن در میتینگ انتخاباتی «دموکراتیک خلقها» و همچنین دومین اقدام تروریستی در سوروچ با ٣٣ کشته و بیش از ١٥٠ زخمی دقیقا بعد از شکست حزب اسلامگرای «عدالت و توسعه» در انتخابات پارلمانی ارتباط داشت که با پیروزی بزرگ حزب چپ - کردی تمام رؤیاهای اردوغان به کابوس تبدیل شد. در روز شنبه دهم اکتبر تظاهرات و گردهمایی «هواداران صلح و دموکراسی» در آنکارا در شرایطی برگزار شد که نمایش دختران و پسران ترقیخواه کرد و ترک برای دعوت از دولت و پکک برای پایاندادن به جنگ جاری به درخواست حزب دموکراتیک خلقها و دیگر احزاب چپ ترکیه به همراه اتحادیههای کارگری، میتوانست نویددهنده بازگشت به دوران صلح در ترکیه چندقطبی امروز باشد. انفجار دو بمب که به گفته مقامات سیاسی- امنیتی کشور، گمان میرود از نوع حملات انتحاری باشد، بنا بر آمار اعلامشده، تا شامگاه همان روز ٩٥ کشته و ٢٥٠ زخمی بر جای گذاشته است که احتمال دارد به دلیل وخامت حال حدود ٤٠ نفر از زخمیها، آمار تلفات افزایش پیدا کند.
از همان لحظات اول این حادثه تروریستی، بازار گمانهزنیها و اظهارات مقامات سیاسی و حزبی ترکیه و محافل بینالملل بهشدت داغ شد که هرکدام دیگری را در صندلی اتهام نشانده بودند. مضحک و سخیفترین اظهارنظر از سوی «احمد داووداوغلو»، نخستوزیر، عنوان شد که میگوید: «احتمالا گروه داعش یا گروههای افراطی کرد و چپگرا عامل این انفجارها بودهاند». چنانچه نمودار خطی حوادث تروریستی چندماه اخیر ترکیه بهدرستی رصد شود، با توجه به انگیزههای پشتپرده این حوادث، بهخوبی میتوان پی برد فقط دو نیرو وجود دارند که به دلیل مواضع خود میتوانند در پشت این اقدامات تروریستی باشند. از آنجا که حوادث قبلی تروریستی در دیاربکر و سوروچ در ارتباط مستقیم با برگزاری انتخابات پارلمانی هفتم ژوئن بوده و بهطور مستقیم حزب دموکراتیک خلقها و حامیان مدنی آنان را هدف قرار داده بود و در حادثه اخیر آنکارا نیز هدف اصلی میتینگ جناح اپوزیسیون کردی- چپ ترکیه بوده است، بدون تردید هیچ اتهامی نمیتواند متوجه این جناح باشد و فقط میتوان سهضلعی متهمان را در بین حامیان حزب حاکم، ناسیونالیستهای افراطی و بهویژه گروه تروریستی داعش، جستوجو کرد. داعش بهعنوان اصلیترین گروه تروریست جهادی که در طول ماههای اخیر بزرگترین ضربات را از اتحاد کردهای سوری، عراقی و ترکیه متحمل شده، در جایگاه اول عامل میدانی حادثه قرار خواهد گرفت. ناسیونالیستهای افراطی ترک که در طول ماههای بعد از انتخابات هفتم ژوئن با سازماندهی دوباره گروههای فاشیستی «گرگهای خاکستری» موج حملات به دفاتر حزب دموکراتیک خلقها و دیگر احزاب چپ رادیکال ترکیه را انجام دادهاند، نیز انگیزه بالایی برای حملات خونین به مخالفان کرد دارند. از آنجا که در طول ماههای اخیر به واسطه رویکرد جنگطلبانه دولت اردوغان علیه اپوزیسیون دموکراتیک و سکولار ترکیه، بار دیگر با بازگشت به سیاست بحرانسازی تنشها بین دولت مرکزی و پکک افزایش یافته و بعد از حمله تروریستی سوروچ با امنیتیکردن فضای سیاسی کشور، روندهای دموکراتیک را نقض کرده است، بهنظر میرسد در واکنش به حادثه تروریستی آنکارا نیز این سیاست را تشدید میکند. متأسفانه بسیاری از رسانههای بینالمللی با گزارشات انتزاعی و سطحی نیز به این هدف اردوغان کمک میکنند، چنانچه درباره اعلامیه پذیرش آتشبس توسط پکک که بهصورت رسمی چند ساعت پس از حمله تروریستی آنکارا انتشار یافت، طوری وانمود میشود که انگار این حزب در عکسالعمل به این اقدام تغییر موضع داده است در صورتی که این تصمیم از چند روز پیش گرفته شده و حتی قرار بود در گردهمایی آنکارا رسما اعلان شود. از طرف دیگر، با توجه به نتایج نظرسنجیهای انجامگرفته سیاستهای ماجراجویانه اردوغان در بعد از انتخابات هفتم ژوئن بهخوبی نشان میدهد اعتبار حزب عدالت و توسعه بهشدت در حال افول است و چنانچه انتخابات در فضای دموکراتیک و رقابت منصفانه انجام گیرد، حزب دموکراتیک خلقها به رهبری «صلاحالدین دمیرتاش» و حزب جمهوریخواه خلق به رهبری «کمال قلیچداراوغلو» درصد رأی و کرسیهای پارلمانی خود را افزایش هم خواهند داد. هماکنون بزرگترین خطر برای دموکراسی ترکیه اتحاد نامیمون اردوغان با ناسیونالیستهای افراطی ترک و تروریستهای اسلامی ازجمله داعش است که دراینمیان هرگونه اخلالی در انتخابات اول نوامبر میتواند بخشی از همین سناریو وحشت تلقی شود.
اردشیر زارعیقنواتی
روس ها در فکر نابودی پایتخت داعش!
مقر اصلی یا پایتخت داعش در سوریه یعنی شهر «رقه» در 215 کیلومتری دمشق که مرکز و تکیه گاه این گروه تروریستی تکفیری برای کنترل مناطق تحت تسلط خودبه شمار می رود، تاکنون چندین بار هدف بمباران جنگنده های روسیه قرار گرفته است.
گزارش های وزارت دفاع روسیه از نتایج عملیات نیروی هوافضای این کشور علیه تروریست ها بهویژه داعش در سوریه نشان می دهدکه با هدف قرار گرفتن 60 مرکز اصلی تروریست ها بهویژه مراکز فرماندهی، تسلیحاتی و انبار مهمات، مراکز مخابراتی، پایگاه های آموزشی و مسیرهای ارتباطی، بخشی از اهداف در نظر گرفته شده همکاری های نظامی ضدتروریستی مسکو و دمشق عملی شده است و براساس برنامه انتشار یافته؛ مرحله دوم این عملیات آغاز خواهدشد.
بیشتر حملات در مناطق اصلی تجمع تروریست های داعش بهویژه رقه، حلب، ادلب و حسکه صورت گرفته و وزارت دفاع روسیه هم اعلام کرده است تاثیر بمباران ها و هراس از تکرار آن، سبب شده نه تنها داعش بلکه تمام تروریست ها زمینگیر شوند. براساس برنامه جدید انتشار یافته در پایگاه اطلاع رسانی وزارت دفاع روسیه، بمباران ها از این پس گسترده تر و شامل تمامی مناطق به ویژه مهمترین مواضع داعش خواهدشد. وزارت دفاع روسیه اعلام کرده است که در حملات جدید، از جنگنده های سوخو 34 برای حمله به اهداف از فاصله 250 کیلومتری در هر شرایط آب و هوایی بهره خواهد گرفت. راهبرد ارتش روسیه در اجرای این عملیات، محدود کردن نیروهای داعش در رقه است تا نتوانند برای پشتیبانی و تجهیز از دیگر مراکز خود بهره بگیرند و پس از تضعیف توان نظامی و مقاومتی این گروه، مواضع دور از مناطق جمعیتی هدف گرفته خواهدشد تا مانع سوءاستفاده داعش از مردم به عنوان گروگان و همزمان فرصت لازم برای ارتش سوریه به منظور انجام عملیات زمینی با کمترین تلفات ممکن شود.
با توجه به اینکه روسیه درخواست کشورهای ضدسوری برای توقف بمباران های ضدتروریستی را رد و تاکید کرده است که عملیات با قدرت بیشتری تا رسیدن به نتیجه مطلوب ادامه خواهد یافت، داعشی ها و دیگر تروریست ها باید شاهد حملات بیشتری باشند که افزون بر حملات هوایی می تواند شامل عملیات زمینی نظامیان سوری نیز باشد. آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان، قطر، عربستان و ترکیه؛ کشورهای عضو اردوگاه ضدسوری، که پنج سال پیش با سازماندهی گروه های تروریستی و تکفیری به ویژه داعش و جبهه النصره علیه حکومت سوریه، زمینه ساز بروز جنگ داخلی و درگیری در این کشور شدند؛ جمعه گذشته در آنکارا با صدور بیانیه مشترکی از روسیه خواسته بودند که عملیات در حال انجام علیه تروریست ها در سوریه را هر چه زودتر قطع کند.
افزایش تنش ها در خاورمیانه و خطر جدی گسترش درگیری های فاجعه بار نظامی
در پی کشته شدن صدها زائر ایرانی و زائران دیگر کشورها در جریان مراسم حج امسال، علی خامنه ای رهبر رژیم ایران در سخنرانی تندی دولت عربستان سعودی را به “واکنش سخت و خشن” تهدید کرد. در پی این سخنان شماری از دیگر سران رژیم نیز در سخنرانی های مشابهی از لزوم برخورد قاطع با عربستان سعودی سخن راندند.
محمد علی جعفری، فرمانده سپاه پاسداران در سخنانی در همین زمینه افزود: جهان اسلام از خیانتها و جهالتهای ابولهبگونه آل سعود نظیر کشتار مردم یمن، آوارهسازی مردم عزیز سوریه، سرکوب مردم بحرین، کشتارهای فرقهای در عراق و ایجاد تفرقههای قومی و تروریسمپروری در همه جا به ستوه آمده و قریبا در خشم مسلمانان ذوب خواهند شد. جعفری همچنین گفت سپاه آماده "واکنش سریع و خشن" به حادثه مرگبار حج است و وعده داد که سپاه "انتقام سخت این جنایت هولناک را از آل سعود خواهد گرفت".
این سخنان تهدید آمیز خامنه ای، جعفری و همچنین شماری از امامان جمعه شهرهای مختلف کشور، در حالی بیان می شود که شعله های جنگ همچنان در یمن، عراق، سوریه، لیبی و افغانستان به شدت شعله ور است و جمهوری اسلامی در تمامی این کشورها روابط نزدیکی با شماری از نیروهای درگیر دارد.
تهدید های تحریک آمیز و در عین حال پوچ علی خامنه ای، همچون سیاست های فاجعه بار “جنگ،جنگ تا پیروزی”، و سیاست نابخردانه “تحریم های اقتصادی نعمت است“ در دهه های اخیر به قیمت جان صدها هزار ایرانی و خسارات های سنگین اقتصادی-اجتماعی برای میهن ما تمام شده است و نیاموختن از این تجربه ها و تکرار این سیاست ها در چنین شرایط خطرناکی می تواند برای میهن ما عواقب بسیار خطرناکی در پی داشته باشد. حزب ما معتقد است که هرگونه گسترش نقش مستقیم نظامی ایران در درگیری های منطقه ، با هر بهانه ای، نمی تواند در راستای منافع ملی میهن ما باشد.
موضع گیری های سران رژیم در هفته های اخیر همزمان بوده است با تشدید جدی درگیری های نظامی در سوریه و دخالت روز افزون کشورهای امپریالیستی و دیگر کشورهای منطقه و جهان در اوضاع داخلی این کشور.
مجمع عمومی سازمان ملل، در هفته گذشته، در نیویورک، عملاً به صحنهٔ اصلی گفتوگو و بحث دربارهٔ آیندهٔ سیاسی سوریه تبدیل شده بود. حضور رهبران بیشتر کشورهای جهان در نیویورک، سخنرانیهای رئیسجمهورهای ایالاتمتحده، روسیه، چین، و ایران، در روز ۶ مهرماه/ ۲۸ سپتامبر، در مجمع عمومی، و دیدارها و گفتگوهای دوجانبه و چندجانبهٔ عمدهترین بازیگران صحنهٔ جنگ داخلی خونین سوریه، فرصتی بود تا گزینههای مختلف، بههدف جلوگیری از شدت یافتنِ بیشتر این جنگ ویرانگر و گستردهتر شدنِ آن، بهبررسی گذاشته شود.
دیدار و گفتگوی باراک اوباما و ولادیمیر پوتین، رئیسجمهورهای ایالاتمتحده و فدراسیون روسیه، در نیویورک، و بهدنبال آن، گفتگوهای مستقیم رهبران فدراسیون روسیه، فرانسه، و آلمان، همگی، بهطورِعمده، در بررسیِ گزینههای مختلف بهمنظورِ نهادنِ نقطهٔ پایانی بر جنگ داخلی سوریه و برخورد با “داعش“ یا “حکومت اسلامی“ و نقش این کشورها در این موردها، تدارک دیده شده بودند. فرانسه در آغاز هفته گذشته، و از روز ۵ مهرماه، با بمبارانهای هوایی هدفهایی در خاک سوریه- بدونِ توافق قبلی با دولت سوریه- آغاز فاز جدید بحران خاورمیانه را کلید زده بود. این عملیات هواپیماهای نظامی فرانسه، بهدنبال سه هفته پروازهای اکتشافی بهمنظور جمعآوریِ اطلاعات دربارهٔ هدفهای احتمالی، انجام شد. در پی این اقدام و ادامه بمباران های هوایی آمریکا در سوریه و آغاز حملههای هوایی روسیه به موضعهای نیروهای تروریستِ مخالف دولت سوریه، در روز ۹ مهرماه، جنگ داخلی این کشور که بیش از چهار سال و نیم است که ادامه دارد، به مرحله جدیدی وارد شد.
اکنون آشکار است که کشورهای امپریالیستی، با بهرهگیری از حساسیت و نگرانیِ افکار عمومی جهان در ارتباط با هجوم صدها هزار پناهجو از سوریه و دیگر کشورهای جنگزدهٔ منطقهٔ خاورمیانه [و افغانستان]، سعی دارند ورود عملی و مستقیمشان را به صحنه جنگ جدیدی در خاورمیانه- که میتواند پیامدهای خطرناکی برای صلح جهان دربر داشته باشد- توجیه کنند.
درحالحاضر، محفلهای صلحدوست در خاورمیانه و جهان نگران این مسئلهٔ اند که، در هنگامهیی که افکارعمومیِ جهان به راهحلی عملی، مؤثر، و انسانی در زمینهٔ بحران پناهجویان و جنگزدگان سوریهای و کشورهای دیگر خاورمیانه توجه ویژه دارند، کشورهای امپریالیستی به عملی کردنِ “استراتژیِ“ استتارشدهٔ تهاجمیشان در خاورمیانه، دست به تلاشی تازه زنند. این موضوع اکنون آشکار است که، ظهورِ یکباره و اسرارآمیزِ “داعش”یا “حکومت اسلامی“ در سوریه و عراق- درکنارِ دیگر عاملها- بدونِ حمایت محاسبهشده و پنهانِ ایالاتمتحده و محفلهای برنامهریزِ دستگاههای امنیتی کشورهای عضو ناتو و نیز حمایتِ مستقیم مالی و لجستیکیِ عربستانسعودی، اماراتمتحدهٔعربی، قطر، و ترکیه غیرممکن میبود. هدفِ چنین “استراتژیِ“ استتارشدهای، توجیهِ دخالتها، بهوجود آوردنِ بیثباتیها، و تداوم جنگ در سراسر منطقه، و بهویژه از میان برداشتن سوریه- در مقام کانون مقاومتی در برابر طرحهای امپریالیستیِ آمریکا و راهبُردش در ارتباط با بهپیش بردنِ پروژهٔ “خاورمیانهٔ جدید“- است.
در همین زمینه باید اضافه کرد که، از هفتهها پیش از این، که ایالاتمتحده آمریکا به صحنهٔ معضلِ سرازیرشدن صدهاهزار پناهجو به مرزهای اروپا- و پیشنهادِ پذیرشِ تنها دههزار پناهندهٔ سوریهای در آمریکا- ورود کرد، واضح بود که این کشور بهدنبالِ بهنظارتِ خود درآوردنِ ”بحران پناهجویان“ و بر چهره زدنِ صورتک ملاحظههای ”بشردوستانه“ بهمنظورِ مداخلهٔ امپریالیستیِ نظامیای مستقیم در سوریه است.
در هفتههای اخیر، اوج گرفتن تبلیغات رسانههای گروهی دستراستی در کشورهای غربی دربارهٔ ضرورت از میان برداشتن ”دولت بشاراسد“- که بهزعم این دسته از رسانهها ”منبع اصلیِ بیثباتی و ادامه یافتنِ جنگ داخلی در سوریه“ است- با گستردهتر کردنِ عملیات نظامی برضدِ دولت سوریه زیر پوششِ مبارزه با ”داعش“ همراه شده است.
دیوید کامرون، نخستوزیر دولت محافظهکار انگلستان، سه هفته پیش از این، بهطورِعلنی و بهصراحت سرنگونیِ دولت سوریه را خواستار شد. فرانسوا اولاند، رئیسجمهور فرانسه، بیهیچگونه اعتنایی به حق حاکمیتِ ملی سوریه، آغاز بمباران خاک سوریه توسط نیروی هوایی این کشور را اعلام کرد. فرانسوا اولاند احتمالاً در رؤیای اعاده و تجدیدِ سلطهٔ استعماری فرانسه بر سوریه و لبنان می باشد، که در پی فروپاشی امپراتوری عثمانی، بنا بر توافقنامهٔ ”سایکس“ انگلیسی و ”پیکوی“ فرانسوی در یک قرن پیش، به پایان رسید.
در همین مقطع زمانی، ایالاتمتحده، که سرنگونی دولت سوریه را همواره در سر میپروراند، فدراسیون روسیه را- که بر پایهٔ پیمان دوستی و ائتلاف دیرپای آن با کشور سوریه به دولت سوریه کمک نظامی میکند- تهدید میکند که نمیتواند به سیاست همکاری نظامی خود با دولت سوریه ادامه دهد. اقدام نظامی روسیه در روزهای پایانی هفته گذشته را- بنابهخواست و موافقت دولت سوریه- باید پاسخی به این تهدیدها ارزیابی کرد.
واکنشها به ضربههای جدی وارد آمده به پایگاههای تروریستهای داعش در خاک سوریه که مداخلهٔ نظامی روسیه در سوریه نامیده شدهاند، حاکی از نگرانی کشورهای غربی از تغییر موازنه نیروها در سوریه به ضرر نیروهای وابسته به امپریالیسم است.
در این رابطه، بیانیهٔ مشترک شش کشور: ایالاتمتحده، فرانسه، بریتانیا، آلمان، قطر، عربستان سعودی، ترکیه، در روز جمعه ۱۰ مهرماه، دربارهٔ عملیات هواپیماهای نظامی روسیه در خاک سوریه و بمباران موضعها و پایگاههای نیروهای اسلامی سلفی تروریستیِ مخالف دولت سوریه، نمونهٔ گویایی از رویکرد این کشورها به حل معضل سوریه است. این “بیانیه“ بهصراحت از روسیه میخواهد تا فقط در چارچوبِ طرحهای کشورهای امپریالیستی و متحدان آنها عملیات خود را انجام دهد، و حمله به پایگاه نیروهای تروریستیِ موردحمایتشان را متوقف کند.
حقیقت اینکه، کشورهای غربی هیچگاه نخواستهاند وضعیت واقعی در سوریه را بپذیرند. آژانس امنیتی دفاع- بازویِ امنیتی پنتاگون- در ماه اوت ۲۰۱۲ (تیر/مردادماه ۱۳۹۱)، در گزارشی- که تازه چندماه پیش علنی شد- تصدیق میکند که نیروهای “سلفی“، “اخوانالمسلمین”، و “القاعده در عراق (که سپس به “داعش” یا “حکومت اسلامی“ تبدیل شد)، نیروهای اصلیِ گردانندهٔ شورش در سوریهاند. این آژانس یادآور میشود که، نیروهای اپوزیسیون [اپوزیسیونِ دولت سوریه] از سوی غرب، کشورهای عربی حاشیهٔ خلیجفارس، و ترکیه حمایت میشوند، و “داعش“ میتواند همچنین در اتحاد با دیگر سازمانهای تروریستی، حکومتی اسلامی در عراق و سوریه برپا کند.
گزارشهای اطلاعاتی سرویسهای امنیتی کشورهای غربی، از همان مرحلههای نخستِ بهوجود آمدن بحران در سوریه، بهطورِعمده تائید میکردند که در بحران سوریه نقش اصلی را نیروهای تروریستی برعهده دارند. جو بایدن، معاون رئیسجمهور ایالاتمتحده، یک سال پیش، در ۱۰ مهرماه ۱۳۹۳، در سخنانی که در روزنامه ”نیویورکتایمز“ بازتاب یافت، تصدیق کرد که عربستان سعودی، ترکیه، و اماراتمتحدهٔعربی ”به پایین کشیدنِ اسد از قدرت در سوریه و آغاز به جنگ نیابتیای شیعی و سنی مصمم بودهاند.“ جو بایدن تصدیق کرد که، این سه متحدِ نزدیک ایالاتمتحده در خاورمیانه، تأمینِ مالی و تسلیحاتی همه نیروهایی را که حاضرند برای سرنگون کردن دولت بشاراسد مبارزه کنند، بهعهده داشتهاند.
بدیهی است که یکی از برندگان اصلی این فاجعه بزرگ انسانی در سوریه دولت اسرائیل است که بدون استفاده مستقیم از سلاح های مخرب توانسته است تنها حریف قدرتمند در میان کشورهای عربی را این چنین نابود کند.
پس از چهار سال مداخلهٔ آشکار و تجاوزگریهای قدرتهای عضو پیمان ناتو در سوریه، و شکستهای پیدرپیِ باندهای مرتجع و مزدور اسلامگرای سلفی- که بهوسیلهٔ کشورهای غربی، ترکیه، و سران دیکتاتور شیخنشینهای حاشیهٔ خلیجفارس نظارت و مسلح میشوند- مقاومت دولت سوریه همچنان ادامه دارد. حقیقت اثباتشده این است که، بررغم عملکرد جنایتکارانهای که به مرگِ نزدیک به دویست و پنجاههزار نفر سوری، ویرانیِ بخش بزرگی از ساختها و زیرساختهای مدنی سوریه، آواره شدنِ بیش از ۱۰ میلیون از شهروندان در کشورشان، و مهاجرت ۴ میلیون نفر از مردم سوریه به ترکیه، لبنان، و اردن، منجر شده است، دولت سوریه هنوز توانسته است به مقاومت خود ادامه بدهد.
حزب تودهٔ ایران، از همان آغاز بحران سوریه، مخالفتش را با مداخلهٔ خارجی در این کشور اعلام کرد، و بارها یادآور شد که، تنها از مجرای گفتگو بین نیروهای سیاسی سوریه و بهوجود آوردنِ شرایط برای پایان دادن به آدمکشیهای تروریست ها، جنگ، و تجاوزگری در این کشور می توان راهحلِ عملی ای برای پایان دادن به بحران این کشور دست یافت. در این گفتگو، همهٔ نیروهای سیاسی سوریه که درگیرِ این بحرانند، بنابر قاعده و بهحسبِ لزوم، میباید نقش داشته باشند. مردود شمردنِ هرگونه نقشی برای بشاراسد در آیندهٔ سوریه که از سوی کشورهای غربی و متحدانشان بیان میشود- درحالیکه او منافع بخش عمدهای از مردم سوریه را نمایندگی میکند- گفتگو را پیش از اینکه حتی آغاز شود، بهشکست میکشاند. این بههیچروی به معنای تأییدِ عملکرد و سیاستهای دولت اسد یا حزب بعث نیست، اما پذیرشِ این نکتهٔ اساسی است که برای خاتمه دادن به این موج خون و انهدامی که سوریه را بهزانو درآورده است، تنها راه، گفتگو است، و در این گفتگو، چه بخواهیم و چه نخواهیم، دولت بشاراسد- بهگواهِ رخدادهای چهار سال گذشته- نقشی عمده برعهده دارد.
حزب ما همچنین بر این باور است که، مداخلهٔ نظامی در سوریه، بیتردید، نمیتواند آیندهیی صلحآمیز و پایدار در این کشور را تضمین کند. این نگرانی جدی وجود دارد که، بهدنبالِ این بمبارانهای هوایی، ضرورتِ گسیل نیروهای نظامی کشورهای درگیر به خاک سوریه در دستورعمل قرار گیرد. به گزارش نشریه اومانیته، وایسته به حزب کمونیست فرانسه: " گفته می شود که تهران با مشورت با مسکو و همچنین مشورت با بغداد مشغول اماده سازی افکار عمومی مردم در ایران برای مداخله زمینی در سوریه است. تا کنون ایران به ارسال مشاوران برای حضور در ارتش بشار اسد بسنده کرده بود. اما این بار قصد فرستادن صدها پاسدار برای کمک به ارتش سوریه وباز پس گرفتن مناطق از دست رفته را دارد".
حزب تودهٔ ایران- صرفنظر از ماهیت و ابعادِ روابط میان دولت سوریه و جمهوریاسلامی- بر عهده گرفتنِ چنین نقشی را ضدِ مصالح ملی قلمداد میکند و معتقد است که چنین اقدامی میتواند مردم میهن ما را در جنگی درگیر کند که دامنهٔ آن، بهلحاظِ زمانی و جغرافیایی، محدودیتی نخواهد داشت، و بر این اساس، بهشدت مخالف آن است. حزب ما، در کنارِ همه نیروهای صلحطلب ایران، منطقه، و جهان، اعلام میکند که، گسترده شدنِ درگیریها و جنگ در سوریه، میتواند آتش جنگی مهیب را در خاورمیانه شعلهور کند، و بدینسان، آیندهٔ همه خلقهای منطقه در معرض تهدید قرار گیرد. بیاییم با درس گرفتن از سرنوشتِ مردم افغانستان، عراق، لیبی، و سوریه، پیام آورِ صلح و راهحلهای صلحآمیز باشیم. ما به گسترده شدنِ جنگ و درگیریها در سوریه، “نه!” میگوئیم.
۱. موافقتنامهٔ ”سایکس- پیکو“- در جنگ جهانی اول( ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸)، که امپراتوری عثمانی همراه با آلمان و اتریش، به انگلستان و فرانسه و روسیه اعلام جنگ داده بودند، با اینکه در بیشتر جبهههای جنگ، آلمان و اتریش پیروز بودند، اما با این وجود، فرانسه و انگلیس سرزمینهای عربیِ زیر سلطهٔ امپراتوری عثمانی را روی نقشه، بهطورِسِری، میان خودشان تقسیم کردند. بر پایهٔ این موافقتنامه، که به نام امضا کنندگان آن سایکس ـ پیکو نامیده شد، شرق ترکیه سهم روسیهٔ تزاری میشد، شمال غرب عراق، لبنان و کشور سوریهٔ کنونی، زیر پرچم فرانسه میرفت، و قسمت اعظم عراق باضافه اردن و مصر به انگلیس میرسید. فلسطین هم قرار بود از سوی سه کشور فرانسه و انگلیس و روسیهٔ تزاری، بهطور مشترک اداره شود. با پیروزی انقلاب اکتبر و سقوط رژیم تزاری، متن کامل این موافقتنامهٔ سری در روزنامههای ”ایزوستیا“ و ”پراودا“، ۲۳ ماه نوامبر ۱۹۱۷، منتشر و افشا شد.
المیادین:
وحشت از روسیه؛ بیماری مزمن غرب
تصویر واقعی روسیه مقابل دیدگان غرب این است که روسیه یک طرف خطرناک است و نباید به حال خود رها شود، روسیه قویتر از آن است که با آن وارد جنگ شود و نمیتواند به عنوان یک قطب بینالمللی و ابرقدرت به رسمیت شناخته شود، اما روسیه میخواهد ثابت کند که بزرگتر از آن است که نادیده گرفته شود.
به گزارش شبکه المیادین در تحلیلی در راستای حضور نظامی روسیه در سوریه بدون در نظر گرفتن مخالفت غرب و در راس آن آمریکا تحت عنوان "وحشت از روسیه؛ بیماری مزمن غرب" آورده است: مدتهاست که رابطه روسیه و غرب در وضعیت نامفهوم بیاعتمادی و تنش همیشگی و گاهی گرم و گاهی سرد قرار دارد. حتی در دورههای توافق میان دو طرف، میبینیم که فضا مملوء از انرژی منفی است که دو طرف در دو رویکرد عکس هم و به دور از هم صحبت میکنند.
در مورد دلایل آن، نمیتوان به پس لرزههای رخدادهای سالهای اخیر در خاورمیانه و اوکراین بسنده کرد، حتی نمیتوان به گسترش پیمان ناتو به سمت مرزهای روسیه یا پیوستن کشورهای سابق شوروی به اتحادیه اروپا اکتفا کرد. مسالهای عمیقتر از این و کاریتر از آن نیز در روابط میان دو طرف وجود دارد.
ترس، واژهای است که نگاه غرب، اروپا و آمریکا را به صورت کلی نسبت به روسیه نشان میدهد. اگر بخواهیم چارچوب زمانی این نگاه غرب نسبت به روسیه را بررسی کنیم، میتوانیم به زمان بسیار دور بازگردیم، اما شرایطی که برای نسلهای معاصر ملموس است، کمی قبل از پایان جنگ جهانی دوم است که روسیه (شوروی سابق) احساس کرد که غرب آن را خطری به شمار میآورد که نمیتواند آن را به عنوان یک شریک در چارچوب روابط طبیعی با فرصتهای برابر بپذیرد.
شخصیت روسها، آمیزهای از رنج و ملیگرایی
روسها از مسیرهای بسیار ناهمواری در راه ساختن حال حاضر کشورشان عبور کرده و عذابهای بسیار تلخی کشیدهاند که از جنگهای رهبران مسکو آغاز شد و پس از آن زمانی بود که پطر کبیر، امپراتوری روس را تاسیس کرد که خاندان رومانوف تا انقلاب سال 1917 بر آن حکومت کرد و شهر سن پترزبورگ در غرب این کشور را به عنوان پایتخت خود تعیین کرد.
این رهبران تاثیرگذار در تاریخ روسیه همچون پطر کبیر و کاترین کبیر، ملکه روسیه با ویژگیهای خوب برجسته شدند به طوریکه آنها در وجدان مردم روسیه زندهاند. پطر کبیر به مدت 30 سال در آغاز قرن هجدهم بر روسیه حکومت کرد و این 30 سال آغاز دوره طلایی امپراتوری روسیه بود، طی آن عملا یک قدرت جهانی ایجاد شد که شامل ارتقای سطح نهادهای کشور، بخش نظامی، ناوگان دریایی، بخش تجارت و ارتقای قوانین و عمران بود. پس از آن نیز کاترین کبیر به روند پیشرفت کشور ادامه داد و دوره زمامداری 34 سالهاش تحول بسیار مهمی در تاریخ روسیه قلمداد میشود.
اما روسها در دورههای پی در پی در تاریخشان ثابت کردهاند که ویژگی که بیشتر از آن برخوردار هستند حس ملی گرایی بالایشان است، چرا که بهای سنگینی را برای آزادی کشورشان و آزادی اروپا و جهان از دشمنانی چون نازیها پرداختند.
نجات غرب از دست هیتلر
در جنگ جهانی اول، روسیه پس از انقلاب 1917 عقبنشینی کرد و چهار سال در جنگ داخلی به سر برد و سپس به امور خود پرداخت و ستونهای اتحاد شوروی را تحکیم کرد.
در جنگ جهانی دوم، شوروی سابق با همپیمانان در برخورد با کشورهای متحدین و در راس آنها آلمان نازی مشارکت کرد. شوروی به شدت از شهر استالینگراد دفاع کرد. روسها معتقد هستند که مقابله آنها با ارتش هیتلر باعث شد که متفقین پیروز جنگ شوند. روسیه در جریان آن جنگ حدود 22 تا 30 میلیون شخص را از دست داد. در دو نبرد، استالینگراد و برلین، همپیمانان غربی کمک شایان ذکری به شوروی برای ورود به برلین نکردند، و معتقد بودند که کنترل ارتش سرخ بر برلین باعث میشود که برلین محل نفوذ شوروی شود که این مساله برای رهبران غربی خوش نمیآمد.
اما طبق دیدگاه شهروندان روس، آمریکاییها این پیروزی را دزدیده و به نام خود زدند چرا که آمریکاییها از اول وارد این جنگ نشده بودند و اقدام آنها در استفاده از بمبهای هستهای در پایان این جنگ برای به دست آوردن نتیجه جنگ بود.
دوره بوریس نیکولایویچ یلتسین
به دور از فضای جنگ سرد که ترس متقابل میان روسیه و غرب را به بالاترین حد رساند و چیزی نمانده بود که جهان فروپاشد، اتحاد جماهیر شوروی سابق فروپاشید و رهبران روسی در دهه 90 قرن گذشته تلاش کردند تا با غرب در صلح باشند و در مورد مسائل مورد توجه دو طرف همچون امنیت اروپا و امنیت جهانی و هر آنچه که مورد توجه ابرقدرتها است، همکاری کنند.
اما این بار، قدرتهای غربی تمایل خود را برای به حاشیه راندن روسیه و دور کردن آن نه فقط از هرگونه تاثیرگذاری بر رخدادهای جهانی بلکه از تاثیر بر کشورهای نزدیک روسیه ابراز کردند، ناتو به گسترش خود در کشورهای اتحاد جماهیر شوری سابق ادامه داد. اتحادیه اروپا نیز به تحریک کشورهای شوروی سابق جهت پیوستن به آن ادامه داد و آنها را یکی پس از دیگری به خود ملحق کرد.
روسیه نتوانست تمامی این اقدامات را متوقف کند و با غرب برنامههای "شراکت به خاطر صلح" در سال 1993 را امضا کرد که از طریق آن، این احتمال میرفت که روسیه در اساسنامه امنیت مشترک اروپا مشارکت کند و به عنوان عضوی در اتحادیه اروپا در آینده پذیرفته شود. اما این امر رخ نداد، بلکه مسکو به حاشیه رانده شد و غرب و "ناتو" بیشتر و بیشتر گسترش یافتند و پیمان نظامی ورشو را نادیده گرفتند.
روسیه در دهه 90 بیشتر اعتماد خود به غرب را از دست داد و این علی رغم آن بود که روسیه در این مرحله هیچ تهدیدی را برای غرب ایجاد نمیکرد، بلکه دست به اقداماتی زد که خشم شهروندان روس را برانگیخت و تمایل آنها را برای بازپس گرفتن جایگاه از دست رفتهشان و در نتیجه به دست آوردن احترامشان بیشتر کرد.
ترس از روسیه ... ترس از پوتین
از زمانی که پوتین قدرت را در روسیه به دست گرفت حس وحشت از روسیه در محافل بینالمللی دوباره احساس میشود و در موارد مختلفی تنش میان دو دولت آمریکا و روسیه دیده شده است. ترس از روسیه همواره در اظهارات غربیها به صورت کلی و از آمریکاییها به صورت خاص احساس میشود. اما روسیه دست به تلاشهای بسیاری زد که به تفاوت در مواضع کشورهای غربی در قبال روسیه انجامید، و حتی میتوان از مواضع غربی در قبال روسیه و نه یک موضع غربی یکپارچه سخن به میان آورد. به عنوان مثال آلمان درک بیشتری از مواضع روسها دارد، این در حالی است که انگلیس و فرانسه پشت آمریکاییها حرکت میکنند. در حال حاضر، آمریکاییها هراس بسیاری نسبت به ائتلاف روسیه – آلمان دارند، چرا که اگر این ائتلاف حاصل شود، خود ضامن این امر است که به سلطه آمریکا از اروپا پایان دهد و در نتیجه پایان امپراتوری آمریکا خواهد بود و آن را به یک قدرت منطقهای خارج از تاثیر بینالمللی که از آمریکا در 100 سال اخیر شناخته شده است، تبدیل میکند.
در نهم ژوئن 2007 تونی بلر، نخست وزیر وقت انگلیس گفت که به صراحت به پوتین گفته است که "مردم در غرب کم کم نسبت به رخدادهای روسیه و سیاست خارجه آن احساس ترس میکنند." پوتین نیز در پاسخ به وی گفت: "روسیه رفتار سالمی از غرب ندیده است."
در همان سال مجله تایم آمریکا پوتین را شخصیت سال 2007 بر اساس نظر خوانندگان معرفی کرد. پوتین در دیدار با کادر این مجله در ضیافت شام در مسکو گفت: شما ما را نمیفهمید و به ما احترام نمیگذارید و عقده برتری نسبت به ما دارید. اما روسیه عقب مانده نیست و در زمینه فرهنگی بر بیشتر جوامع غربی برتری دارد، اما در زمینه علوم، روسیه چندین گام از غرب جلوتر است.
در ششم ژوئن گذشته پوتین تاکید کرد: "دلیلی برای ترس از روسیه وجود ندارد. فقط یک دیوانه میتواند تصور کند که روسیه به صورت ناگهانی به ناتو حمله خواهد کرد. برخی از کشورها به سادگی از نگرانی مردم در قبال روسیه سوء استفاده میکنند تا به حمایت نظامی و کمکهای اقتصادی و مالی و کمکهای دیگر دست یابند. اما ما مسائل دیگری داریم که به آنها مشغول هستیم."
عملیات نظامی روسیه درسوریه؛ بازگشت مسکو به مرکز توجه جهانی
مجله فارن پالیسی در گزارشی اقدامات روسیه در سوریه را باعث تقویت جایگاه مسکو فراتر از مرزهای خاورمیانه میداند و این درحالیست که سیاست مردد آمریکا در منطقه باعث دل سردی اروپاییها و رفتن آنها به سمت روسیه میشود.
به گزارش مجله فارن پالیسی مینویسد: پس از آغاز حملات هوایی روسیه علیه داعش در خاک سوریه رسانه های جهان به چندین انگیزه بالقوه پشت اقدامات نظامی ولادیمیر پوتین، رییس جمهوری روسیه در منطقه اشاره میکنند. تقویت دولت سوریه و پر کردن خلاء قدرت ناشی از بی کفایتی آمریکا برای مقابله با داعش در میان این انگیزههاست. البته به نظر می رسد که کسی به تاثیرات جانبی اقدامات پوتین در سوریه توجهی نکرده است.
این مجله در ادامه می آورد: فراتر از خاورمیانه، اقدامات رییس جمهوری روسیه میتواند باعث تقویت خود او در جبهه ثانوی شود که همان اروپاست. عملیات نظامی روسیه در سوریه به مسکو این فرصت را می دهد تا بر سیاست خارجی متمرکز بر کشورهای اروپایی تاثیر بگذارد. دولت های اروپایی که از مواضع آمریکا از آغاز جنگ سوریه حمایت میکنند و هم اکنون اولویت خود را بجای مقابله با اسد، بر شکست داعش متمرکز کردهاند، به این فکر فرو رفته اند که اگر تمام این مدت حق با پوتین بوده باشد، آن وقت چه می شود. آیا پوتین شریکی قابل اعتمادتر از واشنگتن است؟
خسارت های ناخواسته از درگیری های سوریه در کشورهای اروپایی اثر دارد. رویارویی با بحران آوارگان و مهاجران و تهدید تروریستی ناشی از به خدمت گرفتن شبه نظامیان و اتباع اروپایی به شدت ارتباط و ائتلاف میان آمریکا و اتحادیه اروپا را مخدوش کرده است.
مجله فارن پالیسی این سوال را مطرح می کند که آمریکا تا کی می تواند انتظار داشته باشد متحدانش از مسیری حمایت کنند که به ندرت حامی آنها در مقابل این خطرات بوده است؟ تعداد کمی از رهبران اروپایی که هنوز بر کناره گیری اسد تاکید دارند، به نظر به انزوا کشیده شده اند.
این مجله در ادامه می آورد: اقدامات اخیر پوتین وی را به چهره ای بسیار قابل قبول و معتبرتر از واشنگتن تبدیل کرده است. هزینه ادامه مقاومت آمریکا در سیاست خود در خاورمیانه، از بین رفتن اتحاد آمریکا و اروپا برای سالهای پیش روست.
درگیری شدید نیروهای ترکیه با جداییطلبان کرد:
گره بر دندان قدرت
«مسئله کردی» شاید هیچگاه همچون امروز ضروری و در عین حال از معنا خالی نبوده است؛ چه از آن جهت که دیگر نه میتوان در سایه سرکوب شدید روزمره، موجودیت آن را زیر سؤال برد و نه منکر حرکت شتابناک این قوم به سوی خودمختاری شد. ماشین جنگي زرهپوش حزب حاکم عدالت و توسعه در ترکیه، حتی بیش از هیبت تروریستی داعش، شاهدی بر این مدعا است.
پیشرفتهای بهدستآمده در فرایند صلح با حزب کارگران کردستان کافی نبود، شکست تاریخی رجب طیب اردوغان و همپالکیهای او در انتخابات هفتم ژوئن و مقاومت جانانه مبارزان روژآوا در برابر تروریستهای داعش که خیلی زود به توسعه تصرفات سرزمینی در شمال سوریه بدل شد، با چنان شدتی ناقوس خودمختاری کردها را به صدا درآورده که آنکارا را ناچار از ورود به جنگی تمامعیار کرده است. عملیات گسترده نظامی علیه مبارزان جنبش آزادیبخش کردستان، برقراری حکومت نظامی و کشتار غیرنظامیان در شهرهای کردنشین جنوب شرقی ترکیه، بازداشت فعالان کرد و نمایندگان منتخب اقلیتها در اقصینقاط کشور، حمله به دفاتر حزب دموکراتیک خلقها و نابودی مزار چریکهای کشتهشده کرد بهدست نیروهای داعش، تنها بخشی از کارزار گسترده دولت ترکیه است که اکنون با تمام قوا درصدد سرکوب اراده آزادیخواهانه کردهای آن کشور است. محاصره و کشتار جاری در شهر سیلوان، در استان کردنشین دیاربکر آخرین نمونه از این دست تحرکات دولت اردوغان است که با هرچه نزدیکترشدن به انتخابات زودهنگام پارلمانی در ابتدای ماه آتی میلادی، رنگ و بوی خشنتری به خود میگیرد. هلیکوپترها، تانکها و خودروهای زرهی ارتش و پلیس ترکیه در حالی از سحرگاه روز گذشته و پس از کشتهشدن دو سرباز ارتش آن کشور در شهر سیلوان، خیابانهای این شهر را به اشغال خود درآوردهاند که سیلوان، پیشتر و در ماه جولای، صحنه اولین و شدیدترین درگیری نیروهای دولتی ترکیه با جداییطلبان پکک پس از بمبگذاری سوروچ و لغو یکجانبه آتشبس دوساله حزب کارگران کردستان با آنکارا بود.
شاخه ضدتروریسم اداره پلیس استانبول و نیروهای ویژه ارتش ترکیه تنها ساعاتی پس از ورود به شهر، با اعلام حکومت نظامی و برپایی قانون منع رفتوآمد، سه محله سیلوان با نامهای قوناک، مسکیت و تکل را به آتش بستند که بهگفته برخی منابع امنیتی آن کشور، تا لحظه تنظیم این گزارش به کشتهشدن دستکم ١٧ نفر انجامیده است؛ کشتهشدگانی که به ادعای مقامات دولتی، همگی وابسته به شاخه نظامی حزب کارگران کردستان، یا همان پکک، بودهاند. منابع محلی در حالی از شنیدهشدن صدای رگبار و انفجارهای شدید در اقصینقاط شهر خبر میدهند که گفته میشود نیروهای پلیس ترکیه از انتقال تعداد انبوهی از زخمیشدگان به بیمارستان جلوگیری کردهاند. اطراف مسجد عمر در محله قونیاک یکی از این دست مراکز درگیری است که نیروهای امنیتی روی مردمی که قصد انتقال شش نفر از مجروحان به داخل مسجد را داشتهاند، آتش گشودهاند. نیروهای پلیس همچنین در حالی مانع از ورود هیأتی از مقامات محلی به این منطقه شدهاند که گزارشها حاکی از حملات توپخانهای نیروهای دولتی به برخی از محلات مسکونی این شهر، با جمعیتی ٤٣هزار نفری است. اما کارزار خونین آنکارا علیه جداییطلبان کرد تنها به استانهای جنوبشرقی آن کشور محدود نمیشود. تنها یک هفته پس از آنکه دفاتر روزنامههای کردزبان ترکیه در استانبول موردهجوم قرار گرفت و شمار زیادی از روزنامهنگاران به بازداشت پلیس آن کشور درآمدند، گزارشها حکایت از آن دارند که روز گذشته نیز در عملیات گسترده پلیس، قریب به ٤٤ نفر از فعالان و حامیان حقوق کردها بازداشت شدهاند. فهرست بازداشتشدگان که اغلب متهم به ارتباط سازمانی با جداییطلبان پکک هستند، نام فعالان اتحادیههای کارگری، مقامات اجرائی حزب دموکراتیک خلقها و ائتلاف چپگرای کنگره دموکراتیک خلقها و برخی دیگر از روزنامهنگاران کرد، از جمله سردبیر روزنامه «دستورکار آزاد» را دربر میگیرد. این در حالی است که یکی از سخنگویان حزب دموکراتیک خلقها از پاسخ درباره جزئیات بازداشتهای روز گذشته و مقامات حزبی بازداشتی طفره رفته است. این البته اولینبار نیست که اعضا و مقامات حزب دموکراتیک خلقها هدف یورش وحشیانه نیروهای امنیتی واقع شده و بازداشت میشوند. بسیاری از تحلیلگران، همصدا با صلاحالدین دمیرتاش، رهبر حزب دموکراتیک خلقها بر این باورند که عملیات امنیتی پلیس ترکیه تحت عنوان مبارزه با عناصر تروریستی که این روزها در فضای رسمی آن کشور، قرینی جز اعضا و وابستگان پکک نمییابد، درحقیقت دستاویز حزب حاکم عدالت و توسعه برای مجازات این حزب نوپای چپگرا و طرفدار حقوق اقلیتها است که موفق شد در انتخابات ماه ژوئن با
بهدست آوردن تعداد کرسیهای لازم پارلمانی، اردوغان و یارانش را برای اولینبار پس از ١٣ سال، درتشکیل دولتی حداکثری ناکام بگذارد. اردوغان البته زمان زیادی برای بازگرداندن امتیازات ازدسترفته ندارد. اول نوامبر نزدیک است و غرش تانکها، رگبار مسلسلها و زندانهای لبریز آنکارا نشان از تعجیل اردوغان برای بازگشت به دامان قدرت دارد.
بمباران مواضع تروریست ها در سه استان سوریه
توفان هوایی روسیه در آسمان سوریه
نخستین حمله جنگنده های روس به مواضع گروه های تروریستی تکفیری از جمله داعش در سوریه می تواند روند بحران و جنگ در سوریه را وارد مسیری جدید کند و فصل جدیدی را در منطقه رقم بزند.
بعداز تحویل درخواست بشار اسد رییس جمهوری سوریه به کرملین برای پشتیبانی هوایی از سوریه و اظهارات ولادیمیر پوتین رییس جمهوری روسیه در نیویورک ، خلبانان جنگنده های روس زمان زیادی را صبر نکردند و دیروز (چهارشنبه) مواضع و پایگاه های گروه های تروریستی تکفیری از جمله داعش را در سه استان حمص ، لاذقیه و حماه بمباران کردند.
روزنامه لبنانی السفیر در این باره نوشت: اهداف جنگنده های سوری متنوع بود، هیچ یک از گروه های تروریستی تکفیری استثناء نشدند از داعش تا جبهه النصره و احرار الشام ، تا جیش الفتح و جیش الحر.
السفیر با بیان اینکه ، پیام روسیه به حامیان و طرف های مرتبط با گروه های تروریستی کاملا روشن و محکم است، افزود: روس ها تنها به فرانسوی ها زمان شروع عملیات خود را اعلام نکرده بودند اما به ویژه از آمریکایی ها خواسته بودند تا جنگنده های آنها به سرعت آسمان سوریه را ترک کنند.
این روزنامه لبنانی خاطرنشان کرد: این پیام شفاهی کرملین را ژنرال روس فعال در اتاق عملیات نظامی مشترک ایران، روسیه ، عراق و سوریه مستقر در بغداد به سفارت آمریکا در پایتخت عراق ابلاغ کرد.
السفیر تصریح کرد: تنها فرانسوی ها به طرز خنده داری به عملیات روسیه علیه تروریست ها در سوریه اعتراض کردند هرچند آمریکایی ها هم به دنبال توفان ناگهانی و بمباران ضربتی مواضع تروریست ها توسط جنگنده های روس سردرگم شدند.
السفیر با تاکید به این که « توفان روسیه باب معادله های جدیدی را در منطقه و جهان گشوده به ویژه اینکه ائتلاف ضد تروریسم به رهبری آمریکا شکست خورده است»، نوشت: اکنون همه در انتظار اقدام بعدی روس ها هستند به ویژه اینکه سوریه درخواستی برای حمایت نظامی از کرملین در روی زمین نداشته و پوتین هم تاکید کرده است که نیروهای نظامی روس در زمین وارد عمل نمی شوند.
این روزنامه لبنانی افزود: اکنون این سئوال ها در محافل سیاسی ، نظامی و رسانه ای شکل گرفته است که آیا درابتدای پایان بحران سوریه قرار گرفته ایم و یا اینکه زمینه گسترش بحران فراهم شده است؟ فهرست بازندگان عربی و منطقه ای بعداز شکست توطئه ها و دسیسه های حدود پنج سال گذشته آنها با کمک به تروریست های تکفیری برای ساقط کردن نظام سوریه شامل چه کشورهایی می شود؟
20 سورتی پرواز جنگنده های روس در روز نخست حملات هوایی با پایان عملیات شناسایی توسط پهپادها و دریافت اطلاعات امنیتی از مقامات سوری به بمباران هشت زرادخانه سلاح و مهمات ، مخزن سوریه ، اتاق فرماندهی و اتاق ارتباطات تروریست های تکفیری منجر شد.
نوارهای ویدئویی که وزارت دفاع روسیه منتشر کرده، سه پایگاه تروریست ها از جمله مخازن سوخت و سلاح و مهمات را نشان می دهد که به طور دقیق توسط جنگنده های روس بمباران شده و خسارت های زیادی به تروریست های تکفیری وارد شده است.
یک مقام ارشد امنیتی سوریه تاکید کرده است که جنگنده های روس مواضع تروریست های تکفیری را در استان های حمص و حماه هدف گرفتند و جنگنده های سوری با کمک روسیه و در چارچوب عملیات « مشخص کردن اهداف» به مواضع تروریست ها در استان لاذقیه حمله کردند.
تلویزیون سوریه هم در گزارشی اعلام کرد که جنگنده های روس به مواضع تروریست ها در مناطق الرستن، تلبیسه ، الزعفرانیه و دیرفول در استان حمص و مناطق تلول الحمر، عیدون و محیط السلیمه در استان حماه حمله کردند.
رامی عبدالرحمن دیده بان سوری حقوق بشر هم اعلام کرده است که جنگنده های روس در استان های حمص و حماه از جمله مواضع جبهه النصره ، احرار الشام ، جیش الفتح و جیش الحر را بمباران کرده اند.
** به سوی خاورمیانه جدید
الاخبار دیگر روزنامه لبنانی هم نوشت: نخستین عملیات هوایی و میدانی روس ها در سوریه برای شکستن رهبری یک جانبه آمریکایی ها از ربع قرن تاکنون ، شاید باورش سخت باشد اما اتفاق افتاد و نیروهای نظامی روسیه به طور مستقیم وارد کارزار در مناطق رویارویی سرد با جبهه غرب به رهبری آمریکا شده اند.
این روزنامه لبنانی افزود: روس ها دلایل زیادی برای این عملیات نظامی مستقیم در سوریه داشتند که برخی مربوط به خود روسیه است و بخشی هم با آمریکا و همپیمانان غربی و خاورمیانه ای آن ، رژیم صهیونیستی و همچنین محور ایران وهمپیمانان آن از جمله حزب الله لبنان، سوریه و عراق ارتباط پیدا می کند.
اما هدف اصلی این عملیات نظامی روس ها ، کمک به ملت سوریه و برای حمایت از بشار اسد رییس جمهوری و ارتش سوریه در مقابل تروریست های تکفیری است.
الاخبار با تاکید به اینکه « امروز یک فرصت بزرگ برای حل واقعی بحران سوریه ایجاد شده هر چند مقدمه سازی آن با آتش است»، اضافه کرد:این عملیات نظامی در چارچوب برنامه عمل و برنامه همکاری بین مسکو و همپیمانان آن در جنگ های سوریه و عراق صورت گرفت که به طور دقیق با همکاری سوریه ، ایران و حزب الله لبنان طراحی شده است.
این روزنامه لبنانی خاطرنشان کرد: مراکز فرماندهی ، انبارهای اصلی سلاح و مهمات، توپخانه و مخازن سوخت از جمله اهداف نخستین حمله جنگنده های روس در سوریه علیه تروریست های تکفیری بوده اند که می تواند زمینه عملیات نظامی زمینی ارتش سوریه با حمایت ایران و حزب الله و الحشد الشعبی عراق را فراهم کند.
الاخبار تصریح کرد: پیام عملیات مستقیم نظامی روسیه خطاب به طرف هایی مانند آمریکا، غرب ، صهیونیست ها، ترک ها و سعودی ها است که از هیچ کمکی به تروریست های تکفیری برای ساقط کردن نظام سوریه خودداری نکرده اند.
این روزنامه لبنانی در گزارش خود با عنوان « پیش به سوی خاورمیانه جدید»، تاکید کرد: اکنون مسکو حامیان تروریست های تکفیری را به چالش کشیده است و تنها یک راه پیش روی آنها باقی گذاشته و آن تعامل با شرایط و واقعیت های جدید است.
الاخبار هشدار داد: محور مقاومت نباید با عملیات هوایی ارتش روسیه کار را تمام شده تلقی کند بلکه باید برای کسب آمادگی های بیشتر و هوشیاری و ایجاد سازوکارهای جدید در مباره با تروریست های تکفیری تلاش کند و البته حملات جنگنده های روس می تواند از این تلاش ها و سازوکارهای پشتیبانی کند.
این روزنامه لبنانی نوشت: در هر صورت روسیه دیروز صفحه جدیدی را در تاریخ جهان و منطه گشود و این اقدام نظامی میدانی قطعا نتایج سیاسی و راهبردی بزرگی را در منطقه از جمله سوریه ، عراق ، فلسطین و حتی حزیره العرب و شمال آفریقا به دنبال خواهد داشت.
مسیر طولانی مسکو
نشنالاینترست: گزارشها درباره افول روسیه تا حد زیادی اغراقشده هستند. به عبارت دیگر، این تحلیل که تحریمهای غربی در کنار سقوط قیمت نفت و افول اقتصادی چین، کرملین را در آستانه سقوط قرار دادهاند، خام و زودهنگام بوده است.
مسکو این قابلیت را برای اعزام نیرو به سوریه دارد، بنابراین روسیه در فهرست چند کشور برگزیده جهان که میتوانند نیروهای نظامیشان را فراتر از مرزهای خود فرستاده و حفظ کنند، قرار دارد. کرملین صراحتا این پیام را میدهد قصد دارد در خاورمیانه، نقش فعالی داشته باشد و استراتژی آمریکا برای آنکه آینده در این منطقه چطور شکل بگیرد را نمیپذیرد.
«ولادیمیر پوتین»، رئیسجمهوری روسیه، صراحتا میگوید موضع پیشفرض واشنگتن مبنیبر اینکه حذف یک رهبر از قدرت، راه رسیدن به ثبات بیشتر در بلندمدت در خاورمیانه است را نمیپذیرد. درحالیکه آمریکا و اروپا به بحث درباره اقدامات بعدی خود در قبال سوریه بهویژه در پی بحران پناهجویان ادامه میدهند، روسیه آماده اجرای ارزیابی خود مبنیبر این است که کمک نظامی مستقیم بیشتر به «بشار اسد»، رئیسجمهوری سوریه، در مبارزه با گروه تروریستی داعش، بهترین راه پایاندادن به درگیری در این کشور خواهد بود. پوتین مکررا نشان داده اگر هدف سیاست غربیها، کاهش موج آوارگان و تهدید تروریستها برای دستیابی به پایگاه عملیاتی دیگری به سبک افغانستان است، تجربه عراق و لیبی نشان میدهد سرنگونی بشار اسد و امید به تشکیل دولت باثبات و مؤثر از سوی مخالفان، این اهداف را برآورده نخواهند کرد.
همچنین روسیه اطمینان بیشتری به موضعش در اوکراین پیدا کرده است. در طول تابستان امسال خشونتها در اوکراین فروکش کرده و بهنظر میرسد آتشبس در این کشور تا حد زیادی برقرار شده است. همزمان مشکلات اقتصادی و سیاسی داخلی دولت اوکراین حاکی از این هستند تحول عمدهای برای تقویت انقلاب میدان استقلال و قراردادن این کشور در مسیر غیرقابل بازگشت همگرایی نزدیکتر با جهان یورو - آتلانتیک وجود نخواهد داشت. به جای آن، بهنظر میرسد اوضاع در حال رفتن به سمت جنگی طولانیمدت است که در آن مسکو بیشترین اهرم را حفظ خواهد کرد.
از سوی دیگر، کرملین میخواهد خط قرمزهای خود را اعمال کند. همانطور که مسکو اجازه نداد جداییطلبان تابستان سال گذشته در اوکراین دچار شکست فاجعهبار شوند، روسیه پیام داده اجازه نخواهد داد بشار اسد با اقدام نظامی خارجی از قدرت کنار رفته یا سرنگون شود. با افزایش تعداد نیروهای روسیه در سوریه و گزارشها درباره تقویت قابلیتهای دفاع هوایی بشار اسد، ریسک هر نوع اقدام آمریکا یا ناتو علیه دولت بشار اسد، شدیدا افزایش پیدا کرده است. حتی پیشنهادهای محدودتر مانند اعمال یک منطقه پرواز ممنوع بر فراز سوریه به منظور ایجاد فضای محافظتشده برای آوارگان، اکنون امکان درگیری با نیروهای روسیه را افزایش میدهد.
تصمیم پوتین برای اعزام نیرو به سوریه، بازتاب این ارزیابی است که ریسک مداخله بیشتر روسیه در سوریه، کمتر از خطرهای ایجادشده علیه منافع روسیه در صورت سقوط بشار اسد است. روسیه با صحبتهای شدیداللحن علیه اقداماتش، برای عقبنشینی از این استقرار نیرو قانع نخواهد شد. آمریکا برای مطرحکردن پاسخش باید محاسبه مشابهی را درباره اهدافی که امید به دستیابی به آنها با استفاده از ابزارهای آمادهشده خود دارد، انجام دهد».
منبع: نشنالاینترست
استاد آمریکایی:
واشنگتن با براندازی حکومت اسد درهای دمشق را به روی داعش باز می کند
«استفان کوهن» استاد مطالعات روسیه در دانشگاه های نیویورک و پرینستون آمریکا نوشت: سیاست واشنگتن در تغییر حکومت «بشار اسد» رئیس جمهوری سوریه، درهای دمشق را به روی داعش خواهد گشود.
به گزارش خبرگزاری «اسپوتنیک» روسیه، این استاد دانشگاه افزود: روسیه که قومیت های مختلفی را در خود جای داده و دارای تاریخی هزار ساله است، در مقایسه با آمریکا درک بهتری از سوریه و رویکرد دقیقتری در قبال اوضاع شکننده ژئوپلتیکی خاورمیانه دارد.
'روسیه تقریبا یک دهه و بطور قطع از زمان آغاز بهار عربی تاکید کرده هر زمان که آمریکا تلاش برای تغییر حکومت را آغاز می کند، نتیجه بدتری به دست می آید. روسیه به تبعات جنگ آمریکا در عراق و اتفاقاتی اشاره دارد که در نتیجه سرنگونی حکومت «معمر قذافی» رئیس جمهوری مخلوع لیبی رخ داده است'.
این استاد دانشگاه افزود: 'این جنگ تبعاتی از جمله بروز جنگ های داخلی و افراطی گرایی داشته که تاوان آن را ساکنان این کشورها و اکنون اروپا با بروز بحران آوارگان پرداخته است. سرنگونی دولت اسد به علاوه به طرز اجتناب ناپذیری به آوارگی صدها هزار و حتی میلیون ها نفر در سراسر قاره اوراسیا منجر خواهد شد'.
' حال شماری از شبه نظامیان روسیه در کنار داعش در حال جنگ هستند که ممکن است در صورت تغییر حکومت سوریه به قفقاز در شمال روسیه بازگردند و فعالیت های تروریستی خود را از سرگیرند.'
' بنا بر این روسیه به اوضاع سوریه همان طور نگاه می کند که به بحران اوکراین. در حالی که بحران اوکراین و سوریه از دید مقامات مسکو، بروکسل و آمریکا از ظر ژئوپلتیکی با هم در ارتباط است، روسیه با دو تهدید در جهان مواجه است. نگرانی های ژئوپلتیکی روسیه بی دلیل نیست زیرا این کشور با سیاست های توسعه طلبانه سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) پس از سرنگونی شوروی سابق مواجه است.'
کوهن ادامه داد: 'واشنگتن از زمان پایان «جنگ سرد اول» آغازگر حدود 10 حمله به کشورهای مختلف بوده است. آمریکا همچنین بسیاری از حکومت ها را سرنگون و ناتو را وادار کرد تا به مرزهای روسیه نزدیکتر شود. واشنگتن همچنین ساز و کار موسوم به «نظام امنیتی پساجنگ سرد» را در اروپا ایجاد و مسکو را از مشارکت در آن محروم کرد.
' رویکرد سیاست خارجی روسیه در امور سوریه تفاوت چشمگیری با آمریکا دارد. تجربه تاریخی روسیه ریشه در موضع کرملین دارد.روسیه همواره یک کشور چند قومی بوده که ساختاری کاملا متفاوت با آمریکا دارد.
' این امر باعث می شود مسکو در مقایسه با آمریکا درک بهتری از کشورهایی مانند سوریه و بطور کلی خاورمیانه داشته باشد که سالها چنین مذاهب، فرهنگ ها و قومیت هایی را در صلح و آرامش در خود جای داده و اکنون به صحنه جنگ های داخلی خشونت آمیز بدل شده است.
' مسکو پیش بینی می کند که در نتیجه تغییر حکومت سوریه با حمایت های آمریکا، داعش دمشق را تصرف کند، اما واشنگتن و مقامات ناتو ظاهرا نمی توانند تبعات سیاست خارجی خود را در زمینه خاورمیانه محاسبه کنند'.
تراژدیِ پناهجویان، گواهِ محکومیتِ سیاست های امپریالیسم و اتحادیهٔ اروپا در دادگاهِ افکارعمومی جهان!
روندِ روبهرشدِ مهاجرت اجباری صدها هزار شهروند جنگزده از سوریه، عراق، لیبی، سودان، سومالی، و افغانستان، و همزمان با آن، برخوردها و سیاستهای متناقض و بعضا غیرانسانیِ کشورهای اتحادیهٔ اروپا با این روند، در هفتههای گذشته، در رسانههای همگانی جهان بهطور چشمگیری مطرح شده است. تصویر دلخراشِ جنازهٔ کودکی سهساله - شهروند کُرد سوریه- که گویا همراه مادر و برادرش در مسیر مهاجرت و رسیدن به جزیرهیی در یونان، با غرق قایقشان، جانش را از دست داد و امواج دریا جسد او و مادر و برادرش را به ساحلی در دریای اژه افکند، ضربهیی بسیار تکاندهنده بر افکار عمومی اروپا و جهان وارد آورده است.
ادامه یافتنِ جنگ، ترورِ شهروندان این کشورها و ویران کردنِ زندگی و خانه و کاشانهشان، و سیاستهای جنگطلبانه و مداخلهجویانهٔ مستمرِ امپریالیسم در خاورمیانه، و نیز نزدیک بودنِ نسبی مرزهای کشورهای درگیرِ جنگ نظیر ترکیه، و کشورهای جنگزدهای همچون سوریه و لیبی، به کشورهای اتحادیهٔ اروپا، شرایط را برای انتقال پیامدهای تحولهای سیاسی و فاجعههای انسانی در این کشورها به اروپا- بهویژه غرب و مرکز اروپا- را درعمل ممکن کرده است. با ادامهٔ هجوم دههاهزار پناهجو به سوی کشورهای اروپایی برای فرار از جنگ، ترور، وحشتِ مدام، و بیثباتی در کشورهایشان، طبیعی است که افکارعمومی در غرب و در کشورهای اروپایی رخدادهای دلخراش و غیرانسانیِ فزایندهای که جان صدها تن انسان بیگناه را در مسیر رسیدن به ساحلهای امن گرفته است، را شاهد باشند. اما دربارهٔ مزیتهای ادعاییِ سران اروپا در رابطه با “مدنیت“ و “ارزشهای انسانی“ باید بهصراحت افشا کرد که: درحالیکه روز یا هفتهیی نیست که خبر و تصویر غرق شدن قایقهایی مالامال از پناهجو در مسیر شمال آفریقا به ایتالیا و یا یونان و مرگ فجیع دهها زن و کودک و پیر و جوان بیگناه و گریزان از جنگ و ترور و دربدری در بولتنهای خبری و رسانههای دیداری و شنیداری بازتاب نیابد، اما با اینهمه، سران دولتهای اروپایی با بیشرمی بهتدارکِ درپیش گرفتنِ سیاستهایی خشنتر[در مورد پذیرشِ پناهجو] و برپایی مانعهای عبورناپذیر در خطهای مرزی کشورهایشان مشغول بودهاند.
از خشونت پلیس در فرانسه گرفته تا "چانهزنیها" در میان سران اروپا بر سر سرنوشت مردم آواره شده از خانه و کشورشان، و در هفته گذشته نیز، رفتار وحشیانه و غیرانسانی دولت و پلیس مجارستان در مانع شدن از عبور ترانزیتی پناهجویان سوریهای از خاک این کشور برای رسیدن به آلمان- کشوری که قول پذیرش پناهندگی آنان را داده است- بهحق خشم نیروهای ترقیخواه و دموکرات در اروپا را برانگیخته است. باید یادآور شد که، پس از دستور ویکتور اوربان، نخستوزیر مجارستان، مبنی بر جلوگیری از دسترسی پناهندگان به قطار، بیش از سه هزار پناهندهٔ سوری- تعداد پرشماری خانواده بههمراه کودکانشان- برای چندین روز در وضعیتی اسفبار، بدون دسترسی به آب و غذای کافی، در ایستگاه شرقی بوداپست، بهسر میبرند. دولتِ جمهوری چک، در رفتاری که بیشباهت به رفتارِ فاشیستهای هیتلری در جنگ دوم جهانی نیست، دستور داده است تا برای شناساییِ آسانتر پناهجویان، بهاصطلاح علامتگذاری بشوند و روی دستهای آنان شمارهیی نقش شود. موضع نژادپرستانه، افراطی، و ننگین دولت دستراستی انگلستان-ازجمله قبول نکردنِ هیچگونه همکاریای در یافتن راهحلی برای این تراژدی انسانی، تراژدیای که کشورهای اروپایی در بهوجود آوردنِ آن نقش عمدهای داشتهاند- نمونهیی چشمگیر است.
نکتهیی که باید برآن تأکید کرد اینست که، برای سران کشورهای اتحادیهٔ اروپا آنچه در سیاستگذاریهایشان در ارتباط با مسئله پناهجویان- و بهطورِعموم در مسئلههایی از ایندست - اهمیت دارد، امتیازگیری و بهوجود آوردنِ شرایطی بهتر و مساعدتر در زمینهٔ سیاستهای کلان اقتصادی و سیاسیشان است و نه ملاحظات انساندوستانه. برخی از سران کشورهای اروپایی در این باره چنین مطرح میکنند که “قبولِ عدهٔ پرشمارِ پناهجویان” به برخی معضلهای اجتماعی در کشورشان و نیز “رشدِ گرایشهای نژادپرستانه” در جامعههایشان خواهد انجامید، و اینکه آنها [کشورهای اروپایی]، بهقول دیوید کامرون، نخستوزیر دستراستی انگلستان، “تا آنجا که میتوانستهاند” بهسهم خود در این رابطه کمکهای انسان دوستانه ارائه دادهاند.
به آقای کامرون باید گوشزد کرد که، آیا در بهوجود آوردنِ اوضاعواحوالِ کنونی در خاورمیانه و شمال آفریقا هیچ سهمی برای کشور متبوع خود قائل است؟
این نکته کاملاً پذیرفتنی است که با گستردگیِ دامنهٔ سرریزِ پناهندگان به کشورهای اروپایی، بدونِ تدوینِ سیاستی کارآ و بسیجِ امکانهای اقتصادی، فرهنگی، و لجستیکی- و تنها بهطورِ سرسری، گذرا، و سادهاندیشانه- نمیتوان با هجوم موج کنونی پناهجویان به سوی اروپا برخورد کرد. اما از سوی دیگر این مسئله هم مهم است که عمدهترین حزبهای سیاسی اروپا و همچنین رسانههای همگانی در این قاره، در عرصهٔ داشتن برخوردی صحیح و درکی واقعگرایانه از ریشهها، پیشزمینهها، و عاملهایِ چنین موج گسترده و روزافزونی از مهاجرت، هیچ کوشش جدیای از خود نشان نمیدهند. در این زمینه حتی این نگرانی وجود دارد که محافل سیاست گذار کشورهای قدرتمند اتحادیه اروپا با سواستفاده از جو به وجود آمده ار این موج وسیع مهاجرت، به بهانه ممانعت از ایجاد بی ثباتی در کشورهای خود مسئله ضرورت اتخاذ سیاست ماجراجویانه ای در قبال دولت سوریه را مطرح کنند.
بحثهای رسانههای همگانیِ اروپا دربارهٔ مسئلهٔ پناهجویان و مهاجران، بهطورِعمده، بی نگاهی- حتی گذرا- به این حقیقت بوده است که این مهاجرت پردامنه درواقع در پیامدهای سیاستهای ایالاتمتحده و متحدان اروپایی و ناتوئیاش ریشه دارد. شواهد تکذیبناپذیر و مستدلی وجود دارند که سیاستهای مداخلهجویانهٔ ایالاتمتحده و ناتو در خاورمیانه و شمال آفریقا- بهویژه در ۱۵ سال اخیر- و گستردنِ بی ثباتی و شیوع دادن جنگهای قومی، مذهبی- فرقهای، و منطقهای، با موج جدید مهاجرتها و فجایع انسانی برآمده از آن ارتباطِ مستقیم دارد.
اعلام و اجرایِ سیاست ورشکستهٔ ”جنگ برضد تروریسم“ در سال ۲۰۰۱ از سوی جورج بوش، رئیسجمهور وقت دولت ایالاتمتحده، و حملهٔ نظامی به افغانستان و عراق و اشغالِ این دو کشور- که نقضِ پایهایترین اصول منشور سازمان ملل متحد و قوانین بینالمللی بود- در طول ۱۵ سال گذشته درعمل وضعیتی را بهوجود آورده است که خاورمیانه لحظهیی از آتشِ جنگ و آشوبِ تروریسم مصون نمانده است. اگر امروز پیکر سوریه در آتش و خون غوطه میخورد، گناه مردم این کشور نیست. مردم همهٔ کشورهای جهان خواهان صلحاند. گردانندگان چنین معرکهای از آتش و خون، آن محفلهاییاند که در راستای منافع استراتژیکشان بههدفِ تغییر دادنِ مسیر ”بهار عربی“، سیاست ترغیبِ عربستان سعودی و شیخنشینهای حاشیهٔ خلیجفارس را درپیش گرفتند تا با گسیلِ هزاران جنگجوی تا بُنِ دندان مسلحِ سلفی و وهابی و پرداختِ میلیاردها دلار برای تجهیزِ تسلیحاتی آنان و ادامهدار کردنِ جنگ داخلی در سوریه، ریشههای زندگانی و هستی مردم را از بیخ برآورند. اگر امروز سوریه، عراق، یمن، و لیبی در آتش جنگ و تروریسم میسوزند، و میلیونها تن از شهروندانشان برای گریز از جهنمی که از میهنشان ساختهشده درتلاشند و به آبوآتش میزنند، مقصر سیاستگذارانِ “ناتو”اند.
رسانههای همگانی اروپا گویا فراموش کردهاند که در سال ۲۰۱۱ دخالت نظامی ناتو در لیبی زیر پوشش حمایت از اجرای قطعنامهٔ شورای امنیت سازمان ملل و به بهانهٔ دروغینِ کمکهای انسانی و بشردوستانه و “جلوگیری از قتلعامِ مخالفان دولت معمر قذافی” و دفاع از دمکراسی، سقوط دولت قذافی را زمینهچینی کردند، و کشته شدن نزدیک به ۱۰۰ هزار نفر و آوارگیِ ۲ میلیون نفر باعث شدند. در لیبی، درحالحاضر و سه سال پس از پایان درگیریها و بهقدرت رسیدن افراطگرایان اسلامی، دولت مرکزی و رسمی و نهادهای قانونگذاری و قضائیای سراسری وجود ندارد. هر بخش کشور در کنترل قبیلهیی است، و پیرو این وضعیت،جنگی بیپایان و خونین بین نیروهای نظامی وابسته به این یا گروه همچنان ادامه دارد. از چندماه پیش، حضور آشکار نیروهای وابسته به “داعش“ در منطقه “سرت” و عملکرد آنها، تصویر واقعی و فاجعهبار امروز لیبی را تکمیل کرده است.
این رازیست آشکار و برملا که دولت ایالاتمتحده، از سالها پیش، در تلاش برای بهوجود آوردنِ بی ثباتی در سوریه و بهچالش کشیدن دولت مرکزی این کشور، بهحمایت از نیروهای اسلامی ارتجاعی و ”اخوانالمسلمین“ پرداخته است. در راستای همین تلاش، سیاستهای ایالاتمتحده در منطقه خاورمیانه بهمنظورِ پیاده کردن طرح ”خاورمیانه نوین“- با هدفِ برقراریِ موازنه قدرت موردنظرش برای حفظ منافع ایالاتمتحده در این منطقهٔ استراتژیک جهان- متوجه تغییر رژیم قانونی در سوریه به هر بهایی بوده است. در این رابطه، ایالاتمتحده و اتحادیهٔ اروپا- بهویژه دولتهای حاکم در انگلستان و فرانسه و آلمان- از سال ۲۰۱۱ و زیر پوشش حمایت از مخالفانِ دولت سوریه و رئیسجمهورِ آن بشار اسد، بیشترین امکانهای سیاسی، نظامی، مالی، و دیپلماتیکشان را در مسیر حمایت از نیروهای ارتجاعی اسلامی و شبهفاشیستی بهکار زدهاند. ترکیه، کشور عضو ناتو در خاورمیانه، و عربستان سعودی، قطر، و امارات متحدهٔ عربی، در جنگ داخلی سوریه درعمل در کنار نیروهای ارتجاعی وهابی و سلفی قرار گرفتهاند و از آنها حمایت مالی و تسلیحاتی گسترده میکنند. سران و سیاستگذاران ایالاتمتحده، در مهرماه گذشته، این واقعیت را آشکارا تصدیق کردهاند. درحالحاضر، نیروهای ارتجاعی مسلح- و ازجمله “داعش”- که از سوی ترکیه، عربستان سعودی، قطر، و امارات متحدهٔ عربی تأمین مالی میشوند، بخشهای بزرگی از سوریه را در کنترل خود دارند. علاوه بر این، شهرهای اصلی سوریه در خلال جنگ داخلی به مخروبه تبدیل شدهاند، و ساکنان آنها همگی از شهرهایشان به دیگر کشورها مهاجرت کردهاند. بنا بر آمار سازمانهای حقوق بشری، جنگ داخلی در سوریه تا کنون جابجایی و آواره شدنِ بیش از ۱۰ میلیون نفر از شهروندان این کشور را موجب شده است. ۳٫۵ میلیون نفر از این آوارگان جنگی در اردوگاههای پناهندگی در ترکیه، لبنان، و اردن- و در شرایطی بس دشوار- بهسر میبرند. نزدیک به ۵۰۰ هزار پناهجوی سوریهای، در گریز از وضعیت جهنمی کشورشان، درصدد یافتن سکونتگاهی امن در اروپا و آمریکای شمالی برای ادامهٔ حیاتاند، و در مسیر دستیابی به پناهگاهی، همهٔ بلاها و مصائب را بهجان خریدارند.
بنابراین، راهحلِ معضلی که صدها هزار پناهجوی را از ناچاری به سوی اروپا کشانده است، پایان دادن به سیاستهای جنگافروزانه و مداخلهجویانه و قطعِ حمایت از نیروهای اسلامیای است که در سوریه برضد دولت این کشور میجنگند، و نیز همزمان با این رویکرد که طبیعی، انسانی، و منطقی بهنظر میرسد،حمایت از کوششهای صلحآمیز و مبتنی بر مذاکره میان نیروهای سیاسی سوریه در رابطه با آیندهٔ سیاسی این کشور است. راهِ مؤثر برای کاهش ابعاد فاجعهبار پناهجویی و جلوگیری از روند فزاینده مهاجرتها به اروپا، بهرسمیت شناختنِ حق حاکمیتِ ملتها از سوی پیمان تجاوزگر ناتو و اعضای آن، عدم دخالت آنها در امور داخلی کشورهای خاورمیانه، و توقفِ پشتیبانی از نیروهای ارتجاعی واپسگرا و فاشیستیای همچون القاعده، داعش، و امثال آنهاست.
اما روی آوردن به چنین گزینههایی، باسیاستهای تجاوزگرانهٔ کنونیِ ایالاتمتحده و دیگر کشورهای ناتو همخوان نیست. مبارزهٔ جنبش جهانی صلح و نیروهای سیاسی ترقیخواه، در راستای بسیج گستردهترین کارزارها بهمنظور قبولاندن گزینههای یاد شده در بالا به ایالاتمتحده و کشورهای عضو ناتو میباید باشد. تا صورت پذیرفتن چنین تغییرِ سیاستهایی، میبایست همه فریادهای اعتراضی بر سر سران اتحادیه اروپا میباید در جهت بهوجود آمدن وضعیتی قانونمند بهمنظور پذیرش و ساکن شدن پناهجویان در کشورهای مورد درخواستشان باشد، چرا که هیچ گزینهٔ واقعی دیگری وجود ندارد.
نامه مردم
فروپاشی استراتژی آمریکا
تجارت، « در اکثر مواقع تعیین کننده ماهیت مناسبات بین المللی » است، از اینرو با شکست سیاست تجاری واشنگتن در آسیا شکست سیاست امنیت ملی ایالات متحده فرا خواهد رسید.
به نوشته اندی موریموتو محقق شورای شیکاگو مناسبات بین الملل که مقاله وی در مجله « دیپلمات» به چاپ رسیده است، پروژه آمریکایی جامعه ترانس — اقیانوس آرام — منطقه تجارت آزاد برای 12 کشور منطقه آسیا — اقیانوس آرام به استثنای چین، با خطر فروپاشی روبرو شده است.
تحلیلگر متذکر می شود که وزرای بازرگانی که در حال مذاکرات با کشورها هستند نمی توانند به توافق برسند. بدین ترتیب، توافق پروژه جامعه ترانس — اقیانوس آرام ممکن است از چارچوب زمان نهایی تعیین شده از سوی مذاکره کنندگان فراتر برود. دیدارها در زمینه بحث ها در باره اوضاع در دریای جنوب چین برگزار می شوند و تشدید تشنج در مناسبات بین پکن و توکیو و چین و جزایر تایوان از عوامل دیگری هستند که مذاکرات را دشوار می سازند.
موریموتو می نویسد: « شکست پروژه جامعه ترانس — اقیانوس آرام، ضربه جدی به امکانات ایالات متحده برای با ثبات کردن اوضاع انفجار آمیز ژئوپلیتیکی در آسیا خواهد بود». مرگ پروژه سیگنال آشکاری در این رابطه خواهد بود که واشنگتن فاقد اراده سیاسی کافی برای رهبری جهانی است.
متحدان منطقه ای واشنگتن از همین حالا در توانایی آمریکا برای قبول مسئولیت شک دارند. وزیر بازرگانی ژاپن تأسف خود از جریان مذاکرات در باره ایجاد منطقه تجارت آزاد در آسیا — اقیانوس آرام را بدین شکل بیان کرد: « اگر آمریکا اجازه شکست مذاکرات را بدهد، این امر نشاندهنده آن خواهد بود که اعلامیه دولت اوباما در باره اینکه « آمریکا بازی در « منطقه ترانس — اقیانوس آرام» را بخوبی کنترل می کند ، فقط حرف های پوچ و توخالی است».
به عقیده تحلیلگر، شکست استراتژیکی از این نوع به دیگر نیروهای منطقه علامت می دهد که واشنگتن برخورد جدی زیادی نسبت به مواضع خود در آسیا مبذول نمی دارد، و در این موقع است که چین و ژاپن می توانند وارد عمل شوند.
فرضیه ای نیز وجود دارد که شکست پروژه جامعه ترانس — اقیانوس آرام تأثیر خوبی بر توازن قوا در منطقه خواهد گذاشت: طرفداران این نظریه می گویند که توافق اگر به امضا برسد چین را در انزوا قرار داده و تحریک خواهد کرد به عملیات جوابیه دست بزند، اما موریموتو معتقد است چنین چیزی رخ نخواهد داد. گردش خوب کالا و قراردادهای چین با کشورهای آسیا — اقیانوسیه بعید است باعث انزوای چین از سوی آمریکا شود. بعلاوه مقامات رسمی چین از دستور روز بازرگانی متفاوتی برخوردارند — پروژه جامعه ترانس — اقیانوس آرام برای پکن چندان جذاب نیست، از این رو پکن نسبت به این پروژه بیطرفی خود را حفظ می کند و توجه خود را بر توسعه مناسبات بازرگانی بین کشورهای عضو آسئان و « کمربند اقتصادی» و « راه ابریشم» متمرکز می سازد.
به عقیده توماس شلینگف برنده جایزه نوبل در اقتصاد، تجارت ، « در اکثر مواقع تعیین کننده ماهیت مناسبات بین المللی » است، از اینرو با شکست سیاست تجاری واشنگتن در آسیا شکست سیاست امنیت ملی ایالات متحده فرا خواهد رسید.
پیغام روسیه به ترکیه و عربستان سعودی در مورد سوریه
طی هفته های گذشته رسانه های مخالف سوریه تلاش زیادی را انجام دادند تا فضایی از نااطمینانی نسبت به موضع روسیه در مورد بحران سوریه و پرزیدنت بشار الاسد القا کنند.
آقای سرگی لاوروف در کنفرانس مطبوعاتی مشترک با عادل الجبیر پاسخ این رسانه ها را داد و به روشنی مشخص کرد که موضع روسیه در مورد سوریه تغییری نکرده و مخالف استعفای پیش هنگام پرزیدنت بشار الاسد می باشد و اعتقاد دارد کناره گیری دولت منتخب مردم در سوریه منجر به ایجاد خلاء قدرت و تبدیل سوریه به لیبی دیگر خواهد شد.
اما این روند رسانه ای ادامه پیدا کرد و حتی ترکیه در یک روند تحریک آمیز اعلام نمود که تصمیم دارد وارد حریم مرزی سوریه گردد و یک منطقه پرواز ممنوع و و حائل ایجاد کند. عربستان سعودی هم به روند حملات سیاسی خود بر علیه سوریه ادامه داد و رسانه های آن تلاش داشتند برای تضعیف روحیه ارتش و دولت سوریه این سیناریو را جا بندازند که توافقاتی پشت پرده با روسیه برای خالی کردن پشت پرزیدنت بشار الاسد انجام داده اند.
با انتشار خبر تحویل جنگنده های میگ 31 و تسلیحات مدرن روسی به ارتش سوریه روس ها آب پاکی را روی سر همه ریختند و تکلیف را مشخص کردند.
با این عمل روس ها نشان دادند که نه فقط هنوز پشتیبان همپیمان خود هستند بلکه از هیچ حمایتی در این زمینه دریغ نخواهند کرد.
طبق اظهار نظر کارشناسان نظامی تسلیحات پیشرفته ای که روس ها به سوریه تحویل داده اند نه فقط توانایی رویارویی با هواپیماهای آمریکایی که در اختیار ترکیه است را دارد بلکه توانایی انهدام دفاع های موشکی پاتریوت مستقر در ترکیه را از فاصله 300 کیلومتری دارد. به همین دلیل هم آمریکایی ها و آلمانی ها از بیم منهدم شدن این موشک ها بلا فاصله اقدام جمع آوری آنها از ترکیه نمودند. کارشناسان همچنین اعتقاد دارند که یکی دیگر از دلایل جمع آوری موشک های پاتریوت از ترکیه رفتارهای نسنجیده دولت این کشور در ورود به درگیری با کرد ها و تلاش آن برای ورود به خاک سوریه است و به همین دلیل آنها بیم دارند این رفتارهای نسنجیده با توجه به حمایت محکم روسیه از همپیمان خود منجر به رویارویی مستقیم با روسیه یا سوریه گردد. و در صورت انهدام سیستم های دفاع موشکی مستقر در ترکیه کل تبلیغاتی که برای آنها انجام می دادند نقش بر آب شود و امکان فروش این سیستم ها به کشورهای عرب حوزه خلیج فارس را از دست بدهند.
تحویل این سلاح های پیشرفته به سوریه چند پیغام دیگر هم در پی داشت.
1 — با توجه به اینکه روسیه و ایران پیشنهاد راه حل سیاسی را مطرح کرده اند اگر مخالفین دولت سوریه حاضر نباشند راهکار سیاسی را برای حل بحران سوریه انتخاب کنند روس ها آمادگی دارند به ارتش سوریه برای حل نظامی و فیصله دادن به این بحران کمک کنند.
2 — روسیه اطمینان دارد که پرزیدنت بشار الاسد بر سر قدرت باقی خواهد ماند وگرنه سلاح های پیشرفته خود را در اختیار ارتش سوریه قرار نمی داد و ریسک نمی کرد که این سلاح ها ممکن است روزی در اختیار دشمنانش قرار بگیرد.
3 — روسیه تصمیم دارد نقش کلیدی در خاورمیانه بازی کند و همانگونه که در اوکراین در مقابل زیاده خواهی های ناتو ایستادگی کرد در سوریه هم در مقابل زیاده خواهی های ناتو ایستادگی خواهد کرد و طرح ترکیه عضو ناتو برای ورود به خاک سوریه عبور از خط قرمز روسیه به حساب می آید.
4 — روسیه با تحویل سامانه پیشرفته دفاع هوایی به ایران و توافق بر سر تولید مشترک جت های جنگنده (طبق اظهار نظر وزیر دفاع ایران) با این کشور و همچنین تحویل سامانه های دفاع هوایی به مصر و هواپیما و تسلیحات به ارتش عراق تصمیم دارد گستره همکاری های بین المللی و نفوذ خود در منطقه خاور میانه را گسترش دهد و به دیگر کشورها این اطمینان را می دهد که از این پس می توانند روی روسیه حساب دیگری باز کنند.
5 — نظر به اینکه دولت و ارتش عراق چند سال است تسلیحات و هواپیماهای پیشرفته از ایالات متحده خریداری کرده اند اما به دلایل مختلف از جمله فشار عربستان سعودی و کشورهای عرب حوزه خلیج فارس ایالات متحده از تحویل این سلاح ها خودداری می کند به احتمال زیاد عراق به سوی خرید تسلیحات از روسیه پیش خواهد رفت و آمریکایی ها این بازار تسلیحاتی را از دست خواهند داد.
با توجه به این مسایل می توان گفت به احتمال زیاد به زودی شاهد آن خواهیم بود که اگر روند سیاسی حل بحران سوریه پیش نرود تحولات نظامی جدیدی در این کشور به وجود آید و چون مشکل تروریست ها در منطقه بدون حل بحران عراق از بین نخواهد رفت عراقی ها هم از تسلیحات روسی برای مقابله با تروریست های داعش استفاده کنند.
«دموکراسی انحصاری» یا «دیکتاتوری سرمایه»
ساختار سیاسی ایالاتمتحده آمریکا معمولا در چارچوب نظامی دموکراتیک طبقهبندی میشود و این تلقی بیش از آنکه به ذات و ماهیت آن بستگی داشته باشد، به نرمهای معمول در نظامهای سرمایهداری نئولیبرال متکی است که قواعد خاص خود را دارد. در آمریکا حتی متفاوت از ساخت نئولیبرال اروپایی، سیستم در بالاترین سطوح قدرت بسیار متصلب و انحصاری (فاقد واقعیت عینی تکثر سیاسی) بوده و جای چندانی برای بازی احزاب کوچک و خردهجنبشهای سیاسی - اجتماعی وجود ندارد.
این وضعیت منحصربهفرد در سیستم انتخاباتی، تدوین قوانین پایه و تأثیر نقش افکارعمومی در مقایسه با هژمونی صاحبان سرمایه و کارتلهای اقتصادی بر ساخت سیاسی حاکم، آنچنان نقش پررنگی ایفا میکند که بعضا درک آن برای نگرش «لیبرال کلاسیک» سخت بوده است. در آمریکا ظاهرا هر نفر یک رأی دارد در حالی که در عالم واقعیت اینگونه نبوده و یک حامی مالی یا گروه اقتصادی قدرتمند پشتسر هر دو حزب اصلی «جمهوریخواه» یا «دموکرات»، نحوه حکومتداری یا تدوین قوانین را تحمیل میکنند. در اینجا بحث شکلی نحوه انتخابات یا نوع سیستم پارلمانی- ریاستی که این نیز در نوع آمریکایی معایب خاص خود را دارد، چندان مطرح نیست، بلکه بیشتر مناسبات تعیینکننده قدرت بر ساختارهای حقوقی و اجرائی کشور در نظمبخشیدن به حاکمیت سیاسی مدنظر است.
هماکنون تقابل کنگره جمهوریخواه با دولت دموکرات «باراک اوباما» حول تصویب یا رد توافق هستهای با ایران یا همان «برجام»، واقعیت نظام سیاسی آمریکا را آنچنان در مقابل دیدگان همگان قرار داده که دیگر حتی سعی هم نمیشود ظواهر امر را رعایت کنند. این بحث فراتر از سیستم مألوف قانونی در نظام آمریکایی، هماینک موجب تقابل آشکار منافع انحصارگران اقتصادی- نظامی و نقش حامیان مالی وابسته به الیگارشی یهودی- آمریکایی شده است که حتی یک دانشجوی سال اول رشته علوم سیاسی نیز میداند اصلا دغدغه «منافع ملی» یا امنیت بینالمللی دراینبین برای سیاستمداران در واشنگتن مطرح نیست. در هر کشور و حتی نظامهای لیبرال اروپایی، چنانچه گروهی از سیاستمداران این کشور تحت دستور یا منویات یک رهبر خارجی «علیه» دولت حاکم ملی یا رهبری که فرماندهی کل قوا را هم در پشتسر خود یدک میکشد بهصف شوند، بدون هیچ تردیدی به عنوان خائن و ستونپنجم نیروی خارجی در چارچوب خیانت به منافع ملی، متهم و محاکمه میشوند. این در حالی است که سیاستمداران و قانونگذاران جمهوریخواه آمریکایی در بسیاری از موضوعات مورد مناقشه در سطح کلان ملی و در شرایط فعلی توافقنامه هستهای با ایران، بهصراحت با اتحاد و دستورات «بنیامین نتانیاهو»، نخستوزیر راستگرای اسرائیل، علیه رئیسجمهور آمریکا بهصف شدهاند. داستان، آنجا بیشتر به سمت تراژدیک- کمیک میل میکند که بعضی از قانونگذاران دموکرات ازجمله سناتور ارشد دموکرات «چاک شومر» نیز با پشتپازدن به پرنسیبهای حزبی به بهانه «ندای وجدان» حتی در مخالفت با اوباما بهعنوان رئیس دولت دموکرات کنونی، بدون هیچ پردهپوشی دلیل مخالفت خویش را صدمات احتمالی این توافقنامه به منافع اسرائیل عنوان کردهاند. به همین دلیل، اوباما در سخنرانی مهم خود در دانشگاه آمریکن در واشنگتن به این نکته مهم چنین اشاره میکند: «مهم است اذعان کنم یک انگیزه دیگر بدبینی به این توافق، علاقه شدید به اسرائیل، دوست و متحد ما در منطقه خاورمیانه، است، بار دیگر تأکید دارم نگرانیهای اسرائیل را درک میکنم». بحث و جدلهای سیاستمداران کنگره جمهوریخواه و دولت دموکرات حول توافقنامه هستهای با ایران، بهروشنی ماهیت نظام سیاسی آمریکا را مشخص کرد و نشان داد دیکتاتوری سرمایه و انحصار تا چهاندازه در این سیستم نهادینه شده است. دعوت از نتانیاهو برای سخنرانی در کنگره که کاملا خلاف تمام پروتکلهای قانونی و حقوقی مألوف سیستم و ساختار آمریکایی بود و مسافرت حدود ٧٠ نماینده کنگره به تل آویو با پول و امکانات لابی یهودی و دولت اسرائیل برای خریدن آرای مخالف آنان فقط بخشی از این وضعیت سیاسی است؛ اگر به اذعان تمامی کارشناسان، حامیان مالی قدرتمند صهیونیست در آمریکا مانند «ادلسون» نقش تعیینکنندهای در این ماجرا ایفا میکنند. چنانکه در اولین مناظره انتخاباتی کاندیدای جمهوریخواه برای برگزیدن کاندیدای نهایی این حزب در انتخابات ریاستجمهوری آینده که بیشتر به شوهای تلویزیونی شباهت داشت، هر کدام از کاندیداهای جمهوریخواه خط آغاز و پایان مسابقه را بحث و تلاش برای سبقتگرفتن از دیگران برای حمایت یکجانبه از اسرائیل قرار داده بودند و به تنها چیزی که اهمیت نمیدادند، نقش و تأثیر مواضع خود در تأمین امنیت و منافع ملی آمریکا بود. با توجه به سیستم انتخاباتی این کشور و نقش پرقدرت منابع مالی احزاب و کاندیداهای حاضر در عرصه رقابتهای ریاستجمهوری و کنگره، میدان بازی برای نیروی سوم و کاندیداهای مستقل به صورت ذاتی (نه شکلی)، تحت هیچ شرایطی فراهم نبوده و انحصار قدرت همچنان در اختیار دو حزب جمهوریخواه و دموکرات خواهد بود. اینکه به صورت قانونی و به لحاظ حقوقی احزاب دیگر یا کاندیداهای مستقل هم میتوانند در انتخابات شرکت کنند، به دلایل گفتهشده فقط پوششی کاذب برای سرپوشگذاشتن بر همین انحصار است و حتی چند مورد خاصی که نمایندگان انگشتشمار مستقلی توانستهاند به کنگره راه پیدا کنند، نیز ناشی از موقعیت و ارتباطات خاص آنان با انحصارات مالی بوده است.
اردشیر زارعیقنواتی
کمیسر سابق حقوق بشر سازمان ملل:
دخالتهای نظامی آمریکا منطقه را به هرج و مرج کشانده است
«ریچارد فالک» در کتاب جدید خود که به تازگی منتشر شده است ضمن انتقاد از تحولات سال های اخیر در کشورهای منطقه نوشت: حوادث تلخ اخیر در خاورمیانه نتیجه دخالت های نظامی ایالات متحده آمریکا در منطقه است.
به گزارش پایگاه «العرب»، «ریچارد فالک» کمیسر سابق حقوق بشر سازمان ملل و استاد بین المللی رشته حقوق با انتشار کتابی تحت عنوان «هرج و مرج و انقلاب معکوس پس از بهار عربی» سیاست های ایالات متحده آمریکا در قبال کشورهای منطقه را به باد انتقاد گرفت.
بر اساس این گزارش، وی ضمن انتقاد شدید از سیاست های جنگ طلبانه آمریکا در کشورهای مختلف نوشته است: علت اصلی هرج و مرج ها و حوادث های تلخ سال های اخیر در منطقه را می توان در دخالت های نظامی آمریکا جستجو کرد.
وی با اشاره به مداخله های نظامی آمریکا در عراق و لیبی اظهار داشت: این مداخله های نظامی بدون هیچ توجیه و سند محکمه پسند صورت گرفت.
این استاد حقوق بین الملل در کتاب خود همچنین می نویسد: پس از بروز بهار عربی در کشورهای مختلف منطقه بسیار خوش بین بودم که این تحرکات آخرین میخ را بر تابوت ظلم و استبداد بکوبد، اما متأسفانه در حال حاضر شاهد آن هستیم که جنگ و استبداد از این کشورها رخت بر نبسته و هرج و مرج در آنها بیداد می کند.
فالک همچنین با تشریح سیاست های نادرست آمریکا و غرب در قبال کشورهای منطقه می گوید: در هر کشوری که نفت وجود داشته باشد و دولتی مخالف با سیاست های غرب زمام امور را در دست داشته باشد، شما بدون شک شاهد این خواهید بود که غرب به سیاست های جنگ طلبانه خود در قبال آن کشور روی می آورد و یا حداقل سنگین ترین تحریم ها را علیه آن وضع می کند.
وی همچنین به دخالت نظامی آمریکا با همکاری انگلیس در عراق اشاره کرده و تصریح می کند: دخالت نظامی آمریکا و انگلیس در عراق، در واقع حمله به قلب صلح و ثبات در خاورمیانه بود؛ این دخالت شکستی بزرگ برای قوانین بین المللی بود و استقلال سازمان ملل را زیر سؤال برد.
گفتنی است، ریچارد فالک استاد حقوق بینالملل دانشگاه پرینستون آمریکا، مؤلف بیش از ۵۰ کتاب در زمینه جنگ، حقوق بشر و حقوق بینالملل است. آثار وی در این زمینه ها مورد استناد حقوقدانان دنیاست. وی گزارشگر ویژه حقوق بشر در فلسطین نیز هست. ریچارد فالک از جمله افرادی است که به انتقادات صریح از رژیم صهیونیستی معروف است.
ترکیه در حال بمباران مواضع کرد ها در سوریه و عراق است نه داعش
طبق همه گزارش های وارده در حال حاضر گروه داعش نفت و آثار باستانی سرقتی خود را از راه ترکیه به فروش می رساند. نیروهای خارجی مورد نیاز داعش از کانال ترکیه وارد عراق و سوریه می شوند و انواع و اقسام تسلیحات مورد نیاز این گروه نیز از این طریق تامین می گردد. مضاف بر اینکه عمده اموال این گروه در بانک های ترکیه و بخش دیگری از آن در کشورهای عرب همجوار ذخیره شده. اگر ترکیه می خواست با این گروه برخورد کند کافی بود این گلوگاه ها را می بست تا داعش در جا سنگ کوب کند.
انتقام انتخاباتی حزب عدالت و توسعه ترکیه
بر کسی پوشیده نیست که دولت ترکیه از هیچگونه حمایتی در قبال گروه داعش دریغ نکرده و تا به این حال نمی کند. و در واقع شاهرگهای وجودی این تشکیلات به ترکیه وصل است به همین دلیل اعلام شروع عملیات ترکیه بر علیه داعش همه تحلیلگران را بر آن داشت کنکاش کننده چه شده؟
طبق همه گزارش های وارده در حال حاضر گروه داعش نفت و آثار باستانی سرقتی خود را از راه ترکیه به فروش می رساند. نیروهای خارجی مورد نیاز داعش از کانال ترکیه وارد عراق و سوریه می شوند و انواع و اقسام تسلیحات مورد نیاز این گروه نیز از این طریق تامین می گردد. مضاف بر اینکه عمده اموال این گروه در بانک های ترکیه و بخش دیگری از آن در کشورهای عرب همجوار ذخیره شده. تقریبا صد ها گزارش در این زمینه می توانید در اینترنت پیدا کنید. و اگر ترکیه می خواست با این گروه برخورد کند کافی بود این گلوگاه ها را می بست تا داعش در جا سنگ کوب کند.
با اینکه ترکیه به بهانه سرنگونی دولت سوریه از حمله به این گروه تروریستی و یا مهار آن خودداری می کرد اما همه می دانند که در واقع سود (چه سیاسی چه اقتصادی) سرشاری که این کشور از طریق این گروه تروریستی به دست می آورد دلیل اصلی در خودداری ترکیه از برخورد با این گروه بوده و هست.
بهانه عملیات دولت ترکیه عملیات تروریستی داعش در داخل خاک ترکیه بود اما این کشور در حال بمباران مواضع کرد ها در سوریه و عراق است! جالب تر اینکه ناتو هم اعلام کرده که از ترکیه حمایت می کند؟
با این اوصاف پس ماجرا چیست؟
اگر ساده بخواهیم بگوییم ماجرا یک فیلم ترکیه ای بیش نیست.
حتی برخی معتقد هستند که عملیات تروریستی ای که بر علیه کردهای ترکیه انجام شده بود توسط تشکیلات امنیتی ترکیه هماهنگ شده بوده و به هیچ وجه یک عملیات خود سر نبوده. ترکیه از موفقیت کرد ها در تصرف خط مرزی و قطع ارتباط زمینی ترکیه با داعش ناراحت بوده و همچنین ورود احزاب کرد و مخالفان حزب آقای اردوغان به پارلمان ترکیه که منجر به یک بن بست سیاسی درون این کشور گشته و از سوی دیگر ناکامی های بی حد و حصر سیاست های بین المللی تخاصمی ای کشور و شکست های مکرر یاران آن در عراق و سوریه دولت فعلی این کشور را در شرایط تهاجمی قرار داده تا در واقع از گروه هایی مثل داعش حمایت کند و نه آنها را سرکوب کند. زمزمه های تلاش برای استقلال کرد ها ملی گرایان ترک در ارتش ترکیه را نیز سخت آشفته نموده. به همین دلیل ترکیه آتش بس خود با پ ک ک را زیر پا گذاشته و اقدام به حمله به کرد ها نموده. و در نهایت می خواهد برای گروه های تروریستی مخصوصا داعش در سوریه و عراق یک پوشش هوایی ایجاد نماید.
در بازداشت های اخیری که درون ترکیه انجام شده تعداد زیادی از فعالین سیاسی کرد نیز بازداشت و روانه زندان شدند و به احتمال زیاد این روند ادامه خواهد یافت.
با این کار آقای اردوغان تلاش دارد احساسات ملی گرایانه ترک را تحریک کند تا ملی گرایان ترک را به سمت خود و یا مخالف کرد ها بکشاند. وی احتمالا تصمیم دارد یک انتخابات زود هنگام برگزار نماید و امیدوار است نظر به اینکه فعالین سیاسی کرد بازداشت شده اند بتواند سهم آنها را در پارلمان به دست آورد.
اما اینجا چند نکته وجود دارد که به سازمان ملل و تشکل های بین المللی بر می گردد و مشخص نیست چرا اینها در قبال کشورهایی که تحت چتر ایالات متحده و ناتو فعالیت می کنند سکوت مطلق اتخاذ می کنند.
اولا بمباران مواضع کرد ها، که هیچ اقدام تحریک آمیزی بر علیه ترکیه انجام نداده بودند، دقیقا مشابه بمباران مردم بی گناه یمن و یا سرکوب مردم بحرین توسط عربستان سعودی و یا سرکوب مردم روس تبار در اوکراین و… می باشد. همه این کارها توسط اعضای ناتو و با چراغ سبز ایالات متحده و ناتو انجام شده و سازمان ملل هیچ واکنشی نشان نمی دهد و فقط نقش نظاره گر را دارد. جالب تر اینکه اخیرا نیز توسط اسناد ویکی لیکس فاش شده که احمد شهید نماینده حقوق بشر این سازمان برای ایران یک ملیون دلار رشوه برای نوشتن گزارش منفی بر علیه ایران از عربستان سعودی دریافت کرده ( توضیح رادیو مهرگان: ویکی لیکس وجود و انتشار چنین سندی را تکذیب کرده است. برای اطلاع بیشتر میتوانید به خبری در همین مورد به صفحه اول سایت رادیو مهرگان مراجعه کنید) و مشخص نیست باقی مسئولین عالیرتبه سازمان ملل برای تصمیمات خود در مورد مسایل مختلف بین المللی از چه کشورهایی چه مبالغی دریافت کرده اند. ظاهرا بهتر است سازمان ملل منحل شود وجای خود را به ناتو بدهد ، حد اقل کشورهای جهان تکلیفشان روشن می شود. آیا حمله ترکیه به خاک سوریه و عراق تجاوز یک کشور به دو کشور دیگر عضو سازمان ملل به حساب نمی آید؟
دوما زمانی که تروریست های داعش در عراق و سوریه در حال قتل عام مردمان بی گناه بودند این کرد ها بودند که در مقابل آنها ایستادند و توانستند از پیشرفت آنها جلوگیری کنند. حال چه شده که ایالات متحده پشت آنها را خالی کرده؟ آیا این جایزه آنها است؟
سوما ترکیه با حمایت از گروه های تندرو در سوریه - عراق - مصر - لیبی و تونس و… امروزه به کشوری که امنیت دیگر کشورهای جهان را تهدید می کند تبدیل شده. یا ناتو با اقدامات این کشور موافق است و یا اینکه ترکیه از ناتو به عنوان ابزاری جهت فعالیت زیر پوشش آن سوء استفاده می کند. که بنده تصور می کنم ناتو با اقدامات ترکیه موافق می باشد وگر نه عضویت این کشور در ناتو را حد اقل به تعلیق در می آورد.
چهارما و از همه مهم تر این تصمیم می تواند آتش جنگ موجود در سوریه و عراق را به داخل ترکیه بکشاند و امنیت شکننده این کشور را به خطر بیاندازد. مشخص نیست مقامات ترکیه چه فکری در سر داشتند که دست به چنین قماری بزنند اما به هر حال این اقدامات قطعا کرد های داخل ترکیه را وادار به واکنش خواهد کرد و هیچ کس بیش از سی سال ناامنی داخل ترکیه به دلیل درگیری این کشور با کرد ها را فراموش نمی کند. یعنی تسلط بر قدرت در ترکیه اینقدر برای مسئولین این کشور ارزش دارد که حاضر هستند کل کشور را به آتش بکشند تا در قدرت بمانند؟
در نهایت می توان گفت این اقدامات دولت ترکیه قطعا هزینه های سنگینی را بر این کشور تحمیل خواهد کرد، حال اگر یک جنگ خانمان سوز در آن بپا نکند، و بهتر است مسئولین عالیرتبه این کشور بیشتر به فکر آینده ترکیه باشند. جنگ های سوریه و عراق و… هم با همین اقدامات نسنجیده به جایی رسیده که امروزه دیگر نمی توان جمعش کرد.
ارتباط حماس و عربستان٬ بخشی از "پروژهای بزرگ" علیه ایران
سفر خالد مشعل به عربستان سعودی پس از سه سال و دیدار او با پادشاه این کشور٬ حرف و حدیثهای بسیاری در پی داشته است. برخی تحلیلگران ازسرگیری ارتباط حماس و عربستان را بخشی از پروژهای عظیم علیه ایران میدانند.
توافق جامع جمهوری اسلامی و قدرتهای جهانی برای پایان دادن به بحران ۱۰ ساله هستهای پیامدهای گستردهای دارد که به مذاق بسیاری از سران کشورهای منطقه خاورمیانه خوش نخواهد آمد.
عربستان سعودی به عنوان مهمترین رقیب منطقهای ایران در تلاش است تا دامنه تاثیر این توافق را کنترل کرده و از گسترش نفوذ و تاثیر جمهوری در منطقه جلوگیری کند.
دیدار روز جمعه (۱۷ ژوئیه) خالد مشعل٬ رئیسدفتر سیاسی حماس با ملک سلمان٬ پادشاه عربستان سعودی که پس از سه سال تیرگی روابط دو طرف انجام شد٬ به اعتقاد برخی از تحلیلگران بخشی از استراتژی کلان عربستان برای کنترل تاثیرات دامنهدار توافق هستهای او مقابله با ایران در عصر پساتوافق است.
اگنس مکدوال٬ یکی از تحلیلگران خبرگزاری رویترز٬ در یادداشتی در این خبرگزاری یادآور شده که ریاض با برگزاری چنین دیداری قصد دارد اتحاد اعراب را در مواجهه با آنچه از سوی آنها "تهدید ایران" خوانده میشود، به نمایش بگذارد. به گفته او عربستان اعتقاد دارد که توافق اخیر ایران و قدرتهای جهانی٬ جمهوری اسلامی را به تهدیدی جدیتر و عاجلتر برای کشورهای منطقه تبدیل کرده است.
به گفته این تحلیلگر مسایل خاورمیانه٬ هراس عربستان از این است که ایران در روزگار پس از توافق در حالی که درهایش را به روی دنیا گشوده و بهطور چشمگیری از فشارهای ناشی از تحریمها کاسته٬ حمایت خود از دشمنان سعودی در دیگر کشورهای منطقه را تقویت کند و از این طریق به پادشاهی سنیمذهب منطقه آسیبهای جدی وارد کند.
برخی از تحلیلگران نزدیک به هیات حاکمه عربستان هم تایید کردهاند که مهمترین نگرانی رهبران این کشور تاثیر ایران بر منطقه است و با حصول توافق این نگرانی برای آنها پررنگتر هم شده است.
عربستان در تکاپوی تشکیل جبههای متحد علیه ایران
از ژانویه سال جاری میلادی که ملک سلمان بر مسند پادشاهی عربستان نشست٬ این کشور تلاش کرده تا با تشکیل اتحادی از کشورهای سنیمذهب با ایران و همپیمانان منطقهایاش مقابله کند؛ به همین خاطر بر حمایتهای خود از مخالفان رژیم بشار اسد افزوده و جنگ در یمن را علیه شبهنظامیان شیعه حوثی که تحت حمایت ایراناند٬ آغاز کرده است.
از آنجایی که حماس از متحدان سنتی جمهوری اسلامی بوده٬ رهبران عربستان همواره به رهبران این تشکیلات به دیده تردید نگریستهاند. نزدیکی حماس به اخوانالمسلمین در مصر که عربستان سرسختانه با آن مخالف است٬ از دیگر دلایلی است که بر تردیدهای سعودیها نسبت به حماس میافزاید.
ملک عبدالله٬ پادشاه پیشین عربستان٬ اخوانالمسلمین مصر را در فهرست سازمانهای تروریستی قرار داده و از سرکوب گسترده آن در مصر حمایت کرده بود؛ سیاستی که روابط این کشور با ترکیه و قطر را که از مهمترین همپیمانانش در مقابله با گسترش نفوذ و تاثیر ایران بودند٬ تیره و تار کرد. با این همه٬ ملک سلمان اکنون در تلاش است تا از تنشهای پدیدآمده بکاهد و روابط عربستان با متحدان جنبش اخوانالمسلمین٬ از جمله حماس و نیز آنکارا و دوحه را هم بهبود ببخشد.
حماس٬ پل اتحاد اعراب علیه ایران
تحلیل رویترز بر این مبناست که عربستان در وضعیتی است که میخواهد تا جایی که امکان دارد بر شمار متحدان خود علیه ایران بیافزاید. به همین خاطر تلاش آنها برای ارتباط با مالزی یا حماس بخشی از یک پروژه خوانده شده که این هدف را دنبال میکند: جذب هرچه بیشتر متحدانی که بر سر ضرورت مقابله با نفوذ ایران با یکدیگر همنظرند.
انگس مکدوال، تحلیلگر رویترز معتقد است که ریاض با ازسرگیری روابط با حماس میتواند از تنشهای موجود در روابطش با اخوانالمسلمین هم بکاهد و نقش ایران به عنوان مهمترین مدافع جنبش مقاومت در فلسطین را کمرنگ کند. وی میگوید: «گذشته از این٬ عربستان میتواند از این فرصت برای میانجیگری میان حماس و فتح بهره گیرد و پلی برای پر کردن شکاف پدیدآمده میان آنها بسازد.»
بهبود روابط ریاض با حماس و از سوی دیگر تلاشهای ملک سلمان برای بهبود روابط با ترکیه و قطر که از مهمترین مخالفان بشار اسد٬ مهمترین متحد ایران در منطقهاند٬ معادلات را دستخوش تغییرات جدی خواهد کرد. بنا بر تحلیل رویترز٬ مثلث عربستان٬ ترکیه و قطر در صورت تقویت همکاریها میتواند سرنوشت جنگ داخلی در سوریه را به کلی تغییر دهد.
بهرغم مخالفتهای جدی عربستان با اخوانالمسلمین٬ حال این "تهدید عاجل ایران" است که رهبران این کشور را بر آن داشته که کمی انعطاف به خرج دهند تا بتوانند اتحادی منسجمتر علیه ایران رهایییافته از از کمند تحریمها تشکیل دهند.