فرهنگ مجموعه ارزش های مادی و معنوی خلق شده توسط بشریت طی تاریخ انسان است
جامعه شناسان، فرهنگ هر جامعه ای را اساس تمدن آن اجتماع می شمارند و برخی از محققین به اندازه ای آن را مهم می دانند که معتقدند انسان شناسی جز مطالعه فرهنگ اقوامِ ابتدایی غیر متمدن، و جامعه شناسی جز مطالعه فرهنگ ملل مترقی نیست
به مناسبت وسعت مفهوم فرهنگ، تعریف دقیق آن خالی از اشکال نیست : از این رو برای روشن نمودن مفهوم فرهنگ و تعریف آن نخست باید دید که اساسن تعریف جامعه از نظر فرهنگ شناسان چیست. از نظر این عده از دانشمندان« جامعه عبارت است از گروهی متشکل که دارای یک فرهنگ مشترک است. به عبارت دیگر گروه های اجتماعی مانند بازیگران تاتر می باشند که فرهنگ بازی آن ها است، و به عبارت دیگر تظاهر جنبه انسانی حیات با فرهنگ است به این ترتیب با در نظر گرفتن این که مجموعه شرایط لازم برای متمایز ساختن زندگانی انسان از زندگانی حیوان در فرهنگ هر اجتماع وجود دارد، گفته می شود که فرهنگ عبارتند از «علت و معلول کیفیاتی که زندگی بشر را انسانی می گرداند» . با اینکه تعریف های مذکور قسمت اساسی موضوع را روشن می نماید ولی به روشنی و سادگی، فرهنگ را به ما نمی شناساند
اصطلاح فرهنگ تقریبا 140 سال پیش توسط تایلور (E. B. Tylor) نژاد شناس انگلیسی برای نخستین بار به کار رفت. تعریفی که او از فرهنگ نموده یکی از بهترین تعریف ها است؛ وی می گوید:«فرهنگ مجموعه پیچیده ای متضمن معلومات، معتقدات هنرها، اخلاق، قوانین، آداب ورسوم و تمامی تمایلات و قابلیت ها و عادت مکتسبه است که آدمی در حالت عضویت در یک اجتماع حاصل می نماید.» در تکمیل و تلخیص گفته تایلور امروزه به این تعریف رسیده اند که «مجموعه تمام ساخته های انسانی و تجربه جامع گروهی که آدمی بدان تعلق دارد فرهنگ نامیده می شود.» کلیه آلات و ابزارها، سلاح ها، پناهگاه ها، منازل و ساختمان ها، محصولات و کالا های مادی به طور کلی فنون و هنرها، تمایلات، اعتقادات، داوری ها ، قوانین و مقررات و موئسسه ها، صنایع وعلوم، فلسفه، سازمان اجتماعی انسانی و همچنین کلیه روابط همه جانبه ای که این جنبه ها را بهم می پیوندد، « فرهنگ» را تشکیل می دهند. به طور خلاصه فرهنگ، زندگانی انسان را در بر می گیرد و در پرتو آن، زندگی انسانی از زندگانی حیوانی متمایز می گردد. بعلاوه باید دانست که اولا با در نظرر گرفتن اینکه فرهنگ امری اکتسابی است جهانی شمرده
می شود. ولی هریک از تظاهرهای محلی و منطقه ای آن می تواند صورت خاصی داشته باشد. ثانیا فرهنگ دارای صفاتی است که ثابت به نظر می رسند – ولی فرهنگ در عین حال تحول پذیر بوده و معروض تغییرات مداوم و همیشگی است. ثالثن فرهنگ به طور وسیعی در زندگانی افراد و تمام شئون حیات اجتماعی آنان حکمفرما است ولی مردم کمتر متوجه آن هستند.
با مطالعه ای که در باره فرهنگ اقوام و ملل مختلف جهان صورت گرفته دانشمندان به برخی خصوصیات و صفات دائمی در آن کاملن متوجه گردیده اند که می توان آن ها را بترتیب زیر خلاصه نمود
- فرهنگ فراگرفتنی است؛ فرهنگ غریزی نیست و از راه توارث نیز قابل انتقال نمی باشد و به عبارت دیگر فرهنگ از عادات و تمایلات و تجربیاتی تشکیل یافته است که افراد در طول حیات خویش می آموزند
- فرهنگ قابل انتقال است: چنانکه می دانیم برخی حیوانات استعداد یادگیری دارند ولی نمی توانند معلومات خود را (جز در موارد بسیار محدود و ناچیزی) منتقل سازند. در حالی که امور فرهنگی انسانی بر اثر استعداد آدمیان از نسلی به نسل دیگر انتقال می یابند. این امور فرهنگی که در طی زمان به بقای خود ادامه می دهند، استقلال خود را نسبت به افرادی که دارای آن فرهنگ اند و یا آن را منتقل می سازند حفظ می کنند
- فرهنگ موضوعی اجتماعی است: عادات و تجربیاتی که فرهنگ را تشکیل می دهند جنبه انفرادی ندارند، بلکه تمام کسانی که در گروه مربوط زندگی می کنند در ان فرهنگ شریک اند و فشار و جبر اجتماعی ضامن بقاء و تحول عادات و تجربیات و تمایلات فرهنگی است
- فرهنگ از نوع تصورات اجتماعی است: تجربیات و عادات و تمایلات فرهنگی تشکیل تصورات یا مظاهری را می دهند؛ عادات گروه تا اندازه ای زیادی حالت تصوری و ایده آلی دارد، به عبارت دیگر قواعد و نوایس ایده آلی رفتار و اعمال افراد را در جامعه هدایت می نمایند
- فرهنگ نیازمندی های اساسی حیاتی را تامین می کند: عادات جز در حدودی که نفعی برای اشخاص داشته باشند و احتیاجی را مرتفع سازند نمی توانند به بقای خود ادامه دهند؛ از این رواست که گفته می شود فرهنگ جز« نظامی از عادات» نیست. بعلاوه فرهنگ طبعن حوائج ثانوی را که از حوائج اولیه زندگی سرچشمه می گیرد بر می آورد
فرهنگ با شرایط محیط سازگاری و هماهنگی خاصل می کند -
عوامل یک فرهنگ به تدریج به صورت یک مجموعی به هم پیوسته در می آیند: هم چنان که اشاره شد فرهنگ به اعتباری« نظامی از عادات» است. ولی این عادات جدا از هم و بدون ارتباط با هم نیستند بلکه متقابلن به طور همه جانبه در تائید و تبدیل همدیگر موثراند. ولی باید دانست که این همرنگ و اندرونی شدن عادات هرگز کامل نیست و همین امر راه را برای تحولات فرهنگی باز می گذارد
اقتباس یا پذیرش فرهنگ جامعه ای از طرف فرهنگ جامعه دیگر، همیشه مستلزم وجود شرایط اجتماعی است که این امر را ایجاب نماید و ممکن سازد. از این رو تصور اینکه دو فرهنگ که از لحاظ موقعیت جغرافیایی در تماس نزدیک اند به طور حتم بلافاصله بهم خواهند آمیخت یا یکی بر دیگری حکمفرما خواهد گردید درست نخواهد بود. به طور کلی تغییر و تحول فرهنگ امری است مسلم. برای این که بدانیم تحول فرهنگی در همین جامعه ما همیشه بتدریج و نامحسوس و بعضن بشدت و محسوس ادامه داشته و دارد کافی است که گذشته فرهنگ جامعه خود را با وضع فعلی آن در برابر هم قرار دهیم؛ در این حال یک کلاه یا یک لباس قدیمی مثلن متعلق به دوره صفویه یا قاجاریه و حتی دوره مشروطیت تغیرات و تحولاتی را که در طرز «مد» کلاه و یا لباس حاصل شده به خوبی روشن خواهد شد. البته این تغیر و تحول مخصوص فرهنگ جامعه ما نیست بلکه تمام فرهنگ ها در کلیه جامعه ها مشمول این قانون تحول بوده و هستند
منبع: فلسفه علوم؛ دکتر علی اکبرترابی
.