شعری تقدم به ایستادگان در بند قهرمانان خاموش
قهرمانان همگی نام ندارند ونشان قهرمانی همه جا جلوه ندارد روشن قهرمانی چه بسا در شب تاريک محن زهرگين تير عذابي ست که از جان گذرد راه پيکار حقيقت که گذرگاه بلاست راه صعبی ست مپندار که آسان گذرد گاه تحقير گهی خدعه وگاهی دشنام گاه پيمان شکنی گاه ملامت گه دام نه همه رزم بزرگ است و هماورد بنام نه همه مایۀ فخر است و همه جادۀ فتح قهرمانی ست که در اين ره پر پيچ و تلاش پای بفشاری و در کوشش جانانۀ خويش يکدم از راه به بيراۀ دشمن نروی از پی قدرت و القاب مطنطن نروی پای بفشاری و افتاده و خاموش و متين خار اين جاده بروبی و از اين خارۀ سخت راه بگشايی و گامی به جلو برداری گه ره رفته بده بار دگر بسپاری آن تپش ها که در اين جهد به جان می کوبد قهرمانی ست شگرف است ولی بی نام است وآنکه اين جادۀ پر خار به مژگان روبد قهرمان است بزرگ است ولي گمنام است اي شما زمرۀ گمنام که بی بانگ ونهيب نشده بردۀ افسون شدۀ جور و فريب نه ز بيداد نه از بيم نه از آز نه رنج از ره خويش نلغزيده در اين عمر سپنج در همان راه که بوديد بجان پی سپريد از شما بيخبرانند و شما با خبريد بر شما لشکر انبوه ز ما باد درود قهرمانان خموشيد نباشد عجبی کس ندانست کيانيد چه کرديد چه ايد ز چه در بستر آرام نخفتيد شبی چيست اين سایۀ آژنگ به پيشانيتان اندران دم که غمينيد ز آسيب و شکست با بتابيد از آن سفله که پيمان بشکست به شما منتظران سحر عقده گشای در شب تيرهء اندوه ز ما باد درود کارگاهي ست جهان کش همهء جلوه گري در نهانگاه تکامل به خموشي زايد آنچه در خانۀ اسرار جهان می گذرد بامداد دگری پرده ز رخ بگشايد رخنه در باروي بيداد و ستم کار شماست چشم تاريخ رصد بسته و بيدار شماست احسان طبری " Följ oss |
|