شادباش کمیتۀ مرکزی حزب تودهٔ ایران به مناسبت ۷۵مین سالگرد بنیادگذاری حزب
هممیهنان عزیز!
با فرا رسیدن دهم مهرماه ۱۳۹۵، هفتاد و پنج سال از بنیادگذاری حزب تودهٔ ایران، کهنترین سازمان سیاسی فراگیر کشور میگذرد. تولد حزب تودهٔ ایران در دورهای از تاریخ رخ داد که ایران در چنگال واپسماندگی اجتماعی، مداخلههای وسیع قدرتهای استعماری، و حاکمیت ارتجاع داخلی دستوپا میزد. بنیادگذاری حزب تودۀ ایران به دست زندانیان کمونیست آزاد شده از زندان حکومت رضاشاه و شماری از شخصیتهای ترقیخواه و آزادیخواه کشور، به رهبری سلیمانمیرزا اسکندری، از شخصیتهای برجستهٔ انقلاب مشروطیت، واقعۀ سیاسی بزرگی در تاریخ میهن ما بود که در طول هفتاد و پنج سال گذشته منشأ تحولات مهم اجتماعی، سیاسی، و فرهنگی تأثیرگذاری در ایران بوده است.
شروع حیات مبارزاتی حزب با فعالیت برای ایجاد یک جبههٔ ضد فاشیستی و مقابله با گرایشهای رسمی و فکری در حمایت از آلمان هیتلری و متحدان آن، نمایشگر نقش ملّی و انسانیای بود که حزب نوبنیاد ما در حیات سیاسی ایران به دوش گرفت.
اغراق نخواهد بود اگر بگوییم که در طول هفتاد و پنج سال گذشته بیش از هر نیروی سیاسی دیگری دربارۀ حزب تودۀ ایران مطلب نوشته شده است و حزب ما هم از چپ و هم از راست، هم توسط دستگاههای تبلیغاتی حکومتهای استبدادی و ارتجاعی، و هم از بلندگوهای امپریالیسم جهانی مورد شدیدترین حملهها قرار گرفته است. و باید گفت که هدف اصلی این کارزار مطلبنویسی، دیگرگونه نشان دادن رخدادهای تاریخی، و واژگونه تصویر کردن ماهیت انقلابی و رزمندهٔ حزب مدافع طبقهٔ کارگر و همهٔ زحمتکشان کشور ما، یعنی حزب تودۀ ایران بوده است. ارتجاع و امپریالیسم از بنیانهای فکری و سیاسی مترقی و پیشرو حزب ما، و از توان آن در سازماندهی کارگران و تودههای محروم چنان هراسان، و در نتیجه سرکوبگر بوده و است که حزب ما فقط در دوران کوتاهی از حیات هفتاد و پنج سالهاش امکان فعالیت در شرایط علنی داشته است.
با وجود حملههای گستردهٔ ارتجاع، و دستگیری، شکنجه، و اعدام دهها هزار تن از اعضا و هواداران، حزب همچنان پیگیرانه به مبارزهٔ خود ادامه داده است. از تهاجم دستگاههای امنیتی رژیم استبدادی و وابستۀ پهلوی گرفته، که شمار بزرگی از انسانهای والا و رزمندگان قهرمان تودهای همچون روزبهها، سیامکها، مبشریها، کیوانها، انوشهها، وارطانها، بزرگنیاها، کوچک شوشتریها... را یا به جوخههای اعدام سپردند یا زیر شکنجه و به ضرب گلوله به شهادت رساندند، تا مزدوران و دستگاههای امنیتی رژیم ولایت فقیه که در بزرگترین کشتار سیاسی تاریخ میهن ما، هزاران زندانی سیاسی، از جمله شماری از قدیمیترین زندانیان سیاسی جهان و اسطورههای پایداری در زندانهای شاه و رژیم ولایت فقیه را که بیش از سه دهه از عمر خود را به خاطر پایبندی به آرمانهای انسانی طبقهٔ کارگر و آزادی میهن در شکنجهگاههای شاه و جمهوری اسلامی سپری کرده بودند، قهرمانانی همچون کیمنشها، حَجَریها، باقرزادهها، شلتوکیها، و دیگران را قتل عام کردند، همواره تلاش مداوم امپریالیسم و ارتجاع داخلی جلوگیری از حضور و فعالیت آزادانهٔ سیاسی و تشکیلاتی حزب تودهٔ ایران بوده و است. رژیم سلطنتی پهلوی پس از کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرکوب خونین جنبش ملّی ایران، ۲۵ سال برای نابودی حزب تودهٔ ایران تلاش کرد و سرانجام خود به دست توانای انقلاب مردم میهن ما سرنگون شد. رژیم ولایت فقیه نیز خیلی زود کار نیمهتمام رژیم شاه را در سالهای دههٔ ۶۰ پی گرفت. در سال ۱۳۶۱، سران رژیم ولایی یورش به حزب تودهٔ ایران و دستگیری هزاران تودهای را مهمتر از پیروزی در جبهههای جنگ ایران و عراق اعلام کردند.
هراس ارتجاع داخلی و امپریالیسم از حزب تودهٔ ایران به سبب تأثیرگذاری چشمگیر حزب ما در دگرگون کردن فضای سیاسی، اجتماعی، و فرهنگی کشور، و سازماندهی مبارزهٔ زحمتکشان برای تحقق عدالت اجتماعی و آزادی در میهن ما بوده و است. انتشار صدها کتاب و جزوهٔ روشنگر علمی، و نشریات و مجلات پُرمحتوای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، نشر گستردهٔ اندیشههای انقلابی و دورانساز مارکسیسم-لنینیسم در جامعه، کمک به سازماندهی سندیکاهای کارگری و دهقانی، فعالیت در جنبشهای صنفی دانشجویی و ایجاد تشکلهای پیشرو برای رهایی زنان میهن از چنگال واپسگرایی و ستم جنسیتی و طبقاتی، طرح برنامههای مترقی و انقلابی اقتصادی-اجتماعی و مبارزه برای به رسمیت شناخته شدن حقوق کارگران و تصویب قانون کار، مبارزه برای تحقق اصلاحات ارضی به نفع دهقانان و بهرهمند شدن زنان از حق انتخاب شدن و انتخاب کردن، تلاش برای تحقق بهداشت و درمان و آموزش رایگان برای همه، تقسیم عادلانهٔ ثروت و تحقق عدالت اجتماعی، تحقق حق خودمختاری همهٔ خلقهای کشور در چارچوب ایرانی آزاد، و مبارزه برای آزادی احزاب و جمعیتهای صنفی، از جمله برنامهها و اقدامهای دورانسازی است که نخستین بار توسط حزب تودۀ ایران در کشور ما مطرح و اجرا شدهاند.
هممیهنان آزاده!
هفتاد و پنجمین سالگرد بنیادگذاری حزب تودهٔ ایران در حالی فرا میرسد که میهن ما با دشواریهای روزافزون داخلی و خارجی روبهروست. از سیاستهای کلان اقتصادی ویرانگر رژیم ولایت فقیه گرفته که مستقیماً از دفتر علی خامنهای، رهبر رژیم، دیکته میشود و ثمری جز تشدید فقر و محرومیت در مقیاسی بیسابقه در میهن ما نداشته است، تا ادامۀ جوّ ارعاب و خفقان در فضای عمومی کشور، همگی ایران را به زندان بزرگی از محرومیت اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی برای میلیونها شهروند آن تبدیل کرده است.
زندگی دهها میلیون ایرانی در زیر خط فقر، حتّی خط فقر تعریف شده توسط دولت جمهوری اسلامی، رشد شدید بیکاری، بهویژه در میان جوانان، تشدید آهنگ ورشکستگی واحدهای تولیدی، گرانی فزایندهٔ کالاهای اساسی و روزمره و تورّم در حال افزایش، گسترش بیسابقهٔ ناهنجاریهای اجتماعی مانند اعتیاد و فحشا، و تشدید و ادامۀ سرکوب خشن و خونین نیروهای دگراندیش، فعالان کارگری و سندیکایی، دانشجویان و زنان آزادیخواه؛ چنین است سیمای واقعی جامعهٔ بحرانزده ما در شرایط ادامهٔ حاکمیت رژیم ولایت فقیه.
روی کار آمدن دولت حسن روحانی با صلاحدید و توافق ولی فقیه در انتخابات مهندسی شدهٔ سال ۹۲، همانطور که حزب ما پیشبینی میکرد هیچ تغییری اساسی در وضعیت اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی کشور ایجاد نکرد و ساختارهای اساسی قدرت سیاسی-نظامی رژیم ولایی همچنان حیات سیاسی-اقتصادی کشور را در چنگال کنترل خود دارند. ما در همان دوران کارزار انتخاباتی رژیم برای تشویق مردم به شرکت در آن عملیات مهندسی شده گفتیم که روحانی را روی کار میآورند تا مذاکرات مخفی آغاز شده در دولت احمدینژاد با آمریکا و اروپا، برای رهایی حکومت از تحریمهای اقتصادی و چانهزنی برای ایجاد ثبات داخلی و خارجی را به سرانجام برسانند.
کارنامۀ سه سال و اندی دولت روحانی، کارنامۀ قولهای فراوان داده شده و تحقق نیافته است. از قول پایان دادن به حصر رهبران جنبش سبز، زهرا رهنورد، میرحسین موسوی، و مهدی کروبی، تا تحقق عدالت اقتصادی و توجه به مطالبات برحق زحمتکشان، مقابله با فساد ساختاری و فراگیر در دستگاه حکومتی، شفافیت اقتصادی، و حرکت به سمت گفتمان تعامل و تحمّل سیاسی-اجتماعی، هیچکدام تحقق نیافته است و آنچه ما امروز شاهد آنیم، ادامۀ همان شیوههای ضدمردمی حکومتی است که در سی و هشت سال گذشته بر ایران حاکم بوده است.
هممیهنان گرامی!
حزب تودهٔ ایران در سراسر هفتاد و پنج سال حیاتش همواره مُنادی همکاری و اتحاد عمل همهٔ نیروهای آزادیخواه و ضداستبدادی کشور بوده است. ادامۀ سیاستهای فاجعهبار داخلی و خارجی و سیاستهای تنشزای منطقهیی، امروزه میهن ما را با خطرها و بحرانیهای جدّی خارجی و داخلی روبهرو کرده است.
یکی از عوامل مهم در عدم موفقیت نیروهای اجتماعی و سیاسی ترقیخواه در جلوگیری از ادامۀ اوضاع فاجعهبار کنونی در ایران و ایجاد تغییرهای بنیادین در مسیر تحوّل جامعه، پراکندگی مُزمن و عدم هماهنگی و همکاری این نیروهاست که نتوانستهاند در حسّاسترین لحظهها در رخدادهای کشور بر سر شعارهای مبارزاتی مشترک به توافق برسند و مبارزهٔ یکپارچه و سازمان یافتهای را بر ضد ارتجاع حاکم سازماندهی کنند. چیره شدن بر این پراکندگی و اتحاد عمل همهٔ آزادیخواهان حول خواستهای اساسی مردم و نه منافع گروهی-فرقهیی، راهکار اساسی تأثیرگذاری بر روند رخدادها و غلبه بر حکومت استبدادی، و گشایش راه به سمت فراهم ساختن زمینه و زیربنای تغییر و تحوّلهای بنیادین، دموکراتیک، و پایدار در میهن ماست. این اتحاد عمل و همکاری راهگشای جلب قشرهای وسیع اجتماعی، بهویژه طبقۀ کارگر و زحمتکشان، و سازماندهی آنان برای مقابله با توطئهها و ترفندهای ارتجاع است.
رزمندگان تودهای! اعضا و هواداران حزب!
حیات هفتاد و پنج سالهٔ حزب تودهٔ ایران بیش از هر چیز مدیون پیکار خستگیناپذیر و قهرمانانهٔ شماست. شما در هفتاد و پنج سال گذشته در سهمگینترین آزمونها وفادار به آرمانهای والا و انسانی حزب طبقهٔ کارگر ایران ماندید و پرچم مبارزهٔ حزب ما را در اهتزاز نگاه داشتید. راز رویینتنی حزب ما، همین است. از بهمن ماه ۱۳۶۱ که یورش وسیع دستگاههای امنیتی رژیم به حزب ما آغاز شد تا به امروز، اکنون نزدیک به ۳۴ سال است که رژیم ولایت فقیه همهٔ امکانات گستردهٔ خود را، از کشاندن قربانیان شکنجه به پای تلویزیون، تا حزبسازی و تلاش برای ایجاد تفرقه و از هم پاشیدن حزب از درون و بیاعتبار کردن رهبری آن، به کار گرفته است و همچنان به این تلاشها بر ضد حزب ما ادامه میدهد. هوشیاری و آگاهی تحسینبرانگیز اعضا و هواداران حزب سدّی اساسی در برابر برنامههای رژیم و ناکامی تلاشهای رژیم بوده است. حزب ما سپاسگزار وفاداری و همیاری شماست.
ما در هفتاد و پنجمین سالگرد تأسیس حزب تودهٔ ایران با کاروان انبوه جانباختگان قهرمان حزب و همهٔ شهیدان راه آزادی تجدید عهد میکنیم، و بار دیگر اعتقاد عمیق و خللناپذیر خود را به رسالت تاریخی حزب تودههای کار و زحمت برای رهایی ایران از چنگال استبداد و استقرار آزادی، استقلال واقعی، و عدالت اجتماعی اعلام میکنیم.
درود آتشین به خاطرۀ تابناک همۀ شهیدان تودهای و همۀ جانباختگان راه آزادی!
درود به زندانیان سیاسی قهرمان و همهٔ خانوادههای شهیدان و زندانیان سیاسی!
با هم به سوی تشکیل جبههٔ واحد ضد دیکتاتوری!
پیروز باد مبارزهٔ متحد مردم برای طرد رژیم ولایت فقیه و استقرار آزادی، صلح، استقلال، و عدالت اجتماعی!
کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران
۹ مهرماه ۱۳۹۵
سند کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران به مناسبت ۷۵مین سالگرد تأسیس حزب تودۀ ایران
* سیما و هویت تاریخی حزب تودۀ ایران
* هدفهای مبارزاتی و آرمانهای حزب تودۀ ایران
* حزب تودۀ ایران مُنادی همکاری و اتحاد نیروهای ترقیخواه و آزادیخواه کشور
* حزب تودۀ ایران و مهمترین رویدادهای تاریخ معاصر
* انترناسیونالیسم پرولتری و همبستگی جهانی طبقهٔ کارگر
* انترناسیونالیسم پرولتری و همبستگی جهانی طبقهٔ کارگر
* دربارۀ وحدت حزب
سیما و هویت تاریخی حزب تودۀ ایران
۱. هفتاد و پنج سال پیش، پس از سقوط حکومت رضاشاه، و در پی رهایی یاران دکتر تقی ارانی از زندان ستمشاهی و باز شدن فضای سیاسی کشور، حزب تودۀ ایران در دهم مهرماه ۱۳۲۰ به همّت شماری از زندانیان سیاسی آزاد شده، از جمله احسان طبری، عبدالصمد کامبخش، رضا روستا، اکبر شاندِرمنی، محمدرضا قُدوه، رضا رادمنش، ایرج اسکندری، بزرگ علوی، و دیگر مبارزان راه آزادی و مُنادیان رهایی میهن از بندهای استثمار، استبداد، و واپسماندگی، به ریاست سلیمان محسن اسکندری، یکی از رجال به نام آزادیخواه صدر مشروطیت بنیاد گذارده شد. پیدایی حزب تودۀ ایران ریشه در رشد جامعۀ ایران، بهویژه رشد طبقۀ کارگر و رشد جنبشهای رهاییبخش در منطقه و ایران داشت. مرحلهٔ توسعه و رشد کشور ما و طبقۀ کارگر آن ضرورت وجود حزبی پیشرو و مجهز به اندیشههای دورانساز و علمی مارکسیسم-لنینیسم را به وجود آورده بود که بتواند با درک نظام سرمایهداری حاکم، و ویژگیها و عقبماندگی جامعهٔ ایران، برنامهای جامع برای دگرگونسازی و پیشرفت جامعهٔ ما ارائه دهد.
۲. حزب تودهٔ ایران وارث و ادامه دهندهٔ راهی بود که اجتماعیون–عامیون [سوسیال-دموکراتها] و کمونیستها دههها پیش از آن آغاز کرده بودند. حزب کمونیست ایران در حالی نخستین کنگرهٔ خود را در تیرماه ۱۲۹۹ در شهر انزلی برگزار کرد که حدود نیم قرن مبارزهٔ کوشندگان ترقیخواه و دموکرات ایران را پشت سر داشت. حزب کمونیست ایران با هدف استقرار جمهوری انقلابی، تشکل و رهبری طبقهٔ کارگر، حل مسئلهٔ ارضی و محو کامل بقایای فئودالیسم، و حل مسئلهٔ ملّی (خلقها)، به روشنگری و نشر اندیشههای مترقی پرداخت، که دستاوردهای بزرگی برای مردم در بر داشت. این حزب نخستین حزب کارگری و کمونیستی منطقهٔ ما بود که کارگران پیشرو و روشنفکران انقلابی ایران آن را بنیاد نهادند. روزنامهنگاران انقلابی و نویسندگان برجستهای همچون سیدجعفر جوادزاده (پیشهوری)، کامران آقازاده، نعمت نصیر، حسین ضیاء علیزاده، علی امیرخیزی، میریوسفالدین کرمانشاهی، حسابی دهزاده، ابوالقاسم ذره، با آثار و نوشتههای خود در نسل روشنفکر و جوان تأثیری بس عمیق بر جای نهادند. حزب کمونیست ایران، به رهبری حیدر عمواوغلی، مبارز نامدار و چهرهٔ درخشان انقلابی و از رهبران برجستهٔ انقلاب مشروطیت، در عرصههای گستردهای همچون مبارزه در دفاع از حقوق کارگران )اعتصاب کارگران نفت در سال ۱۳۰۸، اعتصاب کارگران نساجی اصفهان در سال ۱۳۱۰، اعتصاب کارگران راهآهن شمال(، دفاع از حقوق زنان، سازماندهی جوانان و دانشجویان، و مبارزۀ گسترده برای کسب آزادی و استقلال سیاسی و اقتصادی کشور، فعالیتهای ارزشمندی را سازماندهی کرد. مبارزۀ حزب کمونیست ایران با تصویب قانون سیاه ضدکمونیستی و هجوم دستگاه امنیتی رضاشاه به اعضا و فعالان حزب در سراسر کشور، دستگیری، و شکنجه و زندانی کردن پنجاه و سه نفر از رهبران و کادرهای حزب و به شهادت رساندن دکتر تقی ارانی در زندان دچار وقفه شد.
هدفهای مبارزاتی و آرمانهای حزب تودۀ ایران
۳. تولد حزب تودهٔ ایران در مهرماه ۱۳۲۰ مصادف با رشد خطرناک و مخرّب فاشیسم در اروپا و آسیا و همچنین کشور ما بود. حزب تودۀ ایران نخستین سازمان سیاسی کشور بود که پرچم مبارزه با فاشیسم در کشور را به اهتزاز درآورد و با انتشار نشریهٔ وزین «مردم» (که به «مردم ضدفاشیست» معروف گردید) کار ارزندهای را در روشن کردن افکار عمومی و خنثیٰ کردن تبلیغات فاشیستی در ایران به انجام رساند.
۴. حزب تودۀ ایران نخستین سازمان سیاسی کشور بود که مبارزه در راه حقوق کارگران و دهقانان و دیگر زحمتکشان و برای ایجاد تحولات بنیادین در جامعهای گرفتار روابط و قید و بندهای فئودالی– سرمایهداری را سرلوحهٔ برنامه و فعالیت خود قرار داد، و با پیش نهادن طرحهایی مترقی در دفاع از حق زحمتکشان، خواهان تصویب «قانون کار» و قانون «بیمههای اجتماعی» برای تأمین کار و زندگی و حقوق زحمتکشان شد، و در راه اجرایبرنامههای خود، و همچنین رسمیت یافتن تشکیل و فعالیت سندیکاها و اتحادیههای کارگری و دهقانی کوشش خستگیناپذیری کرد. ایجاد «شورای متحدهٔ مرکزی اتحادیههای کارگران و زحمتکشان ایران» با بیش از ۳۰۰هزار عضو، که بزرگترین و مهمترین سازمان سندیکایی خاورمیانه بود و به عضویت «فدراسیون سندیکاهای جهانی» نیز درآمد، و سازماندهی «اتحادیهٔ دهقانان ایران» در مهر ۱۳۲۳ و تمرکز آن در «سازمان مرکزی اتحادیههای دهقانی ایران»، از جمله دستاوردهای مبارزهٔ حزب تودۀ ایران در آن دوران است. بهعلاوه، حزب تودۀ ایران با ارائهٔ یک برنامۀ ارضی مترقی و فعالیت گسترده به منظور تشکل دهقانان، توانست صدها هزار دهقان و روستایی کشور را در اوایل دههٔ ۱۳۲۰ در اتحادیههای دهقانی متشکل سازد و جنبش دهقانی را در چارچوب جنبش سراسری ملّی و دموکراتیک کشور سازماندهی کند.
۵. نخستین برنامهٔ حزب تودهٔ ایران که در مردادماه ۱۳۲۳ به تصویب اوّلین کنگرهٔ حزب رسید، سند درخشانی از ماهیت انقلابی حزب و آرمانهای والای آن در راه رهایی کارگران و دهقانان و دیگر زحمتکشان، زنان، جوانان، و دانشجویان کشور است. این نخستین سند مبارزاتی یک حزب سیاسی در آن دوره از تاریخ میهن ما بود که پیامآور رهایی میهن از بندهای استعمار و استبداد، و ساختن ایرانی آزاد و آباد بود، که در آن مهمترین وظایف برنامهیی حزب در چارچوبهای زیر جمعبندی شده بود:
- مبارزه در راه استقرار رژیم دموکراسی و تأمین کلیهٔ حقوق فردی و اجتماعی از قبیل: آزادی زبان، قلم، عقیده و اجتماعات.
- مبارزه برعلیه رژیم دیکتاتوری و استبداد.
- سعی در گذراندن قانون کار از مجلس شورای ملّی بر اصول زیر: تقلیل مدّت کار روزانه در تمام کشور به هشت ساعت و پرداخت دستمزد متناسب برای کارهای اضافی... [ایجاد] بیمهٔ اجتماعی کارگران و کارمندان و مستخدمین.
- واگذاری بلاعوض خالصجات و املاک قابل کشت دولتی به دهقانان بیملک.
- اصلاحات اساسی در مورد تقسیم غیرعادلانهٔ محصول بین ارباب و رعیت.
- تجدید نظر در قانون استخدام کشور به نحوی که مخصوصاً شرایط معاش و زندگی کارمندان جزء تأمین گردد.
- کوشش در توسعهٔ حقوق اجتماعی و برقراری حقوق زنان (حق انتخاب شدن و انتخاب کردن) در مجلس مقننه و انجمنهای ایالتی و بَلَدی.
- بهبودی اوضاع مادّی و تأمین استقلال اقتصادی زنان.
- تساوی کامل حقوق اجتماعی بین کلیهٔ افراد ملّت قطع نظر از مذهب و نژاد.
مبارزه در راه احقاق حقوق پایمال شدهٔ خلقهای زیر ستم ایران، از جملهٔ دیگر عرصههای فعالیت حزب ما در هفتاد و پنج سال گذشته بوده است. بنیادگذاری حزب تودۀ ایران با آغاز پیکار در راه رهایی خلقهای ایران از بند ستم ملّی و طبقاتی ارتباطی گسستناپذیر دارد. حزب تودۀ ایران نخستین سازمان سیاسی کشور بود که خواست واگذاری خودمختاری در چارچوب ایرانی واحد و دموکراتیک را در دستور کار مبارزات سیاسی کشور قرار داد و تودهایها در صحنههای پیکار خونین خلقهای آذربایجان، کردستان، و دیگر خلقهای محروم کشور، از جمله خلق عرب، بلوچ، و ترکمن، در راه احقاق حقوقشان از هیچگونه فداکاری کوتاهی نکردهاند.
برنامۀ مصوّب ششمین کنگرۀ حزب تودۀ ایران در این باره تصریح میکند که «حزب تودهٔ ایران طرفدار برابری کامل حقوق همهٔ خلقهای ایران و خواهان اتحاد داوطلبانهٔ آنها در چارچوب میهن واحد و برپایهٔ حفظ تمامیت ارضی ایران است. بر این اساس، حزب تودهٔ ایران طرفدار سرسخت وحدت کشور بر اساس استقرار یک حکومت فدرال در ایران و تأمین حقوق کامل خلقهای ایران در تعیین سرنوشت خویش و برخوردار شدن از کلیهٔ حقوق ملّی، اجتماعی، و فرهنگی است.» طرح چنین خواستهای انقلابی و پیشرو فضای سیاسی-اجتماعی ایران را در مقاطع زمانی و مراحل گوناگون تاریخ معاصر آن دگرگون کرده است. هیچ نیروی آزادیخواهی را در میهن ما نمیتوان یافت که برنامهٔ سیاسیاش مستقیم یا غیرمستقیم از اندیشههای مترقی و انساندوستانهٔ حزب تودهٔ ایران تأثیر نگرفته باشد.
دگرگون کردن فضای سیاسی– اجتماعی ایران
۶. انتشار انبوهی از روزنامهها، مجلهها، کتابها، و دیگر نشریههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، و فرهنگی، نسل جوان کشور را با اندیشههای مترقی، انقلابی، و تاریخساز مارکسیسم–لنینیسم آشنا کرد و توانست نقش مهم و سازندهای در تغییر گفتمان جامعهٔ ما ایفا کند. شماری از برجستهترین اندیشمندان، ادیبان، شاعران، نویسندگان، و مترجمان کشور ما در دامان و در کنار حزب تودهٔ ایران پرورش یافتند و زمینهساز پیدایش و رشد فرهنگی پیشرو در جامعهٔ ما شدند. زندهیاد مهندس عزتالله سحابی در گفتوگویی با اسماعیل آزادی (در سال ۱۳۸۴) که در روزنامۀ اقبال منتشر شده است، دربارۀ تأثیر فرهنگی و سیاسی حزب تودۀ ایران میگوید: «همانطور که میدانید بخش عمدهٔ ادبیات جدید بهوسیلهٔ نویسندگان حزب توده [ایران] به ایران آمد. مثلاً «ژان پُل سارتر» کمونیست نبود، امّا تودهایها آثار او را ترجمه میکردند. مثلاً دبیر ادبیات دبیرستان من به نام دکتر «صادق گوهری» که فردی بسیار توانا بود و به قدری قشنگ حرف میزد که باعث جذب بچهها میشد، از میان آثار ادبیات جدید ما را تشویق به خواندن آثار ژان پُل سارتر میکرد. اصولاً ادبیات جدید بهوسیلهٔ حزب توده ترجمه شد و کلاً نهضت حزب توده نهضتی ترجمهای بود. البته در درون ترجمه، نویسندگانی نیز پدیدار شدند، مثل احسان طبری که آن زمان واقعاً قلم او بیداد می کرد. ایشان کتابی به نام «شکنجه و امید» نوشته. با اینکه مخالف حزب توده بودم امّا خواندن این کتاب من را به آسمانها میبرد. در واقع حزب توده یکدفعه مقدار زیادی فرهنگ وارد جامعهٔ ایران کرد. جامعهای که در زمان رضاشاه آن را خالی نگه داشته بودند. البته ۸۰-۷۰ درصد این فرهنگ مارکسیستی بود، امّا ۲۰- ۳۰ درصد نیز فرهنگهای جدید و غیرمارکسیستی بود... مثلاً یکی از کتابهای سارتر به نام «دیوار» که از ادبیات جدید اگزیستانسیالیستی بود چنان مورد استقبال واقع شده بود که همه آن را میخواندند. این کتاب را نیز تودهایها ترجمه کردند، هرچند حزب توده شدیداً با مکتب اگزیستانسیالیست مخالفت میکرد، امّا در عین حال منابع آنها را نیز منتشر میکردند. به این ترتیب مردم، بهخصوص نسل جوان که تشنهٔ حرفهای جدید بودند، از حزب توده آثار فرهنگی زیادی میدیدند که همین وسیلهای برای جذب افراد به حزب توده بود.»
(نگاه کنید به http://news.gooya.com/politics/archives/031389.php)
حزب تودۀ ایران مُنادی همکاری و اتحاد نیروهای ترقیخواه و آزادیخواه کشور
۷. یکی دیگر از عرصههای مهم و درخشان فعالیت حزب ما تلاشهای پیگیر آن در عرصهٔ ایجاد همکاری میان نیروهای ترقیخواه و آزادیخواه کشور بوده است. از همان فردای تأسیس حزب، تودهایها همواره در راه ایجاد اتحاد عمل همهٔ آزادیخواهان و میهندوستان کشور برای رهایی ایران از چنگال استبداد و استعمار تلاش کردهاند و نمونههای درخشانی از این فعالیتها در تاریخ معاصر میهن ما ثبت شده است.
- ایجاد «جبههٔ آزادی»، متشکل از نیروهای مترقی و همچنین روزنامهها و مدیران نشریات کشور، در تابستان سال ۱۳۲۳؛
- ایجاد جبههٔ «مطبوعات ضد دیکتاتوری»، در اردیبهشتماه ۱۳۲۷؛
- ایجاد «جمعیت ملّی مبارزه با استعمار»، در دیماه ۱۳۲۹؛
- تلاش برای ایجاد «جبههٔ واحد ضد دیکتاتوری»، در دههٔ ۱۳۵۰ برای سرنگونی رژیم شاه؛
- تلاش برای ایجاد «جبههٔ واحد خلق» برای حفظ و تعمیق دستاوردهای انقلاب، در سال های ۵۷ تا ۶۱؛
- تلاش برای تشکیل «جبههٔ واحد ضد دیکتاتوری» برای طرد رژیم ولایت فقیه و ایجاد تحولات بنیادین، دموکراتیک، و پایدار در ایران، از دههٔ ۱۳۷۰ تا کنون؛
- انتشار «منشور آزادی» در سال ۱۳۷۲ به عنوان کار پایهای برای تشکیل جبههٔ وسیع همهٔ نیروهای ترقیخواه و آزادیخواه کشور. کمیتهٔ مرکز ی حزب تودۀ ایران در آذرماه ۱۳۷۲ سندی را با عنوان «منشور آزادی» منتشر کرد و در توضیح ضرورت انتشار این سند نوشت: «کشور ما در تاریخ معاصر خود به دلیل دخالت بیگانگان، استعمارگران، و حاکمیت رژیمهای استبدادی و ضد دموکراتیک، تنها دورههای کوتاهی را در صلح، آرامش، و آزادی به سر برده است... دهههاست که آزادی اندیشه و بیان جُرمی نابخشودنی است و انسانهای میهندوست، آزادیخواه، و عدالتجو به خاطر تسلیم نشدن به استبداد و ظلم به زندان انداخته شدهاند، شکنجه شدهاند و چه بسیار که به جوخهها ی اعدام سپرده شده اند... ملّت ایران در چند دههٔ گذشته به اندازهٔ کافی بیعدالتی، ظلم، خونریزی، و ستم تحمّل کرده است و امروز حق دارد تا آیندهای آزاد، با امنیت، و عادلانه را از نیروهای سیاسی و سیاستمداران کشور طلب کند. به گمان ما تنها راه تأمین چنین خواست عاجلی مبارزهٔ وسیع، فراگیر، و متّحد مردم و نیروهای سیاسی و آزادیخواه کشور است...» (نگاه کنید به «نامهٔ مردم»، شمارهٔ ۴۱۶، ۱۶ آذرماه ۱۳۷۲). این سند سپس اصول چندگانهای را به عنوان کارپایهٔ بحث و تبادلنظر دربارهٔ چنین پیکار مشترکی به همهٔ نیروهای ترقیخواه و آزادیخواه پیشنهاد میکند:
- استقرار آزادیهای فردی، سیاسی، اجتماعی، و حاکمیت ملّی؛
- تأمین حق بلامنازع شهروندان در تعیین و انتخاب نوع و ترکیب حکومت مرکزی از طریق مراجعهٔ مستقیم به آرای عمومی؛
- تأمین بدون قید و شرط آزادی اندیشه، مذهب، بیان، و تشکل؛
- تأمین بدون قید و شرط آزادی مطبوعات با هر دیدگاه فکری، فلسفی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی؛
- تأمین بدون قید و شرط آزادی احزاب، سازمانها و گروههای سیاسی و صنفی با هر دیدگاه فکری، فلسفی، سیاسی، یا مذهبی؛
- تأمین برابری حقوق فرهنگی، اجتماعی و سیاسی زنان و مردان و از بین بردن کلیه قوانین محدود کننده حقوق زنان؛
- تأمین حقوق ملّی خلقهای ایران در چارچوب یک ایران آزاد، مستقل، و دموکراتیک؛
- تأمین بدون قید و شرط آزادی اقلیتهای مذهبی از جمله زرتشتیان، مسیحیان، کلیمیان، آسوریان، بهاییان، و دیگران؛
- انحلال کلیهٔ اُرگانهای تفتیش عقاید، سرکوب، و ترور در جامعه؛
- جدایی کامل دین از حکومت؛- تأمین حاکمیت ملّی ایران بر پایهٔ استقرار روابط دوستانه، برابر، و عادلانه با تمامی کشورهای منطقه و جهان.
و دهها تلاش دیگر برای همکاریهای مشترک در طول هفتاد و پنج سال گذشته.
واقعیت این است که جا افتادن این اندیشهٔ مهم که رهایی ایران از بندهای ارتجاع و استبداد نیازمند تلاش متّحد و همکاری همهٔ آزادیخواهان کشور است نتیجهٔ تلاشهای مستقیم حزب تودۀ ایران در جامعهٔ ما بوده است.
در شرایط کنونی، طرد رژیم ولایی و گذر به مرحلهٔ ملّی-دموکراتیک نخستین و بنیادیترین مرحله برای به وجود آوردنِ تغییری بنیادی در جامعهٔ امروز ایران است که تحقق آن، برپا داشتن اتحادهای وسیع میان نیروهای اجتماعی در جبههای ضد دیکتاتوری با برنامهای مشترک را به ضرورتی عینی تبدیل کرده است. دیدگاههای مشترک نیروهای شرکتکننده در جبههٔ متّحد ضد دیکتاتوری را میتوان و باید به صورت برنامهای مشترک یا منشوری برای آزادیهای دموکراتیک و برنامههای اقتصادی-اجتماعی مترقی برای ایران و مردم آن بازتاب داد. واقعیت تاریخی نزدیک به چهار دهه حکومت ولایی نشان میدهد که تنها راه تحقق خواستهای بنیادی و دموکراتیک مردم، نه دل بستن به استحالهٔ خودبهخودی رژیم حاکم، بلکه مبارزهٔ منسجم و فراگیر نیروهای اجتماعی به اتکای توان بیپایان مردم و جنبش مردمی، و اتحادِ عملِ نیروهای آزادیخواه، ترقیخواه، و اصلاحطلب کشور در این مبارزه است.
حزب تودۀ ایران و مهمترین رویدادهای تاریخ معاصر
۸. جنبش ضد استثماری دههٔ ۱۳۲۰ و جنبش ملّی کردن نفت از مهمترین پیکارهای مردم ایران برضد امپریالیسم و ارتجاع داخلی بودند. حزب تودۀ ایران نخستین حزب سیاسی کشور بود که مسئلۀ مبارزه با امپریالیسم و اهمیت این مبارزه را در جامعه طرح و تودههای وسیع مردم را به سوی این مبارزه جلب کرد.
در پی انتشار اسناد و مدارک فراوان، اکنون دیگر برای اشخاص بیغرض تردیدی نیست که حزب تودۀ ایران با وجود مخالفتهایی که با بخشی از سیاستهای دولت دکتر مصدّق داشت، با نقشی که در سازماندهی کارگران و اعتراضها و اعتصابهای کارگری در شرکت نفت و بسیج افکار عمومی در دفاع از منافع ملّی میهن ایفا کرد، اوّلین نیروی سیاسی کشور بود که پیشزمینۀ ملّی شدن نفت را در آن زمان فراهم آورد. اسناد تاریخی نشان میدهد که پیروزی اعتصاب فراگیر و بیسابقۀ کارگران و زحمتکشان در فروردین سال ۱۳۳۰ در مخالفت با تصمیم شرکت نفت به کاهش شدید هزینۀ مسکن بود که منجر به عقبنشینی دولت حسین علاء شد، و در نتیجه، دکتر مصدّق با استفاده از فرصت پیش آمده، طرح خود برای ملّی کردن همهجانبۀ نفت را از طریق کمیسیون نفت در مجلس مطرح کرد. مصطفی فاتح در کتاب خود با عنوان «پنجاه سال نفت ایران»، که یکی از مهمترین منابع موجود به زبان فارسی در این مورد است، مینویسد که اعتصاب فروردین ۱۳۳۰ کشور را تا مرز ملّی کردن همهجانبۀ نفت و انتخاب دکتر مصدّق به نخستوزیری پیش راند و هر دو امر را محقق کرد. قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۰ نیز نقطۀ عطفی در روند حمایت حزب تودۀ ایران از دکتر مصدّق بود. اگر تا آن زمان حزب تودۀ ایران به علّت سوءظنّی که نسبت به اطرافیان دکتر مصدّق داشت، نسبت به خود او نیز سیاست احتیاطآمیزی در پیش گرفته بود، ولی پس از ۳۰ تیر حزب، که پُرشمارترین حزب سیاسی آن زمان بود، از ثابتقدمترین مدافعان دولت دکتر مصدّق در جنبش ملّی کشور بود. در واقعۀ ۳۰ تیر حزب تودۀ ایران از همۀ هواداران خود خواست که در سراسر کشور به خیابانها بیایند.
۹. کودتای ننگین دولتهای آمریکا و بریتانیا برای شکست دادن جنبش ملّی شدن نفت و در هم کوبیدن حزب تودۀ ایران سازماندهی شد. سند منتشر شده توسط سازمان سیا به تاریخ ۱۰ سپتامبر ۱۹۵۳، مهمترین وظیفهٔ دولت کودتا-زاهدی را در هم کوبیدن حزب تودۀ ایران اعلام میکند. سند دیگر سازمان سیا از کیم روزولت به تاریخ ۲ اکتبر ۱۹۵۳ به دولت آمریکا گزارش میدهد که «شاه خواهان محاکمهٔ فوری مصدّق و محکومیت او به مرگ است و نگران است که تودهایها و هواداران مصدّق کارزار گستردهای را برای نجات جان مصدّق آغاز کنند.» این گزارش اضافه میکند که «شاه بهشدّت نگران حملهٔ حزب توده در سی روز آینده است...» پس از کودتا، شمار کثیری از شریفترین افسران و مبارزان تودهای که عشق به میهن و دفاع از حقوق زحمتکشان و محرومان تنها جُرمشان بود، سیامکها، مبشریها، کیوانها، و وارطانها، دستگیر، شکنجه، و اعدام شدند. کودتای ۲۸ مرداد لکهٔ ننگ بزرگی بر دامن امپریالیسم آمریکا و بریتانیا و نوکران داخلی آنها از جمله محمدرضا پهلوی، زاهدی، نصیری، و بختیار بود که راه پیشرفت دموکراتیک و ملّی میهن ما را این چنین سد کردند، حکومت قانون و جامعهٔ مدنی پویا را تحمّل نکردند، و با استقرار حکومتی دیکتاتوری منافع ملّی ایران را قربانی منافع استعمارگران کردند.
۱۰. دوران دشوار پس از سرکوب خونین کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۲۲ تا انقلاب بهمن ۱۳۵۷ مصادف بود با تحولات مهمی که از آن جمله میتوان به «رفورمهای» رژیم کودتا و «اصلاحات ارضی»، قیام مردم در خرداد ۴۲، و پیدایش جنبش چریکی در میهن ما اشاره کرد. حزب تودۀ ایران یگانه سازمان سیاسی کشور بود که ماهیت ارتجاعی «انقلاب سفید» رژیم کودتا و «رفورم ارضی» شاه را بَرمَلا کرد. مجلۀ «دنیا»، اُرگان تئوریک-سیاسی کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران، شمارۀ دوّم، تابستان ۱۳۴۱، در مطلبی با عنوان «تثبیت ارتجاعی یا تحوّل انقلابی» از جمله نوشت: «باید گفت که محتوای این مواعید و دعاوی اصلاحاتی بههیچوجه آن نیست که در ساخت و نظام اجتماعی کنونی کشور ما تحولات بنیادی رخ دهد و قدرت حاکمه از چنگ نیروهای مطیع استعمار به دست نیروهای مخالف استعمار منتقل گردد، و فئودالیسم در میهن ما را ریشه کن کند، و اقتصادی مترقی و متحرک بنیاد گذارده شود... برعکس، هدف حفظ وضع موجود، یعنی حفظ رژیم دستنشاندۀ استعمار، حفظ امتیازات طبقاتی ملاکان و سرمایهداران دلال، حفظ تسلّط دربار پهلوی، و ادامۀ سیاست داخلی و خارجی ضدملّی است. محتوای واقعی مواعید و دعاوی «اصلاحطلبانه» عبارتست از برخی «رفورمهای» نیمبند جزئی و فرعی برای نجات آن بقیهای که عمده و اساسی است.»
۱۱. در سراسر دههٔ ۱۳۴۰، با وجود دشواریهای سرکوب رژیم پلیسی شاه، مهاجرت تودهایها و پراکندگی ناشی از آن، و انشقاق بزرگ در جنبش کارگری و کمونیستی جهان در پی رشد پدیدۀ مائوئیسم، حزب تودۀ ایران دمی از ادامهٔ مبارزه و پشتیبانی از جنبش ضد استبدادی میهن باز نایستاد. حمایت حزب از خیزش مردمی سال ۱۳۴۲ با وجود اینکه «محافل ارتجاعی کوشیدند در ایّام عزاداری از احساسات مذهبی عدهای سوءاستفاده کرده، و گروهی از افراد عقبافتاده و متعصّب را به اَعمال و رفتاری جاهلانه، ضد ترقی و برخلاف انسانیت و حتّی شعارهایی علیه آزادی زنان در میان تظاهرات پخش نمایند...» همگامی با مبارزات مردم و خواستهای اساسی آنها برای سرنگونی رژیم کودتا و باز شدن امکان برای تحولات بنیادین در کشور بود. (نگاه کنید به «مردم»، دورۀ پنجم، شمارۀ ۶۲، اوّل تیرماه ۱۳۴۲)
در همین دوران بود که حزب ما برای بازسازی سازمانهای خود در کشور تلاشهایی را آغاز کرد. اعزام رفیق شهید حکمتجو و خاوری به ایران در سال ۱۳۴۳ از جمله این تلاشها بود. متأسفانه به علّت برخی اشتباههای سازمانی، این اقدام به دستگیری این رفقا، ناپدید شدن رفقا رزمی و معصومزاده، و شهادت رفیق حکمتجو در زندان در زیر شکنجههای دژخیمان حکومت پهلوی منتهی شد. امّا با وجود این ضربهٔ سنگین، و نیز دفاع دلیرانهٔ رفیق خاوری از حزب و حقانیت تاریخی آن در بیدادگاه شاه، این تلاش حزب جان تازهای به مبارزهٔ نیروهای هوادار حزب در درون کشور داد. انتشار نشریهٔ «به سوی حزب» توسط رفیق قهرمان هوشنگ تیزابی، که مدّتی بعد در شکنجهگاه رژیم جان باخت، برگ زرّین دیگری است از تاریخ مبارزاتی حزب ما.
۱۲. آغاز دههٔ پنجاه شمسی مصادف با رشد جنبشهای اعتراضی مردم بر ضد رژیم شاه و همچنین رشد جنبش چریکی بود که بر اساس آرمانهای خلقی و شورانگیز رهایی ایران از چنگال حکومت استبدادی پا به عرصهٔ مبارزه گذاشته بود. به اعتقاد حزب ما، مشی چریکی بر پایهٔ نسخهبرداری محض از جنبشهای مشابه در کشورهای دیگر و شرایطی دیگر شکل گرفت و ناشی از درک نادرست از مرحلهٔ رشد و شرایط اجتماعی-اقتصادی کشور و توان و سطح سازمانیافتگی نیروهای اجتماعی میهن ما بود. این جنبش نیز متحمل ضربههایی سنگین و به شهادت جوانان پرشوری شد که نام و یادشان در تاریخ مبارزاتی ایران ثبت است.
نشست کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران در تیرماه سال ۱۳۵۴با بررسی دقیق شرایط کشور و طرح شعار ضرورت سرنگونی رژیم شاه، مرحلهٔ تحولات کشور را مرحلهٔ ملّی و دموکراتیک ارزیابی کرد و همهٔ نیروهای ترقیخواه و آزادیخواه کشور را به مبارزهٔ متّحد با حکومت دیکتاتوری فرا خواند. تولد سازمان مخفی «نوید» به مسئولیت رفیق قهرمان رحمان هاتفی (حیدر مهرگان) آغاز مرحلهٔ تازهای در تشدید مبارزات حزب ما بر ضد رژیم شاه بود. در پی شهادت قهرمانانهٔ رفیق تیزابی در ۷ تیرماه ۱۳۵۳، پیام کمیتۀ مرکزی حزب به رفقای حزبی این بود که آیا «حاضرید این درفش خونین را که بر زمین افتاده، دوباره به اهتزار درآورید؟» که رفقا پاسخ دادند: «این افتخار بزرگی است... بگذار پیکر غرقه در زخم و خون رفیق تیزابی از زیر خاک لبخند بزند...» و بدین گونه بود که رفقا انتشار «نوید» را در داخل کشور آغاز کردند.
۱۳. برخلاف همهٔ ادعاهای رژیم شاه دربارۀ نابود شدن حزب تودۀ ایران، تودهایها توانستند نقش بسزایی در روشنگری افکار عمومی و بسیج تودهها بر ضد رژیم کودتا ایفا کنند. یورش وحشیانهٔ نیروهای سرکوبگر شاه و کشتار ۱۷ شهریورماه ۱۳۵۷، و در پی آن برقراری حکومت نظامی، جنبش مردمی را با چالشی جدّی روبرو کرد. نشریهٔ تودهای «نوید» در روز ۱۸ شهریور با این ارزیابی که به علّت برقراری حکومت نظامی در تهران و دیگر شهرهای ایران، تظاهرات وسیع خیابانی، که عمده وسیلۀ مبارزهٔ مردم بود، دیگر تا مدّتی عملاً بسیار دشوار است، شعار «اعتصاب عمومی» را مطرح کرد و نوشت: «تنها یک راه باقی است؛ مؤثرترین راه: با اعتصاب عمومی سراسری، کودتای نظامی شاه علیه مردم را در هم شکنیم...» به گواهی اسناد، این شعارِ درست و بهموقع تودهایها و تحقق اعتصاب عمومی مردم، و بهویژه اعتصاب کارگران نفت، سرانجام کمر رژیم شاه را شکست و به سرنگونی رژیم سلطنتی و پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ منجر شد.
۱۴. انقلاب بهمن سال ۱۳۵۷، انقلاب شکوهمند تودههای جان به لب رسیده بر ضد حکومت کودتایی ضدمردمی و وابستهٔ شاه بود. این انقلاب با شعار آزادی، استقلال، و عدالت اجتماعی بساط سلطنت در ایران را جمع و یکی از مهمترین پایگاههای امپریالیسم آمریکا در منطقه را سرنگون کرد. برخلاف ادعاهای سران رژیم ولایی، انقلاب ایران انقلابی ملّی و دموکراتیک بود و نیروهای مذهبی به رهبری آیتالله خمینی، در نبود سازمانهای منسجم چپ و ملّی به خاطر سالهای طولانی سرکوب خونین رژیم شاه بود که توانستند رهبری انقلاب را به دست بگیرند. اکثریت مردم و همهٔ نیروهای سیاسی سابقهدار، ترقیخواه، و آزادیخواه آن روز ایران، از جمله حزب تودۀ ایران، سازمان چریکهای فدایی خلق، سازمان مجاهدین خلق ایران، حزب دموکرات کردستان، نهضت آزادی، جبههٔ ملّی، و حزب ملّت ایران، بهرغم تحلیلهای متفاوتی که از تحولات کشور داشتند، آیتالله خمینی را صرفاً بر اساس قول طرد دیکتاتوری و استقرار آزادی و عدالت اجتماعی-اقتصادی به عنوان رهبر انقلاب پذیرفتند.
با وجود برخی کاستیها در سیاست حزب ما پس از انقلاب، از جمله پذیرش ضمنی اصل «ولایت فقیه» در زمان رهبری شخص آیتالله خمینی، اصلی که همهٔ اصول دیگر قانون اساسی را عملاً تحتالشعاع قرار میداد و زمینه را برای استقرار دیکتاتوری فردی واپسگرا و ارتجاعی فراهم کرد، حزب ما از دیدگاه اصولی مخالف این اصل بود.
در نامۀ سرگشادۀ کمیتۀ مرکزی وقت حزب دربارۀ قانون اساسی و تدوین متمم آن به تاریخ ۳ آذرماه ۱۳۵۸، از جمله آمده است: «نگرانی ناشی از اصول مربوط به مبنای حاکمیت و اعمال آنست. تمرکز این همه قدرت و اختیار مستقیم و غیرمستقیم... به یک فرد تفیض گردد، زمینه فراهم نخواهد کرد که حاکمیت فردی جایگزین حاکمیت خلق گردد؟» (نگاه کنید به اسناد و اعلامیههای حزب تودۀ ایران از شهریور ۱۳۵۷ تا پایان اسفندماه ۱۳۵۸– صفحهٔ ۲۶۲)
برخلاف تبلیغ دشمنان و مخالفان ما، حزب تودۀ ایران در شرایط آن روز ایران سیاست مستقل و واحدی را با برداشتها و ارزیابیهای خود از آن شرایط به پیش برد. ادعای «وابستگی به رژیم آخوندی»، «حمایت بیچونوچرا» از ارتجاع و یغیره، با هیچیک از واقعیتهای تاریخی سی و هشت سال اخیر میهن ما همخوانی ندارد. حزب تودۀ ایران در دشوارترین شرایط آن روز ایران، یعنی در فاصلهٔ سالهای ۶۰ تا ۶۲ که روند سرکوب نیروهای دگراندیش با شتاب زیادی دنبال میشد، نهفقط از سرکوبها حمایت نکرد، بلکه سرسختانه مخالف آن بود و افشاگری میکرد. حزب ما در مواضع کلیدی مانند پایان دادن به جنگ ایران و عراق و دفاع از حقوق کارگران و زحمتشکان نیز همواره مواضع مستقل و قاطعی را در مخالفت بیپرده با سیاستهای رژیم اتخاذ کرد.
به عنوان نمونه، پس از پیروزی ایران در جبهههای جنگ جنوب و آزادسازی خرمشهر، و هنگامی که رهبری رژیم شعار نابخردانه و خانمانسوز «جنگ، جنگ، تا پیروزی» را سر داده بود، حزب تودۀ ایران با قاطعیت به مخالفت با این سیاست پرداخت و آن را برای میهن ما فاجعهبار دانست. موسوی اردبیلی، رئیس وقت قوهٔ قضاییهٔ رژیم، در نماز جمعهٔ تهران از این موضعگیری قاطع حزب ما با عنوان «زهر ریختن» و «دشمنی» تودهایها نام برد. در عرصهای دیگر نیز میتوان از مبارزات پُرشور حزب در دفاع از حقوق کارگران و زحمتکشان و مقابله با قانون کار ارتجاعی احمد توکلی، وزیر وقت کار رژیم، نمونه آورد. در شرایطی که اعضای حزب ما تحت پیگرد نیروهای سرکوبگر قرار گرفته بودند، حزب کار سازماندهی کارگران و زحمتکشان برای مقابله با این قانون ارتجاعی و ضدکارگری را با شدّت و پیگیری به پیش برد و سرانجام طبقهٔ کارگر ایران توانست رژیم را به پس گرفتن قانون کار توکلی وادار سازد، و بدین ترتیب شکست سنگینی را به رژیم تحمیل کند.
۱۵. در پی خیانت روشن خمینی و اسلامگرایان حاکم به آرمانهای آزادیخواهانه، استقلالجویانه، و عدالتطلبانهٔ تودههای عظیم مردم که در انقلاب بهمن ۵۷ شرکت کرده و فداکاریهای شگرفی از خود نشان داده بودند، باردیگر استبداد، و این بار با پوشش اسلامگرایی، در میهن ما استقرار یافت، و بار دیگر اقلیتی کوچک از بزرگسرمایهداران- کلانسرمایهداری تجاری و سرمایهداری بوروکراتیک و رانتخوار نوین رشد یافته در درون دستگاه اداری–نظامی فاسد جدید- به غارت منافع و ثروت دهها میلیون ایرانی مشغول شدند. انقلاب مردمی ایران نتوانست پس از پیروزی در مرحلۀ سیاسی و سرنگون کردن رژیم شاه به مرحلۀ نوسازی اجتماعی-اقتصادی فراروید، و در همان مرحله متوقف و سرانجام به شکست منتهی شد. کارنامۀ حاکمیت انحصاری اسلامگرایان بر اهرمهای قدرت، کارنامۀ سیاهی از جنایت، بیعدالتی، ظلم، و تخریب اقتصادی-اجتماعی در مقیاس و گسترهای بیسابقه در میهن ماست. میلیونها بیکار، دهها میلیون انسان که زیر خط فقر بهسختی زندگی میکنند، دولتی ورشکسته و با دهها میلیارد دلار بدهی که حتّی حقوق کارمندان خود را نیز نمیتواند بدهد، ویرانی پایههای تولیدی کشور بهجای ایجاد زیرساختار اقتصادی سالم و متکی به نیروی انسانی متخصص و تولید ملّی، فساد ساختاری گسترده در دستگاه حکومتی بهجای نهادینه شدن حکومت قانون و عدالت، رواج خرافات و اندیشههای واپسگرایانه و ضد انسانی و تخریب فرهنگی جامعه، بهویژه در عرصهٔ حقوق زنان و کودکان، محدود شدن آزادیهای دموکراتیک و فشار بر جوانان و دانشجویان و هنرمندان، رشد ناهنجاریهای اجتماعی در ابعادی بیسابقه و آیندهٔ ناروشن میلیونها جوان ایرانی، اجرای پروژههای زیانبار برای محیطزیست و بیتوجهی به مسائل زیستمحیطی مثل آب و جنگلها، فقط بخشی از کارنامهٔ سیاه رژیم «ولایت فقیه» در میهن ماست.
۱۶. فاجعهٔ ملّی کشتار هزاران زندانیان سیاسی در تابستان سال ۶۷ به فرمان خمینی و دستیاری دیگر رهبران رژیم یکی از دهشتناکترین جنایتهای تاریخ معاصر میهن ماست. زندهیاد آیتالله منتظری در جلسهای که اخیراً مدرک صوتی صحبتهای آن به صورت گستردهای در ایران و جهان انتشار یافت، اعدامهای زندانیان سیاسی توسط رژیم حاکم را بزرگترین جنایتی میخواند که از اوّل انقلاب تا آن زمان در جمهوریاسلامی انجام شده، و خطاب به حاضران در آن جلسه، یعنی گروه مرگ اعزامی رژیم به زندانها که عبارت بودند از حسینعلی نیّری، حاکم شرع وقت؛ مرتضی اِشراقی، دادستان وقت؛ مصطفی پورمحمدی، نمایندۀ وقت وزارت اطلاعات در زندان اوین؛ و ابراهیم رئیسی، معاون وقت دادستان کشور، میگوید: «میخواهم ۵۰ سال دیگر برای آقای خمینی قضاوت نکنند و بگویند آقای خمینی یک چهرۀ خونریز، سَفّاک و فَتّاک [گستاخ] بود، و به نظر من این بزرگترین جنایتی است که از اوّل انقلاب تا حالا در جمهوری اسلامی شده است و در تاریخ ما را محکوم میکنند... و شما را در آینده جزءِ جنایتکاران تاریخ مینویسند.» اعلامیۀ کمیتۀ مرکزی حزب تودهٔ ایران در شهریور ماه ۱۳۹۵ در این مورد مینویسد: «امروز پس از سپری شدن بیستوهشت سال از فاجعۀ ملّی و نیز دیگر جنایتهای پیش و پس از آن، هنوز ادامۀ سیاستهای سرکوب خشن و اعدامهای دستهجمعی را از سوی رژیم ولایت فقیه شاهد هستیم. بدون مبارزه و تلاش مشترک، جلو تکرار چنین فاجعههایی را نمیتوان گرفت. کمیتۀ مرکزی حزب ما در اعلامیهای که در آذرماه ۱۳۶۷ با عنوان «کشتارِ جمعی زندانیانِ سیاسی، یک فاجعهٔ ملّی» منتشر کرد، ازجمله دربارۀ چنین ضرورتی و در خطاب به نیروهای مترقی و دموکراتیک نوشت: «کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران و «نامۀ مردم»، ارگان مرکزی حزب، در یک سال گذشته بارها و بارها دربارۀ تدارکِ کشتارِ جمعی تودهایها و دیگر مبارزان دربند هشدار دادند و از همۀ آزادیخواهان و احزاب و سازمانهای مترقی و آزادیخواه خواستند تا با اقدامِ متّحد و یکپارچۀ خود نگذارند توطئۀ خونینی که در شُرُف تکوین بود تحقق یابد. امروز باکمال تأسف باید بگوییم از جمله عدم دستیابی به زبانِ مشترک و اتحادِ عمل، محصول خونینی در برابر ما گذارده است. تفرقه و پراکندهکاری در مبارزه در راه آزادیهای دموکراتیک، و در مرکزِ آن آزادیِ زندانیان سیاسی، جز به سود حکام واپسگرای جمهوری اسلامی نیست و دست آنها را برای ریختن خونهای تازه باز میگذارد. باتوجه به این واقعیات، ما بار دیگر همۀ نیروهای انقلابی و مترقی را به اتحاد عمل در مبارزه علیه رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی فرامیخوانیم.» این واقعیتِ سختجان امروز همچنان در برابر ماست. هدف از تلاش در راه اتحادِ عمل همۀ نیروهای ملّی، آزادیخواه، و دموکراتیک کشور، تدارک جنبش مردمیای است که بتواند با طردِ رژیم ولایت فقیه راه را برای تحولات دموکراتیک اساسی و پایدار در میهن ما بگشاید. بدون این تلاشِ مشترک، رژیم ولایت فقیه و رهبری آن همچنان به سیاستهای جنایتکارانه و ضدانسانی خود ادامه خواهند داد.»
۱۷. دوّم خرداد ۱۳۷۶ و انتخاب آقای محمد خاتمی به ریاستجمهوری نقطهٔ عطفی در مبارزات مردم ما بر ضد رژيم ولايت فقيه بود. حزب تودهٔ ايران ضمن حمايت اصولی از خواستهای جنبش مردمی برای تحقق اصلاحات و حرکت به سمت استقرار دموکراسی و حکومتی متکی بر آرمانها و خواست مردم، از همان ابتدا بهروشنی اعلام کرد که برخلاف قولهای داده شده از سوی آقای خاتمی و همفکران او، اعتقاد ندارد که میتوان با حفظ چارچوب ساختارهای استبدادی، يعنی حاکميت مطلق ولی فقيه بر امور، امر تحقق خواستهای مردمی را به پيش بُرد. کميتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ايران در پنجم خرداد ۱۳۷۶ با استقبال از رأی تاريخی مردم در نفی نامزد اصلح ولی فقيه، یعنی ناطق نوری، اعلام کرد: «آنچه از هماکنون روشن است، اين حقيقت است که رهبری رژيم ولايت فقيه بر رغم خواست تودهها برای انجام تغييرات دموکراتيک، مصمّم است به سياستهای خود ادامه دهد و سدّ راه هرگونه تغييرات اساسی در سمتوسوی حرکت جامعهٔ ما باشد... امروز در مقابل اميدها و آرزوهای تودههای ميليونی مردم، همان افراد و نهادهايی ايستادهاند که در ۱۸ سال گذشته با خيانت آشکار به آرمانهای انقلاب بهمن- آزادی، استقلال، و عدالت اجتماعی- جامعهٔ ما را به لبهٔ پرتگاه کنونی سوق دادند و چنين شرايط دهشتناکی را به مردم ما تحميل کردند...» حزب ما با ارزيابی اوضاع کشور، با ارزيابی مبارزهٔ طبقاتی جاری در درون جامعه، و با ارزيابی ترکيب ناهمگون و متزلزل نيروهای سياسیای که با عنوان اصلاحطلب بر گرد محمد خاتمی جمع شده بودند، همواره وظيفهٔ خود میدانست که ضمن هشدار دادن نسبت به اتکای غيرواقعبينانه به مذاکرات و بدهبِستانها در بالا، توجه نيروهای سياسی و اجتماعی کشور را به مسئلهٔ مهم اتکا به نیروی مردم و سازماندهی مبارزهٔ تودهها در بطن جامعه جلب کند. حزب ما با پرهيز از انحراف به راست، يعنی غلتيدن به اين نظر که با خاتمی و سياستهای اصلاحطلبان دولت میتوان تغييرات بنیادی مورد نیاز مردم و جامعه را تحقق بخشيد، و همچنين پرهیز از انحراف به چپ، يعنی انکار هرگونه سودمندی حوادث دوّم خرداد و روندی که در جامعه ما آغاز شده بود، توانست سياست پيگير و اصولی خود را در زمينهٔ آگاهی دادن به جنبش و تلاش در راه بسيج نيروهای ترقیخواه و آزادیخواه در درون کشور به پيش ببرد. حزب ما در اسناد چهارمين کنگرهٔ خود و هنگامی که موج دفاع از سياستها و روش اصلاحطلبان دولت و دفاع از سياست مذاکره و سازش در بالا و به ميدان نياوردن تودههای ميليونی برای ايجاد فشار بر ارتجاع حاکم دامن بخش وسيعی از نيروهای اپوزيسيون و ترقیخواه را گرفته بود، تأکيد میکرد که: «در مرحلهٔ کنونی مردم با عمل خود راه رويارويی ممکن و قابل اجرا و بدون تنشهای منجر شونده به درگيریهای احتمالاً حادّ و مسلّحانه را برگزيدهاند. مرحلهٔ بعد از اين، مشارکت هرچه وسيعتر تودهای در مبارزهای برای تحقق همان خواستها و شعارهايی است که روح حرکت يکپارچهٔ مردم را در دوّم خرداد تشکيل میدهد. مهم اين است که اجرای حتّی نسبی اين خواستها عملاً کمک به ايجاد مرحلهٔ گذار خواهد کرد...» مهمتر اينکه حزب ما برخلاف برخی نظرهای داده شده در مورد امکان استحالهٔ خودبهخودی و درونی رژيم ولايت فقيه و تبديل شدن تدریجی آن به يک «حکومت مردمسالار» عميقاً اعتقاد داشت که: «اين امر بههيچوجه به معنای استحالهٔ رژيم از درون نيست، زيرا استحاله، چشم اميد به تغييرات تدريجی به دست نيروها و جناحهای حکومتی دوخته است. آنچه ما در تحليل خود از آن سخن میگوييم ويژگی مهم خود را دارد و آن پيدا شدن عنصر آگاهی تودهها طی تجربهٔ ساليان دراز ظلم و ستم و استبداد همين حاکميت است. اين عنصر در رويارويی مردم و حکومت به وجود آمده است و خود را تابع منافع و مصالح رژيم نمیبيند، زيرا در تعارض با آن به وجود آمده است و برای پيشبردِ کارش، از نيروهای حکومتی و پيرامونی آن نيز استفاده میکند.»
امروز پس از گذشت نزدیک به بیست سال از دوّم خرداد ۱۳۷۶، و برگزاری دهها انتخابات گوناگون، از جمله انتخابات اخیر مجلس در اسفندماه ۱۳۹۴، دیگر روشن است که رژیم ولایت فقیه بهخودیخود استحالهپذیر نیست و از مهندسی کردن یک انتخابات به انتخابات دیگر میرود و کوچکترین تغییری در وضعیت دهشتناک مردم که در فقر و محرومیت فزاینده و فضای ترور و اختناق رژیم زندگی میکنند پدید نمیآید. افزون بر این، کودتای انتخاباتی سال ۱۳۸۸ و سرکوب خشن و کشتار شهروندان معترض و پایمال کردن رأی میلیونها ایرانی، به زندان انداختن نامزدهای انتخاباتی که میلیونها ایرانی به آنها رأی داده بودند، و تحمیل دولت عمیقاً فاسد و ضدمردمی احمدینژاد، نشان داد که رژیم ولایت فقیه و رهبران مرتجع آن نهفقط اعتقادی به حقوق مردم ندارند، بلکه ادامهٔ حیات خود را با سرکوب خشن و خونین این حقوق گره زدهاند. باید با مبارزهٔ همهجانبهٔ نظری-سیاسی به این سراب که در چارچوب حکومت اسلامگرایان ممکن است دولت و مجلسی مدافع حقوق مردم سررشتهٔ امور را به دست بگیرد، یک بار برای همیشه پایان داد.
۱۸. حزب ما بر لزومِ پیکار همزمان در دو عرصهٔ آزادیهای دموکراتیک و اقتصاد مردمی و عدالتمحور، و تلفیق آنها با یکدیگر در مسیر جنبش مردمی تأکید دارد، زیرا در نبودِ هر یک از دو مقولهٔ عدالتِ اجتماعی-اقتصادی یا آزادیهای دموکراتیک، هر دو از محتوا تهی خواهند شد. حزب ما، حزب مدافع منافع زحمتکشان و طبقهٔ کارگر ایران، وظیفهٔ خود میداند که همزمان در این هر دو عرصه پیگیرانه مبارزه کند. استقلال ملّیِ جامعهای که فارغ از عدالت اجتماعی-اقتصادی و آزادیهای دموکراتیک باشد دستخوش و قربانیِ انواع و اقسام دستاندازیهای اقتصادی، سیاسی، و نظامی قدرتهای خارجی و امپریالیستی میشود. جبههای متّحد از نیروهای ترقیخواه و ضد استبداد برای طرد رژیم ولایی به اتکای توان تودهٔ مردم و فشار از پایین، عامل ذهنی عمدهای در تحقق آزادیهای دموکراتیک و عدالت اجتماعی-اقتصادی است.
انترناسیونالیسم پرولتری و همبستگی جهانی طبقهٔ کارگر
۱۹. حزب تودۀ ایران، حزب طبقۀ کارگر ایران، از همان آغاز بنیانگذاریاش خود را بخشی از خانوادهٔ بزرگ حزبهای کارگری و کمونیستی جهان دانسته و میداند و مبارزهٔ طبقهٔ کارگر و زحمتکشان ایران را بخش جداییناپذیری از مبارزهٔ جهانی برضد امپریالیسم و سرمایهداری جهانی و برای تحقق سوسیالیسم ارزیابی میکند. مبارزهٔ طبقهٔ کارگر جهان در صد سال گذشته و بهویژه در پیروزی انقلاب کبیر اکتبر در روسیه و پس از آن، منشأ تحولات شگرفی در جوامع بشری بوده است و امروزه بسیاری از حقوق اجتماعی که مردم در گوشه و کنار جهان از آن برخوردارند ثمرۀ همین مبارزهٔ پیگیرانه بوده است. از تأمین حقوق صنفی و سیاسی کارگران و مبارزه برای برابری جنسیتی و پایان دادن به قوانین زنستیزانه و واپسگرایانه، تا تحقق اصل آموزش و بهداشت و درمان رایگان برای تودهها، تأمین اجتماعی برای زحمتکشان، پایان دادن به استعمار خشن کشورها، حفظ صلح جهانی، و حفظ محیطزیست، همگی بخشی از هویت و سیمای چپ و مبارزات کمونیستها و رزمندگان راه طبقهٔ کارگر در گوشه و کنار جهان بوده است، و حزب ما به عضویت خود در این خانوادهٔ بزرگ نیروهای مترقی جهان میبالد. نقش حزب ما در کارزارهای مهم جهانی طبقهٔ کارگر، در تلاش برای جلوگیری از جنگ و برای استقرار صلح، در مبارزه با نژادپرستی و آپارتاید و در مبارزه با امپریالیسم در گوشه و کنار جهان و بهویژه در منطقهٔ خاورمیانه، و تلاشهای پیگیر آن برای افشای سیاستهای نیروهای ارتجاعی، جای ویژه و پُراحترامی را برای حزب ما در این خانوادهٔ بزرگ ایجاد کرده است که ثمرهٔ تلاش و مبارزهٔ پیگیر تودهایها در سراسر جهان است.
دربارۀ وحدت حزب
۲۰. تاریخ هفتاد و پنج سالۀ حزب تودۀ ایران مانند هر نیروی رزمندهای محشون از فراز و نشیبها، و پیروزیها و شکستهاست. آنچه از هفتاد و پنج سال پیش تا کنون تغییری نکرده است، تلاش نیروهای ارتجاعی رنگارنگ داخلی و امپریالیسم جهانی برای نابودی و ریشهکنی حزب تودۀ ایران از جامعهٔ ایران است. اتفاقی نیست که حزب تودۀ ایران فقط در دورههای بسیار کوتاهی امکان فعالیت سیاسی علنی داشته است و بخش عمدهٔ تاریخش با حملههای مرتب ارتجاع به شیوههای گوناگون، بگیر و ببندها و زندانهای طولانی، و شکنجه و اعدام همراه بوده است. تلاش ارتجاع و امپریالیسم نهفقط نابود کردن رزمندگان تودهای و اندیشههای مترقی حزب، بلکه نابود کردن سیمای تاریخی رزمنده و قهرمانانهٔ حزبی بوده است که هدفش رهایی طبقهٔ کارگر و زحمتکشان از زنجیرهای استثمار و بنای کشوری آزاد، مستقل، و آباد بوده است.
در طول هفتاد و پنج سال گذشته حزب ما شاهد گسست ها، انشعابها، و ضربههای جدّی و مهلک نیروهای امنیتی حکومتهای استبدادی و سرکوبگر بوده است. نشست اخیر کمیتۀ مرکزی حزب دربارۀ یورش رژیم جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۱ و دوران دشوار بازسازی حزب در سی و چهار سال گذشته، از جمله تأکید میکند که: «رفقا، هواداران، و خوانندگان اُرگان مرکزی حزب، انتشارِ هزارمین شمارۀ هشتمین دورۀ «نامۀ مردم» را در خردادماه ۱۳۹۵ شاهد بودهاند. ادامۀ انتشارِ بیوقفۀ «نامۀ مردم» ـ ارگانِ مرکزی حزب تودۀایرانـ سی و چهار سال پس از یورشِ گسترده و سرکوبگرانۀ رژیم جمهوری اسلامی و همچنین در یکی از دشوارترین مقطعهای زمانیِ تاریخ هفتاد و پنج سالۀ حزبمان، که مدیونِ تلاش رفقای تودهای در داخل و خارج از کشور است، نشانگرِ ادامۀ پیکارِ تودهایها در راه تحقق حقوق کارگران و زحمتکشان میهن و تلاش خللناپذیرشان بههدفِ رهاییِ ایران از بندهای استبداد قرون وسطایی رژیم ولایت فقیه و دستیابی به حقوق و آزادیهای دموکراتیک و عدالت اجتماعی است.» و سپس با اشاره به توطئههای یک سال اخیر نهادهای تبلیغاتی سپاه و انتشار مجموعهٔ رسانهیی ضدتودهای توسط خبرگزاری فارس میافزاید: «علی خامنهای، رهبر رژیم، در دیدارش با دانشجویان، ۲۰ تیرماه ۱۳۹۴، با نشان دادن هراس عمیق خود از نفوذ اندیشههای تودهای و چپ در کشور، با حمله به مارکسیسم، گفت: «من شنیدهام در دانشگاه ما یک جریانهایی باز دارند حرف مارکسیسم را دوباره زنده میکنند، منتها این دمیدن در کورۀ خاموش است. این، نقش بر آب زدن است؛ دیگر به درد نمیخورد. با آنهمه ادّعامِدِّعا و با آنهمه سروصدا و آنهمه قربانی گرفتن و مانند اینها، نظامهای کمونیستی دنیا بعد از شصت سال، هفتاد سال، جز افتضاح چیز دیگری به بار نیاوردند؛ یعنی دروغ بودن شعارهایشان ثابت شد، ناتوانی و ناکارآمدیشان هم ثابت شد؛ بنابراین آن، دیگر برنمیگردد.» جالب اینجاست که خامنهای و رهبران رژیم بهخوبی میدانند که این نُضجگیری دوبارۀ اندیشههای مارکسیستی با حیات و پیکار نیروهای چپ و بهویژه حزب تودۀایران ارتباطی روشن و انکارناپذیر دارد. بنابراین، رهبر رژیم تلاش میکند تا در ادامۀ همین سخنان، با حمله به حزب ما آن را بیاعتبار جلوه دهد، و اضافه میکند: «همانهایی که عضو حزب توده بودند و بیست سال زندان هم کشیده بودند، بعد آمدند در تلویزیون جمهوریاسلامی...»
در همین سخنرانی، خامنهای دستورِ پخش مجدد اعترافهای تلویزیونی قربانیان شکنجه را، یعنی رهبرانِ حزب ما را که در سالهای بعد و در جریان فاجعهٔ ملّی اکثراً اعدام و شهید شدند، از صداوسیمای ارتجاع صادر کرد. ما شک نداریم که نهادهای امنیتیِ رژیم برای ضربه زدن به ادامۀ فعالیتهای حزب از همۀ توان و امکانهای خود بهرهگیری خواهند کرد. در مقابل این تهاجم مداوم، ادامه و گسترشِ مبارزۀ حزب ما نیاز به تلاشِ مشترکِ همۀ رفقا، هواداران، و دوستداران دارد.
۲۱. حزب تودۀ ایران در بحثهای سالهای اخیر میان نیروهای چپ دربارهٔ ماهیت یک حزب چپ تأکید داشته است که که یک حزب رزمندهٔ انقلابی با داشتن ماهیت طبقاتی روشن و بنیادهای نظری مشخص شکل میگیرد و نمیتواند همانند جبهه گسترده از نظریات و سیاستهای متفاوت (مانند سازمان آزادیبخش فلسطین) عمل کند که در آن طیفهای گوناگون نظری-سیاسی گرد هم میآیند و برای رسیدن به یک برنامۀ مبارزاتی مشترک مذاکره میکنند. چنین تجربیاتی در سالهای اخیر بارها در دیگر نیروهای سیاسی کشور تجربه شده است که نتیجهٔ آن را بهروشنی میتوان دید.
ساختار حزب ما همچنان بر پایهٔ اصل مرکزیت دموکراتیک استوار است. ما ضمن اعتقاد عمیق به حقوق اعضا و هواداران حزب برای بیان آزاد نظرهایشان در ساختارهای حزبی و حق انکارناپذیر آنها در تعیین سیاست و برنامهٔ مبارزاتی حزب (همچنان که در روند تنظیم اسناد ششمین کنگرۀ حزب، طرح اسناد کنگره برای اظهار نظر به طور گسترده در اختیار همه اعضا، هواداران، و نیروهای سیاسی کشور قرار داده شد) معتقدیم که راز ماندگاری حزب در ۷۵ سال گذشته، علاوه بر ریشههای عمیق مردمی آن که عمدهترین عامل است، نظم و اعتقاد تشکیلاتی رفقا و هواداران حزب و پاسداری آنها از اصل مرکزیت دموکراتیک بوده است.
شرایط کنونی کشور، اوجگیری بحران رژیم ضدمردمی ولایت فقیه، و سربلند کردن جنبش اعتراضی تودهها میطلبد که صفوف حزب بیش از پیش تقویت گردد و انسجام سازمانی آن ارتقا یابد. حزب تودهٔ ایران متعلق به همهٔ کسانی است که به وظیفهٔ تاریخی حزب طبقهٔ کارگر، و آرمانها و برنامهٔ حزب باورمندند. حزب ما مشتاقانه امید به بازگشت و فعالیت همهٔ رفقا و رزمندگان راه طبقهٔ کارگر دارد که در دهههای اخیر و بهویژه پس از ضربهٔ ددمنشانه به حزب در دههٔ ۶۰، به دلیل دشواریهای پیش آمده از مبارزه در صحنهٔ سیاست ایران یا همراهی با تشکیلات حزبی دور ماندهاند. حزب ما به همهٔ وفاداران به آرمانهای طبقهٔ کارگر نیاز دارد تا بتواند هرچه قدرتمندانهتر پرچم پرافتخار حزب ارانیها، روزبهها، رحمان هاتفیها، و فاطمه مدرسیها را برافراشته نگه دارد. آغوش حزب تودۀ ایران برای همهٔ کسانی که اساسنامه و برنامهٔ مبارزاتی حزب تودهٔ ایران را در راه طرد رژیم ولایت فقیه و پایان دادن به استبداد در کشور میپذیرند باز است. حزب تودۀ ایران خانۀ تمام کسانی است که جز پیروزی طبقهٔ کارگر و زحمتکشان و رهایی میهن از بندهای استبداد قرون وسطایی و استقرار سوسیالیسم آرزو و اندیشهٔ دیگری ندارند. قدرت ما در وحدت ماست!
کمیتهٔ مرکزی حزب تودۀ ایران
۱۰ مهرماه ۱۳۹۵
نامۀ مردم
روز جهانی صلح و جهانی لبریز از جنگ و خشونت
۲۱سپتامبر از سوی سازمان ملل به عنوان روز جهانی صلح نامگذاری شده است. اما این ایده که در ۳۵ سال پیش شکل گرفت تا چه حد توانسته به پیشبرد صلح در جهان کمک کند؟
به گزارش ایسنا، هر سال و به طور سنتی سومین سهشنبه ماه سپتامبر، مجمع عمومی سازمان ملل برگزار میشود. در زمان برگزاری مجمع عمومی سال ۱۹۸۱ در ۲۱ سپتامبر، تصمیم گرفته شد که این روز یعنی سومین سهشنبه ماه سپتامبر به عنوان روز جهانی صلح انتخاب شود. همچنین قرار شد تا در این روز وضعیت صلح در خود کشورها و نیز بین کشورها و بین مردم نواحی مختلف جهان بررسی شود.
در ۳۰ نوامبر همان سال قطعنامه ۳۶۶۷ سازمان ملل این روز را به عنوان روز جهانی صلح انتخاب کرد و مقرر شد که در این روز تمام جنگها و درگیریها مشمول آتشبس قرار بگیرند، سلاحها به زمین گذاشته شوند و از خشونت پرهیز شود.
پس از راهاندازی کمپین "یک روز برای صلح" توسط جرمی گیلی، بازیگر و فیلمساز انگلیسی، مجمع عمومی سازمان ملل در سپتامبر ۲۰۰۱ قطعنامه ۵۵۲۸۲ را تصویب کرد که بر اساس آن از سال ۲۰۰۲ هرسال روز ۲۱ سپتامبر به عنوان روز جهانی صلح تعیین شد.
به این ترتیب ایده قرار دادن یک روز به عنوان روز جهانی صلح، ۳۵ سال است که شکل گرفته و ۱۴ سال است که روز ۲۱ سپتامبر رسما به عنوان روز جهانی صلح نامگذاری شده است. هرچند که روز جهانی صلح در میان مردم و شهروندان عادی کمتر مورد توجه قرار میگیرد.
حداقل هشت کشور در حال جنگ
به گزارش دویچهوله بر اساس جدول مناطق بحرانی وزارت امور خارجه آلمان، دو قاره افریقا و آسیا هریک با ۱۴ کشور بحرانزده و پرخطر در صدر جدول مناطق بحرانی قرار دارند. برخی از این کشورها تنها برای سفر شهروندان آلمانی به آنجا، در لیست هشدار قرار گرفتهاند اما برخی دیگر مثل لیبی، سومالی، سودان جنوبی و آفریقای مرکزی در آفریقا و افغانستان، عراق، یمن و سوریه در آسیا به طور جدی در لیست مناطق بحرانی هستند.
آمریکای جنوبی با سه کشور کلمبیا، ونزوئلا و پرو و آمریکای شمالی با دو کشور گواتمالا و مکزیک در ردههای بعدی مناطق پرخطر قرار دارند.
در اروپا بر اساس لیست وزارت خارجه آلمان، تنها کشور اوکراین جزو مناطق تا حدی پرخطر قرار دارد و برای سفر به آنجا هشدار داده شده است.
در استرالیا نیز تنها جزیره پاپائوآ گینه نو به دلیل بالا بودن آمار جرم و جنایت در این لیست قرار گرفته است.
اگر عامل ریسک خطر برای سفر را کنار بگذاریم و نگاهی به وضعیت کشورهایی که در این لیست قرار داده شدهاند بیندازیم، پی میبریم که در حال حاضر حداقل هشت کشور جهان که همگی در آفریقا و آسیا هستند در حالت جنگی به سر میبرند: لیبی، سومالی، سودان جنوبی، آفریقای مرکزی، افغانستان، عراق، یمن و سوریه.
در کشورهایی مثل بحرین، مصر، الجزایر، چاد، کنگو، نیجریه، نیجر، پاکستان، فیلیپین، هند و مناطق مرزی آذربایجان و ارمنستان نیز درگیریهای داخلی و گاه گسترده وجود دارد.
ترک مخاصمه برای یک روز؛ آیا عملی است؟
آیا در این کشورها در روز ۲۱ سپتامبر آتشبس برقرار میشود؟ آیا طرفهای درگیر به احترام تصمیمی که در ۳۵ سال پیش گرفته شده، تنها در همین یک روز مخاصمه و درگیری را کنار میگذارند؟
برای پاسخ به این پرسش کافی است تنها نگاهی به سوریه به عنوان بزرگترین نقطه بحران کنونی جهان و کشوری که بیشترین میزان درگیریها و مخاصمات در آن جریان دارد، بیندازیم.
آتشبسی که از ۱۲ سپتامبر در این کشور برقرار شده بود، سحرگاه روز دوشنبه ۱۹ سپتامبر یعنی دو روز مانده به روز جهانی صلح پایان گرفت بدون آنکه برای تمدید آن حداقل تا روز جهانی صلح، تلاشی صورت گیرد. مردم سوریه از امروز دوباره زیر باران بمب و موشک خواهند بود.
در یمن یکی دیگر از مناطق به شدت بحرانزده و جنگی آسیا، مذاکرات صلح هر روز به تعویق میافتد. در تازهترین اظهار نظر، عبد ربه منصور هادی رئیسجمهور مستعفی یمن، اعلام کرده که تنها به شرط آنکه خروجی مذاکرات صلح منطبق با طرح شورای همکاری خلیج فارس باشد و نیز قطعنامه ۲۲۱۶ شورای امنیت مبنی بر تحریم تسلیحاتی شورشیان رعایت شود، حاضر به شرکت در مذاکرات صلح خواهد بود.
یمن صحنه نبرد میان حوثیها و نیروهای عبدالله صالح از یک سو با دولت مستعفی یمن به ریاست منصور هادی و از سوی دیگر است با ائتلافی به رهبری عربستان است که از ماه مارس ۲۰۱۵ شروع به بمباران مواضع شیعیان حوثی کرده است. در اثر این بمبارانها تا کنون صدها غیرنظامی جانشان را از دست دادهاند.
تنها سه روز مانده به روز جهانی صلح، در لیبی با حمله به تاسیسات نفتی در بنغازی، آتش جنگ که چند روز نسبتا آرام شده بود دوباره شعلهور شد. پس از سقوط معمر قذافی، رهبر سرنگونشده لیبی، این کشور در بحران و هرج و مرج فرو رفت و به این ترتیب نیروهای "دولت اسلامی" فرصت ورود به لیبی و استقرار در این کشور را پیدا کردند.
وضع در سایر نقاط بحرانزده و جنگی نیز بر همین منوال است. آیا ایده تنها یک روز برای صلح شکست خورده است؟
نداشتن بازوی اجرایی
اما بودهاند قطعنامههایی که با توافق تمامی پنج عضو دارای حق وتو صادر شدهاند و همچنان به آنها بیتوجهی میشود. از جمله قطعنامه ۲۲۴۴ شورای امنیت که در نوامبر ۲۰۱۵ با اکثریت قاطع آرا تصویب شد.
این قطعنامه تشکیل یک دولت وحدت ملی درسوریه را پیش بینی کرده و خواستار توقف فوری حملات به هدفهای غیرنظامی در این کشور جنگزده شده است.
همچنین بر ضرورت آتش بس و توقف حملات به غیرنظامیان از سوی تمامی گروههای مسلح درسوریه و نیز حل و فصل سیاسی اختلافات بین گروههای درگیر در بحران سوریه تاکید شده است.
براساس پیش نویس این قطعنامه قرار بود مکانیزمی برای نظارت، راستی آزمایی و گزارش آتش بس ظرف مدت یک ماه تدوین شود.
حالا نزدیک به یک سال از صدور این قطعنامه میگذرد و هیچیک از بندهای آن هنوز اجرا نشدهاند.
رویای دنیایی عاری از جنگ و لبریز از صلح، شاید رویایی بزرگ و تا حدی دست نیافتنی باشد. اما داشتن تنها یک روز بدون جنگ و خونریزی و خشونت چندان رویای محالی نیست؛ اگر تلاشها برای تحقق آن کافی باشد.
بررسي رابطه حكومت كودتا با اوباش در سالگرد ٢٨مرداد:
چوب به دستان كودتا
«آقای جاهل»، «آقا مهدی وارد میشود»، «پاشنهطلا» و... اینها عنوان فیلمهایی است که دهه ٤٠ در سینماهای ایران اکران میشد؛ در واقع سینما مانند هر پدیده اجتماعی دیگری در ارتباط متقابل با محیط اطرافش بوده، هم از آن تأثیر پذیرفته و هم بر آن تأثیر گذاشته است. در سینمای پیش از انقلاب فیلمهایی که به آدمهای بهاصطلاح لات میپرداختند، چند دسته بودند که شباهت کلیشان در حضور پررنگ «کلاهمخملیها» بود.
نخستین فیلم از این دسته که به دهه ٣٠ و سالهای پس از کودتا برمیگردد، فیلم «جنوب شهر» است که فردی کلاهمخملی در آن حضور قهرمانانه داشت و از کافه ساز و ضربی نیز بهره میبرد. این روند ادامه پیدا میکند تا در دهه ٤٠ و ٥٠ و بهويژه بعد از «قیصر» انبوهی از این فیلمها ساخته شد که بسیاری از آنها فقط تقدیس اراذلواوباش بود. از جنبههای مرامی گرفته تا قدرت فیزیکی که طبعا بيشتر رنگ و لعابی دروغین به زندگی آنها میزدند. این فیلمها از نظر هنری و ساختاری شايستگي بحث را نداشتند و با عنوان فیلمهای کلاهمخملی، آبگوشتی یا چیزی مانند اینها به یاد میآمدند. در یک سال و با یک سناریوی واحد و صرفا با تغییر تعدادی از بازیگران، چندین فیلم ساخته میشد و به نظر ميرسيد مخاطب هم به همین قانع بوده است؛ برای مثال، ناصر ملکمطیعی فقط در سال ١٣٥٠ در ١٢ فیلم ایفای نقش کرده است؛ هر ٣٠ روز یک فیلم. سینمای ایران بین سالهای ١٣٣٧ تا ١٣٥٧ الگوهای متفاوتی از لات و لوطی را به مخاطب معرفی میکند. یوسف اباذری، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران، در مقالهای در این زمينه مینویسد: «چگونگی روایت سینمای عامهپسند ایران از تحول این قشر، عملا روایتی است از چگونگی مواجهه یکی از رادیکالترین اقشار سنتی با برخی از مظاهر مدرنیته. قشر لات و لوطی مانند هر قشر اجتماعی دیگری، در یک ساختار اجتماعی خاص معنا مییابد؛ ساختاری که در این مقاله از آن با عنوان «ساختار محلهای» نام بردهایم، میزان قدرت این ساختار، قدرت لات و لوطی را تعیین میکند. مدرنیته این ساختار را درهم میریزد، بهتبع این درهمریختن ساختاری، نظام ارزشی مطابق با این ساختار نیز تضعیف میشود. تحولات الگویی لات و لوطی بهواسطه این تحول ارزشی ایجاد میشود. سینمای عامهپسند در پیش از انقلاب عرصهای بود که چگونگی مواجهه لات و لوطی با فروپاشی نظام ارزشی سنتی- محلهای را روایت میکرد». البته سینمای پیش از انقلاب ایران آیينه تمامنمای جامعه نیست، آنچه در این سینما به مخاطب ارائه میشود چیزی را القا میکند که نتیجهای جز تصویری دروغین در پی ندارد. در این فیلمها ایران کشوری به نمایش درمیآید که تعدادی جاهل و لات در آن نقش همه ارکان دولتی و حکومتی را ایفا میکنند. اثری از نیروهای نظامی و انتظامی نیست و اوباش بهجای آنان نشستهاند. لاتها به دو دسته خوب و بد تقسیم میشوند، روزها عدهای از آنان نظم و امنیت را مختل میکنند و عدهای دیگر ضمن مقهورساختن دسته مقابل، خود به جای پلیس نظم را برقرار و به نمایندگی از دادگستری عدالت را نوش جان جامعه میکنند. شبها هم که به کافه میروند و ضمن تماشای رقاصی کابارهای درس معرفت و مردانگی به مخاطب میدهند. «لات مثبت» نماد همهچیز است؛ اما چرا؟ چگونه است که این قشر اینقدر پررنگ هستند؟ در روزگار پادشاهی پسری که پدرش پس از سفر به ترکیه و دیدن مظاهر مدرنیته در آن کشور تلاش کرده بود حتي در سطح هم که شده، مدرن شود، در ویترین جامعه کلاهشاپو و اراذلواوباش به نمایش درمیآیند، احتمالا این ادای دین حکومت به این قشر است.
پهلوی و جامعه مدرن
پروژه مدرنسازی دولت پهلوی از زمان رضاخان آغاز شد؛ این تجددگرایی به شکلی کاملا ظاهری و سمبولیک بود و بهدلیل ریشهداربودن تفکر دینی و مبانی ارزشی حاکم بر جامعه ایرانی، تظاهر به غربیگری از جمله کشف حجاب، ایجاد نظامهای جدید برای مقابله با سنتهای جامعه، ترویج ناسیونالیسم و تأکید بر یکتایی نژاد آریایی و... نتوانست در نظام اجتماعی توفیقی به دست آورد. از سوی دیگر بهدلیل تدویننشدن الگوی تمامعیار و همچنین بهدلیل بیبهرهبودن دولت شبهمدرن پهلوی از انسجام و تناسب درونی، این دولت نتوانست جایگاهی در بین نیروهای اجتماعی و مذهبی داشته باشد؛ اما با استفاده از قوه قهریه و جو استبدادی حاکم بر این دوران، براي تحمیل بعضی از رفتارهای شبهمدرن غربی اقدام کرد؛ مروری بر سخنرانیها و تبلیغات رسمی و نهادی نشان میدهد آنها تماما بر گسترش سبک زندگی غربی بهعنوان تنها سبک زندگی مطلوب تأکید میکردند؛ بنابراین رواج شهرنشینی و مهاجرت یکسویه از روستا به شهر، «خوارشمردن میراث مذهبی، بازگشت به ایران قبل از اسلام و درعینحال شیفتگی به ظواهر تمدن غربی، حیات «ایران نو» تحت لوای استبداد پهلوی را بهصورت شکلکی تناقضآمیز درآورده بود. «تقلید و اقتباس از پوسته بیرونی و ظاهری تمدن غرب بدون توجه به تحولات تاریخی و زیرساختهای جامعه غربی، ویژگی مهم این دوره است. بسیاری از کسانی که در پشت صحنه کارگردانی را بر عهده داشتند (شاه و دیگران) با برداشتی سطحی از مدرنیسم و تلاش برای اجرای آن در ایران، فکر میکردند بر معضل بزرگ عقبماندگی کشور غلبه خواهند کرد؛ لذا مسائلی چون تغییر نوع پوشاک مردان و زنان، رواج مدهای غربی و وسایل زندگی نو، ایجاد کلوبها و باشگاهها، برگزاری میهمانیهای مختلف همراه با رقص و موسیقی و بسیاری از مسائل دیگر به تقلید از غرب انجام میشد». (کتاب علما و رژیم رضاشاه، تهران، عروج، ۱۳۷۶، صص۴۶-۵۱) این بخش از کتاب «علما و رژیم رضاشاه» تصویر نسبتا جامعی از جامعه ایرانی در عصر پهلوی ارائه میدهد. همچنین «حسین بشیریه» در کتاب «جامعهشناسی سیاسی ایران» میگوید: «فهم نادرست ماهیت و علل و عوامل مدرنیسم اروپایی تا آنجا تنزل کرده بود که معیار پیشرفت را در کلاه کلنی (شاپو)، کشف حجاب و حتی توالت فرنگی و وان حمام میدیدند؛ بنابراین مدرنیسم، تجددگرایی و غربگرایی حالتی ظاهری داشت نه ریشهای. در مجموع میتوان گفت که رژیم پهلوی برنامههایش را در جهت غربگرایی و اخذ مدرنیسم طراحی و اجرا میکرد؛ زیرا تجددگرایی را به تغییر پوشاک مردان و زنان، نوگرایی صنعتی و ایجاد ارتش مدرن میدانست. مهمترین گفتمان سیاسی مسلط در ایران عصر پهلوی همان گفتمان مدرنیسم مطلقه پهلوی بود؛ این گفتمان مجموعهای از اجزای مختلف از جمله نظریه شاهی ایرانی، پاتریمونیالیسم سنتی، گفتمان توسعه، نوسازی به شیوه مدرنیسم غربی بود و خود در طی زمان ترکیبات بیشتری پیدا کرد. در این گفتمان بر اقتدارگرایی، اصلاحات از بالا، عقلانیت مدرنیستی، ناسیونالیسم ایرانی، مرکزیت سیاسی، مدرنیسم فرهنگی و توسعه صنعتی تأکید میشد». در چنین فضایی است که روح پارادوکسیکال رفتار حاکمان خودنمایی میکند؛جامعه بهظاهر مدرنشده، نمادش سنتیترین بخش جامعه است؛ اراذلواوباش.
یکهتازی اوباش در جامعه
شعبان جعفری (معروف به شعبان بیمخ) یکی از دوستداران خاندان پهلوی بهويژه محمدرضا بود که بعد از حادثه ٢٨ مرداد بیشتر شناخته شد. شعبان یکبار توسط «عزت شاهی» تا آستانه مرگ پیش رفت؛ اما توانست جان سالم به در برد. او بعد از انقلاب از ایران گریخت و تا پایان عمر در شهر لسآنجلس آمریکا زندگی میکرد. براساس اسناد ساواک در جلسهای به تاریخ ١/٧/٤٤ آمده است: «علی امینی از شعبان جعفری تعریف کرده و افزوده این مرد نمونه شاهدوستی و وطنپرستی است و نوحهدانی خطاب به دکتر امینی اظهار داشته شعبان بیمخ را میفرمایید و امینی پاسخ داده از همه بامختر است و خدمتی که او به مملکت میکند من و شما نمیکنیم، وجود این قبیل اشخاص برای مملکت لازم میباشد». یکی از ویژگیهای حکومتداری خاندان پهلوی، اتکاي آنها به جمعیت اراذلواوباش و بهاصطلاح لمپنها بود؛ درواقع بعد از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ که بهنوعی محمدرضا شاه پهلوی، تاج و تخت خود را مدیون اوباشی مانند شعبان بیمخ میدانست، این گروه همواره بهعنوان یکی از مدافعان اصلی خاندان سلطنتی محسوب میشدند، به همین دلیل پس از ٢٨ مرداد ٣٢ شاهد تغییرات اساسی در ارتباط حکومت با لاتها و تغییر موقعیت آنها هستیم. شعبان بیمخ به پهلوان شعبان تبدیل میشود و انحصار بسیاری از امتیازها را خود و نوچههایش کسب میکنند و با تبلیغی که دستگاه رسانهای رژیم از او میکند به شخصی بینالمللی تبدیل میشود. این موقعیت اجتماعی و سیاسی رسمی باعث سرازیرشدن سیل کمکهای مادی و معنوی از جمله دریافتهای گوناگون مالی از سازمانها و وزارتخانههای مختلف میشود. برای مثال در یک نمونه از این رانتها شعبان جعفری سال ١٣٤٣ و به بهانه درمان بیماری در آلمان ٣٢ هزار تومان هزینه درمان از ساواک دریافت میکند. (به روایت اسناد ساواک)
اراذلواوباش در روز کودتا
چرایی اینهمه خدمات حکومت به اراذلواوباش به روزهای داغ مرداد سال ٣٢ بازمیگردد، زمانهای که در آن دکتر محمد مصدق پس از ملیشدن صنعت نفت در جایگاه نخستوزیر به رتقوفتق امور میپردازد. شاه در پی شکست کودتای ٢٥ مرداد از ایران رفته؛ اما به سرویسهای جاسوسی آمریکا و انگلیس چشم دارد. ارتش کودتاچی یک بازوی اجرایی است و اوباش نقش بزرگی در این میان بازی میکنند. ساعت ١٠ صبح روز ٢٨ مرداد، دستهای از قدارهبندان و اوباش به دستههای ٣٠، ٤٠ نفری تقسیم شدند و هر دسته به یکی از سازمانهای دولتی و بانکهای اطراف بازار و میدان ارک یورش بردند و پس از مضروبکردن نگهبانان آن مراکز و نصب عکسهای شاه بر سردر آن اماکن، به طرف میدان توپخانه و خیابانهای مرکزی به راه افتادند. مهندس کاظم حسیبی، مشاور دکتر محمد مصدق در امور نفتی، درباره آن روز در یادداشتهای روزانهای نوشته است: «۱۴ـ از قرار، مأمور آگاهی مورداعتماد دکتر مصدق که بیش از یک سال آمد و رفت منزل او را تحت نظر داشت و در زیرزمین خود را از خطر گلولهها و انفجار گلوله توپ در امان نگاه داشته بود، در موقعی که اوباش برای چپاول و قتل عام تحت حفاظت تانکی که به منزل دکتر مصدق وارد شده بود به منزل او میریزند، آن شخص بلادفاع را میبینند؛ او را که مردی ثمین بوده با چند گلوله از پا درآورده و شهید میکنند و البته اگر مصدق و یارانش هم چنانچه مهاجمین انتظار و یقین داشتند در گوشهای از خانه پنهان شده بودند این حداقل سرنوشتی بود که انتظار آنان را داشت. بهطور قطع سرهای آنان از بدنشان جدا میشد و بدنهای آنان را در خیابانها با طناب میکشیدند و با خونخواری بیشتری به عالم اعلام میکردند که ملت ایران [در روز] ۲۸ مرداد قیام کرد و خائنین را به خاک و خون کشید و دشمنان ملت را کشت و آنها را به نیزه کرد و بدنشان را در میان خیابانها کشانکشان مثل لاشه سگ به این طرف و آن طرف برد و ملت بیدار انتقام خویش را گرفت. و یقینا در آن روز عده دیگری امثال شعبان بیمخها و ملکه اعتضادیها همردیف سروان و سرهنگ و سپهبد میشدند و از جنایات خویش میوه لذیذی به بار میآوردند». نقش اوباش به همینجا خلاصه نمیشود؛ براساس آنچه در کتاب «خواب آشفته نفت» آمده است: «شعبان بیمخ، از داخل زندان، گروهی از فاحشههای مشهور قلعه شهرنو نظیر پریبلنده، پروین آژدانقزی و ملکه اعتضادی را اجیر کرد و آنها هم در همراهی با کودتاچیان و با سردادن شعارهای «زنده باد شاه» و «مرگ بر تودهای» و «مرگ بر مصدق» از جنوب شهر به خانه مصدق در انتهای خیابان فلسطین و سپس تا خیابان پاستور قشونکشی کردند. براساس برخی روایات از روز واقعه، شعبان بیمخ تا ظهر روز کودتا در زندان شهربانی بود و از طریق دوستانش غائله را هدایت میکرد. حدود ظهر بود که زاهدی او را از زندان آزاد کرد تا هدایت دسته اوباش به سمت خانه مصدق را بر عهده گیرد. او به همراه یک جیپ ارتشی و با پرچمی قرمز در دست، مأموریت خودش را با پنج الی شش هزار نفر از اراذلواوباش در بهثمررساندن کودتای ٢٨ مرداد آغاز کرد». پس از تسخیر رادیو، اوباش به رهبری شعبان بیمخ حدود ساعت سه بعدازظهر به خانه مصدق میرسند و تیراندازی به خانه مصدق آغاز میشود. موسی مهران، محافظ دکتر مصدق، درباره گلولهباران منزل دکتر مصدق میگوید: «تمام دیوارهای خانه دکتر مصدق گلوله خورده بود و میخورد و صدای مهیبی میداد تا یکی از گلولهها وارد اتاق میشود، آقای دکتر صدیقی گفت آقا اجازه بدهید از اتاق خارج شویم اما دکتر مصدق گفت فقط تختم را جابهجا کنید». اعمال اوباش در آن روز به همینجا خلاصه نمیشود. براساس روایات تاریخی، حدود ساعت هشت بامداد روز ٢٨ مرداد جمعیت اوباش و چاقوکشان که روز قبل نیز در عملیات شرکت داشتند، در خیابانهای تهران و سر پل تجریش عملیات جدید خود را آغاز میکنند. در کتاب جبهه ملی ایران از پیدایش تا کودتای ٢٨ مرداد آمده است: «ساعت ٩ صبح گروهی از اوباش و جمعی از گروهبانان و پاسبانان با لباس مبدل در میدان بهارستان به ایراد شعار به طرفداری از شاه میپردازند. اوباش به جمعیتی از تظاهرکنندگان هوادار مصدق که مطابق همهروزه برای تظاهرات در میدان جمع شده بودند، حمله میکنند و زدوخورد میان آنها درمیگیرد. سربازان نیروهای انتظامی، فرمانداری نظامی و پاسبانان شهربانی در کامیونهای خود نشسته و فقط تماشا میکردند». ساعت ١٠ صبح حدود ٤٠٠ نفر از گروهی که به وسیله شعبان، طیب حاجرضایی و رمضان یخی، هدایت میشدند و مجهز به چماق و چاقو و تپانچه بودند، سبزهمیدان و میدان ارگ را اشغال کردند. در آنجا به گروههای ٣٠ تا ٤٠نفری تقسیم شدند و هر دسته با دادن «شعارهای زندهباد شاه» به یکی از ساختمانهای دولتی حمله کردند. آنها پس از کتکزدن نگهبانان وارد ساختمان شده و عکس شاه را بالای سردر آویزان میکردند. سپس درحالیکه چند کامیون سرباز و پاسبان پیشاپیش آنها حرکت میکردند، به سوی خیابانهای مرکزی شهر به راه افتادند.
در صفحه ٨٣ کتاب «جنگ قدرت در ایران»، ترجمه محمود مشرقی نوشته شده روزولت بعدها در مصاحبهای گفت: «زنان روسپی و ولگرد و چاقوکشان حرفهای و بیکارهها، با دریافت ٥٠ تومان حاضر به همکاری شدند و جمعا بیستهزار نفر در این جریان شرکت داشتند که تمامی آنها طبق برنامه در میدان بهارستان حضور به هم رسانیدند». در صفحه ٨٣ کتاب «کودتاسازان» آمده که اسدالله کچل یکی از اوباش در خاطرات خود میگوید که ساعت ١٠ صبح روز ٢٨ مرداد سوار ماشین شنکش شده و به طرف خیابان امیریه حرکت کردیم نزدیکی چهارراه گمرک عکسهای شاه را که داخل گونی گذاشته بودند بیرون آورده و به دست گرفتیم و شروع به دادن شعارهایی به نفع شاه و علیه مصدق کردیم. سپس با دستهای که از میدان مولوی به سرکردگی طاهر و طیب به هم پیوسته و به طرف خیابانهای کاخ، نادری، شاهآباد، اسلامبول و مجلس حرکت کردیم». دسته دیگر به سرکردگی محمد مسگر باجناق حسین رمضون یخی، که از محله بدنام شهرنو رهسپار شدند با روسپیان شهرنو و خانم رئیسها همراه بودند. در صفحه ١٠٣ کتاب کودتاسازان نوشته شده: «دسته چهارم به سرکردگی صابر از جوادیه و دسته دیگری هم از رباطکریم، به راه افتادند. دسته طیب و رمضون یخی در میدان مولوی به هم رسیده و پس از پیوستن به هم و عبور از خیابان سیروس، چهارراه سرچشمه میدان بهارستان، خیابان شاهآباد، استانبول، نادری و کاخ به سوی خانه مصدق رهسپار شدند در سرچشمه و میدان بارفروشان سرچشمه، عباس لاله، اکبر لاله، میرزاعلی شفیعی و اکبر زاغی به آنها پیوستند و در چهارراه مخبرالدوله، مصطفی کلیایی معروف به مصطفیزاغی از بزنبهادرهای چهارراه سیدعلی با جمعی از اوباش ارامنه به آنها پیوستند. دسته طیب و رمضون یخی در مسیر خود روزنامه باختر امروز، تئاتر سعدی، خانه جوانان دمکرات، روزنامه به سوی آینده و مراکز دیگر را غارت کرده و به آتش کشیدند. در خیابان استانبول رمضون یخی به قهوخانه پاساژ چی، متعلق به مصطفی پایان حمله و با تیراندازی به طرف عکس دیواری صاحب کافه را وادار کرد تا عکس را پایین بکشد. در طول راهپیمایی این دستهها هیچ برخوردی با نیروهای انتظامی نکردند و آنها فقط تماشاچی بودند». روزنامه کیهان سه روز بعد از کودتا درباره اسامی دستههای شرکتکننده در روز ٢٨ مرداد نوشت: «روز چهارشنبه از میدان انبار گندم میدان شوش، گارد ماشین، خیابان سیروس، باغفردوس، صابون پرخانه، خانیآباد و میدان پاقاپوق، دستههایی از طرف آقایان طیب حاجرضایی، حاجیخان خداد، اکبر جاسب، حسین سلماسی، حاجعبدالحسین و عدهای دیگر از معتمدین محل که اسامی آنها بعد خواهد آمد به خیابانهای مرکزی شهر رهسپار و با همراهی سایر دستجات بر ادارات و رادیو و تلویزیون مسلط شدند».
میدانداری اوباش
همه این اتفاقات البته خودجوش نبود؛ برنامهریزی برای حضور اوباش در کودتا از مدتها پیش انجام شده بود. برادران رشیدیان که از سالها قبل رسما برای دولت بریتانیا کار میکردند، در این امر نقش مهمی ایفا کردند. براساس آنچه یرواند آبراهامیان در کتاب «کودتا» آورده، شبکه جاسوسی انگلیس در ایران از ماهها قبل از کودتا با برادران رشیدیان در حال برنامهریزی بوده و مبالغ هنگفتی نیز برای سازماندهی به آنان پرداخت کردند. آبراهامیان در صفحه ٢١٥ کتاب مینویسد: «کانون اصلی قدرت برادران رشیدیان، بازار تهران بود. میان اصناف قصابان، نانوایان و قنادان، عمدهفروشان میوه و ترهبار، زورخانهها و وعاظ ردهپایین...». آبراهامیان در صفحه ٢١٧ کتاب ادامه میدهد: «ارتباط رشیدیان با زورخانهها، از طریق دو لوتی پرآوازه صورت میگرفت که عبارت بودند از شعبان بیمخ و طیب حاجرضایی». البته طیب ١٠ سال بعد راه خود را از کودتاچیان جدا میکند و به دلیل حمایت از قیام ١٥ خرداد به دست حکومت پهلوی اعدام میشود. روز کودتا تنها روزی نبود که اوباش در مقابل مصدق و دولت قانونی ایستادند. پیش از آن تنها ١٠ روز بعد از قیام ٣٠ تیر، شعبان به نفع سلطنت دست به راهپیمایی زده بود. آبراهامیان در صفحه ٢٣٥ کتاب کودتا دراینباره نوشته است: «هنگامی که مصدق با ظن نسبت به تحرکات دربار گفت که شاه باید به تعطیلات خارج از کشور برود، حامیان کاشانی به سردستگی شعبان بیمخ به تظاهرات سلطنتطلبان بیرون از دربار ملحق شدند. در این تظاهرات حدود ٣٠٠ نفر دروازههای کاخ سلطنتی را مسدود کرده و ملتمسانه از شاه خواستند کشور را ترک نکند». اینگونه بود که پس از کودتا نخستوزیر قانونی کشور به حصر خانگی رفت و کودتاچیان و به طور خاص اراذلواوباش، تا سالها پس از آن به دلیل نقش خود در کودتا پاداش و ارتقا گرفتند. شاید بههمیندلیل بود حکومتی که داعیه تجدد در ایران داشت، تا سالها بعد به اوباش باج میداد. حتی در تاریخ گفته شده است میهمانان خارجی حکومت که به ایران میآمدند، حتما باید از زورخانه شعبان بیمخ دیدن میکردند.
مسعود کاظمی
شرق
در ۹۰ مین سالگرد تولد فيدل کاسترو؛ انسان تراز نوین
« ايده ها را نمی توان کشت»
فيدل كاسترو، شخصي كه بيش از پنج دهه هم چون نمادي از ايستادگي واقعی در برابر سياستهاي انحصارطلبانهي آمريكا مقاومت كرد.
"فيدل الخاندرو كاسترو رز"، رهبر انقلابي و سياسي كوبا مشهور به "فيدل كاسترو" در سيزدهم اوت سال 1927 (به گفتهي برخي منابع 1926) در استان "اورينت" واقع در كوبا متولد شد.
او دوران كودكي را با كار كردن در مزرعهي نيشكر خانوادگيشان گذارند.
در شش سالگي خانواده را متقاعد كرد تا با رفتن او به مدرسه موافقت كنند و تحصيلات ابتدايي را در دو موسسهي مسيحي واقع در سانتياگو و پس از آن در هاوانا دنبال كرد.
كاسترو در سال 1945 فارغ التحصيل شد و پس از آن در سال 1950 موفق به دريافت دكتراي حقوق از دانشگاه هاوانا شد.
وي در سال 1952 با اعتقادات و تفكرات سياسي و انقلابي مارکسيستی، تصميم گرفت در مبارزات انتخاباتي پارلمان شركت كند، اما در همين سال ژنرال "فولجنسيو باتيستا" طي كودتايي قدرت را به دست گرفت.
كاسترو به دنبال اقدامات منفي دولت باتيستا به دادگاه عالي رفت و باتيستا را به تحريف قانون و برقراري ديكتاتوري متهم كرد، اما دادگاه اين ادعاي كاسترو را نپذيرفت.
بدين ترتيب كاسترو كه اعتقاد داشت، فقط يك انقلاب ميتواند كوبا را نجات دهد، به همراه "ايبل سانتاماريا" ، رهبر يك گروه مخالف دولت، در سال 1953 برنامهاي براي حمله به سربازخانهاي در "مونكادا" به منظور به دست آوردن سلاح براي براندازي دولت حاكم طراحي كرد؛ اما به دليل در نظر نگرفتن مسايل غيرمنتظره، حمله به سربازخانهي "مونكادا" كه در 26 ژوئيه صورت گرفت، شكست خورد و بيش از نيمي از طرفداران كاسترو كشته شدند و سربازان باتيستا، كاسترو و گروه مبارزش را نيز دستگير كردند.
به دنبال اين جريان، دادگاه كاسترو را به 15 سال زندان محكوم كرد.
سخنراني معروف كاسترو با عنوان "تاريخ مرا تبرئه خواهد كرد" درجلسهي محاكمهعلاوه بر اينكه رژيم باتيستا را محكوم كـرد، بعدها تبديل به بيانيهي انقلابي وي در جنبش "بيستوششم ژوئيه" شد؛ جنبشي كه در نهايت رژيم فاسد باتيستا را سرنگون كرد.
كاسترو در اين سخنراني به بيان رنجهاي مردم و بيماريهاي اجتماعي كه كوبا را تحت تاثير قرار داده بود، پرداخت و اعلام كرد كه فقط يك انقلاب ميتواند كوبا را نجات دهد.
كاسترو همچنين مهمترين مشكلات اجتماعي را كه مردم كوبا با آن روبرو بودند، بيكاري، بيسوادي، انحصار فرهنگي و سيستم طبقاتي دانست و علاوه بر ذكر مشكلات سيستم موجود، به بيان راهحلها نيز پرداخت و در ادامه، فهرستي از بي عدالتيهاي دولت باتيستا را ارايه داد.
در واقع اگرچه كاسترو در اولين مبارزه انقلابياش در حمله به "مونكادا" شكست خورد، اما اين شكست نقطهي عطفي براي وي و اهداف انقلابياش محسوب ميشود.
در بيست و چهارم فوريهي 1955 باتيستا قانون اساسي را بازنويسي كرد و درپي آن در يك عفو عمومي، زندانيان سياسي از جمله كاسترو آزاد شدند.
كاسترو بعد از آزادي از زندان به مكزيك رفت و در آنجا با "ارنستو چه گوارا"، پزشك انقلابي آرژانتيني آشنا شد و نهضت انقلابي "بيستوششم ژوئيه" را سازماندهي كرد و به دنبال آن در دوم دسامبر 1956 به همراه 80 مبارز ديگر در ساحل شمالي منطقهي "اوراينت" دست به شورش زد، اما نيروهاي دولتي موفق شدند اين شورش را سركوب كنند.
در پي اين شكست، كاسترو به كوهستانهاي "سيراماسترا" گريخت و اقدام به جمع آوري دوبارهي نيرو كرد.
و در نهايت در سال 1959 موفق شد، رژيم باتيستا را سرنگون کرده و با برقراري رابطهي نزديك با اتحاد جماهير شوروي، دولتي سوسياليستي را در كوبا پيريزي كند.
كاسترو در فوريهي همان سال نخست وزير كوبا شد. قوانين اخلاقي كاسترو و عقايد وي براي ايجاد برابري، خيلي زود حمايت مردم را به خود جلب کرد.
در همان زمان دولت كاسترو خيلي سريع موجبات نگراني دولت آمريكا را فراهم كرد؛ چرا كه آمريكا منافعش را در اين كشور در خطر ميديد.
كاسترو که ديگر نه يک چريک بلکه به يک مارکسيست لنينيست بزرگ تبديل شده بود، اصلاحات جديدي در قوانين كشورش ايجاد كرد كه از جملهي اين قوانين ميتوان به ممنوع كردن برداشت شكر و نيشكر توسط شركتهاي غير كوبايي اشاره كرد.
بدين ترتيب حدود يك ميليون داراييهاي آمريكا در اين كشور از جمله پالايشگاههاي نفت و مزارع نيشكر توقيف و مصادره شدند و عدهي زيادي از ثروتمندان كوبايي به دنبال اين اقدامات به فلوريدا گريختند و مبارزه عليه كاسترو را آغاز كردند.
با اعمال قوانين جديدي كه كاسترو وضع كرد، آمريكا در اقدامي تلافي جويانه در سال 1961 كوبا را از نظر اقتصادي تحريم كرد و هم چنين با حمايت و آموزش تبعيديهاي كوبايي، آنها را در حملهاي به منظور واژگون كردن دولت كاسترو هدايت كرد، اما اين حمله با شكست مواجه شد.
كاسترو در جايي عنوان كرده بود، "ما بيش از 35 سال در شرايط بسيار بدي زندگي كرديم، اين شرايط از سوي سلطهگراني بر ما تحميل شد كه براي نابودي انقلاب ما دست به هرگونه تلاشي زدند و سعي كردند با گرسنه نگهداشتن ما تا سر حد مرگ، از هرگونه توسعهي سياسي و اقتصادي سرزمين ما جلوگيـري كنند."
به اين صـورت بود كه روابط كوبا و آمريكا روز به روز وخيمتر شد و در سال 1962 زماني كه دولت آمريكا متوجه شد، شوروي با اجازهي كاسترو به قرار دادن موشكهاي دوربرد بالستيك در خاك كوبا اقدام كرده است، اين روابط تيرهتر شد و جان اف كندي، رييس جمهور وقت آمريكا اعلام كرد، براي جلوگيري از ورود كشتيهاي شوروي كه حامل ابزار تسليحاتي به كوبا بودند، اين كشور را محاصرهي دريايي ميكند.
بعد از چندين روز مذاكرات، سرانجام شوروي موافقت كرد تا تسليحات مذكور را از كوبا خارج كند،
به رغم تلاشهاي كاسترو و درخواستهاي مكرر وي از سازمان ملل براي خروج نيروهاي آمريكايي از خليج گوآنتانامو، نيروهاي دريايي آمريكايي هم چنان اين خليج را در محاصره نگه داشتند.
اما كوبا هم چنان از کمک های اقتصادي شوروي و كشورهاي بلوك شرق برخوردار بود.
در سال 1972 كاسترو قراردادهاي مختلفي را براي تامين نيازهاي مالي، تجاري و پرداخت قرضهاي اين كشور با شوروي منعقد كرد و در همين حال بود كه كوبا به عضويت شوراي همكاريهاي اقتصادي چند جانبه کومکون (COMECON) در آمد.
اولين كنگرهي حزب كمونيست كوبا در سال 1975 برگزار شد و در سال بعد، قانون اساسي جديد در اين كشور تصويب شد.
كاسترو در دسامبر 1976 به عنوان رييس جمهور كشور و رييس شوراي وزيران انتخاب شد.
دولت آمريكا همواره كاسترو را به كمك به انفلابيون السالوادور متهم می كرده است. هم چنين يكي ديگر از مسايل مورد اختلاف كوبا و آمريكا كمكهاي كاسترو به دولت نيكاراگوئه بود. در سال 1983 به دنبال حمله به گرانادا از سوي آمريكا، صدها كارگر و پرسنل نيروي نظامي كوبا مجبور به ترك اين جزيره شدند.
در سال 1989 كاسترو با شوروي يك پيمان دوستي 25 ساله امضا كرد،
در سال 1990 با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، كمكهاي اين كشور به كوبا خاتمه يافت. بعد از اين كه آمريكا تحريمهاي اعمال شده عليه كوبا را تشديد كرد، در سال 1992 سازمان ملل با تصويب قطعنامهاي لغو تحريمهاي اعمال شده بر كوبا را از سوي آمريكا خواستار شد.
سربازان روسي كه طي بحران موشكي كوبا به اين كشور وارد شده بودند، در سال 1993 به كشورشان بازگشتند.
در همين سال كوبا از نظر اقتصادي با مشكلات متعددي روبه رو شد؛ به گونهاي كه محصول نيشكرش كاهش يافت.
اين شرايط در سال 1994 بسيار وخيمتر شد؛ به طوري كه تعـداد زيادي از تابعين كوبا به علت مشكلات اقتصادي از اين كشور گريختند.
در اواخر فوريهي 1996 جنگندههاي كوبايي دو هواپيماي غيرنظامي را كه ادعا ميكردند، به مرزهاي هوايي اين كشور تجاوز كرده بودند، مورد هدف قرار دادند. اين هواپيماها متعلق به شركتي در آمريكا بود كه از سوي تبعيديهاي كوبايي اداره ميشد.
آمريكا اين اقدام دولت كاسترو را محكوم كرد و آن را نقض آشكار قوانين بينالمللي خواند. سازمان ملل نيز اين اقدام را مورد انتقاد قرار داد، اما كاسترو اعلام كرد، پيش از اين، هواپيماهاي متعلق به همين شركت با پرواز بر فراز آسمان كوبا اعلاميههايي عليه دولت پخش كردهبودند، اما شكايات كوبا و اعتراضات گستردهي كاسترو به سازمان ملل در اين خصوص پاسخي دريافت نكرده بود.
بيل كلينتون، رييس جمهور وقت آمريكا در پي اين حادثه در مارس 1996 قانون "هلمس برتون" را به تصويب رساند. اين قانون با هدف سختتر كردن شرايط سرمايهگذاري و تجارت براي كشورهاي خارجي در كوبا به تصويب رسيد.
طي اين قانون مسالهي تحريم كوبا كه هر سال در آن تجديد نظر ميشد، دايمي شد و آمريكا شركتهاي خارجي را كه به معامله با كوبا ميپرداختند، تهديد كرد كه منفعتي كه به دست ميآورند، بخشي از اموال مصادرهي شدهي آمريكا در كوباست. اين اقدام آمريكا، موجب نارضايتي كانادا، مكزيك و كشورهاي اروپايي شد.
كاسترو با اقدامات انقلابي و آرمان گرايانهاشنه تنها در کوبا بلکه تبديل به سمبل انقلاب در جهان شد و مردم زيادي را تحت تاثير قرار داد، به ويژه آنان كه به ياد داشتند او چگونه زندگي كرد.
دولت آمريکا ده ها توطئه ناموفق برای کشتن کاسترو طراحی کرد. اسناد منتشر شده اخير سيا، مويد اين موضوع است
به گزارش خبرگزاري فرانسه در ميان اسناد منتشر شدهي اخير سيا 150 هزار دلار به افراد مافيا پيشنهاد داده بود تا فيدل كاسترو، رهبر كوبا را ترور كنند.
اين يادداشت طولاني نشان ميدهد سيا براي ترور رهبر كمونيست كوبا افراد برجستهي مافيا را كه قبلا به دليل جرم و جنايت تحت تعقيب بودند، جذب كرده است.
کينه امپرياليستها چنان نسبت به کاسترو عميق است که هيچگاه قادر به پنهان کردن آن نبوده اند، بوش در جديد ترين اظهار نظرخود پيرامون سياست بوش در برابر کوبا گفت: « من رئيس جمهوری سختگير و تنها در انتظار مرگ کاسترو هستم » .
فيدل کاسترو در پاسخ به اين گفته بوش نوشت:
آرزوهای چنين مرد قدرتمندی امتيازی بشمار نمی آيد. من نخستين شخص نيستم و آخرين آنانی هم نخواهم بود که بوش فرمان قتل شان را صادر کرده است يا همچنان در صدد است که آنان را بصورتی فردی يا گروهی به قتل برساند.
ساريا، ستوان سياهپوست و رئيس ماموران گشت در ارتش باتيستا، هميشه فرياد می زد: « ايده ها را نمی توان کشت».
او ما را پس از آن که تلاش کرده بوديم پادگان مونکادا را تسخير کنيم و در آن هنگام که سه تن از ما خسته از تلاش برای شکستن حلقه ی محاصره، در کلبه ی کوچکی واقع در کوهستان بخواب رفته بودند، دستگير کرده بود.
هنگامی که سربازان که هنوز مرا نمی شناختند، با نفرت و هيجان بسيار زيادی مرا نشانه گرفته بودند، ستوان سياهپوست بصورتی خودبخودی و اين بار تقريبا زمزمه کنان، دوباره گفت: « ايده ها را نمی توان کشت».
من اين گفته ی نغز را به شما آقای دابليو بوش تقديم می کنم.
نهم ماه مه روز پیروزی در جنگ کبیر میهنی،
روزی که بشریت به همت دلاوری های خلق جمهوری شوراها از قید فاشیسم رهایی یافت
چندی پس از انقلاب روسیه در سال 1917 وینستون چرچیل اعلام کرد که "Bolshevism را باید در گهواره خود " خفه کرد. او درحقیقت با این گفته، نظر اکثریت قریب به اتفاق سرمایه داران غربی را بیان کرد.
زمینه و هدف به جنگ جهانی دوم
چندی پس از انقلاب روسیه در سال 1917 وینستون چرچیل اعلام کرد که "Bolshevism را باید در گهواره خود " خفه کرد. او درحقیقت با این گفته، نظر اکثریت قریب به اتفاق سرمایه داران غربی را بیان کرد.
آنها تصمیم گرفتند رهنمود چرچیل را با راه انداختن جنگ علیه اتحاد شوروی دنبال کنند. آنان مثل چرچیل متوجه شدند که اگر دخالت نظامی انجام نگیرد، هیچ شانسی برای سرنگونی دولت شوراها توسط نیروهای داخلی وجود نخواهد داشت. سرمایه داران غربی در پایان سال 1918 گروه هایی متشکل از حدود 300000 سرباز از نیروهای خارجی در روسیه تشکیل دادند. این نیروها از کشورهای فرانسه ، بریتانیا ، ایالات متحده آمریکا ، ایتالیا ، آلمان ، لهستان ، فنلاند ، چکسلواکی ، رومانی ، ترکیه ، ژاپن و کشورهای تازه استقلال یافته منطقه بالتیک آمدند.
عزم کارگران و دهقانان روسیه برای دفاع از انقلاب خود به حدی قوی بود که نیروهای مهاجم در سالهای 1921 و 1922 مجبور به خروج از کشور شوراها شدند.
به گفته کالین مک اودی و ریچارد جونز ، در اطلس تاریخ جمعیت جهان ، کتاب پنگوئن 1978 ، در حدود 14 میلیون نفر در درگیری های مسلحانه ، قحطی و بیماری ناشی از مداخله نظامی مرده اند. این رقم بیش از دو برابر تعداد کشته شدگان در جریان هولوکاست است.
جنگ علیه کمونیسم همچنان می یابد
دوره 1922 تا 1941 تحت تاثیر دو مسئله مورد بحث بود:
• ادامه تنفر از اتحاد جماهیر شوروی ، چون سرمایه دار ها در همه کشورها آن را به عنوان بزرگترین خطر برای نظم موجود ، یعنی اقتصاد بازار معرفی کرده بودند.
• درگیری های امپریالیستی حل نشده در قالب رقابت بین سرمایه داران آلمانی و همتایان آنان در ایالات متحده ، بریتانیا و فرانسه
از 1923 به بعد آدولف هیتلر و حزب ناسیونال سوسیالیسم آلمان (حزب نازی) ، شروع به جذب سرمایه داران آلمانی کرد ، برای آنکه حمایت از جنگ برای نابودی اتحاد جماهیر شوروی را بدست بیاورد. جنگی که اجازه می داد سرمایه انحصاری آلمانی به سمت شرق گسترش یابد.
پس از به قدرت رسیدن هیتلر در سال 1933 بانکداران و صنعتگران غربی همکاری خود را با همتایان آلمانی به منظور افزایش سودآوری بیشتر و همچنین حمایت از جنگ صلیبی هیتلر علیه کمونیسم آغاز کردند. تاریخ به وضوح نشان داده است که، طبقه حاکم در غرب پس از 1918 از وجود اتحاد جماهیر شوروی به طور کامل احساس نگرانی می کرد. تهدید بالقوه و قابل توجه آلمان هیتلری به طور کلی نادیده و یا جزئی گرفته شد .
بی میلی سرمایه داران غربی و یا امتناع از دیدن این واقعیت، تضاد رشدیابنده امپریالیستهارا، در مقابل ادامه تضاد آنتاگونیستی با اتحاد جماهیر شوروی کمرنگ تر کرد. اشتیاق و سود بیشتر، سرمایه داران غربی را به تشویق هیتلر برای آغاز جنگ کشاند.
جنگ جهانی دوم به همین دلیل، در اصل ادامه جنگ و دخالت نظامی ، بوسیله نازی ها آلمانی به منظور هدف قرار دادن اتحاد جماهیر شوروی انجام گرفت.
جنگ جهانی دوم و قدرت های مسئول
سیاست قدرت های سرمایه داری غربی در تضاد کامل با تمایل استالین برای تشکیل اتحادی با غرب، به منظور پایان دادن به ماجراجوئی های نظامی آلمان قرار داشت. این دقیقا همان چیزی بود سرمایه داران حاکم در غرب به آن تمایل نداشت .
در تابستان 1939 دولت اتحاد جماهیر شوروی متوجه شد که امیدی به تشکیل اتحاد با غرب برای مبارزه با فاشیسم وجود ندارد. دولت اتحاد شوروی به منظور به عقب انداختن حمله نظامی اجتناب ناپذیر آلمانها به این کشور در پایان ماه اوت ، یک پیمان عدم تجاوز با آلمان امضا کرد.
این سرمایه داران آلمانی و دیگر کشورهای غربی بودند که دست هیتلر را برای به راه انداختن جنگ جهانی دوم باز گذاشتند. این آنها هستنند که مسئولیت ویرانیهای جنگ، از جمله هولوکاست یهودیان را بعهده دارند. اما نقش آنها به ندرت مطرح میشود زیرا بیشتر مورخان و روزنامه نگاران غربی یا رابطه بین سرمایه داری و فاشیسم را نمی شناسند ویا قصد مخفی کردن آن رادارند.
این غیر ممکن است که به این نتیجه نرسید که اتحاد سرمایه داران غربی با اتحاد جماهیر شوروی تاکتیکی بود، زیرا در غیر این صورت هرگز جنگ رخ نمی داد.
برای اثبات این امر به نقل قول ژنرال فرانسوی Beaufre توجه می کنیم که گفت: "امروز وقتی دوباره نظری به متن (تهیه شده توسط دولت استالین) را برای معاهده انگلیس و فرانسه و اتحاد شوروی می اندازیم ، این سئوال مطرح می شود که چگونه کور و ضعیف بود دستگاه دیپلماسی در نگاه به این موضوع، که امکان انعقاد معاهده را از دست بدهد. "(Andre Beaufre ، LeDrama ، Plon ،).
آنتونی ایدن، یکی از نمایندگان طبقه حاکمه انگلیس، که بتدریج متوجه شد که چه کسانی مسئول این قتل عام وحشتناک می باشند. در سخنرانی در پارلمان در سال 1945 می گوید : "آیا می تواند کسی شک کند که اگر ما در سال 1939 توافقنامه ای میان روسیه ، کشور من و ایالات متحده در یالتا را داشتیم ، هرگز جنگ فعلی رخ نمی داد.؟"
متاسفانه ، جایگزین تاریخ کتابی است که هرگز نوشته نشده است. واقعیت این است که جنگ جهانی دوم باعث مرگ زودرس حدود 60 میلیون نفر شد که حدود 25 میلیون نفر از آنان سربازان شوروی و افراد غیر نظامی بودند.
آنها بیشترین بها را برای تهاجم سرمایه داری پرداختند.
افسانه سرائی های غربی در مورد جنگ جهانی دوم ،
طی سال های گذشته در غرب افسانه سرائی بسیاری در مورد جنگ جهانی دوم، شاهد بودیم.
یکی از افسانه سرائی ها ادعا می کند که دولت اتحاد شوروی احمق بود که باور داشت پیمان با آلمان این کشور را در برابر حملات نازی ها حفاظت می کند.
«Glantz David M. » و «Janatan House » در کتاب «چگونه ارتش سرخ هیتلر را متوقف کرد» ، انتشارات دانشگاه کانزاس در سال 1995. سرهنگ Glantz ، بازنشسته ارتش آمریکا موسس و مدیر سابق دفتر مطالعات نظامی خارجی ارتش آمریکا. و جاناتان هاووس ، استاد تاریخ در کالج گوردون ، ایالات متحده آمریکا است. می نویسند:
"برنامه ریزی جنگ اتحاد جماهیر شوروی از سال 1935 ، متمرکز شده بود بر تهدیدی که از جانب آلمان نازی و ژاپن احساس می شد. برنامه ریزی استراتژیک در ماه نوامبر سال 1938 ، تحت هدایت رئیس ستاد کل ، ژنرال Shaposnikov ، هر دو را به عنوان یک تهدید واقعی در نظر گرفته اما اولویت را به سناریوی غرب.... می داد. پس از تقسیم لهستان در سال 1939 این اولویت با تجدید نظر در برنامه ریزی هیات عمومی به تهدید در حال رشد آلمان اختصاص یافت.
یکی دیگر از افسانه سرائی ها این است که اتحاد جماهیر شوروی بدون اسلحه فراهم شده توسط ایالات متحده و بریتانیا نمی توانست ارتش فاشیستی را شکست دهد.
واقعیت این است که شکست های ارتش آلمان در نبرد های مسکو (زمستان 1941-1942) ، استالینگراد (زمستان 1942-1943) و کورسک (تابستان 1943). که نقش تعیین کننده و اساسی در جنگ در اروپا داشت، چنان تجهیزاتی (که از جیپ و کامیون تشکیل می شد)، کاربردی نداشت.
Glantz و House ادعا می کنند که تحرکات ارتش سرخ در سال 1943 با کمک جیپ ها و کامیون های عرضه شده ایالات متحده افزایش یافته بود ، بدون آنها احتمالا شکست فاشیست در زمان طولانی تری انجام میگرفت. آنها می نویسند:
"اگر روس ها تنها شده بودند شاید استالین و دیگر فرماندهان ارتش سرخ 12 تا 18 ماه بیشتر زمان برای پیروزی « ورماخت » احتیاج داشتند.
در نتیجه گیری نهایی احتمالا تغییری دیده نمی شد مگر اینکه سربازان شوروی می توانستد در فرانسه سواحل دریای آتلانتیک ( « در نرماندی» جائی که متفقين جبهه دوم را باز کردند ) حضور داشته باشند.
این مردم اتحاد جماهیر شوروی بودند که فاشیست ها را شکست دادند
نیروهایی که در 22 یونی 1941 به اتحاد شوراها هجوم آوردند بالغ بر 5.1 میلیون نفر و در آن زمان از قوی ترین ماشین جنگی جهان بودند.
تا ورود متفقین به جنگ در فرانسه در ژوئن 1944 ، حدود 85 درصد از ارتش فاشیستی درگیر در جنگ با اتحاد جماهیر شوروی بودند. پس از ورود متفقین ، این رقم به 80 درصد کاهش یافت.
اکثریت قریب به اتفاق تجهیزات منهدم شده فاشیستی ناشی از ضربات ارتش سرخ بود ، نه توسط نیروهای متفقین.
ارتش سرخ نیروی مسلح شهروندان اتحاد شوروی بود. آنها اولین کسانی بودندکه حمله رعدآسای فاشیستی را در نبرد مسکو متوقف کردند.
آنها بودند که اولین شکست فاهش به ارتش بزرگ فاشیستی در نبرد استالینگراد تحمیل کردند ، و بالاخره آن بودند که با شکست ارتش آلمان در نبرد کورسک ( نبرد تانک ها ) ، آژیر آغاز شکست پی در پی ارتش فاشیستی در اروپا را به صدا در آوردند. همه این پیروزی ها تحت رهبری حزب کمونیست اتحاد شوروی انجام پذیرفت.
پشت خطوط جبهه این مردم اتحاد جماهیر شوروی بودند که به طور مداوم تحت شرایط بسیار سخت به تولید سلاح ، تجهیزات و مواد غذایی برای رفقای خود را در ارتش سرخ مشغول بودند. این شجاعت ، از خود گذشتگی و فداکاری که منجر به شکست فاشیست در اروپا شد ، همه تحت رهبری حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی انجام گرفت.
اکنون که در سالگرد به اهتراز در آوردن پرچم اتحاد جماهیر شوروی در ساختمان رایشستاگ در برلین توسط
Indiko Anteleva و Melitn Kantareia سربازان ارتش سرخ قرار داریم، ما می بینیم بدترین جنگ در تاریخ بشری به پایان رسیده است ولی با این وجود هجوم به اتحاد شوروی و جنبش کمونیستی ادامه پیداکرد.
هجوم تا آنجا پیش رفته است که با رهبری امپریالیست های آمریکائی جنگی اعلام نشده بر علیه تمام بشریت در جریان است.
ما همچنین می توانیم آنچه را که مردم اتحاد جماهیر شوروی در هر دو زمان صلح و زمان جنگ به دست آورده اند را ببینیم. این یادآوری آن است که هرگز نمی توان بر خلاقیت و قدرت طبقه کارگر پیروز شد.
ما در سالگرد ماه 9 مه 2010 ، با گرامی داشت ازجان گذشتگی های خلق شوروی، آینده را روشن و طبقه کارگر جهان را درآن پیروز مبارزه نهائی می دانیم.
بیانیه فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری به مناسبت اول ماه مه
فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری بمناسبت اول ماه مه، روز جهانی کارگران دوردهای رزمنده خود را به همه مردان و زنان کارگر و به ۹۲ میلیون عضو خود از ۱۲۶ کشور جهان اعلام میدارد.
زنان و مردان، پیر و جوان، شاغلین و بیکاران، مهاجرین و پناهندهها!، فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری آرزوی پیروزی برای مبارزات شما چه در ابعاد کوچک و چه بزرگ آن را دارد.
شرکتهای چند ملیتی، دولتهای ارتجاعی، نو- فاشیستها و نیروهای نژادپرست و همه مکانیزمهای امپریالیستی از این روز (اول ماه مه) در وحشت هستند. چرا که این روز یک سمبل همبستگی بینالمللی، و مبارزه و اتحاد طبقاتی است. اینان قدرتمندترین ابزار ما برای تقویت مبارزات برای زندگی بهتر، علیه فقر- که توسط سیستم غیرانسانی سرمایهداری ایجاد شده است- هستند.
ایجاد سندیکاهای طبقاتی، وسیع و دموکراتیک و رزمنده، فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری را تقویت خواهد کرد
با تقویت فدراسیون بعنوان یک سازمان با ریشههای تودهای و طبقاتی، با پیوندهای بینالمللی، اتحادیههای خود را تقویت مینماییم.
در تمامی کشورهای جهان، با همه اشکال مبارزه ما خواهان تامین نیازهای روزمره، حقوق کارگران، حقوق سندیکایی و اجتماعی آنان هستیم.
علت بدبختی، بیکاری، فقر- با در نظر گرفتن پیشرفتهای وسیع علمی و تکنولوزیکی- نشانگر فاسد و غیر واقعی بودن سیستم تولیدی سرمایهداری است.
ما نیروهای خود را بسیج نموده و متحدین اجتماعی خود را برای یک مبارزه وسیع علیه استثمار و بربریت سرمایهداری سازمان میدهیم.
به مناسبت اول ماه مه بار دیگر همبستگی خود را با مردم فلسطین، لیبی، سوریه، لبنان، عراق، افغانستان، یمن و تمامی خلقهایی که از حملات امپریالیستی آسیب دیده و برای حق تعیین حاکمیت خود و آینده بهتر مبارزه میکنند، اعلام کرده و به آنها درود میفرستیم.
امسال ، ۲۰۱۶، در هفدهمین کنگره فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری، نمایندگان اتحادیههای طبقاتی در کشور قهرمان افریقای جنوبی جمع خواهند شد. در روزهای ۵ تا ۸ اکتبر ۲۰۱۶، هزاران نماینده، سندیکالیستهای مبارز واقعی، از سراسر کشورهای جهان در شهر دوربان جمع خواهند شد ومسایل جهانی و منطقهای را بررسی کرده و مبادله تجربه خواهند نمود و راهبردهای دراز مدت و کوتاه مدت فدراسیون را برای ۵ سال آینده تدوین خواهند نمود.
با برگزاری این کنگره ما یک گام اساسی رو به پیش برمیداریم: برای یک جنبش طبقاتی و بینالمللی سندیکایی، «به پیش! مبارزه برای نیازهای امروزین طبقه کارگر و علیه فقر که توسط سیستم غیر انسانی سرمایهداری تحمیل شده است.»
دبیر کل
«قطعنامه سندیکاها و تشکل های مستقل کارگری» (به مناسبت اول ماه مه، دوازده اردیبهشت ۱۳۹۵)
اول ماه مه (دوازده اردیبهشت ۱۳۹۵)، روز جهانی کارگر و روز اتحاد و همبستگی بین المللی کارگران، برای بیان خواست ها و مطالبات این طبقه، جهت بهبود شرایط کار و زندگی و رهایی از ستم و نابرابری اقتصادی و طبقاتی است. اول ماه مه همچنین روز فریاد مشترک تمامی کارگران در سرتاسر گیتی علیه بیداد و بهره کشی سرمایه است.
در چنین روزی، کارگران در سرتاسر دنیا از جمله به مقابله با سیاست های ضدکارگری و نئولیبرالیستی سرمایه داری جهانی و فرمول های خانمان برانداز آن برمی خیزند و نارضایتی و اعتراض خود را نسبت به این سیاست ها اعلام می کنند. در روز جهانی کارگر، بیش از هر زمان دیگری لزوم اتحاد و همبستگی طبقاتی کارگران احساس می شود و به ضرورتی حیاتی و اجتناب ناپذیر تبدیل می گردد.
کارگران ایران، امسال نیز در شرایطی به استقبال اول ماه مه، روز جهانی کارگر می روند که گرانی افسار گسیخته و فزاینده دیگر رمقی برای کارگران باقی نگذاشته است. سرمایه داری در ایران، درهماهنگی با سرمایه بحران زده جهانی و نهادهای مالی و واسطه ای آن، همچون “سازمان تجارت جهانی”، “صندوق بین المللی پول” و “بانک جهانی”، در جهت تامین شرایط مطلوب برای انباشت و سود آوری سرمایه، کارگران را به شدیدترین شکل ممکن استثمار می کند و به بیکاری، فقر و فلاکت میکشاند. سفره کارگران امروزه بیش از هر زمان دیگر خالی است و آنان مجبورند برای سیر کردن خود و فرزندانشان به هر دری بزنند و ساعت ها کار اضافی را به جان بخرند. سرمایه همچنین همه ی تلاش خود را به کار می برد تا حتی المقدور بار بحران های دامن گیر و کمرشکن خود را در سرتاسر گیتی بر دوش ما کارگران بگذارد؛ تعیین حداقل دستمزد ۸۱۲ هزار تومانی در سال ۹۵ توسط “شورای عالی کار” که تا ۴ برابر زیر خط فقر و در واقع به منزله تحمیل مرگ تدریجی بر خیلِ عظیمی از کارگران است؛ وعدم پرداخت به موقع دستمزدها در ابعادی فراگیر و گسترده؛ نهادینه کردن شرکت های پیمانکاری و واسطه ای در بخش های وسیعی از مراکز کار و تولید و صنایع بزرگ و متوسط دولتی و غیردولتی و در همین رابطه نابودی کامل امنیت شغلی اکثریت قریب به اتفاق کارگران با رواج قراردادهای موقت و سفید امضا، به تعطیلی کشاندن بسیاری از کارخانه ها، کارگاه ها و معادن کشور همراه با اخراج و بیکارسازی های گسترده کارگران عمدتا به دلیل زیاده خواهی ها و حرص و ولع پایان ناپذیر صاحبان سرمایه، رشد فزاینده حوادث کار و در واقع تبدیل مراکز کار و تولید به قتلگاه کارگران، غارت مضاعف دسترنج کارگران از راه های مختلف از جمله قطع سوبسید کالاهای اساسی مانند نان، آب، برق، گاز و …، چپاول صندوق تامین اجتماعی و بازنشستگی و ناکارآمدی این صندوق ها در قبال کارگران … و موارد متنوع و بیشتری از این دست، تنها نمونه هایی از این تهاجم لجام گسیخته و طبقاتی و وضعیت اسفناک ما کارگران را به نمایش می گذارند.
به این سیاهه البته باید تبعیض جنسیتی و ستم و استثمار مضاعف نسبت به زنان و کارگران مهاجر، بی کاری جوانان و گسترش کار کودکان، فقدان آزادی های دموکراتیک و سیاسی و امنیتی کردن هر شکلی از اعتراض و حق طلبی کارگران که برای پیگیری خواست ها و مطالبات این طبقه صورت می گیرد، ممنوعیت ایجاد تشکل های مستقل کارگران و یورش به معدود تشکل های کارگری موجود، احضارهای مکرر کارگران و فعالان کارگری و تهدید، دستگیری و زندانی کردن آنان به بهانه های مضحک و نخ نمایی چون “اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت ملی” و … امثال آن را نیز اضافه نمود.عوامل سرمایه به ویژه در یکی ـ دو ساله اخیر شمشیر را از رو بسته و همه هم و غم خود را بکار گرفته اند تا هر خواست و مطالبه کارگری و هر اعتراض حق طلبانه ای را که از سوی کارگران برپا می شود با توسل به زور و تهدید و دستگیری و زندان پاسخ گویند و فعالین آن را به بند کشیده، به کنج زندان ها بفرستد.
بدون شک ما کارگران در مقابل چنین وضعیت بغایت غیر انسانی و گسترش روزافزون فقر و سیه روزی در جامعه سکوت نمی کنیم و اجازه نخواهیم داد که بیش از این حق حیات و هستی مان را به نابودی بکشند. ما کارگران تولید کنندگان اصلی رفاه و ثروت در جامعه هستیم و برخورداری از یک زندگی انسانی، مطابق با بالاترین استانداردهای حیات بشری را حق مسلم خود می دانیم و برای تحقق آن تمامی موانع پیش روی را با برپایی تشکل های مستقل از دولت و کارفرما و با اتکا به قدرت همبستگی و اتحاد کارگری و طبقاتی مان از سر راه بر خواهیم داشت. ما کارگران اجازه نخواهیم داد که همچون گذشته توافق های سرمایه داری جهانی و داخلی برای بهره کشی از نیروی کار ارزان و غارت دسترنج و حاصل ما کارگران، قرین موفقیت گردد و ما را همچنان در فرودستی باقی بگذارد.
در این راستا، ما سندیکاها و تشکلهای امضا کننده زیر، متحد و یکصدا مطالبات و نقطه نظرات خود را بدین شرح اعلام می داریم:
۱ــ در حالی که خط فقر سه و نیم میلیون تومان در ماه است، تعیین حداقل دستمزد اعلام شده از سوی “شورای عالی کار” (۸۱۲ هزار تومان) در واقع به منزله تحمیل فلاکت بیش تر به کارگران و خانواده های آنان می باشد. ما همچنین، عملکرد این “شورا” که در طول سالیان گذشته همواره در راستای منافع کارفرمایان و صاحبان سرمایه و بر ضد کارگران بوده است را محکوم می کنیم. ما کارگران اعتقاد داریم که تعیین دستمزدهای عادلانه تنها از طریق نمایندگان واقعی کارگران در تشکل های مستقل کارگری و با پشتوانه وسیع توده کارگران امکان پذیر خواهد بود.
۲- دستمزدهای پرداخت نشده و معوقه کارگران باید فوراً و بی هیچ عذر و بهانه ای پرداخت شوند وعدم پرداخت آن ها میبایست به مثابه جرم قابل تعقیب، مورد پیگرد قضائی قرار گیرد. ما کارگران خواهان پرداخت فوری و بدون قید و شرط دستمزدهای معوقه کارگران و خسارت های ناشی از آن هستیم.
۳- قراردادهای موقت و سفید امضای کار، فقدان امنیت شغلی و وجود شرکت های پیمانکاری و واسطه ای؛ حوادث، بیماری ها و سوانح مرگبار ناشی از فقدان ایمنی و بهداشت کار، به ویژه در بخش های ترابری، معادن و ساختمان سازی،همواره از معضلات و مشکلات توان فرسای کارگران در کشور بوده است. ما کارگران ضمن اعتراض به چنین وضعیت ناگواری، خواهان برچیده شدن قراردادهای موقت و سفید امضا، حذف شرکت های پیمانکاری و واسطه ای، قرار گرفتن کلیه کارگران شاغل از کارگاههای کوچک گرفته تا کارگران مناطق آزاد، تحت پوشش کامل قانون کار و اجرای فوری بیمه کارگران ساختمانی و در یک کلام پایان دادن به شرایط سخت و زجرآور کار در مراکز و محیط های کار و تولید هستیم.
۴- ما کارگران به ویژه درشرایط تورم و گرانی روزافزون کالاهای اساسی درجامعه، اِعمال برخی سیاست های معروف به ریاضت اقتصادی همچون رها سازی قیمت ها و حذف سوبسیدها، اخراج و بیکار سازی کارگران با بهانه ها و ترفندهایی چون تعدیل نیرو و خصوصی سازی، مقررات زدایی از حقوق کار و نابودسازی برخی از دستاوردهای چند ده ساله حقوق کارگری و تعرض ضد کارگری به قانون کار و … را محکوم نموده و خواهان پایان بخشیدن به این قبیل سیاست های اسارت آور و ضد عدالت اجتماعی هستیم.
۵- ما خواهان برخورداری تمامی بازنشستگان از یک زندگی مرفه و رفع هرگونه تبعیض و نابرابری در پرداخت مستمری و حقوق و مزایای این بخش از کارگران می باشیم. ما کارگران همچنین خواهان بیمه ی درمان رایگان هستیم.
۶- اخراج و بیکارسازی کارگران به هر بهانه ای باید متوقف گردد و تمامی کسانی که بیکار شده و یا به سن اشتغال رسیده اند می بایست تا زمان اشتغال به کار از بیمه بیکاری مکفی، متناسب با استانداردهای امروزی جوامع بشری برخوردار شوند.
۷ـ ما کارگران خواهان برابری کامل حقوق زنان و مردان در تمامی شئونات زندگی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و خانوادگی و محو کلیه قوانین تبعیض آمیز علیه آنان می باشیم.
۸- بیمه های تأمین اجتماعی اگر قرار باشد که به نحو مطلوبی از آن استفاده شود می بایست که به دست نمایندگان منتخب و واقعی خود کارگران و مردم زحمتکش جامعه اداره شود. ما کارگران خواهان برخورداری همه آحاد کارگر و زحمتکش جامعه از امکانات و مزایای بیمه های تأمین اجتماعی هستیم.
۹- ما کارگران سرکوب و کارشکنی و عدم به رسمیت شناختن حقوق سندیکاهای کارگری و تشکل های مستقل کارگری را محکوم کرده و خواستار تشکیل سندیکاها و تشکل های مستقل کارگری و رعایت حقوق بنیادین کار، به ویژه مقاوله نامه های ۸۷ و ۹۸سازمان بین الملی کار دایر بر “آزادی ایجاد تشکل های مستقل” و “عقد قراردادهای دستجمعی” هستیم. و دادخواهی و شکایت کارگران را در این باره به نهادها و سازمان های بین الملی حق مسلم تمامی کارگران می دانیم.
۱۰- برخورداری از حق ایجاد تشکل های مستقل کارگری و حق اعتراض، اعتصاب، تجمع، تحصن، راهپیمایی و حق آزادی بیان و نشر … امروزه جزء حقوق اولیه و انکارناپذیر کارگران و همه ی آحاد مردم در سرتاسر دنیاست. ما کارگران خواهان برخورداری از تمامی این حقوق و مطالبات بوده و آن ها را در ردیف حقوق مسلم و خدشه ناپذیر خود می دانیم.
۱۱- ما خواهان پایان دادن به برخوردهای امنیتی و قطع فوری و بدون قید و شرط هر گونه اعمال فشار، پرونده سازی و صدور احکام قضایی علیه کارگران و فعالان کارگری، مدنی و اجتماعی و به طور مشخص منع تعقیب، تهدید، احضارهای مکرر، بازداشت و زندانی کردن این کارگران و فعالین از جمله اعضای سندیکای کارگران شرکت واحد، سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه، سندیکای کارگران ساختمانی و نقاش استان البرز،کارگران معادن بافق، دورود، خاتون آباد و کارگران پتروشیمی و عسلویه و … تحت عناوین و بهانه هایی چون «تبلیغ علیه نظام»، «اقدام علیه امنیت ملی»، «تجمع به قصد تبانی» و … می باشیم. ما همچنین خواهان آزادی فوری و بدون قید و شرط همه کارگران، فعالان کارگری و معلمان زندانی از جمله بهنام ابراهیم زاده، محمد جراحی، جعفر عظیم زاده، رسول بداغی، اسماعیل عبدی، محمود بهشتی لنگرودی، علی اکبر باغانی وفرزاد مرادی نیا و منع تعقیب و لغو احکام صادره علیه ابراهیم مددی، رضا شهابی، داود رضوی، واله زمانی،علی نجاتی، محمود صالحی، عثمان اسماعیلی، جمال میناشیری، هادی تنومند، قاسم و ابراهیم مصطفی پور و محمد کریمی ، جلیل محمدی و دیگر کارگران هستیم.
۱۲- ما کارگران، نه تنها تشکل های دست ساز و همسو با دولت و کارفرما همچون خانه کارگر، شوراهای اسلامی کار و انجمن های صنفی را نمایندگان واقعی کارگران ایران نمی دانیم بلکه به رسمیت شناختن این تشکل ها همچون خانه کارگر (شوراهای اسلامی کار) در WFTU و تلاش برای عضو کردن تشکل غیر کارگری موسوم به “مجمع عالی نمایندگان کارگران ایران”، در ITUC را محکوم نموده و به عضویت در آوردن این قبیل تشکل های دست ساز و فرمایشی در این نهادها را به منزله باز کردن راه برای سرکوب هر چه بیشتر سندیکاها و تشکل های مستقل کارگری در ایران محسوب می کنیم.
۱۳- پدیده کار کودک به شکل غیر قابل تصوری در حال افزایش و گسترش است. کار کودکان باید ممنوع اعلام گردد و هر طرحی برای رسمیت بخشیدن به این پدیده نامیمون، تحت هرعنوان و بهانه ای می بایست ملغا شده و محکوم گردد. همه ی کودکان مطابق منشور بین المللی حقوق کودک باید جدا ازموقعیت اقتصادی و اجتماعی والدین و نوع جنسیت و وابستگی های ملی، نژادی، مذهبی و … از امکانات تحصیلی و آموزشی، رفاهی و بهداشتی رایگان و برابر برخوردار باشند.
۱۴- ما خواهان رفع هر گونه تبعیض و بی عدالتی نسبت به کارگران مهاجر به ویژه کارگران افغان در ایران و نیز سایر کارگران مهاجر در سراسر جهان می باشیم.
۱۵- ما به همراه عموم کارگران ایران و جهان سیاست های جنگ افروزانه و تجاوز کارانه علیه کشورها را محکوم کرده و خواهان برقراری صلح و امنیت در منطقه و جهان و دفاع از منافع عمومی و آزادی و رفاه و پیشرفت مردم ایران و منطقه و جهان هستیم.
۱۶- همه کارگران، معلمان و پرستاران که به خاطر احقاق حقوق و مطالبات خود از کار اخراج یا بازداشت و یا زندانی شده اند باید بدون قید و شرط و با احراز شرایط قبلی کار، همراه با خسارت ایام اخراج و زندان به کار سابق خود باز گردند.
۱۷-اول ماه مه، روز جهانی کارگر باید تعطیل رسمی اعلام شده و در تقویم رسمی کشور گنجانده شود. ما خواهان لغو هرگونه محدودیت در برگزاری مراسم این روز جهانی هستیم.
کارگر متفرق هیچ چیز، کارگر متحد همه چیز!
کارگران جهان متحد شوید!
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه
سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه
سندیکای کارگران ساختمانی و نقاش استان البرز
کمیته پیگیری ایجاد تشکل های کارگری
کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری
اردیبهشت ۱۳۹۵
به مناسبت روز جهانی کارگر
از زمان آغاز بحران گسترده سرمایه داری،بیش از ۶۱ میلیون کار از بین رفته است
اعلامیهٔ کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران، بهمناسبت اولِ ماه مه: پیکار سازمان یافته، متحد و سراسری کارگران و زحمتکشان، بر ضد ظلم، بیعدالتی، سرکوب، و نقض حقوق صنفی شان راهکار اساسی مبارزه در راه دست یابی به حقوق، آزادی های دمکراتیک و طرد رژیم استبدادی حاکم
کارگران و زحمتکشان مبارز!
کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران، فرارسیدن اول ماه مه (۱۱ اردیبهشت ماه)، روز جهانی کارگر را به شما تبریک می گوید. روز اول ماه مه مه، روز گرامیداشت نبرد تاریخی طبقه کارگر و تجدید عهد با آرمان های والای پایان دادن به بی عدالتی، محرومیت و ادامه بهره کشی کار از سوی سرمایه است. ۱۳۰ سال پیش، روز چهارم ماه مه ۱۸۸۶، کارگران نساجی کارخانه «هی مارکت»، در شیکاگو، در اعتراض به شرایط دشوار کار و برای کاهش ساعات کار به هشت ساعت در روز، دست به اعتصاب و راه پیمایی زدند که سرانجام با یورش سرکوبگرانه پلیس شیکاگو رو به رو شد. سه سال پس از این نبرد قهرمانانهٔ کارگران شیکاگو، شرکت کنندگان در کنگرهٔ انترناسیونال دوم، روز اول ماه مه را،به پاس خاطرهٔ ماندگار کارگران جان باخته در نبرد شیکاگو، روز جهانی کارگر اعلام کردند.
اعلامیۀ کمیته مرکزی به صورت پی.د.اف
کارگران جهان امسال در شرایطی به استقبال روز جهانیِ کارگر میروند که ادامه سیاستهای مخرب نولیبرالی،از سوی حکومت های کشورهای پیشرفتهٔ سرمایه داری به بحران فزایندهٔ بیکاری و فقر صدها میلیون انسان زحمتکش در پهنهٔ جهان منجر شده است. بر اساس آخرین گزارش منتشر شده از سوی «سازمان بین المللی کار» (آی.ال.او)، که در ۲۸ دی ماه ۱۳۹۴ (۱۸ ژانویه ۲۰۱۶)، در ژنو، منتشر شد آمار بیکاری در جهان، در انتهای سال ۲۰۱۵، رقمی بالغ بر ۱۹۷ میلیون نفر است. بر اساس همین گزارش شمار بیکاران جهان در سال ۲۰۱۶ رشد یافته و به ۱۹۹ میلیون نفر، و در سال ۲۰۱۷ از مرز ۲۰۰ میلیون نفر خواهد گذشت و تا سال ۲۰۱۹ به ۲۱۲ میلیون نفر خواهد رسید. نکته توجه برانگیز دیگر اینکه به گزارش «سازمان بین المللی کار» از زمان آغاز بحران گسترده سرمایه داری،بیش از ۶۱ میلیون کار از بین رفته است. این گزارش با احتساب نیروهایی که در ۵ سال آینده به بازار کار وارد خواهند شد معتقد است که تا سال ۲۰۱۹ به ۲۸۰ میلیون فرصت شغلی جدید نیاز است. سرمایهداری جهانی درحالیکه برای رهایی از چنگال بحران عمیق و همهجانبهٔ اقتصادیاش در دههٔ اخیر، هزاران میلیارد دلار داراییهای ملی در کشورهای مختلف را به سیستم بانکی و انحصارهای بزرگ سرازیر کرده است، با اینهمه، در قبال کارگران سیاستهای ریاضتکشی سختگیرانهاش را ادامه می دهد. حقوق و آزادیهای دموکراتیک طبقهٔ کارگر و زحمتکشان جهان بیشازپیش در معرض تهاجم سرمایهٔ انحصاری و سیاستهای مخرب و ضدانسانی و رها از هر قید و بند سرمایه برای استثمار خشن تودههای محروم قرار گرفته است.
جهان ما در سال های اخیر همچنین شاهد اعمال سیاستهای نواستعماری خشن سرمایه داری جهانی، بهقصد کنترل بازارها و منابع طبیعی کشورهای مناطق مختلف بوده است، که در نتیجه به جنگهای محلی و تقویت و رشد فزایندهٔ نیروهای افراطی - بهویژه در منطقهٔ خاورمیانه و آفریقا- و فاجعهٔ عظیم کشتار مردم بیگناه و تخریب فرهنگ و تاریخ منطقه، منجر شده است. سرازیر شدن سیل میلیون ها مهاجر به کشورهای اروپایی که از جنگ های ساخته و پرداخته امپریالیسم و ارتجاع، در منطقه خاورمیانه، به خصوص در سوریه، عراق، لیبی و افغانستان می گریزند و صحنه های دلخراش جان باختن هزاران انسان بیگناه در دریا مدیترانه و در مسیر رسیدن به مرزهای کشورهای اروپایی، و سپس عملکرد خشن و غیر انسانی برخی از این کشورهای اروپایی، در بستن مرزهای خود بر روی این پناهجویان، نمونهٔ روشنی از فاجعه ادامهٔ حاکمیت سرمایه انحصاری است. در کنار این فاجعهٔ عظیم انسانی رشد نیروهای جنایتکاری همچون داعش و متحدان آن در برخی از کشورهای آفریقایی- بر بنیانهای نظری “اسلام سیاسی” و یاریرسانیهای نیروهای تاریکاندیش و ضدمردمیای از ایران و عربستان گرفته تا پاکستان- نتیجهٔ مستقیم سیاستهای مخرب و ضدانسانیای است که امپریالیسم در دهههای اخیر در منطقهٔ ما و دیگر کشورهای جهان به پیش برده است. در مقابل این تهاجم خشن سرمایهٔ انحصاری، طبقهٔ کارگر در کشورهای گوناگون جهان، در صف نخست پیکار برای “جهانی بهتر”، و رودررویی با سیاستهایی بوده است که سرنوشت بشر را با مخاطراتی جدی روبهرو کردهاست.
کارگران و زحمتکشان میهن!
با فرا رسیدن ۱۱ اردیبهشت ماه ۱۳۹۵، نزدیک به سه سال از روی کار آمدن دولت حسن روحانی می گذرد. اجرا کردن همان سیاست های کلان اقتصادی دولت فاسد و ضد مردمی احمدی نژاد بوسیلهٔ دولت روحانی ثمره اش ادامهٔ بحران اقتصادی و تشدید فقر و محرومیت طبقهٔ کارگر ایران و دیگر قشرهای زحمتکش جامعه بوده است. دولت «تدبیر و امید» همچنین مصمم است که طرح خصوصی سازی کامل سیستم بهداشت و درمان و آموزش و پرورش را در نقض صریح قانون اساسی خود رژیم به انجام برساند.
ابوالقاسم فیروزآبادی، قائممقام وزیر رفاه، در ادعایی که از سوی کارشناسان اقتصادی نادرست خوانده شد، در اردیبهشت ماه ۹۴، ادعا کرد که هیچ نقشهیی از فقر در ایران وجود ندارد، اما ۱۲ میلیون نفر نیازمند هستند. حسین راغفر، از کارشناسان اقتصادی، در مصاحبه یی با روزنامه شرق، در واکنش به سخنان او، گفت: «اتفاقاً نقشه فقر وجود دارد اما هیچ برنامه خاصی از سوی دولت برای ریشهکن کردن فقر وجود ندارد.» به گفتهٔ راغفر، ۱۲ میلیون نیازمند شناسایی شده از سوی وزارت رفاه، تنها افراد تحت پوشش کمیتهٔ امداد و سازمان بهزیستی اند و آنانی که در این دو نهاد پرونده ندارند، در آمارها لحاظ نشدهاند. راغفر در ادامهٔ همین گفتوگو با روزنامه شرق، عنوان می کند که روند شاخصها از بهبود وضعیت اقتصادی ایران نشانی ندارد، و اگر دولت برای فقرایی که تعدادشان به ۴۰ درصد کشور جمعیت رسیده، برنامهای نداشته باشد، آمارشان از این هم بیشتر خواهد شد.
برخلاف همه دروغهای سران رژیم، ازجمله علی خامنهای، سیاستهای مخرب و ضدملی حاکمیت در دههٔ گذشته، نهتنها ایران را در رکود اقتصادی ای بیسابقه فرو برده است، بلکه به تورم، بیکاری میلیونی- خصوصاً در میان جوانان کشور - و ورشکستگی واحدهای تولیدی منجر شده است. بر اساس گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی در خرداد ماه ۱۳۹۴ «طبق آمار و مستندات مرکز آمار ایران در سال گذشته، نرخ بیکاری جوانان ۱۵ تا ۲۴ ساله کشور برابر با ۹/ ۲۲ درصد و نرخ بیکاری جوانان ۱۵ تا ۲۹ ساله نیز معادل ۲ / ۲۰درصد است که این میزان بیش از ۲ برابر نرخ رسمی بیکاری عمومی کشور و نشان دهنده ادامه بحران بیکاری جوانان است. این در حالی است که ورود سالیانه حدود یک و نیم میلیون نفر به دانشگاه ها و خروج آنها در یک دوره ۲ تا ۴ ساله به امید یافتن شغل از دانشگاه، مسئله ای است که به دلیل فراهم نبودن زمینه های اشتغال کارجویان جوان در حال حاضر به عنوان یکی از مهم ترین چالش های کشور شناخته می شود.»
کارگران و زحمتکشان مبارز!
نزدیک به سه سال از روی کار آمدنِ دولت حسن روحانی میگذرد. دولت “تدبیر و امید” در سه سال گذشته نهتنها هیچ گام اساسی و مثبتی در راه تحقق حقوق کارگران و زحمتکشان برنداشته است، بلکه وضعیت زحمتکشان میهن ما، در عرصههای متفاوت، با دشواریهایی تازه روبهرو شده است. با وجود امضای توافقنامه (برجام) با آمریکا و کشورهای اروپایی،- که بر اساس آن بخشی از تحریم های اقتصادی از ایران برداشته شده است - هنوز هیچ نشانی از بهبود وضع اقتصادی و یا توجه دولت و حاکمیت جمهوری اسلامی به وضعیت وخیم مردم محروم و خصوصاً کارگران و زحمتکشان به چشم نمی خورد. تصمیم شورای عالی کار به تعیین دستمزد غیر عادلانهٔ ماهیانه ۸۱۱ هزار تومان برای سال ۱۳۹۵ را می توان گام هدفمند دولت در جهت آزاد سازی دستمزد ها در دوران «پسابرجام» ارزیابی کرد. حداقل دستمزدی که در سال ۱۳۹۵ بابت انجام یک ماه کار به هر کارگر باید پرداخت شود، مبلغی در حدود ۸۱۱ هزار و ۶۸۰ تومان خواهد بود. در مورد دیگر مزایای کارگران نیزشورای عالی کار هیچ تغییری نسبت به مصوبه سال گذشته انجام نداد و مزایایی مانند حق بُن و پایهٔ سنواتی کارگران به همان ترتیب قبل مبالغ ۱۱۰ هزار تومان و ۳۰ هزار تومان در ماه باقی خواهد ماند.
آغاز “فاز دوم هدفمند کردن یارانهها” از سوی دولت روحانی، بیتوجهی به خواست زحمتکشان در تعیینِ حداقل دستمزدها و افزایش آن بر اساس نرخ تورم است. سرکوب اعتراضهای کارگری که در ماههای اخیر اوج تازهای یافته است، تشدید فشار بر فعالان کارگری، و جلوگیری از برپایی تشکلهای صنفی کارگران، بخشی از کارنامهٔ دولت “تدبیر و امید” ولایتفقیه است که با مهندسی انتخابات سال ۱۳۹۲ بر سر کار آمد. در حال حاضر ده ها فعال و رهبر تشکل های کارگری قانونی، در کشور، بر اساس حکم های طولانی مدت قضایی، در زندان های رژیم به سر می برند.
مردم ما، در ماه های پایانی سال ۹۴، کارزار گسترده تبلیغاتی رژیم ولایت فقیه برای «شرکت همه» حتی «مخالفان نظام»در انتخابات مجلس شورای اسلامی دهم و انتخابات مجلس خبرگان رهبری را شاهد بودند. بر خلاف همه تبلیغاتی از سوی سران رژیم و اصلاح طلبان حکومتی شد،(اصلاح طلبانی که با سیاست «اعتماد سازی» با حاکمیت ارتجاع به میدان انتخاباتی آمده بودند)، اکثریت گسترده مردم و خصوصا کارگران و زحمتکشان با شرکت نکردن در انتخابات و یا رای دادن بر ضد نامزدهای منتسب به حاکمیت، انزجار خود را از حاکمان کنونی و ادامه وضعیت وخیم کشور اعلام کردند. واقعیت این است که، بحران سیاسی-اقتصادی رژیم ولایت فقیه به رغم همه تلاش های سران برای رفع و رجوع آن، نه تنها کاهش نیافته است بلکه با رشد نارضایتی توده ها، رو به گسترش است.
رشد اعتراض های کارگری، در سراسر کشور، نسبت به بسته شدن واحد های تولیدی، نسبت به پرداخت نشدن دستمزدهای به تعویق افتاده، نسبت به افزایش چشمگیر قرار دادهای موقت و همچنین تلاش های بی وقفه رژیم برای تغییر دادن قانون کار به ضد منافع کارگران،نمونه های روشنی از پیکار فزاینده طبقه کارگر ایران در مقابله با رژیم سرمایه داری حاکم بر ایران است. حزب ما سال هاست که بر این نکته مهم تاکید داشته که حاکمیت جمهوری اسلامی و دولت های برگماردهٔ آن، نمایندگان کلان سرمایه داری تجاری و سرمایه داری بوروکراتیک ایران هستند، و از این روی منافع آن ها در تضادی آشتی ناپذیر با منافع طبقه کارگران و دیگر زحمتکشان میهن قرار دارد. بر این اساس، مبارزه برای دستیابی به خواست های صنفی طبقه کارگر و بهبود وضعیت معیشتی آنان در پیوندی جدایی ناپذیر با مبارزهٔ طبقاتی در جامعه ما قرار دارد. بنابراین گسترش مبارزه برای برای برپایی سندیکاهای مستقل کارگری و سازمان دهی مبارزات پراکنده ولی رشد یابندهٔ طبقه کارگر در سراسر کشور، گام مهمی در راه به چالش کشیدن سیاست های حاکمیت کنونی و گام گذاشتن در راه دستیابی به حقوق کارگران و زحمتکشان است.
کارگران و زحمتکشان!
حزب تودهٔ ایران، حزب طبقه کارگر ایران، بار دیگر فرا رسیدن اول ماه مه را از صمیم قلب به شما تبریک می گوید، و همچنان که تاریخ ۷۵ سالهٔ این کهن ترین حزب تاریخ معاصر میهن ما نشان داده است، همچنان پیگیر و خلل ناپذیر در کنار شما در راه تحقق آرمان های انسانی، عدالت اجتماعی، و پایان دادن به ستم طبقاتی و استثمار، به پیکار خود ادامه می دهد.
بیایید امسال تظاهرات اول ماه مه را به همایش پرشکوه طبقهٔ کارگر ایران و زحمتکشان برای اعتراض به ادامهٔ سیاست های ضد کارگری حاکمیت و دولت آن و در جهت تحقق خواست های مهمی چون: اجرای مقاوله نامه های پایه ای سازمان جهانی کار، بویژه مقاوله نامه های ۸۷ و ۹۸ در مورد آزادی های سندیکایی و حق کارگران برای تشکل و برپایی سندیکاهای مستقل کارگری تبدیل کنیم. تنها با مبارزهٔ مشترک، منسجم، و سراسری است که می توان حاکمیت استبدادی ولایت فقیه را به عقب نشینی و تن دادن به خواست های زحمتکشان وادار کرد.
فرخنده باد روز اول ماه مه، روز جهانی کارگر!
آزادی برای همه زندانیان سیاسی-عقیدتی و فعالان کارگری در بند!
دست در دست هم در راه برپایی جبهه واحد ضد دیکتاتوری و طرد رژیم ولایت فقیه!
کمیته مرکزی حزب تودهٔ ایران
۶ اردیبهشت ماه ۱۳۹۵
یوری گاگارین، اولین انسانی که به فضای کیهانی پرواز کرد: ویدئوهای آرشیو
روز فضانوردی هر سال 12 آوریل برگزار می شود. در این ویدئوهایی آرشیو ما ببینید که چگونه یوری گاگارین 55 سال قبل یعنی 1961 میلادی در این روز اولین پرواز انسان به فضای کیهانی در طول تاریخ بشریت را انجام داد.
یوری گاگارین به عنوان اولین انسان درست 55 سال قبل، 12 اوریل سال 1961 میلادی عازم مدار زمین شد.
حمایت کلینتون از کودتا علیه مصدق و سیاست آمریکا در تغییر نظام دیگر کشورها
نامزد دموکراتها برای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا از سیاست این کشور در تغییر نظام در سایر کشورهااز جمله کودتا علیه دولت مصدق در ایران حمایت کرد.
روزنامه صهیونیستی هاآرتص در خبری نوشت که هیلاری کلینتون نامزد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا از سیاست واشنگتن در زمینه تغییر رژیم در دیگر کشورها دفاع کرد.
هیلاری کلینتون در مصاحبه با شبکه تلویزیونی ام اس ان بی سی در پاسخ به سئوالی مبنی بر این که آمریکا سابقه طولانی در سرنگونی دولت ها از جمله کودتا علیه مصدق در ایران، اربنز در گواتمالا، پاتریس لومومبا در کنگو، سالوادور آلنده در شیلی و سرنگونی توریخو داشته است، پاسخ داد: هر چند سیاست تغییر رژیم، به طور کلی سیاست خوبی نیست، اما بستگی به شرایط دارد. همیشه یک سری بازی های تاریخی وجود داردکه شما می توانید در آن بازی ایفای نقش کنید. به عنوان مثال اگر کسی می توانست آدولف هیتلر را قبل از این که او در آلمان به قدرت برسد به قتل می رساند، این کار خوبی بود یا نه؟ من فکر می کنم اغلب کسانی که شما از آنها نام بردید، سابقه خوبی نداشته اند.
در یادبود سالروز فاجعه حلبچه؛
حلبچه قربانی نسل کشی رژیم دیکتاتوری صدام حسین
25 اسفند سالروز بمب باران حلبچه است؛ نام حلبچه که می آید یکی ازغم انگیزترین ودردناک ترین برهه های جنگ تحمیلی و جنایات تلخ وهولناک رژیم صدام حسین علیه بشریت به یادمان می آید و خاطرمان هرچه بیشتر مکدر می شود و ذهنمان را می ساید.
شاید باید گفت مرگ مردمان کردحلبچه با طعم خردل (ایپریت) با چاشنی تاول زای گاز اعصاب تابون وسارین وبوی مرگ آور سیانوژن؛ تراژدی تلخ غیرمنتظره ای بود که پس از جنگ جهانی دوم رخ داد وهنوز هم پس از سال ها آثار و تبعات آن باقی است.
صدام حسین بارها در طول 8 سال جنگ تحمیلی از سلاح های ضدانسانی شیمیایی و کشتار جمعی علیه ایران استفاده کرد ورکورد جدیدی را پس از جنگ جهانی دوم در کارنامه خود به ثبت رساند.
ابعاد جنایت جنگی رژیم صدام علیه بشریت در حلبچه آن چنان گسترده بود که با وجود سکوت رسانه ای غرب، موقعیت بینالمللی عراق وحامیان غربی و عربی وی را بسیار تضعیف کرد.
شهر حلبچه ساعت 14بیست وپنجم اسفند 66 توسط 50 فروند میراژ بمب افکن و هواپیمای سوپراتاندارد فرانسوی رژیم صدام بمباران شد.
درآن روز بمب افکن هایی که هرکدام چهار بمب شیمیایی 500 کیلویی را حمل می کردند در مانوری عظیم مردم بی گناه حلبچه را مورد حمله قرار دادند.
رژیم صدام از گاز های مختلفی از جمله خردل (ایپریت)، اعصاب (تابون، سارین یا سومان)، VX و سیانوژن برای بمباران شیمیایی خود استفاده کرد و بعدها گفته شد که این گازها توسط کشورهای غربی تامین می شده است.
بعد از این فاجعه جهانی، سرلشکر وفیق سامرایی، رئیس پیشین استخبارات نظامی عراق درافشاگری عجیبی گفت که حملات گسترده شیمیایی به دستورمستقیم صدام به دلیل یاس وناامیدی وی در پیروزی رزمندگان در مناطق بندیخان وحلبچه و مناطق اطراف آن ونیز همراهی مردمان کرد آن مناطق به آنها بوده است.
اوگفته بود که به دستور صدام حسین حملات شیمیایی توسط 50 خلبان رژیم که آگاهی کامل از این سلاح ها داشته اند انجام شده است.
با حملات شیمیایی رژیم صدام به حلبچه؛ بیش از 183 هزار کُرد عراقی کشته شدند و حال آنکه در آن زمان هیچ یک از کشورهای عربی، کویت وترکیه که دارای قدرت بودند موضع گیری روشنی به فاجعه نسل کشی رژیم صدام نکردند.
در آن زمان صدام حسین در تصمیمی عجیب تر از بمباران شیمیایی، حلبچه را به گور دسته جمعی تبدیل کرد و از انتقال مردمانش به مکان دیگری امتناع ورزید.
شواهد و قرائن گویای آن است که از منظر حقوق بین المللی؛ بمباران شیمیایی حلبچه نقض آشکار پروتکل 17 ژوئن 1925 در محکومیت کاربرد سلاح های شیمیایی،اسناد کنفرانس صلح لایحه 1899 و1907، ماده 6 اساسنامه دادگاه نورنبرگ 1964، ماده 5 عهدنامه واشنگتن 1922، ماده 3 اعلامیه جهانی حقوق بشر1948وکنفرانس منع کاربرد از سلاح های شیمیایی (پروتکل منع استفاده از سلاح شیمیایی 1929 و کنوانسیون چهارم ژنو 1949) بود.
گفته شده است که در مجموع 207 شرکت اروپایی از جمله هلند، آلمان و فرانسه به رژیم صدام سلاح و کشتار جمعی فروخته اند.
بعدها دادگاهه بین المللی لاهه در کش و قوسی جنایات بمباران های شیمیایی صدام حسین را نسل کشی علیه بشریت اعلام کرد و به آن رای داد.
اکنون جنگ عراق وایران سال هاست که خاتمه یافته است و مدت ها از این موضوع می گذرد اما منازعات آن همچنان ادامه دارد و خسارات ناشی ازجنگ پیگیری نشده است. زخم ها هنوز التیام نیافته و خسارات ناشی از بمباران شیمیایی هنوز جبران نشده است.
به مناسبتِ روزِ جهانیِ زن
درود بر مبارزۀ دلاورانهٔ زنان ایران برضد سرکوب ضدانسانی و خشن حقوقشان، و برای تحقق آزادی، عدالت اجتماعی، و برابری جنسیتی!
هممیهنان گرامی!
کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران فرارسیدنِ هشتم مارس، ۱۷ اسفندماه، روز جهانیِ زن، روز تجدید پیمان با بیش از یک سده نبرد تاریخی و قهرمانانۀ زنان جهان برای رهایی از بندهایِ ستم جنسی و طبقاتی و دست یافتن به برابریِ اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی را به شما تبریک میگوید.
اگرچه بزرگداشت هشتم مارس امروزه به شکل گستردهای در سراسر جهان برگزار میشود، امّا بسیاری از رسانههای همگانی وابسته به سرمایهٔ انحصاری هنوز هم تلاش میکنند تا تاریخچهٔ واقعی هشتم مارس و ارتباط گسستناپذیر آن با آغاز جنبش جهانیِ چپ و رشد اندیشههای سوسیالیستی را نفی و مخدوش کنند یا نادیده بگیرند. برگزاریِ رسمی این سالروز در پی تصمیمِ کنفرانسِ بینالمللی سوسیالیستها در سال ۱۹۱۰ آغاز شد. بهپیشنهادِ کلارا تستکین، کمونیستِ نامدار آلمانی، بهمنظورِ گرامیداشتِ خاطرۀ زنان کارگر قهرمان آمریکا که با گلولههای پلیس این کشور به خاک و خون کشیده شده بودند، این روز (هشتم مارس) روزِ ابرازِ همبستگی با مبارزۀ زنان جهان نامگذاری شد. مبارزۀ زنان در بیش از یک سدهٔ گذشته در سطح جهان- از کشورهای پیشرفتهٔ سرمایهداری گرفته تا کشورهای آسیا، آمریکای لاتین، و آفریقا- با تحوّلهای شگرف و پیشرفتهای تحسین برانگیزی همراه بوده است. جنبش زنان در زمینۀ بالا بردنِ سطح آگاهیِ عمومی در مورد نقشِ زنان در جامعه، در هم شکستنِ قوانین زنستیزانۀ جامعههای ”مرد سالار“، و به دست آوردنِ حقوق اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی، موفقیتهای بسیار و پیشرفتهای چشمگیری داشته است و توانسته است شرایط تلاش برای برچیدنِ بساطِ نابرابریِ جنسیتی را در بسیاری از کشورهای جهان دگرگون کند.
زنان مبارز ایران!
مبارزات شما برای دستیابی به حقوقتان و رها شدن از بندهای واپسماندگیهای عمیق اجتماعی-مذهبی، و همچنین پیکارتان برضدِ حکومتهای استبدادی در شکلهای مختلف آن، یکی از درخشانترین برگهای تاریخ پیکارِ رهاییبخش کشور ما بوده و است. از نخستین تلاشها برای برگزاریِ نخستین جشن روزِ جهانیِ زن در ۱۷ اسفندماه ۱۳۰۱ خورشیدی، یعنی ۹۳ سال پیش، که به ابتکارِ زنان پیشرو میهنمان در شهر رشت برگزار شد، به جنبشِ زنان تا امروز راه درازی را پیموده است. مبارزهٔ زنان پیشرو برای بردن آگاهی به درون جامعۀ بهشدّت عقبماندۀ ایرانِ آن دوران، و مبارزه برای تحقق حقوق اوّلیهای همچون حقِ رأی، در دگرگون کردنِ سیمای جامعۀ واپسمانده و در روند تحققِ پیشرفت اجتماعی در ایران اثر ژرفی داشته است.
تاریخ معاصر میهنمان پر است از مبارزات تحسین برانگیز زنان کشور در مقطعهای تعیینکنندهای همچون انقلابِ مشروطیت، جنبشِ تنباکو، جنبش تودهای و جنبشِ ملّی شدن صنعت نفت کشور، مبارزات انقلابی برضدِ رژیم دیکتاتوریِ شاه، انقلابِ بهمن ۱۳۵۷، مبارزه در راهِ صلح و برای پایان دادن به جنگ هشت سالهٔ ایران و عراق، و مبارزه برضد سیاستهای ارتجاعیِ رژیم ”ولایت فقیه“. سرکوبِ خشن حقوق زنان در سه دهۀ گذشته، همواره با مقاومت قهرمانانه و مبتکرانۀ زنان میهن ما روبهرو بوده است و خواهد بود. پیکارِ حماسیِ زندانیان سیاسی زن، که تا به امروز همچنان ادامه دارد، و شهید شدن شماری از این مبارزانِ قهرمان، از جمله رفیق شهید ما فاطمهٔ مدرسی (سیمین فردین)، عضو مشاور کمیتۀ مرکزی حزب، که در فروردین ماه ۱۳۶۸ در زندانهای قرون وسطاییِ رژیم به جوخۀ اعدام سپرده شد، نشانۀ عزم استوار زنان ایران در پیکار با استبداد حاکم است.
ادامهٔ سرکوب خشن حقوق زنان در رژیم ولایت فقیه
ما امسال در شرایطی به استقبال روز جهانی زن در ایران می رویم که با وجود گذشت ۳۷ سال از پیروزی انقلاب بهمن ۵۷، که زنان نقش اساسی و برجستهای در پیروزی آن داشتند، بسیاری از خواستهای جنبش زنان و آرزوهای زنان میهن ما توسط حاکمان کنونی و خائنان به آرمانهای انقلاب بهمن زیر پا لگدمال شده است.
علی خامنهای، ”ولی فقیه“رژيم، در دیداری که در آغاز سال ۱۳۹۳ با "زنان فرهیخته و نُخبه" داشت، بار دیگر بر سیاستهای زن ستیزانهاش- که زیر پوششِ سخنانی در "دفاع از مقامِ زنان" ارائه شد- تأکید ورزید و چارچوب سیاستهای آتیِ رژیم را در مورد زنان ترسیم کرد. خامنهای در سخنانش ضمن توجیهِ ایدئولوژیک نابرابری بین زن و مرد و طبیعی جلوه دادنِ این نابرابریِ، خانهنشینی، دوری از فعالیتهای اجتماعی، اشتغال، و کوشش برای تحصیل را برای زنان منطقی و طبیعی خواند و غیر از آن را ”متحجّرانه“ و فریبکاری نامید. او در بخشی از سخنان خود گفت: "نگاهِ کاسبکارانه به ظرفیتِ زنان در مسائل اقتصادی، از جمله اشتغال و نگاه تحقیرآمیز به زن و تنزّل دادن او به وسیلهای، مبانی دیگری است برای اطفای شهوات مردان، که تفکرات غربی را دربارهٔ زنان کاملاً ظالمانه و متحجّرانه ساخته است." (پایگاه اطلاع رسانی "دفتر رهبری"، ۳۰ فروردینماه ۱۳۹۳).
حکومت جمهوری اسلامی ایران در چشم جهانیان نیز دارای کارنامهٔ سیاهی از زنستیزی است، به طوری که دبیرکل سازمان ملل متحد در گزارشی که در این زمینه منتشر کرد، برخی از معضلات حقوق بشری زنان در ایران را برشمرد، که از آن جملهاند: نقض حقوق مدافعان حقوق بشر زنان و فعالان عرصهٔ حمایت از حقوق زنان، و اِعمال تبعیض علیه زنان در قانون و رویّه.
بر اساس این گزارش، دولت جمهوری اسلامی ایران کمترین مشارکت زنان در نیروی کار و کمترین میزان درآمد برای زنان را در میان کشورهای منطقه به خود اختصاص داده است. دبیرکل سازمان ملل از دولت ایران درخواست کرده است که قوانین و رویّههایی در جهت ارتقای مشارکت زنان در زندگی سیاسی، عمومی، اقتصادی، و حرفهای اتّخاذ کند. همچنین در آخرین گزارش دبیرکل سازمان ملل در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران که در مهرماه ۱۳۹۴ منتشر شد، برخی از قوانین و مقرراتی که منجر به اِعمال تبعیض جنسیتی علیه زنان و افزایش میزان ارتکاب خشونت علیه زنان در کشور ایران میشود، اینگونه برشمرده شده است: مفاد قانون مجازات اسلامی در مورد شهادت زنان و میزان دیه زنان، مفاد قانون مدنی در خصوص جواز ازدواج دختران سیزده سال، و قانون حمایت از خانواده که ازدواج موقت و ازدواج مجدد را جایز دانسته است. همچنین، به لایحهٔ فرزندخواندگی اشاره شده است که به موجب آن ازدواج پدرخوانده و فرزندخوانده جایز است، و دبیرکل سازمان ملل این امر را نقض حقوق کودکان و نقض تعهدات دولت ایران طبق کنوانسیون حقوق کودک اعلام کرد.
دولت ”تدبیر و امید“ و حقوق زنان
حسن روحانی در جریان انتخابات مهندسی شدهٔ سال ۱۳۹۲ قول های زیادی دربارهٔ تغییر وضعیت اجتماعی زنان داد. در آستانهٔ روی کار آمدن دولت روحانی، در همایشی که در روز ۱۱ تیرماه ۱۳۹۲ در تهران با عنوان "پیگیری مطالبات زنان ایران" برگزار شد، خواستهای مطالباتی زنان از دولت جدید به این ترتیب عنوان گردید: "لغو تفکیک جنسیتی و سهمیهبندی در دانشگاهها، دادن اجازهٔ فعالیت به نهادهای مدنی و تشکلهای غیردولتی در این حوزه، بازگرداندن رشتهٔ مطالعات زنان به دانشگاهها، و حذف نگاه امنیتی به فعالان زنان. همچنین تأکید شد که رئیسجمهور جدید در انتخاب اعضای کابینهٔ آینده دقت کند تا کسانی که نگاه ضد زن و مردسالارانه دارند وارد کابینه نشوند. در یک کلام، حرکت به سمت رفع هرگونه تبعیض علیه زنان".
نگاهی به کارنامهٔ دوسالهٔ دولت روحانی نشان میدهد که نهفقط گامی جدّی در راه تحقق حقوق زنان در ایران برداشته نشده است، بلکه سیاستهای کلان و زنستیزانهٔ رژیم ولایت فقیه در عرصههای گوناگون همچنان ادامه دارد.
بسیاری از کنشگران حقوق زنان در ایران، که همچنان تحت پیگرد نیروهای امنیتی رژیم به مبارزهٔ خود ادامه میدهند، با اشاره به عمل نکردن دولت روحانی به قولهای انتخاباتیاش، به انبوه فزایندهٔ مشکلات زنان میهن ما در شرایط ادامهٔ حاکمیت رژیم ولایت فقیه اشاره میکنند. از آن جمله رضوان مقدم، فعال حقوق بشر و حقوق زنان و از کنشگران ”کمپین یک میلیون امضا“ است که به خاطر فعالیتهای حقوق بشری خود در ایران سابقهٔ چندین احضار و بازداشت داشته است. ایشان در مورد عملکرد دولت روحانی در عرصهٔ حقوق زنان میگوید: ”خواستهای زنان در سال گذشته تقریباً همانهایی بوده که از اوّل انقلاب تا کنون مطرح بوده و در برخی موارد حتّیٰ به پیش از انقلاب برمی گردد. البته برخی از حقوقی که زنان پیش از آن کسب کرده بودند، با وقوع انقلاب به یکباره از آنها ستانده شد... بهجز در موارد بسیار جزئی مثل حق حِضانت فرزند پسر و دختر که تا ۷ سالگی بر عهدهٔ مادر گذاشته شده است- که البته در صورت ازدواج مادر، پدر میتواند حِضانت فرزند را بازپس گیرد- نهتنها تغییرات مثبتی در جهت رفع نابرابری و تبعیض علیه زنان انجام نشده، بلکه گاهی شاهد افزایش فشار در وضع قوانین و لوایح، بخشنامهها، و دستورالعملهای زنستیز نیز بودهایم... سهمیهبندی جنسیتی در برخی از رشتههای تحصیلی دانشگاهی و ایجاد محدودیتهای مختلف از عرصههای عمومی تا دخالت حکومت در خصوصیترین زوایای زندگی زنان، مانند پیشگیری از بارداری، از دیگر مسائلی هستند که در حوزهٔ زنان رخ داده است. متأسفانه حکومت نهتنها در موارد خشونت علیه زنان بازدارنده نیست، بلکه پارهای ازعوامل درون حکومتی به عدم امنیت زنان و حضورشان در عرصههای عمومی دامن میزنند؛ مثل فاجعهٔ اسیدپاشی در اصفهان. بنابراین، با توجه به مطالبی که گفته شد، ما شاهد تحقق خواستهای زنان نیستیم...“ (به نقل از سایت ”ایران وایر“، ۱۷ اسفندماه ۱۳۹۳)
جنبش زنان و انتخابات اسفندماه ۱۳۹۴
در طول بیش از دو سالی که از روی کار آمدن دولت حسن روحانی میگذرد، برخلاف همهٔ قولهای داده شده، نهفقط هیچیک از خواستهای زنان محروم میهن ما تحقق نیافته است، بلکه فشارها بر فعالان جنبش زنان و کارزار گسترده برای محدود کردن هرچه بیشتر حضور و فعالیتهای اجتماعی زنان همچنان ادامه دارد. از کارزارهای سازمانیافتهٔ جنایتکاران حاکم و اسیدپاشی در شهرهای گوناگون تا حمله با چاقو و کشتن زنان بیگناه، همه بخشی از برنامهٔ واحد مزدوران رژیم برای حاکم کردن جوّ خفقان و وحشت و به حاشیه راندن جنبش زنان در جامعهٔ ماست.
انتخابات سال ۹۴ بار دیگر فرصتی بود که زنان میهن ما تلاش کنند تا با استفاده از فضای انتخاباتی موضوع سرکوب حقوقشان را طرح کنند. اعلام نامزدی شمار زیادی از زنان که توسط شورای نگهبان ارتجاع رد صلاحیت شدند، نشان داد که رژیم ارتجاعی حاکم مصمّم است که همچنان با ادامه دادن به سیاستهای سرکوبگرانهٔ خود از هرگونه حرکتی در راه تحقق حقوق زنان در جامعه، هرچند جزئی، جلوگیری کند. آنچه باعث تأسف است این است که شمار محدودی از اصلاحطلبان طرفدار ”اعتمادسازی“ با حاکمیت ارتجاع نیز که اجازهٔ شرکت در فعالیتهای انتخاباتی را یافتند آگاهانه از طرح مسائلی همچون سرکوب خشن حقوق زنان در میهن ما طفره رفتند تا به روند نزدیک شدنشان به حاکمیت لطمهای وارد نیاید. آنچه مسلّم است این است که از درون مجلس تأیید صلاحیت شده توسط مرتجعانی همچون جنتی و یزدی نمیتوان امیدِ بیرون آمدن قوانینی در راستای حقوق زنان را داشت. حاکمیت ارتجاع در زمینهٔ کاهش سطح مطالبات مردمِ جان به لب رسیده تا حدّ قبول تغییرناپذیر بودن نظام سیاسی میهن ما و قبول تداوم رژیم استبدادی ولایت فقیه، بهویژه در پی کودتای خشن و خونین انتخاباتی سال ۸۸ و حصر آقایان میرحسین موسوی و کروبی و خانم زهرا رهنورد، تلاش گستردهای کرده است که باید هوشیارانه با آن به مقابله برخاست. مبارزه برای احقاق حقوق زنان میهن ما را نمیتوان با بده بستانهای پشت پرده برای رسیدن به چند صندلی در مجلس شورای اسلامی ارتجاع خاموش ساخت، آن هم در حالی که اساسیترین حقوق اجتماعی و دموکراتیک زنان سرکوب می شود. زنان میهن ما آگاهانه و شجاعانه به پیکار خود ادامه خواهند داد.
زنان آگاه و مبارز!
کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران ضمن شادباش گفتن مجدد فرا رسیدن روز جهانی زن، بار دیگر بر این اعتقاد خود تأکید میکند که آزادی هر جامعه ای در گرو آزادی زنان آن جامعه است، و از این رو حمایت از پیکار شما و شرکت فعال در مبارزه و تلاش برحق شما در راه دست یافتن به خواستهای برابریخواهانه و لغو هر نوع ستم جنسیتی وظیفهٔ اساسی و انقلابی هر مبارز آزادیخواهی است. جنبش زنان ایران بهرغم همهٔ سرکوبها و همهٔ تلاشهای مرتجعان حاکم همچنان به پیکار خود ادامه داده است و خواهد داد، و دیر نیست آن روزی که راه برای تحقق حقوق برحق زنان میهن ما و استقرار آزادی و عدالت اجتماعی گشوده شود. مبارزهٔ مشترک و سازمانیافتهٔ همهٔ گردانهای اجتماعی و نیروهای مدافع آزادی گامی اساسی در راه پیشبُرد این وظیفهٔ تاریخی است.
درود به زندانیان زن مبارزی که در زندانهای قرون وسطایی رژیم به پیکار دلیرانهٔ خود ادامه میدهند!
پیروز باد جنبش زنان ایران و جهان برای برابری حقوق و پایان ستم جنسیتی!
کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران
۱۵ اسفند ۱۳۹۴
به مناسبت 7 اسفند ماه، سی و دومین سالگرد تیرباران ناخدا افضلی و یاران
به یاد قهرمانان خاموش خلق: رهروان صبح امید!
به دنبال یورش گزمگان امنیتی جمهوری اسلامی به حزب ما و برپایی نمایشات مشمئز کننده تلویزیونی و سپس تشکیل بیدادگاه های نظامی، به ریاست ری شهری جنایتکار (نامزد لیست «امید» اصلاح طلبان برای مجلس خبرگان) و همکاری علی یونسی، مشاور حسن روحانی، در روز ۶ اسفند ماه سال ۱۳۶۲، ده تن از اعضای حزب که در میان آنها برخی از برجسته ترین فرماندهان ارتش و قهرمانان دفاع میهنی، به همراه چند تن از کادرهای مجرب و پرسابقه توده ای حضور داشتند، به جوخه اعدام سپرده شدند.
۷ اسفندماه امسال سی و دو سال از جنایت هولناک سران رژیم ولایت فقیه بر ضد افسران دلیر و کادرهای برجسته حزب تودة ایران می گذرد. کارگزاران استبداد و ارتجاع، هراسناک از رشد اجتماعی حزب ما و نفوذ اندیشه های آن در درون جامعه به بهانه سراپا دروغ ”تدارک کودتای نظامی“ به حزب تودة ایران یورش آوردند تا خیانت شان به آرمان های انقلاب شکوهمند بهمن ۵۷ و کشاندن ایران به بند زنجیرهای یک رژیم دیکتاتوری قرون وسطایی را پنهان نمایند. در دروغ بودن ادعای ”کودتای حزب“ همین کافی که مهندس میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت حکومت؛ سال ها بعد در یک مصاحبه مطبوعاتی درباره این ادعا از جمله گفت: ”در جریان حزب توده، به ما تلفن زده شد که حزب توده توطئةوسیعی را پی ریخته و مسئله چنین مطرح بود که ظرف ۴۸ ساعت یا ۲۴ ساعت ممکن است اتفاقاتی بیفتد. تلفن کردیم به برادرمان جناب هاشمی رفسنجانی و مسئله با بقیه مسئولین بالای مملکتی مطرح شد. گویا حضرت آیتالله خامنهای با آیتالله موسوی اردبیلی آن وقت تشریف نداشتند. بالاخره فوراً خدمت امام رفتیم. برادران اطلاعاتی مسئله را گزارش دادند. حضرت امام با دقت مسئله را گوش دادند. سپس تحلیلی در ظرف چند دقیقه از روند حرکت شرق و غرب ارائه کردند و فرمودند. این اطلاعات کاملاً نادرست است. هیچ مسئلهای پیش نخواهد آمد. اصرار شد که آقا چنین نیست، خود آنان اعتراف کردهاند. ایشان فرمودند: من نمیگویم مواظب نباشید و تحقیق نکنید، ولی بدانید این مسائل و اطلاعات دروغ است. بعد هم تحلیل حضرت امام درست در آمد و نظر ایشان ثابت شد. پس از اثبات عدم کودتا، اتهام را به جاسوسی برای شوروی تغییر دادند...“ (به نقل از میرحسین موسوی با نشریه ”حوزه“، فروردین و اردیبهشت - خرداد و تیر ۱۳۶۹، شماره ۳۷ و ۳۸)
به دنبال یورش گزمگان امنیتی جمهوری اسلامی به حزب ما و برپایی نمایشات مشمئز کننده تلویزیونی و سپس تشکیل بیدادگاه های نظامی، به ریاست ری شهری جنایتکار (نامزد لیست «امید» اصلاح طلبان برای مجلس خبرگان) و همکاری علی یونسی، مشاور حسن روحانی، در روز ۶ اسفند ماه سال ۱۳۶۲، ده تن از اعضای حزب که در میان آنها برخی از برجسته ترین فرماندهان ارتش و قهرمانان دفاع میهنی، به همراه چند تن از کادرهای مجرب و پرسابقه توده ای حضور داشتند، به جوخه اعدام سپرده شدند.
در ۶ اسفند ماه رفقا، ناخدا دکتر بهرام افضلی فرمانده نیروی دریایی و فاتح نبردهای دریایی خلیج فارس، سرهنگ بیژن کبیری فرمانده نیروهای هوابرد و فاتح عملیات شکستن محاصره آبادان، سرهنگ هوشنگ عطاریان قهرمان مرحله نخست جنگ و فاتح عملیات غرب کشور و مشاور وزیر دفاع، سرهنگ حسن آذرفر استاد دانشکده افسری و معاون پرسنلی نیروی زمینی، از برجسته ترین، و مجرب ترین افسران وقت ارتش، شاهرخ جهانگیری عضو مشاور کمیته مرکزی حزب و از مسئولان سازمان نوید، ابوالفضل بهرامی نژاد پژوهشگر توانا، محمد بهرامی نژاد از کادرهای حزب، فرزاد جهاد قهرمان مقاومت درکمیته مشترک، رضا خاضعی از کادرهای با سابقه و خسرو لطفی از کادرهای ورزیده حزب جان و هستی سوزان خود را نثار مبارزه در راه خوشبختی انسان ساختند.
از آن جنایت هولناک سی و دو سال می گذرد ولی نام و خاطره و راه رفقای قهرمان ماهمواره و همیشه زنده است. رژیم واپس گرای ولایت فقیه با اعدام این ده مبارز فداکار توده ای کینه خود را به حزب و آرمان های مردمی آن نشان داد، همین رژیم واپس گرا در فاجعه ملی توده ای ها و دیگر مبارزان میهن دوست و ترقی خواه را با برپایی دادگاه های چند دقیقه ای تفتیش عقاید قتل عام کرد و اینک با تخریب خاوران می کوشد به زعم خود گرد فراموشی بر جنایات بی شمار خویش افشاند. نام رفقای شهید: ناخدا افضلی و یاران او آذین بند درفش مبارزه مردم ایران برضد استبداد، ارتجاع و امپریالیسم برای عدالت اجتماعی، آزادی، استقلال صلح و طرد رژیم ولایت فقیه است. حزب ما به داشتن چنین فرزندان فداکار، فروتن و ایثارگری به خود می بالد! یاد آنان جاودانه و راهشان پر رهرو باد!
سایت حزب تودۀ ایران
در سالگرد انقاب بهمن:
کارنامه سیاه و ضد مردمی روحانیون حاکم در سی و هفت سالگی انقلاب بهمن ۵۷
ایران سی و هفت سال پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷، کشوری است اسیر استبداد مشتی تاریک اندیش، که با سیاست های نابخردانه و واپس گرایانه کشور ما را سال ها از نظر فرهنگی-اجتماعی به قهقرا برده اند و شکاف عمیق میان دارایی و فقر را در ابعاد بی سابقه ای گسترش داده اند. حاکمیت کلان سرمایه داری تجاری و بورژوازی بوروکراتیک نوین، ثمرات فاجعه باری برای اکثریت هم میهنان ما به همراه داشته است. زندگی میلیون ها ایرانی زیر خط فقر (که شماری از مراکز آمار دهی رسمی رژیم آن را تا حدود۴۰ درصد تخمین می زنند)، نابودی بخش های عمده ای از مراکز تولید داخلی، بیکاری فزاینده میلیون ها تن، که بخش عمده ای از آنها را نسل جوان کشور تشکیل می دهد، در کنار ایجاد اقتصادی بیمار و انگلی متکی بر محور واردات و دلالی از جمله اثرات سیاست های فاجعه بار سال های اخیر رژیم ولایت فقیه است
با فرار رسیدن ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، سی و هفت سال از پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ می گذرد. حزب ما انقلاب بهمن را ادامه سنن ریشه دار مبارزاتی مردم ایران ارزیابی کرد و در نخستین اطلاعیه هیات اجراییه وقت کمیته مرکزی حزب توده ایران به تاریخ مهرماه ۱۳۵۷ با عنوان ”ویژگی های جنبش انقلابی ایران و شعارهای اساسی مبارزه“ از جمله نوشت: ”مردم ایران با انقلاب پر افتخار مشروطیت پیشتاز انقلابات آسیا بودند. مبارزات مردم ایران دردوران جنگ دوم جهانی وپس از آن از اولین جلوه های مبارزات دمکراتیک خلق درجهان آن روز محسوب می شد. مردم ما با نهضت بزرگ ملی کردن صنایع نفت پس از جنگ دوم، یکی از برجسته ترین مبارزات علیه امپریالیسم را انجام دادند. کشور ما با جنبش کنونی خود یک بار دیگر نشان داد که سنن و روحیات طغیان انقلابی علیه ستمگران و غارتگران داخلی و خارجی درایران ریشه های عمیق دارد و سخت دراشتباهند کسانی که خیال می کنند این مردم را می توان خموشانه تاراج کرد و بی کیفر در قید استبداد نگاه داست... جنبش کنونی مردم ایران جنبشی است عمیقا خلقی، جنبشی است دمکراتیک، جنبشی است علیه حکومت مطلقه یک پادشاه خائن و خونخوار، جنبشی است ضد امپریالیستی...“
زمینه تاریخی پیدایش و نیروهای محرکه انقلاب بهمن
انقلاب بهمن مانند دیگر انقلاب های کلاسیک جهان برپایه تمایل و اراده این یا آن شخص و نیروی سیاسی و یا به مثابه یک ”معجزه غیبی“ آنگونه که مرتجعان حاکم بر میهن ما مدعی اند، پدید نیامد. جامعه ایران دردهه های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ به دلایل عینی و ذهنی مشخصی که ناشی از بسط مناسبات سرمایه داری با هدف رشد سرمایه داری وابسته به امپریالیسم در کشور بود، با بحران ژرف ساختاری مواجه شد. به موازات رشد سرمایه داری بزرگ و رسوخ فزاینده سرمایه های امپریالیستی در اقتصاد ایران، زمینه ورشکستگی خرده بورژوازی و تضعیف مواضع سیاسی-اقتصادی لایه هایی از سرمایه داری ملی فراهم آمد. طبقه کارگر در اثر روند بغرنج و متضاد بسط مناسبات سرمایه داری وابسته از رشد کمی و کیفی قابل ملاحظه ای برخوردار شده بود که به آن وزن اجتماعی مهمی در ساختار طبقاتی می بخشید، اما این طبقه در زیر اعمال فشار سیستماتیک قرار داشت و به همراه دهقانان و لایه های تهیدست جامعه از استبداد سلطنتی لطمه دیده و منافع سیاسی- صنفی آن نادیده و پایمال می گردید. به این ترتیب رشد سرمایه داری وابسته شکاف ژرف بین رژیم شاه و طبقات و قشرهای دمکراتیک جامعه را فزونی بخشیده و ادامه حیات رژیم وابسته پهلوی را در گرو تشدید سیاست ترور و اختناق قرار می داد. بر بستر این بحران فراگیر بود که جنبش انقلابی مردم ایران گام به گام اوج گرفت و منجر به پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ شد. انقلاب بهمن با شرکت گسترده توده های میلیونی مردم از کارگران، دهقانان، خرده بورژوازی شهری گرفته تا لایه هایی از بورژوازی کوچک و متوسط به پیروزی رسید. طبقه کارگر ایران توانسته بود به لحاظ عینی، از طریق اعتصاب های گسترده کارگری در صنایع کلیدی، درانقلاب نقش تعیین کننده ایفا نماید، ولی به دلیل فقدان تشکل های صنفی و پیوند با حزب سیاسی خود قادر نگردید رهبری جنبش را به دست گرفته یا درآن سهمی بدست آورد.
سال های طولانی اختناق خشن حکومت شاه که هدف عمده اش نیروهای مترقی،دموکراتیک و چپ در میهن ما بود و در نتیجه تضعیف فعالیت سازمان یافته این نیروها در جامعه، و از سوی دیگر چشم پوشی دستگاه سرکوب ساواک شاه بر فعالیت بخش های عمده ای از نیروهای مذهبی،که در چارچوب مساجد و تکایا مردم را سازمان دهی می کردند، سبب شد که این نیروها در آستانه انقلاب از سازمان یافتگی نسبی برخوردار باشند و بتوانند با توجه به پایگاه نیرومند مذهب در درون جامعه ما نقش کلیدی را در به دست گیری رهبری و هدایت انقلاب بهمن عهده دار شوند.
بدینسان خمینی و نیروهای هوادار او توانستند از خلاء سیاسی ناشی از سرکوب شدید ساواک و نیز ضعف و پراکندگی احزاب و سازمان های شرکت کننده درانقلاب، به نفع تحکیم مواضع خود بهره برداری کنند. با پیروزی انقلاب کلیه جناح های هیات حاکمه سابق برکنار و قدرت سیاسی به طیف گسترده نمایندگان خرده بورژوازی، لایه های بینابینی، سرمایه داری تجاری و کلان زمینداران منتقل شد. حاکمیت جدید در اوضاع ادامه مبارزه درونی و فرمانروایی جو انقلابی برجامعه دست به یک رشته اقدام ها در راستای اهداف ملی و دمکراتیک زد. ذکر این نکته حائز اهمیت است تنها نیروهایی که از همان آغاز کوچکترین نقشی درحاکمیت نداشتند طبقه کارگر، زحمتکشان شهر و روستا و نمایندگان سیاسی آنها بودند.
در پی سرنگونی رژیم شاه، انقلاب تنها مرحله سیاسی خود راِ، یعنی تغییر حاکمیت سیاسی در کشور را، با موفقیت به پایان رساند. حزب توده ایران ادامه و تعمیق انقلاب را در گروی تشکیل جبهه واحدی از همه نیروهای معتقد به انقلاب می دانست که این جبهه به دلایل معینی از جمله مواضع انحصار طلبانه و قشری اطرافیان خمینی و تفرقه و چند دستگی میان نیروهای ملی و آزادیخواه، ایجاد نگردید، درچنین وضعیت بغرنجی حزب توده ایران می بایست تاکتیک مناسب و اصولی مبارزه را انتخاب می کرد. رهبری وقت حزب این تاکتیک را با د رنظر گرفتن حمایت اکثریت قاطع توده ها از خمینی برپایه باورهای مذهبی و نیز وعده هایی که خمینی و پیروانش در زمینه تحقق آماج های مردمی انقلاب می دادند، بر پایه سیاست »اتحاد و انتقاد« با خمینی و نیروهای طرفدار او تنظیم کرد. سیاست حزب ضمن حمایت درست و اصولی از تدابیر شورای انقلاب در سال های نخست انقلاب و تلاش در زمینه برجسته ساختن و مطالبه اجرای وعده های حاکمیت جدید به مردم که تاکتیک صحیح و اصولی بود، در برخورد با سیاست های انحصار گرایانه، زن ستیزانه و محدود کننده آزادی های و حقوق دموکراتیک که از سوی حاکمیت اعمال می شد دچار کاستی هایی بود که ما در سال های اخیر در اسناد رسمی حزب به بررسی و نقد آنها پرداخته ایم. حزب ما در دوران بسیار دشوار سنگین شدن سایه دیکتاتوری ولایت فقیه در سال ۱۳۶۱ به درستی سرنوشت انقلاب را در گرو نظام اجتماعی-اقتصادی آن می دانست و متذکر می شد، تحول اجتماعی-سیاسی از راه دگرگونی در اداره کشور برپایه اصول دمکراتیک و ایجاد امکان همه جانبه برای فعالیت های سازمان های انقلابی و مدافع انقلاب میسر است که این امر به معنای تامین حقوق و آزادی های دمکراتیک در جامعه و تحول اجتماعی-اقتصادی از راه دگرگونی بنیادین در زیر بنای اقتصادی با هدف تامین عدالت اجتماعی، ممکن است و در غیر این صورت مسیر انقلاب منحرف شده و با شکست مواجه می گردد.
استقرار استبداد قرون وسطایی و شکست انقلاب بهمن ۵۷
با سرکوب خونین نیروهای دگراندیش که در سال های دهه ۱۳۶۰ تشدید گردید، و در جریان آن هزاران تن از نیروهای طرفدار سازمان مجاهدین خلق ایران، حزب ما و سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)، و همه نیروهای چپ کشور مورد پیگرد دستگاه های امنیتی حکومت قرار گرفتند، به شکنجه گاه های ”نیروهای گمنام امام زمان“ کشانده شدند و یا به قتل رسیدند، ایران در بندهای یک حکومت استبداد قرون وسطایی اسیر شد و ناقوس مرگ انقلاب بهمن ۵۷ به صدا در آمد.
بر خلاف برخی نظرات طرفداران شرمگین حاکمیت که گویا هنوز نیروهای ارتجاعی بر حیات سیاسی- اقتصادی میهن ما حاکم نشده اند، و انقلاب همچنان ادامه دارد، انقلاب بهمن ۵۷ با استقرار حکومت استبدادی قرون وسطایی ولایت مطلقه فقیه و عقیم ماندن برنامه های اقتصادی انقلاب در راه تحقق حقوق زحمتکشان و حرکت به سمت استقرار عدالت اجتماعی به شکست کشانده شد. با این وجود انقلاب بهمن به رغم شکست و ناکامی، که علت بنیادین آن را باید در رهبری نیروهای مذهبی به زعامت خمینی جستجو کرد، و باوجود اینکه رژیمی مغایر با اهداف و آرمان های مردمی در بطن آن شکل گرفت و به سیر طبیعی و تکامل مادی و معنوی جامعه ایران لطمات جدی و جبران ناپذیر وارد ساخت، انقلابی با ماهیت مردمی بود و ستایش از این رخداد بزرگ باید در خدمت تجربه اندوزی برای آینده و افشای رژیم واپس گرای تسلط یافته بر آن قرار گیرد. افشای رژیم و شناخت عللی که به کامیابی و تثبیت آن انجامید، خود بهترین و موثرترین یاد کرد، ستایش و دفاع از حقانیت انقلاب بهمن است!
از دیدگاه طبقاتی اگر با پیروزی انقلاب طیف قشرهای میانه و خرد بورژوازی سنتی در کنار سرمایه داری تجاری حاکمیت سیاسی کشور را تصاحب کردند با رشد فساد در درون دستگاه های دولتی برآمده از انقلاب، دست یابی این نیروها به منابع ملی و و با پشت کردن اکثریت رهبران انقلاب به آرمان های زحمتکشان، که در آغاز انقلاب مدعی حمایت از آنها بودند، قشر نوینی از بورژوازی بوروکراتیک نوین و کلان سرمایه داری تجاری رشد یافته و حاکمیت سیاسی و اقتصادی کشور را به انحصار خود درآورد. سیاست های کلان اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و سمت گیری طبقاتی حکومت جمهوری اسلامی در سال های اخیر خصوصا با وجود جابجایی دولت ها، از جمله دولت احمدی نژاد با دولت حسن روحانی تغییری نکرده است.
ایران سی و هفت سال پس از انقلاب بهمن
ایران سی و هفت سال پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷، کشوری است اسیر استبداد مشتی تاریک اندیش، که با سیاست های نابخردانه و واپس گرایانه کشور ما را سال ها از نظر فرهنگی-اجتماعی به قهقرا برده اند و شکاف عمیق میان دارایی و فقر را در ابعاد بی سابقه ای گسترش داده اند. حاکمیت کلان سرمایه داری تجاری و بورژوازی بوروکراتیک نوین، ثمرات فاجعه باری برای اکثریت هم میهنان ما به همراه داشته است. زندگی میلیون ها ایرانی زیر خط فقر (که شماری از مراکز آمار دهی رسمی رژیم آن را تا حدود۴۰ درصد تخمین می زنند)، نابودی بخش های عمده ای از مراکز تولید داخلی، بیکاری فزاینده میلیون ها تن، که بخش عمده ای از آنها را نسل جوان کشور تشکیل می دهد، در کنار ایجاد اقتصادی بیمار و انگلی متکی بر محور واردات و دلالی از جمله اثرات سیاست های فاجعه بار سال های اخیر رژیم ولایت فقیه است.
در آستانه ۳۷ سالگی انقلاب دولت روحانی مدعی است که با امضای ”برجام“ و نرمش قهرمانانه ای که ولی فقیه از خود نشان داده است ایران توانسته است به پیروزی بزرگی در سطح بین المللی دست یابد. و دروازه های ایران به سوی سرمایه و تجارت شرکت های فراملی گشوده شده است و از این بابت مردم باید متشکر این رهبری داهیانه حکومت باشند. البته مردم ما خوب می دانند که این عقب نشینی ذلت بار رهبری رژیم در واقع نتیجه یک دهه سیاست های ماجراجویانه و تحریک آمیز بین المللی دولت برگمارده و کودتایی محمود احمدی نژاد بود که زمینه ساز اصلی منزوی شدن ایران در جهان و منطقه و بهانه دادن به کشورهای امپریالیستی برای تحمیل تحریم های اقتصادی فاجعه باری بر میهن ما بود که تأثیر اساسی آن محرومیت و سیاه کامی بیشتر برای محرومان و زحمتکشان بوده است.
ایران در آستانه ۳۷ مین سالگرد انقلاب بهمن به سمت برگزاری دهمین انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری می رود. عملکرد شورای نگهبان با اطلاع و تایید ولی فقیه رژیم و رد صلاحیت هزاران تن از نامزدهای انتخاباتی، از جمله اکثریت قریب به اتفاق نیروهای اصلاح طلب و دگراندیش حاوی پیام روشنی برای مردم و همه نیروهای ملی و آزادی خواه کشور است. محتوی این پیام روشن است. در شرایط ادامه حاکمیت استبدادی ولایت فقیه،مردم ما از ابتدایی ترین حقوق خود، از جمله حق انتخاب آزاد نمایندگان خود، محرومند و در این ”نظام نمونه“ جهان تنها حق برای مردم اطاعت بی چون چرا از اوامر رهبری و کارگزاران تاریک اندیش اوست. در این چارچوب حتی حق انتخاب ”میان بد و بدتر“ به نامزدهای از صافی شورای نگهبان گذشته محدود می شود.
تجربه دهه اخیر نشان می دهد که هدف راهبردی رژیم تثبیت دراز مدت خود در ایران و جا انداختن این نظر است که بجز رژیم ولایت فقیه و ساختار نظام سیاسی کنونی در ایران هیچگونه راهکار دیگری وجود ندارد و تنها نیروهایی که در انتها تقدس و تعویض ناپذیری ساختارهای کنونی قدرت را قبول دارند از حق حیات سیاسی برخوردار خواهند بود.
تجربه ۳۷ سال گذشته و فراز و نشیب های پیکار جنبش مردمی با استبداد حاکم نشان داده است که تنها با بسیج نیروهای اجتماعی و اعمال اراده توده ها در برابر استبداد ولایت فقیه است که می توان راه را به سمت آینده ای بدون حاکمیت استبدادی کنونی گشود.. بی شک توده های آگاه با درایت از همه امکانات و روزنه های موجود برای ادامه مبارزه کنونی بهره خواهند جست. بحران سیاسی-اقتصادی رژیم همچنان در ابعاد گسترده ای ادامه دارد و زمینه ساز شکاف های جدید در حاکمیت سیاسی کشور شده است. ولی این بحران و شکاف های فزاینده سیاسی به خودی خود نمی تواند زمینه ساز تغییرات اساسی در میهن ما باشد. بدون مبارزه گسترده و هماهنگ توده ها، رژیم قادر است به حیات خود با اتکاء بیش از پیش به سیاست سرکوب و خفقان ادامه دهد. اهمیت مبارزه امروز مردم با استبداد ولایی که ظرافت، تدبیر، موقع شناسی، پیشروی سنجیده و عقب نشینی و انعطاف حساب شده و مدبرانه لازمه آن است، برای آینده و سرنوشت میهن ما برکسی پوشیده نیست. در این راه دشوار و پرسنگلاخ، بدون تردید آرمان ها، تجربیات و نیز آرزوهای غرق به خون نسل آرمان گرای انقلاب، ره توشه گرانبهای پیکار با ارتجاع و استبداد برای نیل به آزادی، حق حاکمیت مردم و عدالت اجتماعی است. جنبش کنونی ضد استبدادی تبلور خواست ها و آرمان های انقلاب شکست خورده بهمن است که در زیر آوار استبداد ولایی مدفون شده است!
باید و می توان با درس گرفتن از تاکتیک های مبارزه انقلابی توده ها در جریان انقلاب بهمن ۵۷، انسجام صفوف نیروهای اجتماعی و مبارزه مشترک همه نیروهایی که نگران سرنوشت میهن مان هستند، رژیم ولایت فقیه را طرد کرد و راه تحقق تحولات بنیادین, دموکراتیک و پایدار را در میهن ما گشود.
موسیقیای که هنوز پابرجاست،
ماجرای اجرای سمفونی توسط ارکستر گرسنگان
در تابستان سال 1942، لنینگراد در قحطی بود. نزدیک به یک سال بود که آلمانها این شهرها تحت محاصره و بمباران قرار داده بود. با این وجود، یک ارکستر موفق شد تا یک سمفونی تازه را که دیمیتری شوستاکوویچ ساخته بود را اجرا و در شهر پخش کند.
وقتی که کارل الیازبرگ دستور گرفت تا سمفونی هفتم شوستاکوویچ را اجرا کند، متوجه شد که مشکلی وجود دارد.
بعد از اجرای قطعهای از تایکوفسکی، در دسامبر پیش از آن، تنها ارکستر باقیماندۀ شهر یعنی ارکستر رادیو لنینگراد تعطیل شده بود.
در دفترچۀ ثبت رویدادهای گروه ارکستر مربوط به آن زمان نوشته شده: "تمرین انجام نشد. سرابیان مرده است. پتروف مریض است. بوریشف مرده است. ارکستر کار نمیکند."
در چنین وضعیتی وقتی که الیازبرگ نوازندگانش را برای تمرین خبر کرد، فقط سروکلۀ 15 نفر پیدا شد.
نهایتاً در یکم اکتبر به او دستور داده شد تا شهر را ترک کند.
یکی از نوازندگان ترومپت حتی توان نواختن یک نت را هم نداشت.
نیاز به نیروی کمکی بود.
مسئولان شوروی دستوری را به جبهههای نبرد فرستادند و دستور دادند که هر نوازندهای که در جبهه حضور دارد خود را برای تمرین معرفی کند. مردان از اردوگاههای نظامی میآمدند و میان ماموریتهایشان تمرین میکردند.
گفته میشود که شوستاکوویچ که در کنسرواتوار لنینگراد کار میکرد، کارِ ساخت سمفونی را پیش از تجاوز نظامی آلمان به شوروی در ژوئن 1941 آغاز کرده بود، اما به گفتۀ خودش پس از این اتفاق کار بر روی این سمفونی را با "شدتی فرابشری" ادامه داد.
او پس از آغاز محاصرۀ شهر در ماه سپتامبر در لنینگراد باقی ماند و یکی از تمرینهای اولیۀ سمفونیاش به علت بمباران هوایی نیمه کاره ماند.
وقتی که ورود مایحتاج به شهر قطع شد، لنینگرادیهای مجبور به خوردن موشها، اسبها، گربهها و سگها شدند. و همزمان که شهروندان روی زمین با گرسنگی دست و پنجه نرم میکردند، نیروی هوایی آلمان نازی، بمبارانهای سنگینی را علیه شهر انجام میداد.
نجاتیافتگان زمستان هولناک 1941-1942 در لنینگراد، جنازههایی را که روی زمین افتاده بود و کسی نبود که آنها را دفن کند را به یاد دارند.
الیازبرگ نظم سفت و سختی را در پیش گرفت تا نوازندگانش را روی فرم بیاورد. نوازندگان سازهای بادی، به خصوص دچار مشکل میشدند و وقتی که مینواختند سرشان خالی میشد. اما با این وجود، او از جیرۀ نان هر نوازندهای که خوب اجرا نمیکرد یا دیر به تمرین میآمد کم میکرد. حتی اگر علت تاخیر او، تدفین یکی از اعضای خانوادهاش بود.
نوازندگان، شش روز در هفته با هم کار میکردند و کم کم سمفونی شکل گرفت. تا فرارسیدن روز اجرا، یعنی 9 آگوست 1942، گروه ارکستر تنها یکبار فرصت یافته بود تا سمفونی را به صورت کامل تمرین کند. آن هم تنها سه روز پیش از اجرای اصلی.
بیشکوف میگوید: "کمی پیش از اجرا، ارتش شوروی به شدت خطوط ارتش آلمان را بمباران کرد تا اسلحههای آلمانی را خاموش کند و کنسرت دچار وقفه نشود."
بلندگوها در سراسر شهر نصب شده بودند تا صدای کنسرت نه فقط به اهالی شهر که به نیروهای آلمانی نیز برسد.
یکی از مخاطبان آن اجرا اولگا کوادِ 18 ساله بود که پدرش و پدربزرگش هر دو در آغاز سال کشته شده بودند. او که حالا نود و چند ساله است، به خوبی آن روز به یاد دارد.
او میگوید: "شمعدانیها میدرخشیدند، احساس خیلی غریبی بود. از طرفی اتفاقی که در حال افتادن بود، غیرممکن به نظر میرسید. آن هم با وجود، محاصره، تدفینها، مرگها، گرسنگی. واقعاً فوق العاده بود."
او میگوید: "تنها ترسی که داشتیم این بود که آلمانها بمبارانمان کنند. به خودم میگفتم: "خدایا بگذار تا آخرش را گوش کنیم." آن وقت الیازبرگ بیرون آمد، اعضای گروه ارکستر ایستادند و سپس شروع به نواختن کردند. همه گرسنه بودند، اما همه با لباس رسمی و پاپیون اجرا میکردند."
او ادامه میدهد: "نمیدانم چرا بلافاصله به یاد بابایم افتادم. بابا عاشق موسیقی خوب بود. او خودش نوازندگی میکرد و به من یاد میداد. به یاد آوردم که من را به سالن فیلارمونیک میبرد و احساس کردم که او هم موسیقی را میشنود."
پایان کنسرت ابتدا با سکوت همراه شد.
آنطور که کزنیا ماتوس به یاد میآورد: "سپس انفجار تشویق و دست زدن بود. دختری از میان حاضران با یک دسته گل پیش آمد و دسته گل را به رهبر ارکستر داد. باورتان میشود که در آن شرایط محاصره، گل تازه آورده بود؟ به شکل غیرقابل باوری لذتبخش بود."
شوستاکوویچ این سمفونی را به مردم لنینگراد تقدیم کرده بود. مردمی که مجبور بودند یک سال و نیم دیگر محاصره را تحمل کنند، تا اینکه ارتش شوروی نهایتاً در ژانویۀ 1944 توانست محاصره را بشکند.
تخمین زده میشود که تا آن زمان، حدود 750000 شهروند غیرنظامی در لنینگراد مرده بود.
وقتی که بیشکوف این سمفونی را شنید به فکر کسانی افتاد که "آن را زندگی کرده بودند، از آن جان سالم به در برده بودند و موفق شده بودند تا انسانیت خود را حفظ کنند."؛ از جمله مادر خودش.
او میگوید: "وقتی که بچه بودم، مادرم بخشهایی از خاطراتش را برایم نقل میکرد. هیچ وقت ماجراهای بزرگ برایم تعریف نمیکرد. اما خاطرات مختلفی را برایم نقل میکرد."
یکی از این خاطرات، مربوط به زمانی بود که مادرش در حین یکی بمبارانهای آلمانها در زیرزمین نشسته بود. بیشکوف میگوید: "بمب روی ساختمان افتاد، از سقف عبور کرد و مستقیم تا داخل زیرزمین پیش رفته بود." به طرز معجزهآسایی بمب منفجر نشد.
در دههۀ 1950، گروهی از گردشگران آلمان شرقی به دیدار الیازبرگ آمدند.
بیشکوف میگوید: "آنها میخواستند او را ببینند و به او گفتند که آنها جزو سربازان آلمانیای بودهاند که در آن زمان در آستانۀ شهر بودند. آنها به پخش رادیویی کنسرت ارکستر، از جمله سمفونی هفتم شوستاکوویچ گوش میدادند. آنها نیز گرسنه بودند. آنها هم ترسیده بودند. خیلی از آنها دلشان نمیخواست آنجا باشند، اما چارهای نداشتند. خیلیهایشان کشته شدند."
آن مردان به الیازبرگ گفتند که وقتی اجرای سمفونی شوستاکوویچ را میشنیدند، فهمیدند که شهری که مردمش چنین روحیهای از خود نشان میدهد، تسلیم نخواهد شد. طبق گزارشها، یکی از آنان گفته است که وقتی دوستانش آن سمفونی را میشنیدند، اشک در چشمانشان حلقه میزد.
بیشکوف میگوید: "اینها کسانی بودند که دشمن را در جنگ نمایندگی میکردند و به اندازۀ کسانی که موسیقی در اصل برایشان ساخته شده بود (مردم لنینگراد) به آن احتیاج داشتند. چرا که نهایتاً این سمفونی برای بشریت نواخته شده بود. بهترین گواه این ادعا این است که امروز هم هنوز به آن گوش میدهیم و هنوز به آن احتیاج داریم."
الیازبرگ سمفونیاش را در چند مناسبت دیگر در لنینگراد اجرا کرد. اما کنسرت دوران جنگ او، او را بدل به ستارۀ عرصۀ رهبری ارکستر نکرد و حتی باعث نشد که قهرمان فرهنگی شوروی بدل شود. در عوض در سال 1978، در میان فراموشی از جهان رفت.
با این وجود، موسیقیای که اجرا کرد، هنوز پابرجاست و بدل به یکی از شناختهشدهترین آثار شوستاکوویچ شده است و اغلب از این سمفونی با نام "سمفونی لنینگراد" یاد میشود.
دربارۀ شوستاکوویچ و سمفونی هفتم
شوستاکوویچ کار بر روی سمفونی را در جولای 1941، در سن 35 سالگی، آغاز کرد و کار آن را در ماه دسامبر در کویبیشف به پایان برد.
این سمفونی ابتدا در مارس 1942 در کویبشف برای اولین بار اجرا شد و کمی پس از آن در مسکو اجرا شد.
این سمفونی در ژوئن 1942 در لندن و در جولای 1942 به رهبر آرتورو توسکانینی در نیویورک اجرا شد.
اجرای این سمفونی نیازمند ارکستری بزرگ است.
16 آذر روز دانشجو گرامی باد !
سنن پرافتخار جنبش دانشجویی کشور و چالش های جدی پیش رو
با فرا رسیدن ۱۶ آذر ۱۳۹۴، شصت و دو سال از شهادت سه فعال جنبش دانشجویی میهن مان در دانشگاه تهران، می گذرد. ۱۶ آذر ماه، به عنوان روز دانشجو، روز تجدید عهد با مبارزه متحد جوانان و دانشجویان کشور بر ضد دیکتاتوری و در پشتیبانی از مبارزات مردمی، اهمیت ویژه ای داشته و دارد و گرامی داشت این روز، به سان آزمونی برای نمایش پایداری نیروهای آزادی خواه و مبارزه در راه تحولهای ملی و دموکراتیک در ایران است.
شانزدهم آذر از جمله اندک مناسبتهایی است که با وجود سپری شدن بیش از شش دهه از روی دادنِ آن، همچنان از سوی اکثر نیروهای سیاسی و به خصوص نیروهای مترقی، با توجهیی ویژه گرامی داشته میشود. حفظ این سنت پایدار و پیکارجویانه جنبش دانشجویی کشور، که مشخصه اصلی آن مبارزه پیگیر و آشتی ناپذیر با دیکتاتوری و مقاومتِ متحدانه، در کنار مردم، و برضد دولت کودتایی و وابسته به امپریالیسم بود، به رغم تمامی فراز و نشیبهای این شش دهه، کابوسی همیشگی برای حاکمان دیکتاتور- چه قبل و چه بعد از انقلاب - در میهنمان بوده است. ۱۶آذر به واقع نمادِ مبارزه جویی خلقی است که در راهِ دستیابی به صلح، استقلال، آزادیها، و حقوق دموکراتیک، بیش از یک قرن است که مبارزه میکند.
رژیم پهلوی، پس از کودتای ننگین ۲۸مرداد ۱۳۳۲ مترصد سرکوب هرگونه صدای اعتراضی بر ضد کودتا بود. یورش گزمگان شاه به دانشگاه تهران و همایش دانشجویان در اعتراض به سفر ریچارد نیکسون، معاون وقت ریاست جمهوری آمریکا و به شهادت رساندن دو دانشجوی توده ای( رفیق مصطفی بزرگ نیا و رفیق مهدی شریعت رضوی) و یک دانشجوی عضو جبهه ملی(احمد قندچی)، که شانه به شانه همدیگر شعار مبارزهیی متحد برضد دیکتاتوری و رژیم کودتا را داده بودند، نه تنها برگی دیگر بر کارنامه ننگین یک حکومت وابسته و بی اختیار افزود، بلکه سندی ماندگار بر ضرورت و امکانِ مبارزه نیروهای چپ، دموکراتیک و ملی را در تاریخ مبارزات معاصر مردم میهن برجای گذاشت.
۱۶آذر۱۳۳۲، همچنین به دلیل شرکت عمدهترین نیروهای چپ و ملی در کارزاری متحد، نقطه عطفی در مبارزه جوانان و دانشجویان میهن ما بود که، نزدیک به سی سال پیش از آن مقطع نیز، در مبارزه مردم برضد رژیم سلطنتی رضا شاه و محمد رضا شاه فعال بودند. از۱۶آذر به بعد، صف جنبش دانشجویی به طور گسست ناپذیری در کنار صفهای دیگر گردان های جنبش مردمی، از جمله طبقه کارگر، در مبارزه با دیکتاتوری حاکم قرار گرفت. ۱۶آذر، در مبارزات جنبش جوانان و دانشجویان، در مقام گردانی سلحشور و مبتکر در عرصه مبارزه خلقهای ایران با دیکتاتوری و برای استقلال، عدالت، و دموکراسی، نقطه عطف مهمی بوده است. مبارزه دانشجویان و جوانان کشور در نهضت ملی شدن نفت و حمایت از دولت ملی دکتر مصدق و همچنین در راه استقرار آزادی و استقلال در ایران، در تمامی سال های دهه ۱۳۲۰ و پیش از کودتای ۲۸ مرداد نقش مهمی در مبارزات آن روز جنبش مردمی ما ایفا کرد و در واقع زمینه ساز رشد و پیدایی جنبش دانشجویی پیکارجویی گشت که به رغم سرکوب شدید و خونین دستگاه ساواک حکومت شاه به مبارزه خود تا پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ ادامه داد.
محیطهای دانشجویی و آموزشی در دوران دیکتاتوری محمد رضا پهلوی، چه در داخل ایران و چه در خارج از کشور، زمین حاصلخیزی بودند برای رشد شماری از مبارزان به نام جنبش مردمی میهن ما، و قهرمانانی همچون جزنی ها و تیزابی ها در صفوف همین جنبش پرورش یافتند. نقش برجسته دانشجویان و جوانان در سنگرهای گوناگون انقلاب بهمن و فداکاری های کم نظیر دختران و پسران دانشجو که در صف نخست تظاهر کنندگان، بر ضد حکومت کودتا، در مقابل تانک های رژیم سینه سپر کردند، از صفحات درخشان مبارزات مردم و جنبش دانشجویی کشور ماست.
پس از پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷، دانشگاه های کشور و جنبش دانشجویی مبارز آن تنها دوران کوتاهی از آزادی عمل و فعالیت صنفی و سیاسی باز را تجربه کردند. با حاکمیت یافتن ارتجاع و خیانت سران جمهوری اسلامی به آرمانهای انقلاب، جنبش دانشجویی و دانشگاه های کشور مورد تهاجم گسترده ارتجاع قرار گرفت. مرتجعان حاکم میدانستند که بدون سرکوب و یا مسخ جنبش دانشجویی، روند تثبیت دیکتاتوری با مخاطرههایی جدی روبهرو خواهد شد. کارنامه بیش از سی و هفت ساله رژیم ولایت فقیه در بهوجود آوردن تنگناهای بی سابقه در دانشگاهها، و تبدیل مراکز عملی کشور به پادگان های نظامی مشتی مزدور بسیجی هراس حاکمان مستبد از جنبش دانشجویی را به خوبی به اثبات میرساند.
از سازمان دهیِ “انقلاب فرهنگی”، در دوران ریاست جمهوری بنی صدر،که در جریان آن دانشگاهها به صحنه سرکوب خشن دانشجویان و استادان مبارز و دگراندیش تبدیل شد تا فاجعه سرکوب خونین قیام دانشجویان در ۱۸ تیرماه ۱۳۷۸ و دستگیری، به زندان انداختن، شکنجه، و کشتار شماری- به گناه فعالیتهای آگاهی بخش مردمیشان- که در رویدادهای کودتای انتخاباتی سال ۸۸ نمونه های تازه و ددمنشانهیی از آن را شاهد بودیم، سیاست ثابت و دائمی حکومت جمهوری اسلامی که مبتنی بر سرکوب و فشار بر جنبش دانشجویی میهنمان است، را گواهی میدهد.
نقش مهم و توانمند دانشجویان و جوانان کشور در اعتراض های میلیونی مردم برضد کودتای انتخاباتی ولی فقیه و سپاه پاسداران رژیم و پایمال شدن رای میلیون ها ایرانی نشانگر توان عظیم جنبش دانشجویی و جوانان کشور در به چالش کشیدن استبداد حاکم بر میهن ما بود. تجربه مهم هفته ها اعتراض های گسترده خیابانی در شهرهای گوناگون،که سرانجام با سرکوب خونین نیروهای امنیتی رژیم رو به رو شد نشان داد که به رغم همه جانفشانی های جوانان و دانشجویان کشور بدون حضور موثر و فعال جنبش کارگری و زحمتکشان نمی توان حکومت فقها را وادار به عقب نشینی کرد. شکست جنبش اعتراضی سال ۸۸، بروز اختلاف در صفوف اصلاح طلبان و تسلیم طلبی بخش هایی از این نیروها، در کنار یورش گسترده نیروهای امنیتی به فعالان دانشجویی و دستگیری صدها تن از کادرهای برجسته از جنبش دانشجویی و حاکم کردن جو شدید پلیسی بر محیط های دانشجویی کشور عواقب سنگینی برای دانشگاه ها و فعالان دانشجویی کشور داشت. این کارزار گسترده رژیم و نهاد های امنیتی آن کار سازماندهی و بازسازی جنبش دانشجویی کشور را با دشواری های جدی رو به رو ساخت.
انتخابات مهندسی شده ریاست جمهوری در سال ۱۳۹۲، که در آن حتی هاشمی رفسنجانی نیز اجازه شرکت نیافت، فرصتی دوباره گشت برای آغاز فعالیت و به صحنه آمدن دانشجویان و جوانان کشور و ابراز مخالفت با سیاست ها و شیوه های عمیقاً ضدمردمی و استبدادی رژیم ولایت فقیه. هدف مهندسی انتخابات ۹۲ گذار از دولت عمیقا فاسد و ضد مردمی احمدی نژاد، دولتی که ایران را در عرصه بین المللی با دشواری های بسیار و ادامه حیات رژیم ولایت فقیه را با خطرات جدی رو به رو کرده بود، به دوران تعامل با غرب و تامین بقای حکومت فقها در ایران بود.
از انتخابات خرداد ۹۲ نزدیک به سه سال می گذرد و به رغم همه قول های حسن روحانی و دولت “تدبیر و امیدش” نه وضعیت بحرانی اقتصادی-اجتماعی کشور بهبود یافته است و نه در جو سرکوب و خفقان تخفیف چندانی پدید آمده است و نه بهبودی در وضع دانشگاه های کشور پدید آمده است. دستگیری روزنامه نگاران و وبلاگ نویسان و سرکوب همه کسانی که نسبت به سیاست ضد مردمی رژیم معترضد و همچنین ادامه حصر موسوی، زهرا رهنورد و کروبی، به عنوان رهبران جنبش سبز، نشانه روشنی از پایبندی دولت روحانی به قول هایی است که او در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ داد.
واقعیت این است که رژیم ولایت فقیه و سران آن به شدت از جنبش دانشجویی کشور و نفوذ اندیشه های مترقی و خصوصاْ چپ در صفوف آن در هراسند. سخنان اخیر علی خامنه ای و ابراز نگرانی او از رسوخ اندیشه های مارکسیستی و توده ای در دانشگاه های کشور و حملات شدید او به حزب تودهٰ ایران و فرمان او برای نمایش دوباره شوهای تلویزیونی قربانیان شکنجه “سربازان گمنام امام زمان” نشانگر این واقعیت است که حکومت جمهوری اسلامی و دولت های برگمارده آن ستیزی آشتی ناپذیر با جنبش مترقی و پیشروی دانشجویی در میهن ما دارند. هم اکنون همچنان عده زیادی از فعالان شجاع جنبش دانشجویی در زندانهای رژیم ولایت فقیه، با مقاومتی ستودنی، دلیرانه به عهد خود وفادار ماندهاند، و در برابرِ فشارهای حاکمان سرکوب گر سر تسلیم فرود نیاوردهاند.
تجربه انتخابات ۹۲ و روی کار آمدن دولت روحانی نشان داد که جنبش مردمی نمی تواند به مانورهای زیرکانه رژیم ولایت فقیه برای تداوم بقای خود به عنوان روزنه های جدی راهگشایی به سوی تحولات دموکراتیک و پایدار دل ببندد. ضرورتِ سازماندهیِ گردان های اجتماعی از جمله جنبش دانشجویی، در این مقطع بایستی بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد. رژیم ولایت فقیه، بهخصوص در طول چند سال گذشته، با سرکوب تشکلهای دانشجویی شرایط دشواری را به جنبش دانشجویی تحمیل کرده است. بر جنبش دانشجویی میهن است که، در این مقطع حساس و تاریخی، با استفاده از تجربههای غنیِ چندین دههای و با شعار تاریخی دانشجویان در ۱۶آذرماه سال ۱۳۳۲، یعنی: “اتحاد، مبارزه، پیروزی”، در اتحاد و مبارزه مشترک با دیگر گردان های اجتماعی و نیروهای آزادی خواه زمینه های بازسازی جنبش اجتماعی-اعتراضی توده ها برای وادار کردن رژیم به عقب نشینی را فراهم آورد.
حزب توده ایران در سالروز جنبش دانشجویی میهنمان، همچون سالهای گذشته همگام با دانشجویان میهنمان، سرعت بخشیدن به شکلگیریِ چنین روندهایی را از وظیفههای اصلی خود قلمداد میکند، و با تمام توان در این راه مبارزه خواهد کرد.
برگزاری جشن سالگرد انقلاب اکتبر در سوئد
طبق سنت هر ساله، امسال نیز احزاب کارگری و کمونیستی میهمان در سوئد سالگرد انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر، انقلابی که در آن، بشر برای نخستین بار با آگاهی به آفرینش نظامی نوین دست زد را جشن گرفتند. شهر استکهلم روز ۸ نوامبر ۲۰۱۵ شاهد برگزاری ۹۸مین سالگرد انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر بود. حزب های کمونیست سوئد، شیلی، بولیوی، عراق، اکووادور، پرو، کلمبیا، السالوادور و حزب توده ایران واحد سوئد برگزار کنندگان این شب بیادماندنی بودند.
در قسمتی از پیام حزب برادر کمونیست سوئد که بوسیله دیاز دی فیلیپی، مسئول این حزب خوانده شد، آمده است: انقلاب اکتبر برای اولین بار کارگران را قادر ساخت اداره سرنوشت خود را بدست گرفته و منبع الهام بخش زحمتکشان تحت ستم مستعمرات تبدیل گردند. سنت بزرگداشت انفلاب اکتبر، نه به دلیل تاثیرات عام آن، بلکه به دلیل رهنمودهای انقلاب به عنوان ابزار و الهام بخش طبقه کارگر جهت پیکار برای ازادی است. سیاست های ملی و بین المللی اتخاذ شده کنونی که ناشی از جهانی شدن و عضویت در اتحادیه اروپا ست عواقب خطرناکی برای دموکراسی، صلح و امنیت طبقه کارگر دارد. دولت گذشته، و فعلی سوئد برای اینکه در سال آینده قدم دیگری برای نزدیک تر شدن به عضویت در ناتو بردارد، به قبول برگزاری میزبانی نشست امریکا/ ناتو تن داد، تا سوئد را به یک کشور مفید برای ناتو تبدیل کند.
این به معنای پذیرش سوئد به عنوان مقری برای ناتو و گروه های آن، افزایش تمرینات نظامی در خاک سوئد، و همزمان این اجازه است که از خاک سوئد برای جنگ بر ضد کشور دیگری استفاده به عمل آید.
توسط یک گروه هنری روسی مراسم با اجرای سرودها و ترانه های جاودانه انقلاب اکتبر که شور و نشاط این حرکت بزرگ تاریخی را در میهمانان بر می انگیخت ادامه یافت، که با استقبال خوب حاضران روبرو گردید.
در ادامه مراسم، نماینده حزب برادر کمونیست عراق در فرازهایی از پیام این حزب به بیان تاثیرات عظیم انقلاب اکتبر در کشورش پرداخت. وی گفت: هزاران دانشجو در رشته های پزشگی، مهندسی، اقتصاد در دانشگاه های اتحاد شوروی به تحصیل پرداختند، تا به این وسیله کشورمان در تمام زمینه ها به پیشرفت نائل آید.
اتحاد شوروی به ما کمک کرد تا سدهای عظیمی بسازیم تا از این طریق در کشاورزی و تولید انرژی به تولید انبوه برسیم، به طوری که ما توانستیم به دورافتاده ترین نقاط کشور برق برسانیم. اتحاد شوروی حمایت قوی از ما به عمل آورد تا ما بتوانیم از انقلاب ۱۹۵۸ خود در مقابل تهدیدهای امپریالیسم حفاظت کنیم. همزمان ارتش ما را به تجهیزات نظامی مجهز کرد تا ما بتوانیم در مقابل تهدیدهای داخلی از انقلاب محافظت کنیم. اتحاد شوروی به ما کمک کرد تا کارخانه های تولیدات صنعتی عراق را راه اندازی کنیم. با ایجاد صنایع ملی عراق و خرید تولیدات آن صنایع توسط کشور شوراها، این کشور ضمن تقویت تولیدات صنایع ملی ما، به اقتصاد عراق رونق بخشید.اتحاد شوروی برای اینکه ما بتواند کنترل خود را بر روی نفت و ملحقات آن، در مقابل تلاش های شرکت های امپریالیستی نفتی امریکایی و انگلیسی که برای به دست گرفتن اداره نفت و صنایع مرتبط با آن به خرح می دادند،، این کشور از هیج گونه کمکی به عراق خودداری نکرد.
حزب کمونیست عراق هرگز نمیتواند کمک های بی شائبه ی اتحاد شوروی را فراموش کند. ضمن آنکه به انقلاب اکتبر که آثار آن جهان را به لرزه انداخت افتخار می کند.
به دنبال پایان یافتن پیام کمونیست های عراقی رفیقی از بولیوی با ”پان فلوت“ ملودی های انقلابی و آثار معروف موسیقی کلاسیک جهان را به اجرا در آورد، اجرای تاثیرگذار این آثار توسط ”پان فلوت“ مورد تشویق میهمانان قرار گرفت. در این قسمت از برنامه اشعاری از مایاکوفسکی بزرگترین شاعر دورهٔ انقلاب که از نوجوانی نبوغ هنریش را در خدمت پیروزی و تحقق آرمان های اکتبر قرار داده بود برای حاضران خوانده شد. در آخرین قسمت مراسم، از آنجا که این ایام مصادف بود با ۱۰۰ مین سالمرگ ”جو هیل“ شاعر و کارگر مبارز و انقلابی سوئد، که در ۱۹ نوامبر در ۱۹۱۵ در سلت لیک سیتی امریکا اعدام شد، در این مراسم با ذکر قسمتی از زندگی حماسی این عضو اتحادیه کارگران صنعتی جهان، و اجرای قطعاتی از ترانه های او، توسط فعال سندیکایی ”پیر استروم” که با نواختن گیتار توسط خود او نیز همراه بود، به اجرا در آمد.
این شب بیاد ماندنی با خواندن سرود جاودانه انترناسیونال توسط این هنرمند و همراهی حاضران در خواندن این سرود به پایان رسید.
انقلابِ اکتبر، و دورانِ ما تأملی بر اثرها و نتایج انقلابِ اکتبر، در دورانِ کنونی
* “اکنون ما تجربهٔ بینالمللی بس معتبری در دست داریم که با نهایت صراحت گویایِ آناست که برخی از خصایصِ بنیادیِ انقلاب ما دارای اهمیت محلی نیستند. ... من در اینجا از اهمیتِ بینالمللی بهمفهوم وسیع کلمه سخن نمیگویم که نه تنها برخی، بلکه تمام خصایصِ بنیادی و بسیاری از خصایص درجه دوّم انقلاب ما ازنظر تاثیرِ آن در همهٔ کشورها، اهمیتِ بینالمللی دارد، بلکه منظورِ من مفهوم کاملاً محدود این کلمه است، بدین معنی که با درک اهمیتِ بینالمللی بهمفهوم اعتبارِ بینالمللی یا ناگزیریِ تاریخیِ تکرارِ آن چیزی در مقیاس بینالمللی که در کشور ما رخ داده است، باید چنین اهمیتی را برای برخی از خصایص بنیادیِ انقلابِ ما پذیرفت.”۱
با فرارسیدنِ سالگرد انقلابِ کبیر سوسیالیستی اکتبر، بحث و بررسی پیرامون اهمیت، سرشت، خصلتها، و میراثِ گرانبهای بهجامانده از آن در دورانِ کنونی، در سراسر جهان- بهویژه در میان حزبهای کارگری و کمونیستی- با دقت تمام جریان دارد. آنچه زمینه و بستر عینیِ چنین بررسی و پژوهشهای پراهمیتی را مهیا میسازد، روندهای بغرنج کنونیاند که عبارتند از: جنگ، مداخلهٔ امپریالیستی- بههدفِ بازتقسیمِ بازارهای جهان- ورشکستگیِ سیاستهای نولیبرالی، و در کنارِ آن، تداوم بحرانِ اَدواریای است که از سالهای نخست سدهٔ بیست و یکم آغاز شد و هنوز هم گریبان سرمایهداری را رها نکرده است. این بحرانِ، از زمره طولانیترین بحرانهای اَدواری بهشمار میآید، که خود، نظریهٔ مارکسیستی- لنینیستیِ بحرانِ عمومیِ سرمایهداری که روندِ جهانی- تاریخیِ فروپاشی شیوهٔ تولید سرمایهداری و جایگزینی انقلابی آن با شیوهٔ تولید برتر، یعنی سوسیالیسم، را تأیید.
انقلاب اکتبر به افسانهٔ جاودانگی و لایزال بودنِ سرمایهداری یک بار و برای همیشه پایان داد. رفیق احسان طبری، با بیانی شیوا و موشکافانه، در خصوص انقلاب اکتبر نوشته بود:”با انقلاب اکتبر بشر شروع کرد به دوران جبر اجتماعی خاتمه دادن... این امر ازجمله یک پیروزی عظیم دانشهای فلسفی و اجتماعی انقلابی، یک واقعهٔ بیمانند در سراسر سرگذشتِ پرهیجان بشری بود. این آزمایشی بود در مقیاس تاریخ و انسانیت. آرزوی مارکس که میگفت فلاسفه تاکنون جهان را توصیف میکردند و اینک باید دست به کار تغییرِ آن زنند، عملی شد.”۲
نتایج، میراث، و دستاوردهای جهانشمولِ انقلاب اکتبر در مبارزهٔ امروزی بر ضدِ جنگ و امپریالیسم، و بهسودِ صلح و سوسیالیسم،اهمیت و ارزش انکارناپذیری دارند.ازاینروی، بررسیای فشرده و اجمالی از این رخداد سترگِ تاریخی، بهمنظورِ درک بهتر روندهای جهان معاصر و تجهیز و آمادگی در عرصهٔ مبارزه بهسودِ خوشبختی انسان، ضروری و مفید خواهد بود!
انقلابِ اکتبر، پاسخی عینی و ناگزیر به نیازی تاریخی بود. این انقلاب ثمرهٔ مبارزهیی طولانیمدت در روسیه بود و با روندهای قانونمندِ شرایط خاص آن دوران، ارتباط داشت. انقلاب اکتبر، در دورانِ امپریالیسم- امپریالیسم بهمثابهٔ آخرین مرحلهٔ سرمایهداری- روی داد. لنین، با بسط و تکامل آموزش مارکس و انگلس، نقشِ امپریالیسم در تاریخ را نشان داد. پیشازاین، مارکس درخصوص گذار از جامعهٔ سرمایهداری به سوسیالیسم و تحولِ دیرپای انقلابی دوران- بهویژه در نقدِ برنامهٔ گوتا- با صراحت سخن گفته بود.
مارکس در حاشیهنویسی بر برنامهٔ حزب کارگران آلمان، ازجمله در ردِ نظرات رفرمیستی و شبه آنارشیستی، با تأکید خاطرنشان ساخته است:”اگر هزار بار هم واژههای خلق و دولت را به اَشکال مختلف باهم ترکیب کنیم سرِسوزنی به حلِ مسئله نزدیکتر نخواهیم شد. میان جامعهٔ سرمایهداری و کمونیستی دوران دگرگونیِ انقلابیِ یکی به دیگری قرار دارد.
لنین، این ارزیابیِ علمیِ مارکس را که بر تجربهٔ تاریخیِ شکستِ “کمون پاریس“ مبتنی بود، در مقام چکیدهٔ همهٔ آموزشهای انقلابی او معرفی کرده است. هنگامیکه سرمایهداری به مرحلهٔ امپریالیسم رسید، شرایط برای گذارِ انقلابی در ضعیفترین حلقهٔ سرمایهداری [یعنی روسیه] فراهم گردید. لنین، تئوریِ انقلاب را با انطباقِ آن بر دورانِ جدید- دورانِ امپریالیسم- تکامل داد، و ممکن بودنِ پیروزیِ انقلاب در یک کشور را طرح و بهاثبات رسانید. درعینحال، بنا بر آموزشهای مارکسیستی- لنینیستی، گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم، دوران تاریخیای کامل را دربر میگیرد.
کشفِ ماهیت اقتصادی و سیاسی امپریالیسم با قانون رشدِ نامساویِ [نامتوازنِ] کشورهای سرمایهداری در دورانِ امپریالیسم، استراتژی و تاکتیکِ مبارزهٔ طبقاتی در جهت دستیابی به سوسیالیسم را غنی ساخت، و بر این شالوده، و زیر پرچم اندیشههای مارکس، انگلس و لنین، انقلابِ اکتبر بهپیروزی دست یافت.
انقلاب اکتبر نهتنها برای نخستین بار ساختمان زندگی نوین بر پایهٔ اتحادِ طبقهٔ کارگر و دهقانان را عینیت بخشید، بلکه آغازگرِ عصری نو نیز بهشمار میآید. درعینحال، انقلاب اکتبر، بهدلیلِ خصلت و ماهیتِ خلقیاش، راهحل بنیادین در مسئلهٔ وظیفهٔ دمکراتیک در پیوند با وظیفهٔ سوسیالیستی را نشان داد. با پیروزی انقلاب اکتبر، سیمایِ جهان بهطرزی اساسی و ژرف دگرگون شد، و باوجودِ همهٔ عقبگردهای تاریخیِ دردناک، روندِ این دگرگونی- مستقیم و غیرمستقیم- ادامه دارد، و جنبهٔ مهمی از تحول دورانسازِ معاصر را بازتاب میدهد.
آنچه را که در درجهٔ نخست باید مورد تأکید قرار داد، عبارت است از این واقعیت که: با انقلابِ اکتبر دورانی جدید در تاریخ آغاز شد و آن، دورانِ گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم است.
بعد از پسرفتهای دردناک تاریخی در دههٔ پایانی سده بیستم و فروپاشی اتحاد شوروی و اردوگاه سوسیالیسم در اروپا، آوازهگران سرمایهداری و رفرمیستها در جنبش کارگری، با نام و زیر عنوان “چپ”، با ارائهٔ تعریفی “جدید” از “دوران”، مدعیِ “نارسا بودنِ مفهوم دوران گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم”اند. اندیشهپردازان سرمایهداری، و بهپیروی و زیرِ تأثیر آنان چپهای رفرمیست، کلیدِ درکِ دوران را “پیشرفتهای فنآوری و دستاوردهای علمی” میدانند. تئوری و شبهتئوریهایی نظیر:”عصر مدرن و فراصنعتی”، “جامعهٔ واحد صنعتی“ و “عصرِ تکنیک و سرمایهداریِ دمکراتیک”، ساختهوپرداختهٔ تئوریسینهای سرمایهداری، سوسیالدمکراتها، و چپهای جدید است. مفهومِ عمدهٔ تئوری مارکسیستی- لنینیستیِ تکاملِ اجتماعی، مفهومِ صورتبندیِ [فُرماسیونِ] اجتماعی- اقتصادی است. هر صورتبندیِ اجتماعی- اقتصادی، یک مرحلهٔ معین تاریخیِ تکاملِ اجتماعی است که نیروهای مولده، مناسباتِ تولیدی، و دیگر رابطههای اجتماعی را دربر میگیرد. بنابراین، بهمنظورِ درکِ بهتر، و بازتاباندنِ دقیق تصویرِ بغرنجِ تکاملِ اجتماعی، مفهوم “دوران“ یا “عصر“ طرح میشود. در این مفهوم، که طیف وسیع تکاملِ اجتماعی را دربر میگیرد، بر جنبه و گرایشِ عمده [توجه شود! جنبه و گرایشِ عمده] تأکید میشود، و طبقهیی که حامل این “جنبه و گرایشِ عمده“ است، مشخص میگردد. بهبیان دیگر، کلید درک خصلت دوران معاصر را نه در رشدِ فنآوریها، بلکه در روابط عینیِ نیروهای طبقاتی در سطح بینالمللی و گرایشِ اساسی تکامل روند تاریخی باید جستجو کرد. دقیقاً بر پایه چنین درک علمیای است که، با صراحت و بر پایهٔ منطقی استوار، میتوان دورانِ ما و خصلتش را مشخص کرد و آن را عصرِ گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم تعریف کرد. نفیِ این تئوریِ علمی، سبب میشود که سرمایهداری را ابدی دانسته و در مسیر مبارزهٔ طبقاتی به سَمتِ شبهتئوریهایی مانند: “سرمایهداری با چهرهٔ انسانی“ یا “سرمایهداریِ دمکراتیک“ منحرف شویم.
در دورانِ ما- با همهٔ عقبگردهایی که اثرهای شوم آن به شکلهای مختلف هنوز وجود دارند- مبارزه برای تحولِ انقلابی و بهسودِ صلح و سوسیالیسم، با تکیه بر تئوریِ مبارزهٔ طبقاتی، انقلابِ اجتماعی، مفهوم امپریالیسم، و ضرورت حزب پیشاهنگِ طبقهٔ کارگر، اعتبار دارد و پاسخگوی نیازهای دوران معاصر است. هنگامیکه از اهمیت و نتایج ماندگار انقلاب اکتبر سخن میگوییم، پشتوانهٔ علمی و نظری جهانبینیِ مارکسیسم – لنینیسم را درنظر داریم که تأکید دارد:”نقطهنظرِ زندگی و عمل باید نقطهنظر اولیه و اساسیِ تئوری شناخت باشد.”
انقلابِ اکتبر و طنینِ پرشور آن در دوران معاصر، گویای ادامهٔ مبارزهیی است که بشریت برای خوشبختی و نفیِ استثمار انسان از انسان، باهمهٔ دشواریها، بهپیش میبرد. آرمان و اندیشهٔ اکتبر، در چهارگوشهٔ جهان زنده است و پرچم پیکار در راه آیندهیی فارغ از جنگ، بردگی، استثمار، و سرمایهداری است!
----------------------------------
۱. لنین، منتخبِ آثار [به فارسی]، صفحهٔ ۷۸۵.
۲. احسان طبری، انقلاب اکتبر و ایران [سخنرانی]، صفحههای ز – ح.
۳. کارل مارکس، نقدِ برنامهٔ گوتا، ترجمهٔ ا، برزگر، صفحهٔ ۳۱.
مصاحبه نامه مردم با رفیق علی خاوری:
امروز ولی فقیه حکومت فرمان یورش تازه ای بر ضد حزب ما را صادر کرده است.
من خوشبین هستم که همان طور که انقلاب ما را در سال ۵۷ از زندان حکومت سلطنتی نجات داد، در آینده ای نزدیک نیز روزی فرا برسد که زندانیان سیاسی و عقیدتی امروز میهن ما نیز از چنگال مزدوران رژیم جهل و جنایت رها شوند و آینده ای متفاوت در مقابل مردم ما گشوده شود...
مقدمه: رفیق گرامی خاوری با تشکر از اینکه فرصتی دست داد تا دوباره با شما به گفت و گو بنشینیم و با توجه به اینکه ما در روزهای اخیر هفتاد و چهارمین سالروز تأسیس حزبمان را جشن گرفتیم،اجازه دهید تا اولین سئوال مان را درباره چگونگی پیدایش حزب و پیوستن شما به حزب تودهٔ ایران آغاز کنیم.
جواب: با تشکر متقابل از اینکه دوباره فرصتی دست داده است تا بار دیگر مستقیماً با خوانندگان ” نامه مردم“ به گفت و گو بنشینم. من امسال بیش از هفتاد و چهار سال است که عضو حزب توده ایران هستم و این را از افتخارات بزرگ زندگی ام می دانم که به سهم خود در صفوف حزب مان در این سالهای طولانی در راه تحقق آرمان های والا و انسانی حزب کارگران و زحمتکشان میهن تلاش کرده ام.
تاسیس و پیدایی حزب توده ایران پاسخ روشن و پر طنینی بود به نیاز مبرم حل مسایل مهم اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و البته سیاسی جامعه ایرانیان. استقبال بی نظیر سراسری و گسترده وسیع ترین قشرها و طبقات از کارگران و دهقانان و دیگر زحمتکشان و نیز روشنفکران، زنان و جوانان میهن آینه تمام نمای این نیاز و آن پاسخ بود. من قبلا هم اشاره کرده ام که تاریخ حزب توده ایران از هر نظر و زوایه ای که بخواهید به آن نگاه کنید تاریخ منحصر به فرد و یگانه ای در کشورماست. در تاریخ معاصر ایران هیچ حزب سیاسی ای را پیدا نخواهید کرد که تاسیس آن به دست زندانیان سیاسی بنام و عناصر پیشرو و مترقی طرفدار منافع و حقوق کارگران و زحمتکشان صورت گرفته باشد و این حزب توانسته باشد با وجود دهه ها سرکوب خشن و خونین همچنان بدون هیچ تزلزلی در راه رهایی کشورش از بندهای استعمار، استثمار و استبداد به مبارزه ادامه دهد. برای اینکه تأثیر حزب ما در جامعه روشن تر شود کافی است اشاره کنم که ایران در آن دوران کشوری بود که به شدت از واپس ماندگی اجتماعی-اقتصادی رنج می برد اسیر خرافه های مذهبی بود، زنان از هیچ حقی، حتی حق رای دادن بهرهمند نبودند کلمه ” کارگر“ در جامعه ما ناشناخته بود، دهقانان را با زمین خرید و فروش می کردند، آموزش و آموزش عالی تنها برای خانواده های مرفه و ثروتمند امکان داشت و درصد عمده ساکنان کشور بیسواد بودند.
تحزب و فعالیت سیاسی را حزب ما در جامعه جا انداخت چیزی که در فضای سیاسی آنروز کشور سابقه نداشت. اروپا و آسیا در آتش جنگ جهانی می سوختند، فاشیسم و اندیشه های فاشیستی رشد کرده و اثرات مخرب آن به کشور ما هم سرایت کرده بود، و ایران عرصه تاخت و تاز نیروهای استعمارگر برای کنترل آن به عنوان پایگاه استراتژیک در منطقه و تصاحب منابع غنی طبیعی آن مثل نفت و گاز بود.
با تأسیس حزب توده ایران فضای سیاسی ایران به کلی دگرگون شد. برای نخستین بار مبارزه ضد فاشیستی سازمان یافته آغاز شد و حزب ما روزنامه ” مردم ضد فاشیسم“ را منتشر کرد و موضوع دفاع از حقوق کارگران و زحمتکشان، رهایی زنان از زنجیرهای رسمی و غیر رسمی واپس ماندگی و به رسمیت شناختن حقوق جوانان به حد یک مبارزه اجتماعی سازمان یافته اعتلا یافت. نکته دیگر که اشاره به آن بجاست این که حزب ما افزون بر جذب ده ها هزار کارگر و زحمتکش به صفوف خود توانست اکثریت قریب به اتفاق روشنفکران، هنرمندان، نویسندگان و شاعران میهن مان را یا به صفوف خود و یا به هواداری از مبارزه اش جلب کند. چهره های به نامی همچون زندهیادان نوشین، صادق هدایت، مرتضی کیوان، و نیمایوشیج تنها معدودی از نام هایی است که می توان به آنها اشاره کرد. به نظر من دلیل این موفقیت را باید در نو آوری و ترقیخواهی حزب ما در عرصه های گوناگون و آرمان های عمیقا انسانی و انقلابی اش جستجو کرد.
سئوال: رفیق خاوری متاسفانه دوران فعالیت علنی حزب ما چندان طولانی نبود و ارتجاع و امپریالیسم پس از حملات مداوم تبلیغاتی سرانجام کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ را سازمان دهی کردند و با سرنگون کردن دولت ملی مصدق سرکوب همه جانبه، خشن و خونین حزب ما را آغاز کردند. نظر شما درباره کودتا، سیاست های حزب ما و حملات تبلیغاتی که همچنان در این زمینه بر ضد حزب جریان دارد چیست؟
جواب: امروز بعد از گذشت ۶۲ سال از این واقعه و با انتشار انبوهی از اسناد که در مراکز و آرشیو های دولتی کودتاچیان، یعنی دولت های آمریکا و انگلیس موجود است چگونگی سازمان دهی کودتا، نیروهای شرکت کننده در آن و همچنین نیروهای داخلی همکار کودتا کاملا روشن شده است و مطالب گوناگونی هم در این زمینه انتشار یافته است. بررسی همین اسناد هم نشان می دهد که یکی از عمده ترین هدف های کودتاچیان سرکوب و نابودی حزب توده ایران به عنوان خطر اصلی برای منافع ارتجاع و امپریالیسم در ایران و منطقه بوده است. حزب ما در این هفتاد و چهار سال اسناد و مطالب افشاگری هم منتشر کرده است که زوایای مختلف این کودتا را روشن می کند. درباره سیاست حزب ما در آن دوران هم اگر به اسناد رسمی نشست های کمیته مرکزی رجوع کنید خواهید دید که حزب ما با جسارت به شماری از کاستی های سیاست های خود در آن دوران اشاره کرده است. بنابراین نیازی به تکرار آنها در اینجا نیست من فقط می خواهم به یک نکته در اینجا اشاره کنم. در تمامی این سالها بخش هایی از نیروهای ملی و طرفداران دکتر مصدق، از جمله در جبهه ملی و نهضت آزادی و همچنین بخش هایی از نیروهای مذهبی تهمت های ناروایی را به حزب ما نسبت داده اند که جای تأسف بسیار دارد. بخشی از این تهمتها بر این محور استوار است که حزب با توجه به سازمان نظامی نیرومندش به دفاع از دولت مصدق برنخاست. البته سازمان نظامی نیرومندی که این دوستان ما به آن اشاره می کنند تنها چند صد افسر و درجهدار بودند که به خاطر خطر پیگرد نیروهای امنیتی (رکن دو ارتش) به طور مخفی سازمان دهی شده بودند. حزب ما در سال ۳۱ و ۳۲ بارها درباره کودتا و خطر شماری از دولتمردان و سران ارتش که همکاران آمریکا و انگلیس بودند به مصدق هشدار داد و تلاش های اولیه را برای کودتا خنثی کرد. متاسفانه دکتر مصدق در آخرین روزهای پیش از کودتا نتوانست عکس العمل مثبت و لازم را به فراخوان های حزب برای مبارزه با توطئه های آمریکا و انگلیس نشان دهد. باید به این موضوع هم توجه کرد که بخش اساسی نیروهای طرفدار جبهه ملی و همچنین نیروهای مذهبی به رهبری آیت اله کاشانی نه تنها به دفاع از دولت مصدق بلند نشدند بلکه به عنوان نمونه در مورد کاشانی و هواداران او عملا به دفاع از کودتاچیان و رژیم شاه برخاستند.
سئوال: دوران پس از کودتا، دورانی طولانی، دشوار و پر از فراز و نشیبی برای مبارزه حزب ما بود. اگر ممکن است درباره دشواری های این دوران مبارزه، اعزام شما به ایران توسط حزب و دوران زندان هم کمی توضیح بدهید.
جواب: دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد و شکست جنبش مردمی به راستی دوران بسیار دشواری برای ادامه حیات حزب ما بود. وجود اختلاف نظرها درباره علل شکست جنبش، در باره وظیفه حزب در آن دوران و چگونگی بازسازی سازمان های حزبی سرکوب شده در درون ایران و همچنین فعالیت های شدید ساواک رژیم برای بدنام کردن حزب ما از طریق انتشار ” توبه نامه“ های قربانیان شکنجه و غیره در مجموع شرایط بسیار دشواری را برای احیای فعالیت های حزب ایجاد کرده بود. همان طوری که می دانید در آن دوران ما با رشد مائویسم و شکاف بزرگ در جنبش جهانی کمونیستی و کارگری نیز رو به رو بودیم و این اختلاف ها تأثیرهای سنگینی بر روی حزب ما داشت و به گسست ها و انشعابات مختلفی منجر شد. تأثیر این شکاف آنچنان بود که من بعدها در زندان شاه هم شاهد بودم که عده ای از رفقای زندانی ما هم تحت تأثیر این نظرات قرار گرفته بودند.
سئوال: از اعزام رفیق قهرمان حکمتجو و خودتان به ایران برای بازسازی تشکیلات حزب کوتاه هم شده است بگویید؟
جواب: این تصمیم تنها شامل رفیق حکمتجو و من نبود. رفقا سرگرد رزمی و مهندس معصومزاده نیز در این جمع بودند. و آنچنان که جریان حوادث بعد از اعزام نشان داد تصمیم بسیار خام و بدون تدارکات لازم به اجرا گذاشته شده بود.
رفقا رزمی، معصومزاده، حکمت جو و من در خانه ای اجاره ای چند اتاقه با حضور فردی که بعدها معلوم شد عامل و مامور ساواک، که زن مسن و کودکی را نیز به عنوان پوشش امنیتی با خود آورده بود، همخانه بودیم.
مجموعه این شرایط و شکل زندگی و رفتار فرد پوشش امنیتی به شدت مشکوک و سئوال برانگیز بود. در صحبتی با رفیق حکمت جو به او گفتم تشکیلات یا در تور و دام ساواک است یا همین روزها به این سرنوشت دچار خواهد شد. و برای آن دلایل و شواهد روشن داشتم و پیشنهادم این که سازماندهی فعالیت حزبی از بیخ و بن باید تغییر کند. طرح این تغییرات با رفیق حکمتجو ریخته شد و برای اجرای آن قرار به سفر من به خارج و دیدار با رهبری حزب گرفته شد که عبور از مرز و گرفتاری حکمتجو و من را با خود داشت. حزب از سرنوشت رفقا رزمی و معصومزاده هیچ گونه اطلاعی نداشت و ندارد. تردیدی نیست که ساواک رفقا رزمی و معصومزاده را بعد از دستگیری، شکنجه و نابود کرده است. به طوری که هیچ اثری از آنها تاکنون بدست نیامده است.
با اندوهی عظیم یاد این دو جانباخته و دیگر جانباختگان راه آرمانهای انسانی حزبمان را گرامی میداریم.
سئوال: شما در مصاحبه با ” کار آنلاین“ اشاره کرده بودید که دفاعیات شما در دادگاه نظامی را رفیق بیژن جزنی از زندان به بیرون فرستاد، اگر ممکن است در این زمینه توضیح کوتاهی بدهید.
جواب: بله من همان طور که در آن مصاحبه هم اشاره کردم دوبار، در دو دوره فعالیت سیاسی زنده یاد بیژن جزنی و یاران او را ملاقات کردم. نخستین بار این ملاقات ها در زندان قزلقلعه در سالهای ۱۳۴۴ تا ۱۳۴۵ و سپس در سالهای ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۴ در زندان قصر، با او دیدار و بحثهای طولانی داشتم. بار نخست او را به اتفاق چند نفر از فعالان کمیته دانشگاه و هیئت تحریریه پیام دانشجو، برای مدت چند ماه به قزل قلعه آورده بودند. ما توانستیم چند بار، در درون سلول من، از نیمه های شب تا صبح به گفتگویی دوستانه و صمیمانه بنشینیم. او را جوانی پرانرژی، با استعداد، مشتاق مارکسیسم ـ لنینیسم و آرمانهای سوسیالیستی دیدم. او از دوران فعالیتش در سازمان جوانان حزب توده ایران به عنوان آموزشگاه سیاسی ـ اجتماعی و اشنایی با افکار سوسیالیستی که تعیین کننده سمت وسوی سرنوشت، علایق و دلبستگی هایش گردیده بود، یاد میکرد. تحت تاثیر شدید شکست نهضت ملی و جنبش تودهای در ۲۸ مرداد در اندیشه طرحی نو برای مقابله های آینده با رژیم بود. شبی از گرفتاریهای متنوع جامعه و چگونگی و نتایج احتمالی مبارزات سازمانهای سیاسی علیه رژیم صحبت میکردیم. صحبتی بود بسیار صمیمانه و با اعتماد متقابل، به او گفتم نظرات تو در چارچوب شعارهای سیاسی و اجتماعی ” جبهه ملی“ نمیگنجد و با شوخی اضافه کردم: و به کاری که تو میکنی میگویند شتر سواری دولا دولا. خندید و گفت: "دیگرانی هم درست همینطور میگویند".
بار دوم، مرحله بعدی دیدار در زندان قصر انجام شد. در اینجا هم او و حسن ضیاءظریفی علیرغم تبلیغات متداول و روزمره ضد تودهای روابط نزدیک و صمیمانه خودشان را با حکمت جو و من حفظ کرده بودند، و هم چنان مذاکراتی جستجوگرایانه برای بهبود روابط سازمان های چپ آنروز ایران انجام میدادیم. به خوبی احساس میشد که از نمودهای صرفا احساسی و چپ نمایانه، که در آن دوران در زندانها کم به چشم نمیخورد، ناراضی و ناراحت است. او تحت تاثیر جنبش انقلابی به رهبری کاسترو و چهگوارا به شیوه و راه انقلابیون آمریکای لاتین میاندیشید و عشق میورزید. این علاقه را من در سال ۱۳۴۴ نیز همراه و همدم او میدیدم. او اولین کسی بود که با دفاعیات من برای ارائه به دادگاه نظامی آشنا شد. خوشحال و راضی بود و در عین حال نگران از نتیجه دادگاه. متن دفاعیات من را جزنی به خارج از زندان رسانید. ما همکاریهای سیاسی دیگری هم داشتیم. ما ضمن حفظ روابطی دوستانه سعی داشتیم که هر یک دیگری را به مواضع مورد اعتقاد خود برساند.
ساواک با تمرکز عمده زندانیان سیاسی در تهران از سال ۱۳۵۲ به بعد برنامه ویژه ” حل مساله زندانیان سیاسی“ را به مرحله اجرا گذاشت. به موجب این برنامه زندانی سیاسی یا باید زیر فشار شدید و مداوم تسلیم و با شرایطی از زندان آزاد میشد، و یا به انحای گوناگون نابود میشد. شهادت رفیق حکمتجو در تابستان ۱۳۵۳ در واقع اعلام رسمی دور جدید شکنجه ها و فشارهای حیوانی و کشتار زندانیان سیاسی بود. جزنی، حکمتجو را در زندان کمیته شهربانی و ساواک دیده بود. پس از مراجعت از کمیته به من گفت که حکمتجو را برای لحظه ای در حال عبور دیده است. چیزهایی از او میخواهند که او نمیخواهد بدهد (طبیعی است که طبق معمول شرافتش را). به دنبال این شکنجه ها در کمیته بود که پس از چند روز خبر شهادت حکمتجو اندوه عظیمی با خود به زندان آورد. زندان، هر روز حادثه ای نظیر را در انتظار بود. وقتی که آخرین بار جزنی، حسن ظریفی، سورکی، سرمدی، ... را از بلندگوی زندان به زیر ۸ فراخواندند، همه زندانیان از جمله جزنی و یارانش لحن شوم دعوت به شکنجه و نابودی را در این صدا به خوبی احساس کردند. و همان شد!
سئوال: آیا در زندان دیداری با رفقای قهرمان هوشنگ تیزابی و یا رحمان هاتفی (مهرگان) داشتید یا نه؟
جواب: آری. در جای دیگری هم از دیدار رفیق هاتفی با من یاد کرده ایم. کوتاه اینکه شبی از نیمه گذشته رفیق رحمان توانست با تمهیداتی به سلول من بیاید و آن شب تقریبا تا صبح با هم صحبت کردیم. سئوال های بسیاری از حزب و اتحاد شوروی و وضع پرونده من میکرد که در پایان گفتگوهایمان نظرش را پرسیدم. او
گفت: آنچه امشب دیدم و شنیدم چیزهایی است که میتوان در کتابها خواند.
بار دوم بیرون از زندان در روزهای فروپاشی رژیم سلطنتی پس از آمدن زنده یاد رفیق جوانشیر به ایران که ظاهرا بنا به خواست رفیق رحمان علیرغم ملاحظات امنیتی که دیدارهایی نظیر دیدار او را با من در روزهای بی ثباتی اوضاع کشور منع میکرد به همراه رفیقی از تشکیلات مخفی به محل اقامت موقت رفیق جوانشیر رفتم. رفیق رحمان هاتفی به اتفاق یک نفر دیگر که بعدتر شناختم (پرتوی) پس از لحظاتی آمدند. صحبت عموما اطراف وضع موجود روزهای انقلاب بود. با دقت در چهره تازه واردین متوجه شدم که یک نفر از آنها را قبلا دیده ام رو به رفیق هاتفی پرسیدم: کجا میتوانستم شما را دیده باشم؟ رفیق هاتفی سکوت کرده بود. پس از لحظاتی گفتم به جا آوردم. شما را در زندان قزل قلعه و در سلول انفرادی دیدم. او آهسته به پرتوی که کنار دستش نشسته بود گفت: نگفتم؟ ظاهرا او در همان روزها اصرار کرده است که مرا ببیند و به علت وضع بی ثبات سیاسی و احتمال تغییر وضع و رعایت ضوابط امنیتی برای او و من با خواست او مخالفت می شده است و خود او هم احتمال می داده است که او را بشناسم ـ پس از نزدیک ۱۴ سال آنهم طی دیداری در سلول نیمه تاریک قزل قلعه ـ متاسفانه علیرغم تمایل او و من به علتی که هنوز برای من روشن نیست ما نتوانستیم دیداری دیگر داشته باشیم.
و اما در مورد رفیق قهرمان دیگرمان هوشنگ تیزابی، خاطره جالبی دارم که تاکنون جز در محافل محدود گفته نشده است و آن هم اینکه در بهار سال ۱۳۴۶ با رفیق تیزابی و رفیق حکمتجو در بند چهار زندان قصر با هم بودیم. من سعی داشتم تا او را با کارها و مواضع حزب آشنا کنم. روزها و شبهایی با کنجاوی فراوان او، با هم صحبت کردیم تا روزی که گفت: مسایل عمده من حل شده است. گفتم یعنی میتوان رسما به عضویت حزب درآمد؟ پاسخ او مثبت بود. چند روز بعد روز اول ماه مه به همراه رفیق حکمتجو به عنوان دو معرف به عضویت رسمی درآمدن او را به حزب توده ایران تبریک گفتیم.
[نامه مردم: رفیق زنده یاد رحمان هاتفی (مهرگان) در مطالبی، در شماره ۱۷ نشریه نوید، شنبه ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۶، با عنوان »علی خاوری صدای حقانیت حزب ما« از جمله نوشته است: »رفیق خاوری تنها یک زندانی نیست، او یکی از سرمایه های معنوی پرولتاریای رزمنده ماست. رفیق هوشنگ تیزابی -قهرمان شهید توده ای-در خاطرات خود او را با این کلمات تصویر می کند: من در وجود او مارکسیسم واقعی را شناختم. او می توانست توده ای بودن را به گرامی ترین مائده جهان بدل کند. او امانت گرانبهایی است... هیچ دیواری نمی تواند او را از مردم که آنهمه دوستشان دارد جدا کند. چه عشق جنون آمیزی! او در وجود همه توده ای ها، همه رزمندگان خلق، همه شاگردان و منادیان ارانی، همه کارگران و رنجبران وطنش آزاد است...]
سئوال: آیا در زندان تماس هایی با نیروهای ملی و یا مذهبی، کسانی همچون مهندس سحابی و یا آیت الله منتظری داشتید؟
جواب: در مورد دکترسحابی و مهندس سحابی خاطره کوچکی را به یاد دارم که درتابستان ۱۳۴۶ به دنبال اعتراض رفیق حکمتجو و من به شرایط بد زندگی زندانیان سیاسی و انعکاس این اعتراض از رادیو پیک ایران دستور تبعید رفیق حکمت جو و من به نقاط بد آب و هوای جنوب به زندان رسید.
در آن روزها معمولا در چنین حالاتی زندانیان در جمع هم در کنار سفره مشترکی می نشستند و آن روز هم چنین جمعی تشکیل شد. آقایان بازرگان، دکتر سحابی و مهندس سحابی روبروی رفیق حکمتجو و من نشسته بودند. زنده یاد دکتر سحابی با تاسف و به قصد همبستگی گفت مردم ما بی حالند و حرکتی نمیکنند. گفتم آقای دکتر دیر و زود دارد سوخت و سوز ندارد. و مردم حالشان را نشان خواهند داد.
روابط دوستانه و اعتماد متقابل با آیت اله منتظری شایان یادآوری است. ایشان و دکتر پیمان و من تنها ساکنان روزهای گرم تابستان ۱۳۴۵ زندان قزل قلعه بودیم. دادگاه تجدید نظر ما در جریان بود و من با حکم اعدام از دادگاه آمدم پس از تقسیم غذا (من درآن روز کشیک بودم) آقای منتظری پرسید؟ دادگاهتان چی شد؟ گفتم تمام شد. پرسید چی دادند؟ گفتم اعدام. گفت عجب مردمانی هستید شما یک ساعت است اینجا به غذا میرسید تقسیم کردید و تقسیم می کنید هیچ نگفتید. گفتم چی میگفتم مگر انتظار دیگری داشتیم. گفت ما مردم اعتقاد به آخرت داریم و برای کار ثواب هم معتقد به اجر اخروی هستیم. آخر شما که به آن دنیا اعتقاد ندارید. این هم این دنیایتان؟
منتظری پس از آزادی از زندان قصر، در دیداری که از زندان داشت، قرآنی را که پشت نویسی کرده بود برای من هدیه آورد. به دلیل همین حسن روابط سالم انسانی بود که پس از یورش رژیم به حزبمان نامه سرگشاده ای نوشتم و داوری او را خواستم.
سئوال: اگر ممکن است درباره آزادی خودتان از زندان پس از پیروزی انقلاب بهمن و چگونگی برقراری مجدد تماس با حزب کمی توضیح بدهید؟
جواب: با آخرین گروه زندانیان سیاسی از زندان قصر آزاد شدم. چندین هفته دراطراف زندان تظاهرات سنگینی بود در شب اول بهمن در میدان جلوی زندان قصر انبوه بزرگی تظاهر کننده جمع بودند و شعار میدادند. آخرین بازماندگان زندانیان سیاسی با وسایل خودشان در پشت در بزرگ زندان جمع بودند و آماده خروج از زندان. افسر نگهبان در سردر زندان با بلندگو رو به زندانیان گفت: ” رفقا خلق در انتظار شماست“.
طنین فروریزی استبداد سلطنتی از هر طرف به گوش میرسید. شادی زندانیان آزاد شده و انبوه استقبال کنندگان در هم آمیخته بود. حلقه گلی هم دراین میان نصیب من شد. آن روز در منزل رفیق جان باخته قرباننژاد نزدیک زندان و سپس در راهروهای ساختمان وزارت دادگستری به علت برقراری ساعات منع عبور و مرور با جمعی از رفقا به صبح رساندم. و سپس همراه با رفیقی از سازمان مخفی حزب به بهشت زهرا رفتیم و بر مزار دوست و رفیق جان باخته مان حکمت جو در حضور مادرش ادای احترام و سخنانی ایراد کردم.
در همین روزها بود که پیام رفیق کیانوری که تا عید تابلوی »مردم« در محل مناسب نصب شود بدستم رسید. تصمیم مرکزیت حزب بود و باید سریعا انجام میشد. قراردادی موقت با زنده یاد م. هرمز و برادرش تنظیم کردم. و ساختمان ۴ طبقه ای در ضلع غربی دانشگاه تهران، در خیابان ۱۶ آذر در اختیار حزب قرار گرفت. و تابلو ” مردم“ بعد از ۲۵ سال موجودیت علنی حزب را اعلام کرد.
سئوال: رفیق خاوری اگر ممکن است پیرامون یورش رژیم به حزب در سال ۱۳۶۱ و دشواری های ادامه فعالیت ها پس از ضربه سنگین جمهوری اسلامی توضیح بدهید؟
جواب: پس از یورش جمهوری اسلامی به سازمان مجاهدین خلق ایران در سال ۶۰ اوضاع سیاسی کشور به شدت به سوی وخامت می رفت و روشن بود که رژیم دیگر حاضر نیست هیچ نیروی دگراندیشی را تحمل کند. حزب ما از همان دوران زیر ذره بین نیروهای امنیتی و مراقبت گسترده و شدید رژیم به فعالیت هایش ادامه می داد. همان طور که می دانید یورش گسترده نیروهای امنیتی سپاه و وزارت اطلاعات بر ضد حزب با اجازه خمینی آغاز شد و هدف نیروهای امنیتی از همان آغاز اثبات جرایمی بود که خودشان هم می دانستند کوچکترین حقیقتی ندارد. این البته ادعای ما نیست حقیقتی است که آقای موسوی، که در آن دوران نخست وزیر جمهوری اسلامی بود، بعدها تأیید کرد.
رهبری حزب، بویژه آنهایی که از تبعید و دوری طولانی از وطن بازگشته بودند، حاضر نبودند به مهاجرت دوباره تن بدهند و بارها مطرح می کردند که منزل بعدی ما بهشت زهرا است. واقعیت این است که در آن دوران با وجود آنکه رهبری خطر فزاینده رژیم را احساس می کرد ولی به دلیل اختلاف نظر هایی که وجود داشت حزب نتوانست به موقع خود تصمیم های درستی اتخاذ کند. مشکل این بود که عده ای از رفقا معتقد بودند باید حزب به سمت فعالیت مخفی برود و عده ای معتقد بودند که تدارک این امر به معنای رویارویی با رژیم خواهد بود و ضربه احتمالی بر حزب را قطعی خواهد کرد. برخی دیگر از کادرهای رهبری حزب هم معتقد بودند که حتی پس از یورش احتمالی حزب قادر خواهد بود در هر نوع دادگاهی از سیاست هایش دفاع کند و از آن سربلند بیرون آید. اگر حزب با تشخیص نزدیک شدن طوفان، بخشی از کادرهای حساس خود را از زیر ضربه خارج می کرد، قطعا رژیم نمی توانست این چنین ضربه هولناکی را به حزب بزند.
دستگیری هزاران توده ای و اکثریت رهبری و کادرهای برجسته حزبی ضربه جدی ای بر پیکر حزب ما بود. شوهای تلویزیونی قربانیان شکنجه که با هدف تأیید سناریو های از پیش تنظیم شده شکنجه گران تدارک دیده شده بودند نشانه روشنی از سبعیت حکومت جمهوری اسلامی در برخورد با حزب ما بود که جمهوری اسلامی تا به امروز آن را هنوز خطرناک ترین نیروی اپوزیسیون در مقابل خود می بیند. بی خود نبود که خمینی موفقیت در سرکوب حزب ما را ثمره ” امداد های غیبی“ می دانست و دیگر سران رژیم سرکوب کردن توده ای ها را ” مهمتر از پیروزی در جبهه های جنگ“ اعلام می کردند. البته امروز روشن شده است که آن ” امداد های غیبی“ که خمینی به آن اشاره می کرد همان سازمان های اطلاعاتی کشورهای امپریالیستی از جمله آمریکا و انگلیس بودند که برای سرکوب حزب ما همکاری گسترده ای را با سپاه و وزارت اطلاعات رژیم انجام دادند.
بدیهی است که دستگیری ده هزار توده ای و مهاجرت گسترده هزاران توده ای به خارج و مهم تر نابودی بخش اساسی رهبری و کادرهای برجسته حزب دشواری های عظیمی را برای ادامه فعالیت های حزب پدید آورد. بر این مشکلات باید توطئه های مداوم دستگاه های اطلاعاتی رژیم را از ” سازمان“ و ” کمیته“ درست کردن تا اعزام مأموران به خارج از کشور برای نفوذ در صفوف حزب و همچنین حملات گسترده تبلیغاتی برای گسترش اختلاف و فلج کردن حزب،را نیز افزود.
در چنین وضعیتی بود که پلنوم ۱۸ کمیته مرکزی برگزار شد و رهبری جدید حزب را برای بازسازی فعالیت و مبارزه حزب انتخاب کرد.
پلنوم ۱۸ در شرایط بسیار دشواری برگزار شد. در این نشست، از جمله رهبران گذشته حزب همچون رفقا رادمنش، و ایرج اسکندری حضور داشتند. اسکندری در پلنوم خواهان اخراج کیانوری و کسانی که به تلویزیون آمده بودند، از حزب شد که با مخالفت شدید من رو به رو گردید. ایرج اسکندری در آستانه انقلاب نظرات متفاوتی با اکثریت رهبری حزب در زمینه نقش حزب در انقلاب و همچنین دفاع از خمینی داشت و این نظرات خود را تا پایان حفظ کرد. اسکندری در واقع معتقد بود که روحانیت، و بنیاد های فکری آن از جمله مخالفت شدید با کمونیست ها و نیروهای روشنفکر و سکولار و همچنین خواست رسیدن به قدرت سیاسی متکی به مذهب با هر برداشتی سرانجام به استبداد می انجامد. البته این نگرانی برای من و عده ای دیگر از رفقا هم وجود داشت.
همان طوری که می دانید او پس از بازگشت به ایران در مصاحبه ای با فرج سرکوهی، در مجله تهران مصور، مطالبی را عنوان کرد که شایسته یکی از رهبران حزب ما نبود. موضوع این مصاحبه توسط رفیق کیانوری در هیئت سیاسی وقت مطرح شد و او خواهان اخراج اسکندری از کمیته مرکزی حزب شد که با مخالفت من از دستور کار هیئت سیاسی خارج شد و تنها قرار شد از او خواسته شود تا کشور را ترک کند. هنگامی هم که اسکندری در پلنوم ۱۸ خواهان اخراج کیانوری از حزب شد این امر مجددا با مخالفت شدید من رو به رو شد و این مسئله از دستور کار پلنوم خارج گردید.
اگر چه پلنوم ۱۸ توانست رهبری و سیاست جدیدی را برای حزب تصویب نماید ولی در عین حال آغاز گسست ها در حزب ما و علم برداشتن کسانی برای رهبری حزب شد که نتوانسته بودند در این پلنوم به موقعیت هایی که می خواهند دست یابند. انتشار ” نامه به رفقا“ زیر لوای دروغین و دلسوزانه دفاع از ” سنن انقلابی حزب و رهبری گذشته آن“ ، در واقع برنامه ای برای تصاحب سازمان حزبی در اروپای غربی بود و خیلی زود ماسک از چهره برداشت و به یک کارزار تمام عیار ضد توده ای تبدیل شد و البته ضربات جدی هم به سازمان های حزب در خارج از کشور وارد کرد.
موضوع دیگری هم که باید به آن اشاره کنم این است که با فروپاشی ” سوسیالیسم واقعا موجود“ در اتحاد شوروی و کشورهای اروپای شرقی، معضلات عظیمی برای احزاب کارگری و کمونیستی جهان و از جمله حزب ما پدید آمد و تبلیغات گسترده و سرسام آور ضد کمونیستی و محافل سوسیال دموکرات گسست های جدی را در صفوف احزاب کمونیستی جهان ایجاد کرد که حزب ما نمی توانست از این طوفان برکنار بماند.
سئوال: اخیرا علی خامنه ای در سخنانی در جمع دانشجویان ضمن هشدار باش نسبت به خطر مارکسیسم شدیدا به حزب حمله کرده و از صدا و سیمای جمهوری اسلامی خواست تا دوباره نوار شوهای تلویزیونی را نمایش دهد. این حملات خامنه ای همچنین مترداف بوده است با چاپ سریال بازجویی های زندان کادرهای حزب از سوی خبرگزاری فارس و همچنین مصاحبه این خبرگزاری با عنصر اطلاعاتی همچون پرتوی، دلیل این تشدید حملات بر ضد حزب ما را چه می بینید؟
جواب: واقعیت این است که یورش جمهوری اسلامی و نهادهای امنیتی آن از زمان حمله به حزب، یعنی ۳۳ سال پیش تا به امروز هیچوقت قطع نشده است. و تنها اشکال آن گهگاه عوض شده است. هدف این حکومت همان طوری که سران آن در سال ۶۱ اعلام کردند ریشه کنی حزب از جامعه ما بود و حضرات خیلی زود متوجه شدند که این امر شدنی نیست، تا حدی که موسوی اردبیلی، که در آن دوران رئیس قوه قضاییه حکومت بود، در نماز جمعه تهران اعتراف کرد که این حزب ریشه های عمیقی در جامعه ما دارد و این کار به این آسانی ها امکان پذیر نیست. از همان شروع حمله به حزب کار دستگاه های امنیتی رژیم بر چند محور مشخص تمرکز داشته است: نابودی فیزیکی کادرهای برجسته و کلیدی حزب، دامن زدن به جو بی اعتمادی و بدبینی در درون حزب،بی اعتبار کردن سیاست ها و رهبری آن، تلاش در جا دادن عناصر نفوذی خود در درون حزب و خلاصه جلوگیری از سازمان یافتگی مجدد توده ای ها.
به راه انداختن شوهای تلویزیونی و نشان دادن انسان های خرد شده زیر شکنجه های وحشیانه سربازان گمنام امام زمان در تلویزیون که تمامی مبارزه چهل سال خود را نفی کنند و گرویدن خود به اسلام شلاق و داغ و درفش را اعلام نمایند، به جز شوک اولیه آن از درجه سبعیت سران حکومت جمهوری اسلامی حکایت داشت در دراز مدت نه تنها نتیجه مناسبی نداشت بلکه خیلی زود به عکس خود بدل شد و رژیم ناچار شد از نشان دادن ساعت ها برنامه های تلویزیونی ضبط شده در زندان ها خودداری کند. مبارزه توده ای ها در زندان و کارزار گسترده بین المللی ای که حزب ما در خارج در افشای جنایات رژیم در زندان ها سازمانی دهی کرد دشواری های جدی برای حکومت ایران درست کرد. در این دوران رژیم تلاش های زیادی را برای از هم پاشاندن سازمان های حزبی در خارج از کشور و زیر ضربه قرار دادن رهبری آن انجام داد. ششمین کنگره حزب ما اخیرا سند جامعی در این زمینه منتشر کرده است که گوشه های مختلفی از این توطئه ها را روشن می نماید.
من به خاطر دارم که ما در آن سال های۶۷ - ۶۶، اخبار نگران کننده ای از درون زندان ها به دست مان می رسید و حزب تصمیم گرفت تا کارزار گسترده ای را برای افشای توطئه های خطرناک رژیم آغاز کند. البته بودند کسانی در درون و اطراف حزب که این کارزار حزب را تلاش رهبری برای منحرف کردن افکار عمومی توده های حزبی عنوان می کردند. و بودند و هستند کسانی که امروز بنا به مأموریت شان و برای خارج کردن رهبری جمهوری اسلامی و جلادان آن از زیر ضربه مدعی اند که اگر حزب ما و سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) شعار سرنگونی جمهوری اسلامی را نمی دادند، رژیم توده ای ها و دیگر زندانیان سیاسی را قتل عام نمی کرد. بهر صورت امروز با انتشار اسنادی افشاگر در این زمینه، از جمله خاطرات کسانی همچون آیت الله منتظری، بسیاری از گوشه های تاریک این جنایت هولناک رژیم که حزب ما آن را به درستی ” فاجعه ملی“ نامید، روشن شده است.
رژیم حتی پس از این چنین کشتار گسترده ای از رهبران و کادرهای قهرمان حزب مان دست از حملات و توطئه برضد ما برنداشت. حتما بیاد دارید که در سال ۷۲، ” موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه“ کتابی را زیر عنوان ” خاطراتی از نورالدین کیانوری“ به چاپ رساند و عده ای به صورت بسیار سازمان یافته در داخل و خارج از کشور به تبلیغ این کتاب به عنوان تاریخ راستین حزب ما و در واقع ” پرچم مبارزاتی“ آن پرداختند. من در همان سال در مصاحبه ای با ” نامه مردم“ از طرف حزب اعلام کردم که این ترفند جدیدی است که رژیم به آزمایش گذاشته است و این بار قرعه بنام یکی دیگر از قربانیان رژیم، نورالدین کیانوری، که پس از سال ها شکنجه و زندان با بیماری و کهولت سن همچنان در بند و زنجیر رژیم خودکامه اسیر است، خورده است تا متن بازجویی های ویراستاری شده او را به نام خاطرات و برای بدنام کردن حزب ما به خورد خوانندگان بدهند. و ما این موضوع را درباره ” کژراهه“ چاپ شده به اسم احسان طبری نیز اعلام کردیم. همان طوری که می دانید در مقابل این عکس العملل قاطع حزب، کسانی مثل دست اندرکاران نشریه ضد توده ای ” راه توده“ کارزار گسترده ای را آغاز کردند و این موضع گیری حزب در افشای توطئه های نهاد های امنیتی رژیم همگام با سلطنت طلبان و دشمنان حزب دانستند. البته امروز با گذشت بیش از ۲۰ سال از آن واقعه روشن شده است که این امر کار نهاد های امنیتی رژیم بود. و عبدالله شهبازی عضو سابق حزب و همکار کنونی دستگاه های امنیتی در سایت اینترنتی خود به روشنی چگونگی تنظیم این خاطرات را به خواست نهاد های امنیتی و به گفته خودش در ” حد تألیف“ این مطالب بیان می کند. ما از این قبیل توطئه ها و ” نامه نگاری“ ها و ” خاطرات نویسی“ ها و پنهان شدن پشت سر رهبری سابق حزب برای ضربه زدن به مبارزه کنونی حزب زیاد دیده ایم و هستند هنوز معدود کسانی که همچنان به این مطالب تنظیم شده توسط دستگاه های امنیتی رژیم اتکاء می کنند و البته هدف و تکلیف این عده هم روشن است.
برگردیم به بخش دیگر سئوال شما که چرا آقای خامنه ای پس از گذشت ۳۳ سال از ضربه به حزب امروز نگران نفوذ اندیشه های توده ای و مارکسیسم در ایران است. موضوع به نظر من خیلی روشن است. رژیم و دستگاه های امنیتی آن به این نتیجه رسیده اند که با وجود ۳۳ سال سرکوب خشن و خونین حزب تودهٔ ایران،اندیشه های انقلابی و رادیکال آن در درون جامعه ما در حال رشد است و بنابراین به هر شکلی باید با آن مقابله کرد. حزب ما از جمله نمونه های نادر حزب ها و سازمان های سیاسی کشور بوده است که پیگیرانه رژیم ولایت فقیه را به عنوان سد اساسی تحولات کشور به سمت تحقق حقوق مردم هدف قرار داده است و همه نیروهای مترقی و آزادی خواه کشور را به همیاری و مبارزه مشترک در این راه فراخوانده است. ما در دهه گذشته نمونه های متفاوتی از ارزیابی هایی را شاهد بودیم که اساس آنها قبولاندن این امر به مردم است که تنها راه رهایی کشور و تحقق خواست هایشان از طریق نصحیت و ” قانع کردن“ حاکمیت کنونی به تغییر روش است. شعارهایی که آنهم در این سال ها به شکلی فصلی تغییر کرده است و در بزنگاه های انتخابات مجلس و یا ریاست جمهوری در شکل حمایت از این فرد و یا آن فرد در حاکمیت به میدان آمده است یک تجربه بیست ساله در کشور ماست و باید از این نیروها و حامیان این نظرات پرسید که ثمره این سیاست ها چه بوده است؟
در زمینه انتخابات ریاست جمهوری گذشته که حزب ما با قاطعیت و به درستی آن را مهندسی رهبری رژیم برای ” حفظ نظام“ خواند چه حملاتی از سوی طیف گسترده مدافعان استحاله و آشتی طلبان با رژیم به سوی حزب ما متوجه شد ولی امروز از تمام آن کسانی که شعار ” با تمام توان در دفاع از دولت روحانی“ را می دادند در میدان مبارزه سیاسی آثاری کم رنگ باقی مانده است و حتی برای خوشبین ترین نیروهای اصلاح طلب نیز سراب دولت ” تدبیر و امید“ به سرعت در حال از بین رفتن است.
آقای خامنه ای و دیگر سران رژیم خوب می دانند که امروز در فضای سیاسی کشور مردم، خصوصا کارگران و زحمتکشان، زنان و جوانان از وضعیت کنونی به شدت ناراضی هستند و به دنبال برنامه های واقع بینانه،رادیکال و راهگشا برای رهایی کشور از شرایط نکبت بار کنونی اند و نگران آنند که این اندیشه ها و نظرات حزب ما، خصوصا اصل ضرورت تمرکز مبارزه برای طرد رژیم ولایت فقیه، که در بوته آزمایش های دشوار ۲۰ سال گذشته درستی آن به اثبات رسیده است به نیروی اجتماعی گسترده ای تبدیل شود. و حیات رژیم را به مخاطره بیندازد.
حزب ما در این سال های طولانی اسارت ایران، در چنگال رژیم قرون وسطایی ولایت فقیه، همواره معتقد بوده و همچنان معتقد است که تغییر شرایط کنونی بدون بسیج گسترده نیروهای اجتماعی حول برنامه حداقلی برای طرد رژیم ولایت فقیه، نمی تواند به سرانجام برسد و ما برای تحقق این امر باید از هرگونه امکاناتی، از جمله انتخاباتی که رژیم هرازگاهی برگزار می کند برای بسیج مبارزاتی توده ها استفاده کنیم.
این برداشت حزب ما با امیدوار کردن توده ها به این یا آن عنصر رژیم به عنوان ناجی ایران تفاوت اساسی دارد. ما در جریان انتخابات سال ۸۸ با وجود همه کمبود ها شاهد رشد یک جنبش اجتماعی فراگیر بودیم که کودتای انتخاباتی خامنه ای و سپاه بر ضد آقای موسوی، قشرهای وسیعی از مردم را به خیابان و به رویارویی با رژیم کشاند. اگر این جنبش خودجوش عظیم سازمان یافته بود و در کنار تظاهرات از اهرم های دیگری همچون اعتصاب های گسترده برای فلج کردن حکومت بهرهمند بود بی شک رژیم نمی توانست به آن شکلی که عملکرد و جنبش را سرکوب نمود و آقایان موسوی، کروبی و خانم زهرا رهنورد را به حصر کشاند، عمل کند. این ها تجربیات گرانی است که باید از آنها آموخت و برای آینده آنها را به کار گرفت. امروز هم حزب ما معتقد است که جنبش مردمی همچون آتش زیر خاکستر است و منتظر روزنه ای است که دوباره اوج بگیرد. به چالش کشیدن سیاست های نولیبرالی اقتصادی رژیم که زندگی را بر میلیون ها ایرانی تنگ کرده است، در کنار خواست تحقق قول هایی که حسن روحانی در جریان انتخابات برای پایان دادن به حصر و آزادی زندانیان سیاسی-عقیدتی داد،از جمله عرصه هایی از مبارزه هستند که باید حول آنها تلاش کرد.
با وجود تلاش های سران جمهوری اسلامی برای نزدیکی به غرب، پایان تحریم های اقتصادی و ایجاد ثبات نسبی برای حاکمیت واقعیت این است که به نظر ما در سیاست های کلان رژیم ولایت فقیه که از سوی آقای خامنه ای و مشاوران او به نهاد های گوناگون دیکته می شود، تغییر اساسی صورت نخواهد گرفت و وضعیت کشور همچنان رو به وخامت خواهد رفت. با توجه به قول های داده شده و تحقق نیافته دولت روحانی باید منتظر جرقه هایی بود که جنبش مردم جان به لب رسیده از شرایط کنونی را به حرکت درآورد. و نگرانی سران رژیم نیز از این روند است.
سئوال: رفیق خاوری همزمان با صحبت های خامنه ای، مطالب منتشر شده در خبرگزاری فارس بر ضد حزب و مصاحبه این خبرگزاری با پرتوی ما شاهد باز انتشار ” یادمانده های“ ویراستاری شده علی خدایی، مسئول نشریه ضد توده ای ” راه توده“ بوده ایم. نظرتان درباره این ” یادمانده ها“ و باز انتشار ویراستاری شده آنها چیست؟
جواب: حزب ما درباره این نشریه به غارت برده شده از حزب ـ راه توده ـ قبلا و از جمله در سند سیاسی در کنگره ششم حزب نظر داده است. فلسفه و علت وجودی و عملکرد این نشریه، که نفی و بی اعتبار ساختن حزب توده ایران و سیاست های آن است، با مدعیات و به اصطلاح خاطراتی دنبال می شود که در همه سالهای نشر راه توده به سرقت برده شده، ادامه داشته و دارد.
رفیق خاوری با تشکر از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید آیا پیامی برای خوانندگان ” نامه مردم“ دارید؟
جواب: منهم ضمن تشکر از رفقای ” نامه مردم“ مجدداْ ۷۴-مین سالگرد پایه گذاری حزب مان را به همه اعضاء، هواداران و دوستان حزب تبریک می گویم. ادامه پیکار ۷۴ ساله توده ای مدیون فداکاری های عظیم ده ها هزار عضو و هوادار حزب، تحمل شکنجه،زندان و از جان گذشتن ها و همچنان استوار رزمیدن هاست. راز رویین تنی حزب ما نیز در همین فداکاری عظیم و ریشه های عمیقی است که حزب ما در درون جامعه ما و خصوصاْ در میان کارگران و زحمتکشان و محرومان جامعه ما دارد، نهفته است. من خوشبین هستم که همان طور که انقلاب ما را در سال ۵۷ از زندان حکومت سلطنتی نجات داد، در آینده ای نزدیک نیز روزی خواهد رسید که زندانیان سیاسی و عقیدتی امروز میهن ما نیز از چنگال مزدوران رژیم جهل و جنایت رها شوند و آینده ای متفاوت در مقابل مردم ما گشوده شود. برای تحقق این کار باید پر حوصله بود از شکست های مقطعی و فراز و نشیب ها دلسرد نشد و با خرد جمعی و همکاری گسترده همه نیروهای مترقی و آزادی خواه امر مبارزه را پیش برد.
من یکی از دست آوردهای بزرگ حزب مان در این سال های دشوار سرکوب و مهاجرت ناخواسته را تمرکز خلل ناپذیر بر امر رهبری جمعی و تلاش واحد برای حل مشکلات پرشمار حزب می دانم و از همین روست که امروز ولی فقیه حکومت فرمان یورش تازه ای بر ضد حزب ما را صادر کرده است.
پـنجـاهـمیـن سـالـگرد دستـگیـری اعضــای حــزب مـلل اســلامــی بــرگــزار شـــد
موسويبجنوردي: در زندان دموكرات شدم
پنجاهمين سالگرد تاسيس و دستگيري اعضاي حزب ملل اسلامي روز پنجشنبه در محل مركز دايرهالمعارف بزرگ اسلامي با حضور اكثريت اعضاي آن برگزار شد.
حزب ملل اسلامي سال ١٣٤٤ توسط سيد كاظم موسويبجنوردي جهت براندازي رژيم شاه با مشي اسلامي و روش عمليات مسلحانه پايهگذاري شد. مدتي بعد با بازداشت يكي از اعضا ولو رفتن تشكيلات
و عمليات، يك به يك اعضا بازداشت شدند. با اعلام حكم اعدام براي كاظم موسويبجنوردي و زندانهاي طويلالمدت براي اعضاي حزب توسط دادگاه نظامي روند ماجرا تغيير كرد. علما و مراجع نجف، مشهد و قم نسبت به اعلام حكمهاي صادرشده اعتراض كردند و در نامههاي جداگانه به شاه خواستار آزادي جوانان حزب ملل اسلامي شدند. مدتي بعد با افزايش فشارها، شاه حكم اعدام موسويبجنوردي را شكست و او را به حبس ابد محكوم كرد. اغلب اعضاي آن همچون كاظم موسويبجنوردي، ابوالقاسم سرحديزاده، ميرمحمد صادقي، محمدجواد حجتيكرماني، صنوبري، نيكوقدم، يوسف رشيدي و... به حبس ابد و زندانهاي طويلالمدت محكوم شدند. پنجشنبه شب بعد از ٥٠ سال، اعضاي اين حزب دورهم جمع شدند. زمان تاسيس حزب همه ٢٠ساله و ٢٥ساله بودند اكنون قديميهاي حزب ٧٠ سالگي را رد كرده بودند. كمرها خميده بود و برخي عصا به دست بودند. اغلب آنها با فرزندان خود آمده بودند. نسل جديد در كنار نسل قديم نشستند. همه از آن روزها ميگفتند. برخي از آنها در اين سالها به وزارت و وكالت رسيده بودند، برخي به مجاهدين خلق پيوسته بودند، برخي راهشان را از سياست جداكرده بودند و برخي ديگر اجل مهلتي براي بيشتر زندگي كردن به آنها نداده بود. اما هرچه بود اين جمع همه سر ذوق بودند.
پنجشنبه شب، شبي بود به ياد ٥٠ سال پيش. يادآوري اينكه چگونه جرقه تشكيل حزب زده شد، چگونه تشكيلات به صورت شاخهاي بارور شد و چگونه لو رفتن و در زندان به آنها چه گذشت. يكي از بايكوت اعضاي حزب ملل در زندان توسط مجاهدين خلق سخن ميگفت. ديگري به شكنجهها و توپ بازي شدن ميان چند شكنجهگر پرداخت. يكي شعرهاي زندان را خواند كه هنوز بعد از ٥٠ سال آنها را در دفترچه كوچكش حفظ كرده است. آن يكي از پرخوريهايش در زندان گفت و ديگران را به وجد آورد و يكي ديگر از واكنش علماي قم و نجف و مشهد سخن گفت و يادي كرد از نگرانيهاي امام خميني درباره حكم اعدام كاظم موسويبجنوردي. برخي به سكوت نشسته بودند و اشك ميريختند و خاطرات را مرور ميكردند.
فداييان اسلام بدون برنامه و تحليل بودند
مراسم با سخنان كاظم موسويبجنوردي، رييس تشكيلات حزب ملل آغاز شد. او در ابتدا يادي كرد از تمام كساني ديگر كه در اين دنيا نيستند. بعد گويي دهه ٤٠ رفته است. از شور و شوق و خلوص نيت و انگيزههاي آن دوران سخن گفت و آنها را ارزشمند خواند.
وي گفت: « در آن دوران، عمده گروههاي مبارز ماركسيستها و كمونيستها بودند. ما دنبال نجات ايران بوديم. آرماني داشتيم كه خط اسلام و دين در آن پررنگ بود. احساسات ديني نيرومندي وجود داشت و بايد براي آن زمينهاي فراهم كنيم. در فكر اين بوديم كه ايران را نجات بدهيم و عوامل ترقي را فراهم كنيم.»
او با يادآوري برخي از حركتهاي اسلامي، پيش از تاسيس حزب ملل اسلامي گفت: «حزبي اسلامي با شمايل مدرن پيش از حزب ملل اسلامي وجود نداشت. عمدتا مبارزات گروههاي مسلمان، به روش سنتي بود. بدون تحليل بود. جنبه احساسات مذهبي آن بر روشها و برنامهريزيها غالب بود. مثل گروه فداييان اسلام و ترورها و مبارزات آنها. اما در حزب ملل اسلامي، ما در كنار آرماني كه داشتيم برنامه و تحليل هم داشتيم. روشهاي خاصي براي جذب نيرو داشتيم. خاطرم هست كه وقتي اين حزب با پرچم اسلاميگرايي و براي براندازي حكومت شاه پا گرفت چه شوروشوقي بين علما و اهل دين راه افتاد زيرا در آن زمان كمونيستها و ماركسيستها پرچم مبارزه را به دست گرفته بودند.» موسويبجنوردي از شوروشوق جواني سخن ميگفت و در كنار او محمدجواد حجتيكرماني گهگاه به ياد ميآورد كه اين جوان بيست و سه چهار ساله ايراني چه هيجاني براي مبارزه داشت. كاظم موسويبجنوردي در سخنان خود به دوران مبارزات ميرسد و به يادش ميآيد كه وقتي علم مبارزات را با پرچم اسلامي برداشتند چگونه كمونيستها و ماركسيستها آنها را تكفير كردند و به هيچ ميانگاشتند. او به دوران زندان نيز اشاراتي دارد. ميگويد: «ما متاثر از امام و حركتهاي اسلامي بوديم اما آنها حكم تكفير را صادر كردند. وقتي هم به زندان افتاديم، آنها را ما را بايكوت كردند.»
مسعود رجوي گفت شما خود ارتجاع هستيد
بيشتر اعضاي حزب ملل اسلامي را معلمان تشكيل ميدادند. در بين آنها نيز ارتشي و روحاني هم بودند. ماجرا گويا از آنجا لو ميرود كه ماموران به يكي از اعضا وقتي كه در ساك دستياش اعلاميههاي حزب را جابهجا ميكرده مشكوك شدهاند. او را بازداشت ميكنند و بعد ساواك متوجه مشي مسلحانه حزب و انگيزههاي براندازانه اعضا ميشود. بلافاصله درصدد بازداشت و دستگيري تكتك آنها برميآيد. در حزب ملل رويه جذب نيرو به صورت خوشهاي بود. هر كس موظف بود كه دو نفر را جذب كند و فقط او با اعضاي بالادستي در ارتباط بود. اعضا يك به يك بازداشت ميشوند. گروه آخر كه كاظم موسويبجنوردي نيز عضو آن بود حين فرار و مبارزه در تپههاي دارآباد دستگير ميشوند. جايي كه امروز مركز دايرهالمعارف بزرگ اسلامي است.
موسويبجنوردي از روزهاي زندان ميگويد: «وقتي در زندان بوديم متوجه شدم كه هيچ يك از اعضاي مجاهدين با ما حرف نميزنند. ما را بايكوت كرده بودند. جز مسعود رجوي كه گاهي با من سلام و عليك ميكرد، ديگران انگار ما را نميديدند. من و آقاي ابوالقاسم سرحديزاده و چند تا از دوستان با هم بوديم. آقاي محمديگرگاني كه انسان محترمي است هم در زندان بود. او از اعضاي مجاهدين خلق بود كه در زندان از آنها جدا شده بود. يك روز به او گفتم به مسعود رجوي بگو با او كار دارم. بهتر است ما يك مذاكرهاي داشته باشيم. پيغام ما را برد و مدتي بعد مسعود رجوي آمد و پرسيد كه موضوع چيست. به او گفتم چرا به بچههاي ما بياحترامي ميكنيد. ما در اينجا همه زنداني هستيم و تضاد اصلي ما امپرياليسم امريكا است. پس دليلي ندارد كه ما با هم به بياحترامي رفتار كنيم. او گفت: خير. تضاد اصلي ما ارتجاع است و شما در رأس ارتجاع هستيد.»
در زندان دموكرات شدم
موسويبجنوردي در ادامه سخن خود از افكار و عقايد و انديشههاي حزب ميگويد و يادآور ميشود كه اعضاي حزب ملل سالمترين اعضاي زندان و گروههاي مبارز بودند. با اين حال بهيادش ميآيد كه آنچنان تبليغات چپها و ماركسيستها و كمونيستها در زندان زياد بود كه چند تني از حزب ملل اسلامي درهمان ايام به مجاهدين خلق پيوستند. او در پايان سخنانش حزب ملل را مايه افتخار ميداند و ميگويد: «شخصا فكر ميكنم ما نقش تاريخي خودمان را ايفا كردهايم. بعد از انقلاب خيلي از دوستان و ديگران به من گفتند كه حزب را احيا كنيم. زير بار نرفتم. معتقد بودم در برههاي از سرنوشت كشور ما بايد نقشي را ايفا ميكرديم و وظيفهاي را انجام ميداديم كه داديم. الان بايد نيروهاي انقلاب را حفظ كرد. بايد انقلاب را تقويت كرد. بايد نقش سازندهاي داشت. مدتي پيش تعدادي از نمايندگان مذاهب ميهمان سازمان ارتباطات اسلامي بودند. يكي از آنها مشاور مذهبي آقاي اوباما رييسجمهور امريكا بود سري هم به مركز دايرهالمعارف بزرگ اسلامي زد. از من خواست خودم را معرفي كنم. منم كوتاه در يك دقيقه معرفي كردم و گفتم وقتي جوان بودم انقلابي شدم. زندان رفتم. در آنجا فهميدم مبارزه مسلحانه روش درستي نيست بايد دانايي مردم را بالا برد. در زندان دموكرات شدم. بعد از انقلاب نيز اين مركز فرهنگي را تاسيس كردم.»
او در پايان سخنانش تاسيس مركز دايرهالمعارف بزرگ اسلامي و دانشنامههايي را كه تاكنون منتشر شده است از بركات حزب ملل اسلامي دانست.
امام خميني براي عرض تبريك آمد
بعد از او آيتالله سيدمحمد موسويبجنوردي چندكلامي كوتاه سخن گفت. ايشان از زاويه ديگري به ماجرا نگاه كرد و از اتفاقات بيرون زندان در زماني كه اعضاي حزب ملل زنداني بودند، سخن گفت. او گفت: «بعد از دستگيري اعضاي حزب ملل اسلامي، آيتالله حكيم، آيتالله خويي و آيتالله شاهرودي موضعگيري كردند. علماي ديگر نيز به ميدان آمدند و هر كدام به طرق مختلفي فعاليتهايي را آغاز كردند. تاسيس حزب ملل اسلامي تاثير بسيار خوبي بر علما گذاشته بود. امام نيز از اين حركت استقبال كردند و گفتند وقتي شنيدم چنين حزبي با رويكرد ديني در ايران هست خيلي خوشحال شدم. ما آن زمان در نجف بوديم. وقتي حكم اعدام براي آقا كاظم صادر شد و علما و مراجع موضع گرفتند ما در نجف بوديم. با فشار علما اين حكم شكست و به حبس ابد تبديل شد. من خبر را از راديو شنيدم. صبح زود بود و پدر بزرگوار ما خواب بود. ايشان را بيدار كردم و خبر را دادم. بلند شدند و نماز شكر به جاي آوردند. صبح زود بود. بعد امام خميني كه در نجف به سر ميبردند به منزل ما آمدند و تبريك گفتند. خيلي ابراز خوشحالي كردند. آقا مصطفي همراه ايشان بود. ميگفت ما در تركيه كه بوديم خبر تاسيس حزب را شنيدم. خيلي خوشحال شديم. آقا مصطفي اغلب اعضاي حزب را ميشناخت.»
همه به وكالت و وزارت رسيدند
آيتالله موسويبجنوردي در ادامه سخن خود از جايگاه حزب ملل دربين روحانيون ياد كرد. از دوران قبل از انقلاب و دوران پس از انقلاب سخن گفت. خاطرش بود كه آيتالله ميلاني از حوزه مشهد براي آزادي اعضاي حزب نامه نوشت. اين حزب را مورد تاييد تمام روحانيون ميدانست. از خوشنامي اعضاي آن سخن گفت و پاكدستي آنها را بعد از انقلاب مثال زد. او گفت: «بعد از انقلاب من سالياني در راس قوه قضاييه بودم. عضو شوراي عالي قضايي بودم. گزارشهاي مختلفي از انقلابيون و افراد مختلف به دست ما ميرسيد كه فلان كار را كردهاند اما هيچ گزارشي از اعضاي اين حزب به ما نرسيد كه فلان جا خطا كردهاند.»اعضاي حزب ملل پس از انقلاب به وزارت و وكالت رسيدند. برخي به مجلس رفتند مانند كاظم موسويبجنوردي. برخي به وزارت رسيدند مانند علياكبر ولايتي، ميرمحمد صادقي و مرتضي حاجي. برخي در راس فرماندهي سپاه پاسداران قرار گرفتند مانند عباس آقا زماني (ابوشريف) و جواد منصوري. برخي پستهاي مهم دولتي گرفتند يا به سفارتخانههاي ايران رفتند مانند سرحديزاده و قريشي و عباس دوزدوزاني و حسن طباطبايي و... برخي شهردار شدند مانند صفيان كه شهردار تهران شد و شالچي كه شهردار قم شد.
اگر زندان نميرفتم در دام مجاهدين خلق ميافتادم
سخنران بعدي حجتالاسلام والمسلمين محمدجواد حجتيكرماني بود. او در ابتداي سخن به تمجيد از كاظم موسويبجنوردي پرداخت. او را رفيق ٥٠ساله خود ناميد. از روزهايي گفت كه هر دو پر از شور و جواني بودند و انديشه مبارزه داشتند. يادآور شد كه وقتي «آقا كاظم» موضوع حزب را با من در ميان گذاشت مدتها با هم درباره
مشي و مرام آن صحبت كرديم. حجتيكرماني يادي كرد از آيتالله اصفهاني جد مادري موسويبجنوردي و آيتالله بجنوردي پدر او. معتقد بود كه با «نفس مبارك» آنها چنين فرزندي در آن بيت پرورش يافته است. او سپس به خاطراتي از زندان پرداخت. از روزهاي سخت بازجويي و انكار سخن گفت. نميدانست كه تشكيلات لو رفته و براي حفظ آن تلاش ميكرد در بازجوييها سخني نگويد. خاطرش بود كه بارها رابطه تشكيلاتي را با كاظم موسويبجنوردي رد كرده بود و ميگفته كه هيچ رابطهاي با او نداشته است. ميگويد: «اما ناگهان اتفاقي افتاد. بازجوها مدتها بود تلاش ميكردند كه من از آشنايي خودم با آقا كاظم سخن بگويم كه من رد ميكردم. يك روز ناگهان آقا كاظم را در زندان ديدم. گل از گلم شكفت. بلافاصله بغلش كردم و با او روبوسي كردم. در واقع من خودم با دست خودم آنچه را كه بازجوها ميخواستند انجام دادم.»
حجتيكرماني در ادامه سخنان خود زندانهاي طويلالمدت را حكم الهي دانست. او يكبار به چهار سال زندان و بار دوم به ١٠ سال زندان محكوم شده بود. ميگويد: اگر من به تور آقا كاظم نميخوردم حتما در دام مجاهدين خلق ميافتادم. چون خيلي سر پرشوري داشتم. با نفس گرم اين بزرگوار ما افتاديم زندان. و آن زندان را حكمت الهي ميدانم چرا كه ممكن بود به دام مجاهدين خلق بيفتم.
اهداي لوح تقدير به موسويبجنوردي
در پايان سخنان حجتيكرماني لوح تقديري كه به امضاي اعضا رسيده بود به موسويبجنوردي اهدا شد؛ لوحي كه متن آن انعكاس احساسات همرزمان سابق به رييسشان بود. بعد از اهداي لوح تقدير، اعضاي ديگر حزب هم خاطرات خود را از آن روزها و فضاهايي كه بود بيان كردند. مراسم بزرگداشت سالگرد دستگيري اعضاي حزب ملل اسلامي تا پاسي از شب ادامه داشت.
دهم مهرماه ۱۳۹۴، از تأسیسِ حزب توده ایران، کهنترین سازمان سیاسی ایران، هفتادوچهار سال میگذرد
حزب توده ایران در دوران کوتاهی پس از آغاز برپاییاش، زمینهسازِ انقلاب فرهنگی، سیاسی، و اجتماعی گسترده و ژرفی در میهن ما شد، که اثرهای دورانسازِ آن هنوز درجامعه ما دیده میشود و پابرجاست . . . سخنان هفتههای اخیر علی خامنهای، ولیفقیهِ حکومت جمهوری اسلامی، دربارهٔ مارکسیسم و تودهایها، بار دیگر نشان داد که ارتجاع از بنیانهایِ فکری و سیاسی حزب ما و از توانِ آن در سازماندهیِ کارگران و تودههای محروم در هراس بوده و است، و ازاینروست که، در این حیات هفتادوچهارساله، حزب ما تنها در دوران کوتاهی توانسته است در شرایط علنی فعالیت کند.
اعلامیه کمیته مرکزی حزب توده ایران به مناسبت هفتاد و چهارمین سالگرد حزب هفتاد و چهار سال پیکار مبارزه مدافعان حقوق کارگران و زحمتکشان و کوشندگان راه تحقق آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی!
هممیهنان عزیز!
با فرارسیدن دهم مهرماه ۱۳۹۴، از تأسیسِ حزب توده ایران، کهنترین سازمان سیاسی کشور، حزب تودههای کار و زحمت، حزب مدافعانِ حقوق زنان، جوانان، و دانشجویان، حزب مبارزانِ راه رهایی خلقها از ستم ملی، و حزبِ همهٔ میهندوستان و آزادیخواهان کشور، هفتادوچهار سال میگذرد. در ۷ مهرماه ۱۳۲۰، با شرکت شماری از زندانیان سیاسی آزاد شده از زندان حکومت رضاخان، و به ریاستِ سلیمان محسن اسکندری، یکی از رجال آزادیخواه و برجستهٔ جنبش مشروطیت، جلسهٔ مؤسسانِ حزب برگزار شد، و سپس در روز دهم مهرماه، که همزمان با روز جشن باستانی مهرگان بود، تأسیسِ حزب تودهٔ ایران اعلام گردید.
تولدِ حزب تودهٔ ایران در مهرماه ۱۳۲۰، در دورانی که ایران در چنگالِ عقبماندگی اجتماعی، مداخلههای پردامنهٔ قدرتهای استعماری، و حاکمیت ارتجاع داخلی دستوپا میزد، رویدادی تاریخی بود، رویدادی که منشأ تحولهای مهم اجتماعی، سیاسی، و فرهنگی در کشور ما شد. هرچند که در درازنایِ هفتادوچهار سالِ گذشته از چپ و راست بر حزب ما تاختهاند، و دستگاههای تبلیغاتیِ حکومتهای ارتجاعی، و بلندگوهای امپریالیسم جهانی تلاش کردهاند تا با وارونه کردن و تحریف رخدادهای تاریخی، ماهیتِ انقلابی و رزمندهٔ حزب طبقهٔ کارگر و همهٔ زحمتکشان کشور را دیگرگونه جلوه دهند، و تأسیسِ حزب تودهٔ ایران را در افکارعمومی ”توطئهٔ خارجی“ بنمایانند، بااینهمه، حزب ما از دشوارترین آزمونهای تاریخی سربلند بیرون آمده است، و باوجود هجومهای گستردهٔ ارتجاع، و بازداشت و حبس و شکنجه و اعدامِ دهها هزار تن از اعضا و هواداران حزب، حزب تودهها همچنان پیگیر به مبارزهاش در مسیرِ برقراری عدالت اجتماعی ادامه داده است. سخنان هفتههای اخیر علی خامنهای، ولیفقیهِ حکومت جمهوری اسلامی، دربارهٔ مارکسیسم و تودهایها، بار دیگر نشان داد که ارتجاع از بنیانهایِ فکری و سیاسی حزب ما و از توانِ آن در سازماندهیِ کارگران و تودههای محروم در هراس بوده و است، و ازاینروست که، در این حیات هفتادوچهارساله، حزب ما تنها در دوران کوتاهی توانسته است در شرایط علنی فعالیت کند.
حزب ما در دوران کوتاهی پس از آغاز برپاییاش، زمینهسازِ انقلاب فرهنگی، سیاسی، و اجتماعی گسترده و ژرفی در میهن ما شد، که اثرهای دورانسازِ آن هنوز در جامعه ما دیده میشود و پابرجاست، و از آن جملهاند:
تشکیل شورای مرکزی اتحادیهٔ کارگران ایران در اسفندماه ۱۳۲۰؛
تشکیل نخستین سازمان جوان کشور (سازمان جوانان توده) در فروردینماه ۱۳۲۲؛
تشکیل نخستین اتحادیهٔ دهقانی در کشور در خردادماه ۱۳۲۲؛
تشکیل ”تشکیلات دموکراتیک زنان ایران“ در تیرماه ۱۳۲۲؛
تشکیل شورای متحدهٔ مرکزیِ کارگران و زحمتکشان کشور در ۱۱ اردیبهشتماه ۱۳۲۳. در این شورای متحده، چهار سندیکای کارگری شرکت داشتند، و از همان آغاز کار بیش از ۵۰ هزار عضو داشت و بهزودی توانست بیش از ۹۰ درصدِ کارگران ایران را در صفهایش متشکل کند؛
تشکیل ”جبههٔ آزادی“ در تابستان ۱۳۲۳. این جبهه با دعوت حزب ما تشکیل شد و دربرگیرندهٔ روزنامهنگاران و مدیران روزنامهها و نشریههای مترقی، نویسندگان، و نمایندگان گروههای فرهنگی مختلف بود. ۴۴ روزنامه، یعنی بیش از نیمی از تمام مطبوعات کشور، عضوِ این جبهه بودند.
طرح برنامههای انقلابی و مبارزه برای بهرسمیت شناختن حقوق کارگران و تصویبِ قانون کار، مبارزه برای تحقق اصلاحات ارضی بهنفع دهقانان، بهرهمند شدن زنان از حق انتخاب شدن و انتخاب کردن، بهداشت و آموزش رایگان برای همه، تقسیم عادلانهٔ ثروت و دستیابی به عدالت اجتماعی، عملی شدن حق خودمختاری، در چارچوب ایرانی آزاد، برای همهٔ خلقهای کشور، آزادیِ حزبهای سیاسی و تشکلهای صنفی، ازجمله نظرات دوران سازی بودند که برای نخستین بار از سوی حزب ما در کشور ما مطرح شد و با استقبالِ گستردهترین قشرهای جامعه روبهرو شد. افزون بر اینها، انتشار صدها کتاب و جزوهٔ علمی، نشریهها و مجلهها، هفتهنامهها و ماهنامههای پرمحتوای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، نشرِ گستردهٔ اندیشههای دورانسازِ مارکسیسم لنینیسم در جامعه، تأثیر ژرف و پردامنهای در دگرگونی و رشدِ حیات اجتماعیِ میهن ما داشت. بر اساسِ این اثرگذاریهای ژرف و گسترشیابنده بر جامعه بود که در تمامی هفت دههٔ گذشته حکومتهای ضدمردمی، از رژیم وابستهٔ سلطنتی تا رژیم استبدادیِ قرونوسطایی و تاریکاندیش کنونی، ریشهکَن کردن و نابودی حزب تودهٔ ایران را همواره را درصدرِ برنامههایشان قرار داده بودند و قرار دادهاند. از کشتار شمارِ بزرگی انسانهای والا و رزمندگان قهرمان تودهای همچون روزبهها، سیامکها، مبشریها، وارطانها، وکیلی ها، کیوانها، و جز اینان، در پیِ کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، بهدست رژیم محمدرضا پهلوی گرفته تا بزرگترین کشتارِ سیاسی تاریخ میهن ما در تابستانِ ۱۳۶۷- که در تبهکاریهای ضدبشریِ آن، هزاران زندانی سیاسی، ازجمله شماری از برجستهترین رهبران، کادرها، اعضا، و هواداران حزب ما، قدیمیترین زندانیان سیاسی جهان، اسطورههای پایداری در زندانهای رژیم شاه و ولایتفقیه که بیش از سه دهه از عمرشان را بهدلیلِ پایبندیشان به آرمانهای طبقه کارگر و آزادی میهن در شکنجهگاههای شاه و رژیم جمهوری اسلامی سپری کرده بودند، بهفرمان خمینی در گروههای بزرگ و کوچک اعدام و در گورهای دستهجمعیِ بینشان در خاوران خاک شدند- دشمنان مردم ما، یعنی ارتجاع و امپریالیسم، بهمنظورِ نابودی کامل حزب ما دمی از تلاش برای فرونماندهاند.
هممیهنان گرامی!
هفتادوچهارسالگیِ حزب ما در حالی فرامیرسد که ایران همچنان در بحران جدی اقتصادی-اجتماعی غوطهور است، و بهرغم همهٔ قولهای دادهشده از سوی دولت ”تدبیر و امید“ حسن روحانی، بهبودی در زندگی میلیونها شهروند که از محرومیت شدید رنج میبرند روی نداده است، و در کنارِ این وضعیت، فضای اختناق، سرکوب، و آزار دگراندیشان و مدافعان آزادی و عدالت نیز همچنان بر کشور ما گسترده است. تشدید فشارهای امنیتیقضایی بر فعالان جنبش کارگری، دانشجویی، و زنان در هفتههای اخیر، و مرگِ شاهرخ زمانی، فعال کارگری، در زندان رژیم جمهوری اسلامی، نشانههایی آشکار از ادامه حاکمیت اختناق بر میهن ما است. با گذشتِ دو سال از روی کار آمدن دولت حسن روحانی، که با مهندسیِ انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲، به ریاست دولت جمهوری اسلامی رسید، تنها تغییر اساسی در وضعیت کشور را میتوان در مذاکرات و توافق رژیم با آمریکا و کشورهای اروپایی مشاهده کرد. توافق زبونانهای که از سرِ استیصال و پس از ادامهٔ هشت سال سیاستهای مخرب و نابخردانهٔ ولیفقیه رژیم- که جز تحریمهای مداخلهجویانهٔ کشورهای امپریالیستی، تشدیدِ فقر و محرومیت میلیونها تن از هموطنان، و صدها میلیارد دلار خسارتهای اقتصادی به میهن ما، حاصلی نداشته است- بهدست آمده است، تنها هدفش از دیدِ سران رژیم، حفظِ حکومت ورشکستهٔ فقها و تأمین ادامهٔ حیات آن است.
درحالیکه خامنهای و دیگر سران رژیم، در هشت سال گذشته، تحریمها را نعمتی برای کشور میدانستند و شعارِ ”اقتصاد مقاومتی“ را سر میدادند، حسن روحانی در پیِ توافق با آمریکا، در نشستِ مدیران اتحادیههای تعاونی کشور اعتراف کرد که، تحریمها کمر اقتصاد کشور را شکسته بودند. روحانی ازجمله گفت: کاهشِ صادرات نفت از روزانه ۲/۲ میلیون بشکه به یکمیلیون بشکه بر اثر تحریمها، نهتنها فشارِ اقتصادی بلکه ضربهای به غرور ملی بود. روحانی همچنین گفت که، کاهشِ شدید صدور نفت باعث شده تا ناچار شوند چاههای نفت را ببندند که این خود سبب میشود تا بعد از رفعِ تحریمها، برای باز کردن این چاهها هزینهٔ سنگینی خرج شود. این است نتیجهٔ سیاستهای سفیهانهٔ سران رژیم ولایتفقیه که در سالهای اخیر کشور و مردم میهن ما را با چنین دشواریهای فاجعهباری روبهرو کرده است.
مسئله دیگری که با گذشتِ زمان، در دو سال گذشته، بیشازپیش برای مردم و نیروهای آزادیخواه و اصلاحطلب روشن شده این است که، در سیاستهای کلان اقتصادی- اجتماعیِ رژیم تغییری صورت نگرفته است، و همان سیاستهای خانمانبراندازِ نولیبرالیِ دوران دولت احمدینژاد در عرصههای گوناگون، از هدفمند کردنِ یارانهها تا شتاب دادن به روند خصوصیسازی، همچنان دنبال میشوند. درواقع باید گفت که، تلاش برای ”بزک کردن“ سیمایِ کریه حاکمیت ارتجاع، و استبداد مطلقهٔ ولایی- که بر عهدهٔ دولت حسن روحانی گذاشته شده بود- با گذشتِ بیش از دو سال از مانورها و قولهای بیپشتوانهٔ این دولت- ازجمله وعدهٔ آزادیِ زندانیان سیاسیعقیدتی و پایان دادن به حصرِ رهبران جنبش سبز: میرحسین موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد، که هیچکدام عملی نشدهاند- این وعدهها رنگ باختهاند، و بسیاری از نیروهای اصلاحطلب که به روحانی رأی دادند، و همچنین مردم عادیای که در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲ شرکت کردند، با درک فریب بزرگ ولیفقیه رژیم، اکنون در برابر برنامههای رژیم برای مهندسی کردن خواستهای جنبش مردمی میهن ما ایستادهاند و بار دیگر اعتراضهای پراکنده در گوشه و کنار کشور در حال رشد است.
کمیتهٔ مرکزی حزب ما، در اعلامیهٔ ۲۶ خردادماه ۱۳۹۲، ضمن اشاره به مهندسیِ انتخابات از سوی رژیم ولایتفقیه، همچنین بر این موضوع تأکید کرد که: ”رأی ۱۸ میلیونی مردم به حسن روحانی، که بخشهایی از اصلاحطلبان از او اعلام حمایت کردند، در حقیقت نشانگر خواست مردم برای تغییر وضعیت کنونی، و خارج شدن از بنبستی است که، هم ازنظر سیاسی و هم ازنظر اقتصادی- اجتماعی جامعه ما را در بر گرفته است. ... ولیفقیه رژیم و سران ارتجاعی نهتنها کوچکترین تمایلی به تحقق ”مردمسالاری دینی“ ندارند، بلکه همانطور که تجربهٔ هشت سال دولت اصلاحات نشان داد، آمادهاند همهٔ امکانهایشان را بهکارگیرند تا با کارشکنی و بحران سازی اجازه ندهند گامی در مسیرِ دستیابی به خواستهای جنبش مردمی برداشته شود. امروز نیز، با انتخاب شدن حسن روحانی، بدون حضور نیروها و جنبش مردمی در صحنه، بدون حرکت آگاهانهٔ اجتماعی، بدون وادار کردنِ دولتمردان به قبول خواستهای تودههای میلیونی محرومان و زحمتکشانی که سالهاست زیرخط فقر زندگی میکنند، سرنوشتِ این شعارها همانند شعارهای دیگری خواهد بود که مردم ما در سی سالِ گذشته از زبان رهبران حال و گذشتهٔ رژیم شنیدهاند و بازهم خواهند شنید“[بهنقل از: ”نامه مردم”، شمارهٔ ۹۲۳، ۲۶ خردادماه ۱۳۹۲]. این روزها باآنکه هنوز نزدیک به شش ماه به انتخابات مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی باقیمانده است، کاروان گرمکنندگان انتخابات هم در درون و هم در خارج از مرزهای ایران، به حرکت درآمده است تا باز مردم را به تکرار همان تجربههای آزموده شده و سوختهٔ گذشته و حمایت از این یا آن گروهِ مورد تأییدِ شورای نگهبان ارتجاع، تشویق کنند. حزب ما همچنان بر این اعتقاد پای میفشارد که، نیروهای اصلاحطلب، مترقی، و آزادیخواه بهجای امید بستنهای خوشبینانه به کارگزاران امتحان پسدادهٔ رژیم ولایتفقیه و انتظار ”معجزه“ داشتن از این افراد و همراهان آنان، باید با تلاش مشترک در راه بازسازی جنبش مستقل مردمی- با اتکا به کارگران و زحمتکشان و دیگر نیروهای اجتماعی- کمر همت ببندند. بدون به صحنه آمدن مجددِ جنبش مردمی و ضداستبدادی، نمیتوان ارتجاع حاکم را به عقبنشینی و تن دادن به خواست مردم وادار کرد، و رژیم ولایتفقیه میتواند همچنان به سیاستهای فاجعهبارش ادامه دهد و کشور ما را از بحران فاجعهباری به بحران فاجعهبار دیگری بکشاند، و در این توالی فاجعهبارِ اوضاع کشور، این مردم عادی، و خصوصاً محرومان جامعهاند که قربانیان اصلیاند.
اعضاء و هواداران حزب!
ما در حالی به استقبال هفتادوچهارمین سالگرد تأسیس حزبمان میرویم که در ماههای اخیر حملههای رهبران رژیم و دستگاههای امنیتی آن بر ضد حزب ما دوچندان شده است. از کارزار تبلیغاتی گستردهٔ خبرگزاری سپاه پاسداران، خبرگزاری ”فارس“، و انتشار سریال متن بازجوییهای قربانیان شکنجه تا مصاحبهٔ این خبرگزاری با محمد پرتوی، عنصر اطلاعاتی دستگاههای امنیتی و همچنین سخنرانیِ ولیفقیه رژیم و حملههای او به مارکسیسم و حزب ما و خواستار شدنِ پخش مجدد ”شوهای تلویزیونی“، یعنی نمایش غیرانسانیِ قربانیان شکنجه، همگی، از نگرانیِ روزافزون ارتجاع حاکم از مبارزهٔ ثمره بخش رزمندگان تودهای بر ضد تاریک اندیشان حاکم نشان دارد. کادرها، اعضا و هواداران حزب، در طول بیش از هفت دههٔ گذشته، در سهمگینترین آزمونها، با وفاداری به آرمانهای والا و انسانی حزب طبقه کارگر ایران، همچنان پرچم حزبشان را در اهتزاز نگاه داشتهاند، و این، رازِ روئینتنیِ حزب تودهٔ ایران است، که باوجود همهٔ تلاشهای غدارانهٔ ارتجاع، همچنان استوار و نیرومند در عرصهٔ مبارزات سیاسی کشور حضور دارد.
از بهمنماه ۱۳۶۱، که یورش وسیع، غیرقانونی و تبهکارانهٔ دستگاههای امنیتی رژیم به حزب ما آغاز شد تا به امروز، نزدیک به ۳۳ سال است که رژیم ولایتفقیه همه امکانهای بیپایانش را- از کشاندنِ جبریِ قربانیان شکنجه به پشت تلویزیون، تا حزبسازی و تلاش بهمنظورِ از هم گسستن و منفجر کردنِ حزب از درون، و بیاعتبار کردن رهبری آن- بهکار گرفته است و همچنان بهکار میگیرد. ششمین کنگرهٔ حزب تودهٔ ایران، در بهمنماه سال ۱۳۹۱، در نو کردن برنامهٔ مبارزاتی حزب در مسیر تحولی ملی-دموکراتیک میهن گام برداشت و توانست ارزیابیهای مهمی دربارهٔ عملکردِ دستگاههای اطلاعاتی رژیم بههدفِ نابودی حزب، ارائه دهد. تلاشهای پردامنهٔ تبلیغاتی رژیم در حمله به مصوبههای ششمین کنگره و بیاعتبار نشان دادن این نشست تاریخی، نشانگر خشم و هراس دستگاههای اطلاعاتی ارتجاع از ادامهٔ فعالیتها و مبارزهٔ حزب تودهها و دامنهٔ تأثیرِ آنها بر روند سیاسی کشور است. ادامه و گسترش این مبارزهٔ بااهمیت همچنان با فعالیت خللناپذیر و انقلابی هزاران تودهای در ایران و سراسر جهان گره خورده است. بیایید در آستانهٔ هفتادوچهارمین سالگرد تأسیس حزب تودهٔ ایران، بار دیگر با کاروان جانباختگان پرشمار و قهرمانِ حزب، و نیز همهٔ جانباختگان راه آزادی، تجدیدعهد کنیم، و بار دیگر اعتقاد عمیق و خللناپذیرمان را به رسالت تاریخی حزب تودههای کار و زحمت، در حرکت به سوی رهایی ایران از چنگال استبداد و استقرارِ آزادی، استقلال واقعی، و عدالت اجتماعی، اعلام کنیم.
فرخنده باد هفتادوچهارمین سالگرد تأسیس حزب توده ایران!
درود به زندانیان سیاسی قهرمان و همه خانوادههای شهدا و زندانیان سیاسی!
پیروز باد مبارزه مشترک همه نیروهای آزادیخواه برای طرد رژیم ولایتفقیه!
کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران، ۲۹ شهریورماه ۱۳۹۴
" تجربه 28 مرداد، بهای رودهای خون و دریاها رنج است."
رحمان هاتفی
جنبش عظیم ملی شدن صنعت نفت ایران یکی از برجسته ترین و درعین حال مهم ترین تحولات یک سده اخیر میهن ما به شمار می آید. این جنبش تاریخی با کودتای انگلیسی-آمریکایی 28 مرداد و به دست امپریالیسم و ارتجاع به سرکردگی دربار به خون کشیده و با ناکامی روبرو شد.
در حقیقت نمی توان در ارزیابی جنبش ملی شدن صنعت نفت، به کودتای 28 مرداد، اثرات و درس های آن به عنوان یک واقعه شوم اشاره نکرد، بویژه آنکه 28 مرداد پایان یک فصل درخشان و نیز آغاز یک مرحله تاریک در تاریخ معاصر میهن ماست.
تمامی اسناد انتشار یافته تاریخی گواه آنست که برخلاف تبلیغات دروغین محافل مرتجع از قبیل نیروهای سلطنت طلب و رژیم ولایت فقیه و نیز استعمار خارجی، کودتای ننگین 28 مرداد صرفا برای تضمین سیادت مشترک آمریکا و انگلیس و تقویت موقعیت انحصارات فراملی نفتی صورت گرفت. به عبارت دیگر حکومت قانونی دکتر محمد مصدق و حق حاکمیت ملی ایران توسط امپریالیسم برای حفظ تسلط انحصارات بین المللی برای تولید، توزیع فروش نفت نقض و پایمال شد و در کنار آن یک دیکتاتوری وابسته به استعمار بر مقدرات کشور حاکم گردید و به این ترتیب استبداد، عقب ماندگی اقتصادی-اجتماعی به ایران تحمیل شد که آثار و نتایج آن به اشکال مختلف تا به امروز بر مناسبات میهن ما سایه افکنده است.
مطابق آمار منتشر شده پیش از ملی شدن صنعت نفت ایران، شرکت نفت انگلیس- ایران در آن زمان بیش از 24 میلیون پوند درآمد به صورت مالیات و 92 میلیون پوند ارز را سالیانه به خزانه داری انگلیس واریز می کرد و علاوه برآن بزرگترین پالایشگاه وقت جهان (پالایشگاه آبادان) در چنگ انگلیسی ها بود. همچنین 85 درصد از سوخت سالیانه ناوگان نیروی دریایی انگلیس از نفت ایران تامین می شد. [نگاه کنید به کتاب «تاریخ ایران مدرن» یرواند- آبرامیان صفحات 218 تا 224]
برای حفظ چنین موقعیت ممتازی بود که انگلستان و آمریکا کودتای 28 مرداد را برنامه ریزی و اجرا کردند.
جنبش ملی شدن صنعت نفت دربرگیرنده طیف متنوعی از نیروهای سیاسی مدافع حق حاکمیت مردم بود که بطور عمده حزب توده ایران و جبهه ملی ایران را شامل می شدند. درآستانه ملی شدن صنعت نفت بورژوازی ملی بطور فعال وارد عرصه مبارزه شده بود و بخش اعظم خرده بورژوازی شهری را درکنار خود داشت، این لایه های اجتماعی بویژه لایه بورژوازی ملی طبقه سرمایه داری بطور عمده زیر پرچم جبهه ملی ایران گرد آمده بودند.
لبه تیز حمله این بخش جنبش متوجه امپریالیسم انگلیس بود و می کوشید تمام قدرت حاکمه را به دست بیاورد. در سوی دیگر جنبش طبقه کارگر، بخش هایی از دهقانان، روشنفکران مترقی و لایه هایی از خرده بورژوازی شهری و قشرهای میانه حال بودند. حزب توده ایران به عنوان تنها نیروی متشکل و بسیج کننده کشور شعار لغو امتیاز شرکت نفت ایران و انگلیس و طرد امپریالیسم انگلیس را طرح و پیگیری می کرد. زنده یاد رحمان هاتفی (حیدر مهرگان) دور نمای سیاسی کلی کشور را درآن مقطع چنین ترسیم کرده است: "بورژوازی ملی بدون شرکت فعال و همکاری این حزب (منظورحزب توده ایران) نمی توانست به موفقیت جنبش امیدوار باشد. به این جهت در برابر حزب توده ایران وظایف مهمی قرار گرفته بود، بسیج نیروهای ضد امپریالیستی، یعنی کارگران، دهقانان، خرده بورژوازی شهر و روشنفکران برای مبارزه فعال، ارزیابی صحیح نیروی بورژوازی ملی، ایجاد همکاری با آن برمبنای قابل قبول ضمن پیروی از اصل اتحاد و مبارزه، یعنی از یک سو افشای خصلت دوگانه آن و از سوی دیگر اشتراک مساعی با آن درمبارزه با دشمن مشترک،کوشش در این جهت که جنبش علیه امپریالیسم انگلستان در تکامل خود به جنبش علیه امپریالیسم به طور عام بدل گردد، بدون آنکه از استفاده ماهرانه از تضاد بین امپریالیسم آمریکا و انگلیس غفلت شود. این حزب در مسیر این وظایف به فعالیت وسیع پرداخت و با وجود تجربه غیر کافی و ترکیب ناقص رهبری (بخشی از رهبری اجبارا در مهاجرت به سر می برد) موفقیت های بزرگ به دست آورد.
این حزب درعین حال با کم بها دادن به نقش و نیروی بورژوازی ملی و پر بها دادن به نیروی خود دچار اشتباهاتی شد-که اگر چه در قیاس با اشتباهات فاحش و جبران ناپذیر رهبری بورژوازی ملی، بسیار خرد است- ارتجاع و امپریالیسم از آن برای سرکوب جنبش بهره گرفت." کتاب (اسناد و دیدگاه ها- صفحات 188-189 از انتشارات حزب توده ایران)
بزرگترین و گرانبهاترین تجربه جنبش ملی شدن صنعت نفت و کودتای ننگین 28 مرداد، عدم شکل گیری اتحاد عمل و وحدت گسترده و فراگیر و اختلاف میان نیروهای ملی و مترقی شرکت کننده و ذی نفع در این جنبش است. کودتای 28 مرداد برپایه این اختلاف توانست به پیروزی برسد. به قول قهرمان شهید رحمان هاتفی (حیدرمهرگان)
" تجربه 28 مرداد، بهای رودهای خون و دریاها رنج است." این تجربه پر ارزش اکنون نیز در برابر جنبش مردمی ما در مبارزه با استبداد ولایی به مثابه یک موضوع حیاتی خود نمایی می کند.
بمباران اتمی ژاپن،
هدف هرگز وسیله را توجیه نمیکند
بمباران اتمی هیروشیما و ناگازاکی در ۷۰ سال پیش، جنایتی بود که ژاپن جنگافروز را به قربانی بدل کرد. الکساندر فرویند، مدیر بخش آسیای دویچه وله میگوید که این کشور باید برای دستیابی به صلح، گذشته خود را بازنگری کند.
هیروشیما شهر بندری نسبتا بزرگی در غرب ژاپن است که صدها کیلومتر با توکیو، پایتخت این کشور فاصله دارد. کمی دورتر، ناگازاکی، شهری بندری است در غرب ناکجا آبادا: شهرهایی زیبا با مردمی مهربان. همهچیز در این دو شهر، امروز خوب و عادی است. ۷۰ سال پیش هم وضعیت همینطور بود.
به همین دلیل هیروشیما و ناگازاکی که از نظر استراتژیک بیاهمیت بودند، ابتدا هدف حملههای هوایی و بمبارانهای آمریکایی قرار نگرفتند. ولی وقتی ۷۰ سال پیش قرار شد از سلاح "معجزهآسا"ی جدید استفاده کنند، درست همین دلیل باعث شد که هیروشیما و ناگازاکی مورد بمبارانهای اتمی قرار بگیرند.
به این ترتیب ارتش و دانشمندان آمریکایی میتوانستند برای نخستین بار نیروی فاجعهبار و ویرانکننده بمب اتمی را مورد بررسی قرار دهند و ببینند که چگونه در یک چشم بههمزدن، شهرها را با خاک یکسان میکند: در اثر این بمباران بیش از ۲۰۰ هزار نفر، بلافاصله جان باختند و نزدیک به ۹۰ هزار تن چند روز پس از آن: یک آزمایش مکارانه تحت شرایط واقعی.
ناگازاکی بهویژه در آن روز بد شانسی هم آورد، چون ابتدا قرار بود شهر دیگری به نام کوکورا هدف اصلی باشد، ولی از آنجا که تودههای ابرهای سیاه پهنه آسمان را بر فراز این شهر پوشاندند، در عمل ناگازاکی بمباران شد که آسمانش صاف و آبی بود.
نماد شومی و وحشت
امروزه تمام جهان با نام این دو شهر ژاپنی آشناست که نماد شومی و وحشت بمب اتمی و پیامدهای نابودکننده آن هستند. خلبان هواپیمایی که محموله مرگبار بمب اتمی را بر فراز شهر هیروشیما خالی کرد، در دفتر خاطرات خود نوشت: «ای خدای من، چهکار کردیم.» تنها او نبود که پس از این بمباران به گناه خود پی برد.
چند روز بعد، وقتی دومین محموله بمب بر فراز شهر ناگازاکی خالی شد، دیگر کسی نمیتوانست به دلیل ندانمکاری، از مسئولیت این جنایت جنگی شانه خالی کند، چون در این فاصله تمام دنیا از قدرت مهیب و ویرانگر این بمب با خبر شده بود. آمریکاییها بعدها کوشیدند این جنایت را با استدلالهایی توجیه کنند؛ از جمله این که جنگ بدون بمباران اتمی بسیار طولانیتر میشد و در نتیجه انسانهای بیشتری جان خود را از دست میدادند. به ادعای آنان، ژاپن به دلیل پرتاب بمباتمی تن به تسلیم داد.
البته تاریخنگاران معتقدند که نه بمباتمی، بلکه ورود اتحاد جماهیر شوروی به صحنه جنگ، ژاپن را به پذیرش شکست وادار کرد. بر فرض هم که ادعای آمریکاییها درست باشد، با آن نمیتوان چنین جنایت بزرگی علیه بشریت را موجه جلوه داد. هدف، وسیله را هرگز توجیه نمیکند. واقعیت این است که آمریکاییها صاف و ساده میخواستند آن اسلحه جدید را آزمایش کنند و قدر قدرتی خود را به نمایش بگذارند: علیه ژاپن و مهمتر از آن علیه روسیه.
همه در پی بمب اتمی
ابرقدرت آمریکا برای نخستین بار در ناگازاکی زور بازوی اتمی خود را نشان داد و با این کار روند مسابقه تسلیحاتی در جهان را به جریان انداخت؛ مسابقهای که هنوز هم شاهد پیامدهای آن هستیم: پس از بمباران هیروشیما و ناگازاکی، همه ابرقدرتهای دنیا و تمام کشورهایی که توهم ابرقدرتی دارند، دست بهکار ساخت بمب اتمی شدند: روسیه، چین، فرانسه، بعدها هند و پاکستان. حتی کشورهایی که علاقه نداشتند کسی از برنامه ساختن بمباتمی آنها خبردار شود یا کشورهایی مثل کره شمالی که هستی خود را در گرو برگ برنده برنامه اتمی خود میبینند، وارد این مسابقه شدند. و البته که ایران هم چنین تمایلی را دارد، ولی احتمالا میتوان این کشور را متوقف کرد.
به هر حال، زمینه ورود به این مسابقه فاجعهبار، ۷۰ سال پیش چیده شد.
از سوی دیگر، در نتیجه پرتاب بمبهای اتمی بر فراز شهرهای ژاپن، این کشور جنگافروز خود به قربانی جنگ بدل شد. از آن زمان تا کنون ژاپن، ترجیح میدهد هر سال در مراسمی، خاطره قربانیان بمباران اتمی در این دو شهر را گرامی بدارد تا به جنایتهایی که خود در جنگ، بهویژه در حق همسایههای آسیایی خود مرتکب شده، بپردازد.
ولی این قربانی، ابتدا خود جانی قهاری بود. ژاپن حتی تا امروز هم، با بیمسئولیتی تمام به جنایتهای گذشته خود برخورد نکرده و به پیشبرد روند آشتی با همسایگاناش یاری نرسانده است. امروز شینزو آبه، نخستوزیر ژاپن، هر چند در برابر قربانیان بمب اتمی کشورش سر تعظیم فرود میآورد و مخالف استفاده از سلاح اتمی است، ولی همزمان قصد دارد قانون اساسی صلحآمیز ژاپن را تغییر دهد؛ همان قانون اساسی که هفتاد سال پیش، آمریکای فاتح به ژاپن مغلوب تحمیل کرده بود.
منبع صدای آلمان
نهم ماه مه روز پیروزی در جنگ کبیر میهنی، روزی که بشریت به همت دلاوری های خلق اتحاد شوروی از قید فاشیسم رهایی یافت
از 1923 آدولف هیتلر و حزب ناسیونال سوسیالیسم آلمان
(حزب نازی)، شروع به جذب سرمایه داران آلمانی کرد، برای آنکه حمایت از جنگ برای نابودی اتحاد جماهیر شوروی را بدست بیاورد. جنگی که اجازه می داد سرمایه انحصاری آلمانی به سمت شرق گسترش یابد.
پس از به قدرت رسیدن هیتلر در سال 1933 بانکداران و صنعتگران غربی همکاری خود را با همتایان آلمانی به منظور افزایش سودآوری بیشتر و همچنین حمایت از جنگ صلیبی هیتلر علیه کمونیسم آغاز کردند. تاریخ به وضوح نشان داده است که، طبقه حاکم در غرب پس از 1918 از وجود اتحاد جماهیر شوروی به طور کامل احساس نگرانی می کرد. تهدید بالقوه و قابل توجه آلمان هیتلری به طور کلی نادیده و یا جزئی گرفته شد .
بی میلی سرمایه داران غربی و یا امتناع از دیدن این واقعیت، تضاد رشدیابنده امپریالیستهارا، در مقابل ادامه تضاد آنتاگونیستی با اتحاد جماهیر شوروی کمرنگ تر کرد. اشتیاق و سود بیشتر، سرمایه داران غربی را به تشویق هیتلر برای آغاز جنگ کشاند.
جنگ جهانی دوم به همین دلیل، در اصل ادامه جنگ و دخالت نظامی، بوسیله نازی ها آلمانی به منظور هدف قرار دادن اتحاد جماهیر شوروی انجام گرفت.
جنگ جهانی دوم و قدرت های مسئول
سیاست قدرت های سرمایه داری غربی در تضاد کامل با تمایل استالین برای تشکیل اتحادی با غرب، به منظور پایان دادن به ماجراجوئی های نظامی آلمان قرار داشت. این دقیقا همان چیزی بود سرمایه داران حاکم در غرب به آن تمایل نداشت .
در تابستان 1939 دولت اتحاد جماهیر شوروی متوجه شد که امیدی به تشکیل اتحاد با غرب برای مبارزه با فاشیسم وجود ندارد. دولت اتحاد شوروی به منظور به عقب انداختن حمله نظامی اجتناب ناپذیر آلمانها به این کشور در پایان ماه اوت ، یک پیمان عدم تجاوز با آلمان امضا کرد.
این سرمایه داران آلمانی و دیگر کشورهای غربی بودند که دست هیتلر را برای به راه انداختن جنگ جهانی دوم باز گذاشتند. این آنها هستنند که مسئولیت ویرانیهای جنگ، از جمله هولوکاست یهودیان را بعهده دارند. اما نقش آنها به ندرت مطرح میشود زیرا بیشتر مورخان و روزنامه نگاران غربی یا رابطه بین سرمایه داری و فاشیسم را نمی شناسند ویا قصد مخفی کردن آن رادارند.
این غیر ممکن است که به این نتیجه نرسید که اتحاد سرمایه داران غربی با اتحاد جماهیر شوروی تاکتیکی بود، زیرا در غیر این صورت هرگز جنگ رخ نمی داد.
برای اثبات این امر به نقل قول ژنرال فرانسوی Beaufre توجه می کنیم که گفت: "امروز وقتی دوباره نظری به متن (تهیه شده توسط دولت استالین) را برای معاهده انگلیس و فرانسه و اتحاد شوروی می اندازیم ، این سئوال مطرح می شود که چگونه کور و ضعیف بود دستگاه دیپلماسی در نگاه به این موضوع، که امکان انعقاد معاهده را از دست بدهد. "(Andre Beaufre ، LeDrama ، Plon ، ).
آنتونی ایدن، یکی از نمایندگان طبقه حاکمه انگلیس، که بتدریج متوجه شد که چه کسانی مسئول این قتل عام وحشتناک می باشند. در سخنرانی در پارلمان در سال 1945 می گوید : "آیا می تواند کسی شک کند که اگر ما در سال 1939 توافقنامه ای میان روسیه ، کشور من و ایالات متحده در یالتا را داشتیم ، هرگز جنگ فعلی رخ نمی داد.؟"
متاسفانه ، جایگزین تاریخ کتابی است که هرگز نوشته نشده است. واقعیت این است که جنگ جهانی دوم باعث مرگ زودرس حدود 60 میلیون نفر شد که حدود 25 میلیون نفر از آنان سربازان شوروی و افراد غیر نظامی بودند. آنها بیشترین بها را برای تهاجم سرمایه داری پرداختند.
افسانه سرائی های غربی در مورد جنگ جهانی دوم ،
طی 65 سال گذشته در غرب افسانه سرائی بسیاری در مورد جنگ جهانی دوم، شاهد بودیم.
یکی از افسانه سرائی ها ادعا می کند که دولت اتحاد شوروی احمق بود که باور داشت پیمان با آلمان این کشور را در برابر حملات نازی ها حفاظت می کند.
«Glantz David M. » و «Janatan House » در کتاب «چگونه ارتش سرخ هیتلر را متوقف کرد» ، انتشارات دانشگاه کانزاس در سال 1995. سرهنگ Glantz ، بازنشسته ارتش آمریکا موسس و مدیر سابق دفتر مطالعات نظامی خارجی ارتش آمریکا. و جاناتان هاووس ، استاد تاریخ در کالج گوردون ، ایالات متحده آمریکا است. می نویسند:
"برنامه ریزی جنگ اتحاد جماهیر شوروی از سال 1935 ، متمرکز شده بود بر تهدیدی که از جانب آلمان نازی و ژاپن احساس می شد. برنامه ریزی استراتژیک در ماه نوامبر سال 1938 ، تحت هدایت رئیس ستاد کل ، ژنرال Shaposnikov ، هر دو را به عنوان یک تهدید واقعی در نظر گرفته اما اولویت را به سناریوی غرب.... می داد. پس از تقسیم لهستان در سال 1939 این اولویت با تجدید نظر در برنامه ریزی هیات عمومی به تهدید در حال رشد آلمان اختصاص یافت.
یکی دیگر از افسانه سرائی ها این است که اتحاد جماهیر شوروی بدون اسلحه فراهم شده توسط ایالات متحده و بریتانیا نمی توانست ارتش فاشیستی را شکست دهد.
واقعیت این است که شکست های ارتش آلمان در نبرد های مسکو (زمستان 1941-1942) ، استالینگراد (زمستان 1942-1943) و کورسک (تابستان 1943). که نقش تعیین کننده و اساسی در جنگ در اروپا داشت، چنان تجهیزاتی (که از جیپ و کامیون تشکیل می شد)، کاربردی نداشت.
Glantz و House ادعا می کنند که تحرکات ارتش سرخ در سال 1943 با کمک جیپ ها و کامیون های عرضه شده ایالات متحده افزایش یافته بود ، بدون آنها احتمالا شکست فاشیست در زمان طولانی تری انجام میگرفت. آنها می نویسند:
"اگر روس ها تنها شده بودند شاید استالین و دیگر فرماندهان ارتش سرخ 12 تا 18 ماه بیشتر زمان برای پیروزی « ورماخت » احتیاج داشتند.
در نتیجه گیری نهایی احتمالا تغییری دیده نمی شد مگر اینکه سربازان شوروی می توانستد در فرانسه سواحل دریای آتلانتیک ( « در نرماندی» جائی که متفقين جبهه دوم را باز کردند ) حضور داشته باشند.
این مردم اتحاد جماهیر شوروی بودند که فاشیست ها را شکست دادند
نیروهایی که در 22 یونی 1941 به اتحاد شوراها هجوم آوردند بالغ بر 5.1 میلیون نفر و در آن زمان از قوی ترین ماشین جنگی جهان بودند.
تا ورود متفقین به جنگ در فرانسه در ژوئن 1944 ، حدود 85 درصد از ارتش فاشیستی درگیر در جنگ با اتحاد جماهیر شوروی بودند. پس از ورود متفقین ، این رقم به 80 درصد کاهش یافت.
اکثریت قریب به اتفاق تجهیزات منهدم شده فاشیستی ناشی از ضربات ارتش سرخ بود ، نه توسط نیروهای متفقین.
ارتش سرخ نیروی مسلح شهروندان اتحاد شوروی بود. آنها اولین کسانی بودندکه حمله رعدآسای فاشیستی را در نبرد مسکو متوقف کردند.
آنها بودند که اولین شکست فاهش به ارتش بزرگ فاشیستی در نبرد استالینگراد تحمیل کردند ، و بالاخره آن بودند که با شکست ارتش آلمان در نبرد کورسک ( نبرد تانک ها ) ، آژیر آغاز شکست پی در پی ارتش فاشیستی در اروپا را به صدا در آوردند. همه این پیروزی ها تحت رهبری حزب کمونیست اتحاد شوروی انجام پذیرفت.
پشت خطوط جبهه این مردم اتحاد جماهیر شوروی بودند که به طور مداوم تحت شرایط بسیار سخت به تولید سلاح ، تجهیزات و مواد غذایی برای رفقای خود را در ارتش سرخ مشغول بودند. این شجاعت ، از خود گذشتگی و فداکاری که منجر به شکست فاشیست در اروپا شد ، همه تحت رهبری حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی انجام گرفت.
اکنون که در 65 مین سال به اهتراز در آوردن پرچم اتحاد جماهیر شوروی در ساختمان رایشستاگ در برلین توسط Indiko Anteleva و Melitَn Kantareia سربازان ارتش سرخ قرار داریم، ما می بینیم بدترین جنگ در تاریخ بشری به پایان رسیده است ولی با این وجود هجوم به اتحاد شوروی و جنبش کمونیستی ادامه پیداکرد.
هجوم تا آنجا پیش رفته است که با رهبری امپریالیست های آمریکائی جنگی اعلام نشده بر علیه تمام بشریت در جریان است.
ما همچنین می توانیم آنچه را که مردم اتحاد جماهیر شوروی در هر دو زمان صلح و زمان جنگ به دست آورده اند را ببینیم. این یادآوری آن است که هرگز نمی توان بر خلاقیت و قدرت طبقه کارگر پیروز شد.
ما در سالگرد ماه 9 مه 2010 ، با گرامی داشت ازجان گذشتگی های خلق شوروی، آینده را روشن و طبقه کارگر جهان را در آن پیروز مبارزه نهائی می دانیم.
تاریخچه اول ماه مه به قلم رزا لوگزامبورک
ايده شادی بخش استفاده از جشن و تعطيلی بعنوان ابزاری برای به کرسی نشاندن خواست هشت ساعت کار در روز اولين بار در استراليا متولد شد. در سال ١٨٥٦ کارگران تصميم گرفتند بعنوان سمبل هشت ساعت کار در روز، در يک روز معين کار
را تعطيل کنند، دور هم جمع شوند و به جشن و شادی بپردازند.
کارگران روز ٢١ آوريل را بعنوان جشن هشت ساعت کار در روز تعيين کردند. در آغاز کارگران استراليا اين روز را فقط برای سال ١٨٥٦ در نظر داشتند. اما اين اولين جشن آنچنان تاثير عميقی بر روی توده های کارگر استراليا داشت و آنچنان روحيه آنها را برای حرکات جديدتر بالا برد، که تصميم گرفتند اين روز را هرساله جشن بگيرند
براستی هم چه چيز بيش از توقف کار با تصميم خود کارگران، ميتوانست روحيه و باور به نيروی خويش را اين چنين در ميان کارگران بالا ببرد؟ چه چيزی به اين بردگان ابدی کارخانه ها و کارگاه ها، ميتوانست بيش از مارش ارتش کارگران، ارتش خويش جرات و جسارت بخشد؟ بدين ترتيب ايده جشن کارگری بسرعت پذيرفته شد. از استراليا آغاز گرديد و به ساير کشورها گسترش پيدا کرد تا اينکه سرانجام همه کارگران دنيا را در بر گرفت.
ابتدا کارگران آمريکا تجربه کارگران استراليا را دنبال کردند و در سال ١٨٨٦ تصميم گرفتند که اول ماه مه روز توقف سراسری کار باشد. در اين روز ٢٠٠٠٠٠ کارگر کار را ترک کردند و بر خواست ٨ ساعت کار تاکيد نمودند. سپس براى چند سال پليس و پيگرد قانونی مانع تکرار تظاهرات کارگران آمريکا درچنين ابعادی شدند. با اين وجود در سال ١٨٨٨ کارگران تصميم گرفتند که مراسم اول ماه مه را دوباره جشن بگيرند و تاريخ مراسم بعدی را اول ماه مه سال ١٨٩٠ اعلام کردند. هم زمان جنبش کارگری در اروپا رشد و تحرک زيادی پيدا کرد.
قدرتمندترين بيان و تجلی اين جنبش در "کنگره بين الملل کارگران" در سال ١٨٨٩ بود. اين کنگره با شرکت ٤٠٠ نماينده تصميم گرفت که هشت ساعت کار بايد در صدر خواست های کارگران قرار گيرد. پس از آن نماينده اتحاديه های فرانسه، لاوين از منطقه بوردو، با اراِئه قطعنامه ای از کنگره خواست که توقف کار در روز اول ماه مه به اين منظور در دستور کار همه کارگران جهان قرار گيرد. سپس نماينده کارگران آمريکا با تائيد پيشنهاد رفيق کارگر خود، از کنگره درخواست کرد که کارگران در اول ماه مه سال بعد يعنی ١٨٩٠ دست به اعتصاب عمومی بزنند.
بدين ترتيب کنگره انترناسيونال روی تاريخ جشن عمومی کارگران تصميم گرفت
کنگره انترناسيونال تصميم گرفت که کارگران همه کشورها باهم برای خواست هشت ساعت کار در روز، در اول ماه مه سال ١٨٩٠ تظاهرات کنند. هيچ کس از تکرار تعطيلی برای سال های ديگر سخنی نگفت. طبيعتا کسی نميتوانست پيش بينی کند که اين ايده به اين راحتی ميتوانست موفقيت آميز باشد و به سرعت توسط کل طبقه کارگر پراتيک شود.
با اين حال فقط کافی بود که کارگران روز اول ماه مه را برای يکبار جشن بگيرند تا همه متوجه شوند و احساس کنند که جشن روز اول ماه مه بايد هر ساله و بطور هميشگی برگزار شود
اول ماه مه به خواست هشت ساعت کار در روز فراخوان ميداد. اما حتی بعد از اينکه کارگران به اين خواست رسيدند، اول ماه مه پايان نيافت. مادام که مبارزه کارگران عليه بورژوازی و طبقه حاکمه ادامه دارد، مادام که کارگران به همه خواست هاشان نرسيده اند، اول ماه مه روز بيان اين خواست ها خواهد بود. و هنگاميکه روزهای بهتری سر رسد، هنگاميکه طبقه کارگر همه جهان رهايی خود را بدست آورد، آن زمان نيز بی ترديد بشريت روز اول ماه مه را به افتخار مبارزات تلخ و مشقات زيادی که در گذشته متحمل شده جشن خواهد گرفت.
رزا لوکزامبورگ ١٨٩٤
اعلاميه حزب کمونيست ايران در سال 1307 به مناسبت اول ماه مه
رفقای رنجبر و زحمتکش، امروز روز اول ماه مه، عيد رنجبران جهان است، روزی است که رنجبران قدرت تشکيلاتی و اراده دفاع از حقوق و منافع طبقاتی خود را ظاهر می سازند.
امروز در سراسر جهان، رنجبران کار را ترک می گويند و روز کار را جشن می گيرند.
در اين روز رنجبران آمريکا، انگلستان، فرانسه، آلمان و ساير کشورها، و البته روسيه آزاد، زحمتکشان در خيابان ها تظاهرات بر پا می کنند. شعار انقلابی و سرودهای بين الملی رنجبران تمام جهان را به تکان در می آورد.
رنجبر ايرانی!
تو يکی از افواج اين ارتش قدرتمند و مهيب را تشکيل می دهی! تو بايد در کنار رنجبران تمام جهان عليه بی قانونی امپرياليسم، استبداد رژيم موجود، جنگ خونين سرمايه داران و زورگويی های روز افزون
کارفرمايان قد علم کنی: تو بايد برای روز کار هشت ساعته، به خاطر اعلام قوانين مدافع کارگر، به پا خيزی!
برادران، رفقا!
شاه، مالکبن اراضی، ملاها، نمايندگان مجلس، سران نظامی، حکام، کارمندان عالی رتبه، فرمانداران و کليه سرمايه داران بر شما حکومت می کنند و از طريق وسائلی که شما و دهقانان فلک زده تهيه می کنيد، به عشرت زندگی می کنند. اينان به حساب بردگی شما و فلک زدگی شما و دهقانان بدبخت ايرانی زندگی می کنند. امروز شما محکوم به فلاکت هستيد. شما به فردا نه اميدی داريد و نه اطمينانی. شما مدام زير تهديد بيکاری و فقر قرار داريد.
دولت اشرافی کنونی هرگز از حقوق شما دفاع نکرده و نخواهد کرد. اين دولت نماينده و مدافع اشراف، مالکين و سرمايه داران بزرگ ايران و هم چنين دست نشاندگان امپريايسم خارجی است.
نيروهای ملی و عناصر آزادی طلب اکنون عليه رژيم مستبده و عليه فعاليت های جنايت كارانه به خاطر آزادی عليه مظالم و بی قانون های دولت بورژوا مبارزه می کنند، به حمايت شما احتياج دارند. شما بايد حامی و اساس اين گروه های انقلابی پيش قراول جنبش آزادی بخش و انقلاب باشيد.
رفقا، برای کسب حقوق خود در زير بيرق سرخ انقلاب متحد شويد! رنجبران و دهقانان ايرانی مدافع و حامی ديگری ندارند مگر فرقه کمونيست ايران که فرقه رنجبران است.
رفقای رنجبر! تظاهرات کنيد، زيرا آزادی بشريت به اتحاد تظاهرات رنجبران بستگی دارد.
بپا خيزيد! زيرا خيانت ظلم و استبداد و خودسری دولت اشرافيت ايران حد و مرزی نمی شناسد.
متحد شويد و برای ويران کردن اساس اين ظلم و استبداد تظاهرات کنيد.
اول ماه مه روز جهانی کارگر را گرامی می داریم
فرا رسیدن اول ماه مه روز جهانی کارگر را به عموم کارگران و زحمتکشان و همکاران گرامی و دیگر آزادگان عدالت جوی که بی هیچ چشم داشتی در راه حق و عدالت جهانی ره می سپارند جانانه و همدلانه شادباش میگوییم.
بنابر آئین مبارزات حق طلبانه کارگری ایران و جهان سندیکای کارگران شرکت واحد نیز همچون میلیونها میلیون کارگر زحمتکش قیام خونین کارگران مبارز حق طلب شهر شیکاگو را پاس داشته و یاد جان باختگان آن جنبش کارگری را ارج میگذارد و به خاطره همه جان باختگان و کوشندگان جنبش کارگری درود میفرستد.
سندیکای کارگران شرکت واحد همراه و همصدا با جنبش عدالت خواهانه مردم ایران و جهان فریاد اعتراض خود را علیه همه بی عدالتیها و بیدادگریها اعلام می دارد و فشردهای از خواستههای خود را به آگاهی عموم مسئولین و مردم میرساند.
۱- تعیین حداقل دستمزد ناعادلانه ۷۱۲هزارتومانی سال ۱۳۹۴ کارگران و بازنشستگان کارگری در شرایط اضطراری نیمه شب و ادعای دروغین سه جانبه گرایی را محکوم کرده و خواهان برقراری دستمزدی عادلانه برای تامین زندگی شایسته برای کارگران و بازنشستگان کارگری و دیگر حقوق بگیران همچون معلمان و پرستاران هستیم؛ و اعتراضات و اعتصابات کارگری درباره این بیعدالتی را تائید و حمایت میکنیم.
۲- سندیکای کارگران شرکت واحد صدور احکام زندان، شلاق، اخراج، تعقیب و مراقبت پلیسی امنیتی علیه کارگران حق طلب و فعالان حقوق کارگری را محکوم کرده و ضمن درخواست پایان یافتن این رفتارهای غیر انسانی خواستار آزادی رضا شهابی راننده عضو هیات مدیره این سندیکا و دیگر کارگران زندانی میباشیم و همچنین خواهان بازگشت بکار رانندگان حق طلب سندیکایی آقایان حسن سعیدی، وحید فریدونی، ناصر محرمزاده، حسین کریمی سبزوار و خانم شیری که با پرونده سازی و زد و بند مدیریت و حراست شرکت واحد با مراجع وزارت کار از کار اخراج شدهاند هستیم و اعاده کلیه حقوق معوقه آنها را خواستاریم.
۳- سرکوب و کارشکنی و عدم به رسمیت شناختن حقوق سندیکاهای کارگری توسط مسئولان را محکوم میکنیم. و خواستار تشکیل سندیکاهای کارگری و رعایت حقوق بنیادین کار به ویژه مقاوله نامه های ۸۷و ۹۸سازمان بین الملی کار هستیم و دادخواهی و شکایت کارگران را در این باره به سازمان بین الملی کار حق مسلم کارگران می دانیم.
۴- خواهان تبدیل تعطیلی روز جهانی کارگر به تعطیلی عمومی سراسری در تقویم سالیانه کشوری هستیم و خواستار فراهم سازی شرایط برگزاری مستقل گردهمایی، راه پیمایی، اعتراضات و اعتصابات و جشن های عمومی کارگران می باشیم.
۵- ما کاهش شصد درصدی قدرت خرید کارگران در ده سال گذشته و اختلاس و حیف و میل گسترده اموال کارگران در سازمان تامین اجتماعی توسط قاضی مرتضوی و همدستانش را سرقت و خیانت به منافع و دسترنج کارگران می دانیم و خواستار محاکمه علنی و مجازات عاملان این خیانت واسترداد اموال کارگران هستیم.
۶- حوادث و سوانح مرگبار ناشی از کار به ویژه در بخشهای ترابری و معادن و ساختمان سازی، قراردادهای موقت و سفید امضاء، عدم امنیت شغلی و عقب افتادگی پرداخت دستمزد و حقوق از معضلات و مشکلات توان فرسای همیشگی کارگران این سرزمین بوده است. ما ضمن اعتراض شدید به مسئولان مربوط به ویژه وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی خواهان پایان این شرایط زجرآور برای کارگران هستیم.
۷- عدم حضور نمایندگان واقعی منتخب میلیونها کارگر ایران در مراکز امور کارگری مانند شورای عالی کار و سازمان تامین اجتماعی را که باعث حیف و میل اموال کارگران و افزایش شکاف طبقاتی و خط فقر شده است را محکوم میکنیم. بنابراین علاوه بر درخواست حضور نمایندگان کارگران در این مراکز خواستار حضور نمایندگان واقعی منتخب کارگران در نهادهای کلان اقتصادی اجتماعی کشوری و همچنین تحویل اموال و مکان های عمومی کارگری همچون مراکز خانه کارگر و دیگر مکان های اقامتی سیاحتی به این نمایندگان منتخب کارگران هستیم.
۸- اکثر بازنشستگان کارگری در شرایط وخیم اقتصادی و معیشتی روزگار میگذرانند و به لحاظ کمکهای غذایی بهداشتی دچار کمبودهای اساسی میباشند. ما ضمن اعتراض به این وضعیت اسفناک خواستار برخورداری همه بازنشستگان به ویژه بازنشستگان حداقل بگیر از یک زندگی خوب و شایسته هستیم.
۹- بعلت بی لیاقتیها و ناتوانیها مدیریتی میلیونها جوان ایرانی از حق داشتن کار محروم و دچار آینده نامعلومی هستند. ما همراه با اعتراض و محکوم کردن این وضعیت خواستار بهبود شرایط و پایان این وضعیت ناهنجار و پرداخت دستمزد بیمه بیکاری برای همه بیکاران هستیم.
۱۰- ما نسبت به وضعیت فاجعه بار کودکان کار و خیابان اعتراض داریم و ضمن محکوم کردن آن خواستار پایان این فاجعه در حال گسترش هستیم و از مسئولین میخواهیم نسبت به رعایت حقوق کودکان این مرز و بوم وظایف خود را به دقت انجام دهند.
۱۱- در شرایط تورم و گرانی روز افزون اعمال سیاستهای اقتصادی مخالف عدالت اجتماعی معروف به سیاستهای ریاضتی همچون رها سازی قیمتها، تعدیل کارکنان و خصوصی سازیهای منجر به اخراج کارگران و مقررات زدایی حقوق کار و نابود سازی دستاوردهای چند ده ساله حقوق کارگری و تعرض ضد کارگری به قانون کار را محکوم کرده و خواهان پایان بخشی به این سیاستهای اقتصادی ضد کارگری و ضد عدالت اجتماعی هستیم.
۱۲- ما به همراه کارگران ایران بر پایه منش آزادگی و عدالت خواهی خواستار رعایت حقوق همه مردم ایران به ویژه کوشندگان عرصههای مردمی بر اساس استانداردهای جهانی حقوق انسانها هستیم و برابری حقوق زنان و مردان را در همه عرصهها و در بهرهمندی از حقوق و مزد و مزایای مطلوب و دیگر شرایط اجتماعی که تقویت کننده عدالت اجتماعی است میباشیم.
۱۳- ما به همراه عموم کارگران ایران و جهان سیاست های جنگ افروزانه و تجاوز کارانه علیه کشورها را محکوم کرده و خواهان برقراری صلح و امنیت در منطقه و جهان و دفاع از منافع عمومی و آزادی و رفاه و پیشرفت مردم ایران و منطقه و جهان هستیم.
۱۴- ما خواهان رفع هر گونه تبعیض و بی عدالتی نسبت به کارگران مهاجر در ایران و سراسر جهان هستیم.
در پایان به آنانی که گوش بر فریاد خشم و خروش مردمان و چشم بر بیدادگری و تبعیض و فقر و فساد گسترده فرو میبندند و ستم کاری بر آزادگان و مردمان فرو دست را نادیده میگیرند هشدار می دهیم! سرنوشت تلخی را برای خود در تاریخ رقم میزنند.
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه
فرخنده باد اولِ ماه مه، روز جهانیِ کارگر!
پیش بهسوی سازماندهیِ مبارزهٔ منسجم و سراسریِ کارگران و زحمتکشان بر ضدِ بیعدالتی و محرومیتها، سرکوبِ حقوق صنفیِ کارگران، و در راهِ طردِ رژیم استبدادی حاکم!
اعلامیهٔ کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران، بهمناسبت اولِ ماه مه
کارگران و زحمتکشان!
کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران، فرارسیدن اولِ ماه مه (۱۱ اردیبهشت)، روز جهانیِ کارگر، روز گرامیداشتِ نبرد تاریخی و غرورآفرینِ طبقهٔ کارگر و زحمتکشان جهان در ۱۲۹ سال پیش برای رهایی از بندهای استثمار و ستم سرمایهٔ جهانی، و برای دستیابی به حقوق سندیکایی را به شما پیکارگران ثابتقدمِ راه آزادی، استقلال، صلح، دموکراسی، و عدالت اجتماعی در میهن، شادباش میگوید. ۱۲۹ سال پیش، روز اولِ ماه مه ۱۸۸۶، کارگران نساجی شیکاگو، با نبردی قهرمانانه، بههدفِ دست یافتن به خواستهای بر حقشان، طلایهدارِ مبارزهٔ پیگیر طبقهٔ کارگر با سرمایهداری شدند، مبارزهیی که تا کنون ادامه داشته است.
کارگران جهان امسال در شرایطی به استقبالِ روز جهانیِ کارگر میروند که سیاستهای مخرب سرمایهداریِ جهانی، چه در عرصهٔ اقتصادی و ادامه سیاستهای مخرب نولیبرالی- که حاصلِ آن بحران فزایندهٔ بیکاری و فقرِ صدها میلیون انسان زحمتکش در پهنهٔ جهان بوده است- و چه در بهکارگیریِ سیاستهای نواستعماری، که بهقصدِ کنترلِ بازارهای جهانی و منابع طبیعی کشورهای منطقههای مختلف جهان بوده است، به جنگهای محلی و تقویت و رشدِ فزایندهٔ نیروهای افراطی بهویژه در منطقهٔ خاورمیانه و آفریقا و فاجعهٔ عظیم کشتارِ مردم بیگناه و تخریب فرهنگ و تاریخ منطقه منجر شده است. رشدِ نیروهای جنایتکاری همچون داعش و متحدانِ آن در برخی کشورهای آفریقایی- بر بنیانهای نظریِ «اسلام سیاسی» و یاریرسانیهای نیروهای تاریکاندیش و ضدمردمیای از ایران و عربستان گرفته تا پاکستان- نتیجهٔ مستقیم سیاستهای مخرب و ضدانسانیای است که امپریالیسم در دهههای اخیر در منطقهٔ ما و دیگر کشورهای جهان پیش برده است
سرمایهداری جهانی درحالیکه برای رهایی از چنگال بحرانِ عمیق و همهجانبهٔ اقتصادیاش در دههٔ اخیر، هزاران میلیارد دلار داراییهای ملی در کشورهای مختلف را به سیستم بانکی و انحصارهای بزرگ سرازیر کرده است، در قبال کارگران سیاستهای ریاضتکشی سختگیرانهای اعمال میکند. حقوق و آزادیهای دموکراتیکِ طبقهٔ کارگر و زحمتکشان جهان بیشازپیش در معرض تهاجم سرمایهٔ انحصاری و سیاستهای مخرب و ضدانسانیِ آزادیِ بیقیدوشرط سرمایه برای استثمار خشن تودههای محروم قرار گرفتهاند.
در آماری که مرکز آمار اروپا (یورو استات) منتشر کرده است شمارِ لشکر بیکاران در اروپا در بهمنماه ۱۳۹۳ (فوریه ۲۰۱۵) از مرز ۲۳ میلیون نفر گذشته است، و در شرایط اعمال سیاستهای مخربِ «سختگیریهای اقتصادی»- تحمیلشده از سویِ اتحادیه اروپا- درصدِ بیکاران در برخی از کشورهای اروپایی به مرزهای فاجعهباری رسیده است. بر اساس همین آمار، شمارِ بیکاران در یونان از مرز ۲۶ درصد و در اسپانیا از مرز ۲۳ درصد گذشته است و نرخ بیکاری جوانان در این کشورها از این رقمها بسیار بیشتر است.
بر اساس آخرین گزارش «سازمانبینالمللیکار» («ILO»)- که در دیماه ۱۳۹۳ (ژانویه ۲۰۱۵) منتشر شده است- روند تعمیقِ نابرابری اجتماعی و تشدیدِ فقر و محرومیت، و در کنارِ آن، رشدِ بیکاری در کشورهای گوناگون جهان روبه افزایش است. بر اساس آمارِ ارائهشده در این گزارش، تا سال ۲۰۱۹ شمارِ بیکاران از مرز ۲۱۲ میلیون خواهد گذشت. این گزارش همچنین میافزاید که از سال ۲۰۰۸ (سال سقوطِ بازارهای سرمایهداریِ جهان) تا به امروز، بیش از ۶۰ میلیون شغل نابود شده است. در مقابلِ این تهاجم خشن سرمایهداری، طبقهٔ کارگر در کشورهای گوناگون جهان، ازجمله طلایهدارانِ پیکار برای «جهانی بهتر»، رودررویی با سیاستهای مخربی بوده است که سرنوشت بشر را با مخاطرههایی جدی روبهرو کردهاند. مبارزهٔ طبقهٔ کارگر در کشورهای عضو اتحادیهٔ اروپا، ازجمله در یونان، اسپانیا، و پرتغال، در کنار حرکت کارگران و زحمتکشان در کشورهای آمریکای لاتین، آسیا، و خاورمیانه، در عرصههای گوناگون، نشانگر اوجگیریِ دوبارهٔ جنبش جهانیِ طبقهٔ کارگر و اثرگذاریِ عمیق این مبارزه بر زندگیِ مردم سراسر جهان است.
کارگران و زحمتکشان میهن!
شما در شرایطی به استقبال روز اولِ ماه مه، روز جهانیِ کارگر، میروید که بهدلیلِ سیاستهای مخرب و خانمانبرانداز رژیم ولایتفقیه و دولتِ برگماردهٔ آن و همچنین ادامهٔ تحریمهای مخربِ کشورهای امپریالیستی، دهها میلیون تن از هممیهنانمان، خصوصاً طبقهٔ کارگر و زحمتکشان- در وضعیتِ بیسابقهٔ فشارهای اقتصادی و محروم ماندن از تأمین زندگی حداقلی برای خود و خانوادههایشان- با دشواریهای عظیمی روبهرویند.
برخلاف همه دروغهای سران رژیم، ازجمله علی خامنهای، سیاستهای مخرب و ضدملیِ حاکمیت در دههٔ گذشته نهتنها ایران را در رکودِ اقتصادی بیسابقهای فرو برده است، بلکه تورمِ افسارگسیخته، بیکاریِ میلیونی، ورشکستگیِ واحدهای تولیدی، و تشدیدِ فقر و محرومیت، درمجموع، وضعیت بسیار دشواری را بر زندگیِ میلیونها خانوادهٔ ایرانی حکمفرما کرده است. بر اساس گزارشِ منتشرشده از سوی «دفتر جمعیت، نیروی کار و سرشماریِ» مرکز آمار ایران، در سال ۱۳۹۳، شمارِ بیکاران رسمی در ایران، در پاییز سال ۱۳۹۳، به بیش از ۵/ ۱۰ درصد رسیده است و میزانِ بیکاری در گروه سنی «۱۵-۲۴» ساله از مرز ۲۵ درصد فراتر رفته است. نکتهٔ تکاندهندهٔ دیگر در این آمار، سقوطِ چشمگیر میزانِ اشتغال در میان زنان جامعه ماست. بر اساس همین گزارش، درصدِ بیکاران زن از کلِ بیکاران کشور بیش از ۲۰ درصد است. بر اساس آخرین برآوردها، از سال ۱۳۸۴ (که آمارِ بیکاری زنان ۱۷ درصد تخمین زده میشد) تا امسال، وضعیت اشتغال زنان در میهن ما هرسال دشوارتر شده است. علی ربیعی، وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعیِ دولتِ روحانی، در همین زمینه گفت: در یک سال منتهی به پاییز ۱۳۹۳ بیش از ۵۵۳ هزار نفر از زنان از چرخهٔ فعالیتهای اقتصادی خارج شدهاند و شمارِ زنان بیکار به سه میلیون و ۷۴۹ هزار نفر در تابستان ۱۳۹۳ رسیده است.
بیکاریِ مزمن، در کنار تورمِ افسارگسیخته، همراه با سقوطِ چشمگیر توان مالی و قدرت خرید زحمتکشان، و در زیرِ خطفقر بودنِ دهها میلیون ایرانی، بیانگر واقعیت تکاندهندهٔ زیستن در رژیم ولایتفقیه- «نظام نمونهٔ» جهان- است.
کارگران و زحمتکشان مبارز
نزدیک به دو سال از روی کار آمدنِ دولت حسن روحانی میگذرد. دولت «تدبیر و امید» در دو سال گذشته نهتنها هیچ گام مثبتی در راه تحقق حقوق کارگران و زحمتکشان برنداشته است، بلکه وضعیت زحمتکشان میهن ما را، در عرصههای متفاوت، با دشواریهای تازهای روبهرو کرده است. آغازِ «فاز دوم هدفمند کردنِ یارانهها» از سوی دولت روحانی، بیتوجهی به خواستِ زحمتکشان در تعیینِ حداقل دستمزدها و افزایش آن بر اساس نرخ تورم، سرکوبِ اعتراضهای کارگری که در ماههای اخیر اوج تازهای یافته است، تشدیدِ فشار بر فعالان کارگری، ادامهٔ سیاستهای اقتصادی نولیبرالی که در تضادِ آشکار با منافع زحمتکشان قرار دارد، و جلوگیری از برپاییِ تشکلهای صنفیِ کارگران، بخشی از کارنامهٔ دولت «تدبیر و امید» ولایتفقیه است که با مهندسیِ انتخابات سال ۱۳۹۲ بر سر کار آمد.
یکی از وظیفههای اساسیای که به عهدهٔ دولت حسن روحانی گذاشته شده است، رسیدن بهتفاهم با آمریکا و کشورهای اروپایی و تلاش در راه لغوِ تحریمها و کاستن از فشارهای بینالمللی بر رژیم بوده است. «تفاهم لوزان»، برخلاف همهٔ دروغپردازیهای روحانی و سخنگویان دولت او و تبریک گفتنهای سران رژیم به یکدیگر، نهتنها به برداشتنِ تحریمها و تأمین منافع ملی ایران منجر نگردید، بلکه نشان داد که سران رژیم حاضرند برای حفظِ رژیم پوسیده و ضدمردمیِ حاکم، به هر دروغ و فریبکاری و توافق ذلتباری تن در دهند. حزب ما، در دو سال گذشته، ضمن بررسی و توجه ویژه به وضعیتِ بحرانی کشور و پیامدهای زیانبارِ آن برای کارگران و زحمتکشان، ازجمله یادآور شد که آنچه این اوضاع را نگرانکنندهتر و تحملناپذیرتر میکند، تحریمهای مداخلهجویانهٔ امپریالیستیای است که بر دامنهٔ فقر و تیرهروزی مردم بهویژه زحمتکشان بسی افزوده است. زندگی شما کارگران، نمونهٔ گویا و مشخصِ فقر بر اثرِ سیاستهای رژیم و تحریمهای امپریالیستی است.
در طول ماههای اخیر، سقوط چشمگیر قیمت نفت در بازارهای جهانی، بیش از ۲۳ هزار میلیارد تومان از درآمدِ پیشبینیشدهٔ دولت در بودجهٔ سال آینده را از بین برد و نشان داد که چگونه اقتصاد بیمار و تکمحصولیِ کشور اینچنین میتواند با نوسانهای جهانی با دشواریهایی جدی روبهرو شود و زندگی را برای اکثر شهروندان دشوارتر سازد. امروز بیش از ۸۰ درصد کارگران کشور با قراردادهای موقت و سپیدامضا مشغول بهکارند، و هرگاه کلانسرمایهداری اراده کند، اخراج و بیکار میشوند. در این زمینه آمارها نشان میدهند که، رشدِ شاخصِمزد و حقوق کارگران واحدهای صنعتی بزرگ و کلیدی کشور در ۵ سال اخیر، ۳۳ درصد کمتر از رشدِ شاخصِهزینههای زندگی بوده است. علاوه بر این، برآوردهای رسمیِ منتشرشده حاکی از آنند که قدرتِ خرید کارگران و زحمتکشان بیش از ۷۵ درصد کاهش داشته است. به این موردها اصلاحِ قوانین کار و تأمین اجتماعی- باهدف حذفِ اصلها و مادههایی که مدافع حقوق کارگراناند- را باید افزود تا ژرفای یورش رژیم به حقوق و دستاوردهای طبقهٔ کارگر ایران و نیز زندگی و معیشت ناگوارِ آنان بهروشنی در معرض داوری قرار گیرد. در چنین وضعیتی، مبارزهٔ دلیرانه شما کارگران و فعالان سندیکایی- حتی در چارچوبِ قوانین موجود- سرکوب میشود. فشارهای هدفمند بر سندیکالیستها، تهدید، اخراج، و بازداشت کارگران فعال در سندیکاها و تشکلهایِ مستقل، سیاستِ دائمی و شناختهشدهٔ ارتجاع حاکم در رویارویی با طبقهٔ کارگر و دیگر زحمتکشان میهن ما بوده و هست. بهعلاوه، تهدید، تطمیع، و فریب، از دیگر اجزای سیاستِ ارتجاع در برابر جنبش کارگریاند. درحالحاضر، دهها فعالِ سندیکایی و ازجمله فعالانِ انجمن صنفی معلمان ایران، در زندانهای رژیم بازداشت و زیر فشارهای جسمی و روحی قرار دارند.
کارگران و زحمتکشان شریف!
سال ۱۳۹۳ و ماههای آغازین سال ۱۳۹۴ با موج فزایندهای از اعتراضهای کارگران و زحمتکشان میهن ما همراه بوده است. اعتراضِ گسترده و سراسری پرستارانِ کشور، در بهمنماه ۹۳، و نامهٔ اعتراضی بیش از ۳ هزار پرستار در روزهای اخیر در اعتراض به دستمزدهای ناعادلانه، و همچنین مبارزهٔ اعتراضیِ گسترده و تحسینبرانگیز معلمان در هفتههای اخیر- که به دستگیری دبیرکل سازمان معلمان ایران و انتقال او به زندان اوین منجر گردید- در کنارِ دهها حرکت اعتراضیِ کارگران، ازجمله تظاهرات گستردهٔ کارگران مخابراتی روستاهای سراسر کشور، اعتصاب کارگران کارخانهٔ سیمان مسجدسلیمان، کارخانهٔ پارس قو در جنوب تهران، کارکنان پتروشیمی اصفهان، کارگران نیروگاه تبریز، کارگران منطقهٔ گاز پارس جنوبی (عسلویه)، کارگران صنایع لولهسازی خوزستان، کارگران قطار شهری اهواز، و کارگران معدن طبس، تنها گوشهیی از مبارزات رو به رشدِ طبقهٔ کارگر و زحمتکشان میهنمان با سیاستهای ضدملی و کارگرستیزانهٔ حاکمیت کنونی است.
طبقهٔ کارگر ایران و زحمتکشان میهنمان میتوانند و باید نقشِ منحصربهفرد خود را در تحولهای مهمِ آتی کشور ایفا کنند. آیندهٔ ایران، و همچنین سرنوشتِ مبارزهٔ جنبش مردمی میهن ما در راهِ دستیابی به عدالت اجتماعی، آزادی، و حاکم شدنِ مردم بر سرنوشتشان، در گروِ مبارزهٔ مشترکِ وسیعترین قشرهای اجتماعی بر گِردِ محورهای مشترک است. ازاینروست که رژیم ولایتفقیه بهشدت از سازمانیافتگیِ گردانهای اجتماع- بهخصوص طبقه کارگر و زحمتکشان- بهشدت در هراس است، و تمام توان خود را در سالهای اخیر بهکار گرفته است تا از تحقق چنین امری جلوگیری کند. رژیم بهتجربه میداند که حرکتهای پراکندهٔ اعتراضیِ کارگران و زحمتکشان و همچنین قشرهای دیگر اجتماعی ازجمله زنان، جوانان، و دانشجویان، اثربخشیِ لازم را ندارند و میتواند با محدود کردنِ حیطهٔ عمل این اعتراضها، آنها را بهسرعت کنترل و سرکوب کند.
تلاش در راه بهوجود آوردنِ امکان برای هماهنگیِ هرچه بیشتر مبارزات کارگری در سراسر کشور، افشایِ سیاستهای مخرب و ضدمردمیِ رژیم ولایتفقیه و بهچالش طلبیدنِ سیاستهای دولت در عرصهٔ اقتصادی- اجتماعی، بهویژه ادامهٔ خصوصیسازی، اجرایِ فاز دوم «هدفمند کردنِ یارانهها»، ممانعت از احیا و تأسیس ساختارهای سندیکاییِ مستقلِ کارگری، اصلاح قانون کار برای تأمین بیشازپیش منافع کارفرمایان، وظیفهٔ امروزِ نیروهای مترقی، فعالان و کادرهای جنبشِ کارگری و سندیکایی کشور است. نکتهٔ تأملبرانگیز اینکه، بنا بر آخرین گزارشهای رسیده، دولت روحانی و وزارت کشور آن، مانند همهٔ قولهای دادهشده و عملنشده در دورهٔ مبارزات انتخاباتی مبنی بر رسیدگی به حقوق زحمتکشان، امسال نیز همچون سالِ گذشته، اجازهٔ برگزاری مراسم اولِ ماه مه را به سندیکاهای مستقل کارگری نداده است، و این یعنی حقی که کارگران میهن ما با مبارزه و ایفای نقشی قاطع و انکارناپذیر در پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ کسب کردند، امروز به دست حاکمیت تاریکاندیش و ضدمردمی کنونی مجدداً سلب میشود.
کارگران و زحمتکشان میهن ما، آزادیِ فوری و بدون قیدوشرط همهٔ فعالانِ کارگری گرفتار در بندِ رژیم و دیگر زندانیان سیاسی- عقیدتی، احیایِ حقوق سندیکایی و حقِ برپاییِ سندیکاهای مستقل، افزایشِ دستمزدها متناسب با نرخ تورم، بهرسمیت شناختنِ حقِ اعتصاب، و لغوِ قراردادهای سفیدامضا و موقت را خواهانند.
کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران بار دیگر، ضمن تبریکِ فرا رسیدن اولِ ماه مه، روز جهانیِ کارگر، و نیز تجدیدِ عهد با آرمانهای والای طبقهٔ کارگر و زحمتکشان، همه کارگران و زحمتکشان میهن را به انسجام در مبارزهٔ مشترک، و متحد با دیگر گردانهای اجتماعی، بر ضد رژیم ولایتفقیه فرامیخواند. تحققِ حقوق صنفی، دستیابی به عدالت اجتماعی، و رهایی از وضعیتِ دهشتناک فقر و محرومیت کنونی، با مبارزهٔ عمومی خلق برای طرد رژیم ولایتفقیه ارتباطی گسستناپذیر دارد.
فرخنده باد اولِ ماه مه، روز جهانیِ کارگر!
درود به خاطرهٔ تابناک جانباختگانِ جنبش کارگریِ میهن!
آزادی برای همهٔ زندانیان سیاسی و عقیدتی!
کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران
اردیبهشتماه ۱۳۹۴
روزِ جهانیِ کارگر ۲۰۱۵:
با عزمی راسخ، با همبستگیِ، و با مبارزه!
بیانیه فدراسیونِ جهانیِ سندیکاهایِ کارگری به مناسبت اول ماه مه
امسال، در سالِ ۲۰۱۵، ما هفتادمین سالگردِ فدراسیونِ جهانیِ سندیکاهایِ کارگری را جشن میگیریم. از آغازِ پایهگذاری خود، فدراسیونِ جهانیِ سندیکاهایِ کارگری خانه، خانواده و مدافع تمامِ خانوادههای کارگری بوده، و هست.
به مناسبتِ روزِ جهانی کارگر، اولِ ماه مه ۲۰۱۵، فدراسیونِ جهانیِ سندیکاهایِ کارگری (دابلیو – اف – تی – یو)، درودِ گرم و مبارزِ خود را به طبقۀ کارگر جهان، به ۹۰ میلیون کارگرِ متشکل در فدراسیونِ جهانیِ سندیکاهایِ کارگری، و سازمانهای عضو فدراسیون در ۱۲۶ کشورِ جهان میفرستد.
روزِ جهانی کارگر، روزِ یاد بود و احترامِ به کارگرانی که جانِ خود را برای حقوقِ طبقۀ کارگر، برای امحاء بهرهکشی انسان از انسان نثار کردهاند، است. مبارزاتِ طبقۀ کارگر در سطحِ بینالمللی، از جان باختنِ کارگران در شیکاگو در سالِ ۱۸۸۶ گرفته تا کنون، ثابت کرده است که طبقۀ کارگر نه فقط تولید کنندۀ ثروتِ اجتماعی، بلکه پیشگام نیز است؛ قادر به رهبری و جمع کردنِ سایرِ لایههای مردمی ستمدیده، در مبارزه برای برانداختن سرمایهداری است.
مشکلات بزرگ و حادی که معیشتِ طبقۀ کارگر را دشوار میکنند، هنوز باقی هستند. دولتهایِ سرمایهداری در اطاعت از سرمایه و کمپانیهای بینالمللی عمل میکنند؛ و سیاستهایِ ضدِ کارگریِ خود را تشدید و گسترش میدهند: کاهشِ مزد و حقوقِ بازنشستگی، تحمیلِ روابطِ کارِ “قابلِ انعطاف”، خصوصی سازی، از بین بردن برنامههای رفاهِ اجتماعی، از بین بردنِ حقوقِ صنفی و آزادیهایِ کارگران و برقراریِ تروریسمِ دولتی. بیکاری همچنان مانندِ یک زخمِ باز برای طبقۀ کارگر باقیست؛ و همچنان بهعنوانِ حربهای در یورشِ علیه حقوقِ کارگران بکار گرفته میشود. این دستورالعملِ جهانِ سرمایهداری برای “خروج” از بحرانِ سرمایهداری و افزایشِ سودهایِ انحصارات است.
در سطحِ جهانی، یورش توسطِ کارفرمایان و دولتهای سرمایهداری علیه حقِ کارگرانِ به اعتصاب در تمامِ کشورها، و همچنین در سطح جهانی، در بینِ سازمانهایِ کارگریِ بینالمللی، همچنان ادامه دارد. سازمانِ جهانیِ کار، تحتِ کنترلِ بورژوازیِ جهانیِ و امپریالیسم، موضوع را به دادگاههایِ بینالمللی میکشاند. این نمیتواند قابلِ قبول باشد. حقِ اعتصابِ صرفاً به کارگران داده نشده بود؛ این حق توسطِ مبارزاتِ کارگری بدست آمده و فقط از طریق مبارزاتِ طبقۀ کارگر قابلِ دفاع خواهد بود.
سیاستهایِ گروههایِ مختلفِ انحصاراتِ بینالمللی و رقابتِ بینِ نیروهایِ امپریالیستی، با نتایجِ مصیب باری برای مردمِ جهان، تشدید شدهاند. مداخلۀ امپریالیستی و استقرارِ مجددِ دیدگاه فاشیستی (نازیسم)، که هزاران همکار ما را قربانی کرده است، علتِ قتل عام و خونریزی در اوکراین است. در سوریه دخالتِ امپریالیستی ادامه دارد. در ونزوئلا، برایِ بیثبات کردنِ و کودتا علیه دولتِ منتخبِ دمکراتیکِ مردم، دولتِ آمریکا و انحصاراتِ امپریالیستی طرحهایِ مداخلهگرانه را ترویج میکنند. حملات علیه مردمِ تسلیم ناپذیرِ کوبا همچنان توسطِ تحریمهای اقتصادیِ ادامه دارد.
موضعِ فدراسیونِ جهانی سندیکاهایِ کارگری همچنانِ استوار و ثابت قدم است: کارگران و مردم دنیا باید در کشورِ خود صاحبِ اختیار باشند؛ باید بتوانند آزادانه برای لحظۀ کنونی و آیندۀ کشورشان، بدونِ مداخلاتِ امپریالیستی، تصمیم بگیرند.
در یک چنین موقعیتی، فدراسیونِ جهانیِ سندیکاهایِ کارگری کارگران و جنبشِ سندیکاییِ جهانی با ماهیتِ طبقاتی را فرا میخواند که برایِ اولِ ماه مه در تمامِ کشورهای جهان اعتصابات، تظاهرات، اعتراضات، و جشنهایی را در احترام به صدوبیستونهمین سالگرد قیامِ کارگرانِ شیکاگو برگزار بکنند؛ در این گردهماییها همبستگی جهانی خود را اعلام دارند و خواستارِ حقوقِ معاصر برایِ طبقۀ کارگر در هر کشوری، مزدهای بهتر، آزادیها و حقوقِ صنفی-سندیکایی، رفاهِ اجتماعی، اجرایِ سیاستهایی که با بیکاریِ مقابله میکنند، باشند.
کارگران مرد و زن، جوانان، مردمِ بیکار، و کارگرانِ مهاجر،
روزِ اولِ ماه مه ۲۰۱۵، باید قدمی به جلو برایِ کارگران و جنبشِ جهانیِ سندیکایی در هر کشوری، هر منطقه و هر بخشی باشد. ما از شما درخواست میکنیم که در هر کشوری، با جنبشِ سندیکایی با ماهیتِ طبقاتی همصدا بشوید و صدایِ خود را با صدای فدراسیونِ جهانیِ سندیکاهایِ کارگری همآهنگ بکنید. رزمجویانه و با همبستگی بینالمللی، ما میتوانیم مبارزۀ خود برای روابطِ کارِ بهتر، برایِ شرایطِ بهتر زندگی، برایِ جامعهای بدونِ بهرهکشی، برایِ جامعهای که نیازهایِ طبقۀ کارگر و مردم اولویت خواهند داشت، تقویت بکنیم.
برادران عزیز، کارگران، مردمِ بیکار، و بازنشستگان،
امسال، در سالِ ۲۰۱۵، ما هفتادمین سالگردِ فدراسیونِ جهانیِ سندیکاهایِ کارگری را جشن میگیریم. از آغازِ پایهگذاری خود، فدراسیونِ جهانیِ سندیکاهایِ کارگری خانه، خانواده و مدافع تمامِ خانوادههای کارگری بوده، و هست.
این خانۀ مشترکی که ما در آن بهسر میبریم، بیآئید با تقویتِ آن، همه جا آنرا تجلیل بکنیم. بیآئید فدراسیونِ جهانیِ سندیکاهایِ کارگری را تقویت بکنیم؛ در هر مرکزی رویِ زمین، آنرا مبارزتر، با ماهیتِ طبقاتیِ بهتر، با همبستگی جهانیِ قویتر، فعالتر، و کارآمدتر بکنیم. با تقویتِ تشکیلاتِ سندیکایی در هر بخشی، در تمامِ مناطقِ، با جذبِ اعضاء جدید در سندیکاهایِ کارگری، با تربیتِ کادرهایِ سندیکایی و رهبرانِ بیشتر کارگری، بهپیش خواهیم رفت.
با عزمی راسخ، با همبستگی، و با مبارزه!
دبیرخانه فدراسیونِ جهانیِ سندیکاهایِ کارگری
چهلمین سالگرد پایان جنگ ویتنام ،
با انتقاد از "جنایات وحشیانه دشمن آمریکایی"
نخست وزیر ویتنام امروز (پنجشنبه) در چهلمین سالگرد سقوط سایگون، حادثهای که پایان جنگ ویتنام را به دنبال داشت، از "جنایات وحشیانه دشمن آمریکایی" به شدت انتقاد کرد.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، خیابانهای مرکزی شهر هوشی مین که پیش از این سایگون نامیده میشد، با پرچمهایی منقش به چکش و داس که نماد حزب کمونیست است، پر شده است. سربازان ویتنامی نیز در برابر رهبران ارشد این کشور به رژه پرداختند.
در مقابل کاخ استقلال که ورود تانکهای شمالیها به آن در سال 1975 به عنوان نماد شکست آمریکا در جنگ یاد میشود، "نگویان تان دونگ"، نخست وزیر ویتنام از تلاشهای آمریکا برای مهار گسترش کمونیست در جنوب شرق آسیا با به راه انداختن جنگ در ویتنام به شدت انتقاد کرد.
وی در سخنان خود گفت: آنها جنایات بی شمار و وحشیانهای مرتکب شدند و بر مردم و کشور ما خسارات و دردهای بیشماری وارد کردند.
در جنگ ویتنام میلیونها ویتنامی که اغلب آنها از غیرنظامیان و افرادی از شمال و جنوب این کشور بودند کشته و صدها هزار تن زخمی شدند. تاثیرات فیزیکی این جنگ همچنان درویتنام وجود دارد و گفته میشود که آثار باقیمانده از سم "عامل نارنجی" همچنان در ویتنام قربانی میگیرد و مردم این کشور همچنان شاهد تولد نوزادانی ناقص الخلقه و دارای مشکلات روانی و جسمی هستند.
این سم توسط نیروهای آمریکایی در جنگلهای ویتنام و برای کشتار نیروهای شبه نظامی شمالی منتشر شد.
در این جنگ 58 هزار نیروی آمریکایی نیز کشته شدند و تاثیرات این جنگ بر جامعه آمریکا بسیار زیان بار بود. جنگ ویتنام اولین جنگ در دوره جنگ سرد بود که با فشار غربیها صورت گرفت و اولین جنگی بود که یک ابرقدرت مدرن شکست میخورد.
دونگ با تقدیر از تقویت نیروهای نظامی ویتنام گفت که پیروزی کمونیسم یکی از نشانههای میهن پرستی محض به شمار میآید.
کهنه سربازان ویتنامی شرکت کننده در رژه امروز نیز با بیان خاطرات خود به جزئیات شکست آمریکاییها در این جنگ پرداختند.
هیچ مقام آمریکایی در رژه ویتنامیها حضور نداشت و تنها یک مراسم بسیار کوچک در کنسولگری آمریکا در شهر هوشی مین برگزار شد.
تد اوسیس، سفیر آمریکا گفت آمریکاییها گذشته را به خاطر میآورند و آن را گرامی میدارند و به آینده و ساختن آن میاندیشند. روابط میان دو کشور همچنان رو به بهبود است.
واشنگتن طی سالهای اخیر سعی کرده است به هانوی نزدیک تر شود. ویتنامیها نیز مدل شوروی سابق خود را تا حدودی کنار گذاشته و سعی کردهاند که بازارهای نظام سرمایهداری را که زمانی دشمن خوانده میشد به روی کشورشان بازکنند.
مراسم یکصدمین سالگرد قتل عام ارامنه توسط ترکهای عثمانی در پایتخت ارمنستان
به مناسبت یکصدمین سال قتل عام ارامنه در ترکیه عثمانی، بامداد امروز مراسمی با حضور دهها تن از رهبران و شخصیتهای سیاسی کشورهای جهان در"ایروان" پایتخت جمهوری ارمنستان برگزار شد.
در ٢٤ آوریل سال ١٩١۵میلادی (١٢٩٤خورشیدی)، شماری از رهبران ارامنه ساکن ترکیه توسط مأمورین عثمانی دستگیر و به دار آویخته شدند؛ پس از این حادثه سرآغاز پاکسازی ارامنه ساکن عثمانی بود که به گفته تاریخدانان طی آن صدها هزار تن از ارامنه توسط نیروهای عثمانی به قتل رسیدند. ارامنه و تاریخ دانان غربی، شمار قربانیان این قتل عام را ١٫۵میلیون نفرمیدانند، درحالی که تاریخ دانان ترک شمار قربانیان ارامنه را ٣٠٠ تا ۵٠٠ هزار نفر می دانند
فرانسوا هولاند، رئیس جمهوری فرانسه و ولادیمیر پوتین همتای روس او، برای شرکت در این مراسم به "ایروان" سفر کردهاند.
مراسم بامداد امروز با حضور صدها تن از مقامات داخلی و خارجی و با اعلام یک دقیقه سکوت به یاد قربانیان رویدادهای ١٩١۵میلادی آغاز شد.
رئیس جمهوری فرانسه، طی سخنانی در مراسم ایروان گفت که از ترکیه انتظار موضعگیری دیگری از آنچه که گفته میشود، دارد.
ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه نیز گفت کشتارهای جمعی با هیچ دلیل و منطقی توجیه پذیر نیست.
تا کنون حدود ٢٠ کشور جهان از جمله روسیه، فرانسه و چندین کشور اروپایی، رویداهای ١٩١۵ میلادی را به عنوان «قتل عام تاریخی» ارامنه توسط ترک های عثمانی به رسمیت شناخته اند.
آخرین مورد این شناسایی قتل عام ارامنه که با انتقاد از خود همراه بود، سخنان "یواخیم گاوگ" رئیس جمهور آلمان است که این هفته طی مراسمی از رویدادهای ١٩١۵ ترکیه به عنوان «نسل کشی ارامنه» نام برد و با انتقاد از گذشته آلمان گفت: دولت وقت آلمان به عنوان متحد حکومت عثمانی در جنگ اول جهانی، بخشی از این مسئولیت تاریخی را برعهده دارد.
پاپ فرانسوای دوم، پاپ اعظم کلیسای کاتولیک، نیز هفته گذشته در یک مراسم عمومی از «قتل عام ارامنه» توسط ترکهای عثمانی سخن گفت.
در طول پایان جنگ جهانی اول، آلمان، امپراتوری عثمانی و اطریش یک طرف جنگ و روسیه، فرانسه و انگستان درجبهه مقابل جنگ بودند.
ارامنه خواستار آن هستند که دولت کنونی ترکیه که جانشین عثمانی محسوب می شود، مسئولیت نسل کشی ارامنه را بر عهده بگیرد، ولی مقامات دولت آنکارا این رویداد را بخشی اجتناب ناپذیر از جنگ خونین و تلفات آن در میان غیرنظامیان میداند و از پذیرش مسئولیت رسمی آن امتناع می کند.
دولت ترکیه می گوید: در جریان این جنگ بین ٣٠٠ تا ۵٠٠ هزار ارمنی و تا حدودی همین شمار، ترکها جان خود را از دست دادند و این یک اقدام مذهبی از سوی ترکها نبوده است.
صدمین سال قتلعامِ ارامنه
صدسال از قتلعامِ ارامنه (۲۴ آوریل ۱۹۱۵) از سوی دولت استعمارگر عثمانی گذشت. در آن سالها، با فرصتی که جنگ جهانی اول فراهم آورده بود، دولت عثمانی، با برنامهیی از پیش تعیینشده، به این جنایت هولناک دست زد، و با کشتار نزدیک به یکمیلیون و ۵۰۰ هزار ارمنی بیگناه، یکی از ننگینترین صفحههای تاریخ بشر را رقم زد. شوربختانه، سکوت و محکوم نکردن و بهمجازات نرساندنِ عاملان این فاجعه از سوی جامعهٔ جهانی، الگو و نیز اطمینان خاطری برای دیکتاتور جنایتکاری همچون هیتلر شد تا در جنگ جهانی دوم تراژدیِ “هولوکاست“ را سازماندهی کند، و بیهیچ ترسی از پیامدهای اعمال جنایتکارانهاش، هنگام صدور حکم به افسران نازی، بگوید: ”چه کسی کشتار ارامنه را بهیاد دارد؟“
ترکیه عثمانی، که در گذر شش قرن، با کشورگشاییهای پرشمار خود، به امپراتوریای بزرگ، دربردارندهٔ بخشهای مهمی از کشورهای اروپایی، خاورمیانه، و آفریقای شمالی، تبدیل شده بود، با ظهور تمدن نوین جهانی (مدرنیته) و انقلاب صنعتی، سیرِ فرازپویانهٔ آن رو بهافول گذاشت. از پیشزمینههایی که این انحطاط و زوال و تقسیم بخشهایی از خاک عثمانی را باعث شدند، میتوان به این نکتهها اشاره کرد:
۱ . زایش روابط اقتصادی نوین و پیشرفت روزافزون دانشها و صنایع در اروپا؛
۲ . پیشرفت صنایع نظامی اروپا از یکسو و واپسماندگیِ حکومت عثمانی در زمینههای نظامی از سوی دیگر؛
۳ . جنگهای پیاپی، بهویژه با ایران، که باعث تضعیف توان هردو طرف شدند؛
۴ . رخنهٔ دگماندیشیهای مذهبی و سیاسی در درون حاکمیت و جامعهٔ عثمانی؛
۵ . ظهور اندیشههای آزادیبخش در ملّتهای زیر سلطه؛
۶ . متوقف شدن پیروزیهای نظامی و محدودیت منابع مالی و اِعمالنفوذ مقامهای ارتشی در سیاست.
شکستهای متعدد دولتهای عثمانی از کشورهای غربی، و دشواریهای سیاسیاقتصادی فراوانی که دامنگیر حکومت بود، باعث شدند حکومت سلطان عبدالحمید دوم نسبت به اقلیتها، و بهویژه به ارامنه، نگاه بدبینانه داشته باشد و با اقدامهای خشن و غیرانسانیاش، زمینهساز نسلکشی ارامنه در دوران حکومت طلعت، انور و جمال در سال ۱۹۱۵ باشد. برخی از انگیزههای این بدبینی چنیناند:
۱ . تسلیم نشدنِ ارامنه، بررغم فشارها برای تغییر مذهب؛
۲ . تشابه فرهنگی با غربیها، که درنتیجهٔ آن ترکها ارمنیان را بالقوه ستون پنجم بیگانگان بهشمار میآوردند؛
۳ . درحالیکه اقلیتهای مذهبی بقایِ خود را در پیشرفتهای اجتماعی و فرهنگی، بهدور از رادیکالیسم مذهبی و ملّی میدیدند، حکومت عثمانی با دامن زدن به اختلافها و تفاوتهای مذهبی، تحجر، جهل، و جمود فکری را به ملّت تزریق میکرد. دولت عثمانی با تحریک حس حسادت نسبت به ارمنیها و القایِ آن به جامعهٔ ترک، به اختلافهای قومی دامن میزد، زیرا به گمان حکام عثمانی ارامنه از دانش و علوم روز بهره مند بودند و در عرصههای علم، صنعت، پزشکی، مهندسی، اقتصادی، و فرهنگی پیشرفت های چشمگیری داشتند و بههمین علت نیز از رفاه نسبی بیشتری برخوردار بودند.
بدین گونه، کینهورزیهای سلطان عبدالحمید روزبهروز بیشتر میشد. ازجمله، کشتار سالهای ۱۸۹۴ ـ ۱۸۹۶ باعث قتلعام ۳۰۰ هزار نفر و کوچ اجباری ۱۰۰ هزار تن از ارامنه و همچنین تخلیهٔ انبوهی از شهرها و روستاها از ارمنیها، تاراج و غارت اموال آنان، و تجاوز به جان و ناموسشان شد. نیز در قتلِعام معروف شهر آدانا، در سال ۱۹۰۹، که ۱۰ روز ادامه داشت، حدود ۱۳۰٫۰۰۰ ارمنی و ۱۳۰۰ آشوری کشته شدند. اینها نمونههایی از کنشها و رفتار سلطانی بودند که به خوی ددمنشانهاش معروف بود.
هرچند دولتهای اروپایی و قدرتهای بزرگ آن زمان مانند فرانسه و انگلیس با صدور بیانیههایی بدون پشتوانهٔ اجرایی، این اعمال را محکوم میکردند، ولی به علت ناپیگیری و نبودِ اقدام عملی مؤثر در جهت جلوگیری از قتلعام، ونیزبا اجرای اصلاحات توافق شده با حکومت عثمانی در رابطه با بهبود وضعیت اقلیتها، از یکسو ارامنه را در زمینهٔ احقاق حقوقشان تحریک میکردند و از سوی دیگر، این فرایند برگ برندهای میشد در دست حکومت عثمانی که افکار عمومی را بهضدِ ارامنه و دیگر اقلیتها در مقام عاملهای بیگانه بشوراند، و بدینوسیله، اعمال جنایتکارانهاش را مشروعیت بخشد. دولت عثمانی سرانجام با پیوستن به جنگ جهانی اول (۱۹۱۴) و قرار گرفتن در کنار دولتهای محور به سرکردگیِ آلمان و شکستهایی که متحمل شد، زمینهٔ نابودی امپراتوری عثمانی را فراهم آورد.
در آن زمان حکومت و قدرت اصلی در دست رهبری ترکان جوان (طلعت، انور و جمال) و کمیتهٔ اتحاد و ترقی قرار داشت. این کمیته، که در آغاز با شعارهای دموکراتیک و آزادیخواهانه پا به میدان گذاشته و حتی توانسته بود نظر اقلیتهای مذهبی را هم به خود جلب کند، تحت تأثیر مجموعهیی از عاملهای داخلی و خارجی، بهسوی پانترکیسم افراطی گروش پیدا کرد. از دست رفتن واپسین متصرفات اروپایی و نیز لیبی، که تنها بخش باقیمانده از فتوحات قارهٔ آفریقای عثمانی بود، در ترکیب جغرافیاییجمعیتیِ ترکیه مؤثر واقع شد و آن امپراتوری را به کشوری آسیایی ـ ترکی تبدیل کرد.
تیرگی روابط و بدبینی ترکها نسبت به اعراب، سیاستهای ایرانستیزی، و بیاعتمادی به همسایگان و کشورهای غیرترک، باعث شد که ایدهٔ همبستگیِ ترکان و پانترکیسم و برپاییِ امپراتوری جدید با جمعیت ترکتبار- که از غرب آناتولی تا ترکستان چین گسترده باشد- در دستور کار حکومت عثمانی قرار گیرد.
اما موقعیت جغرافیایی منطقههای ارمنینشین در حکومت عثمانی و همچنین ارمنستان شرقی، که در آن زمان زیر سلطهٔ روسیه تزاری بود، سدی در راه کاربست ایدهٔ پیوستن ترکیه عثمانی و ترکزبانان قفقاز و آن سوی دریای خزر به عثمانی بود (حتی امروزه نیز ارمنستان، بزرگترین مانع در راه تحقق چنین ایدهیی است و کشورهای ذینفع مانند ایران، روسیه، و چین بهخوبی از نقش استراتژیک ارمنستان آگاهی دارند).
اما فرایند قتلعام ارامنه از سالهای ۱۹۰۸ به بعد با برنامهریزیهای مشخص تدارک دیده شده بود: فشار اقتصادی، کوتاه کردن دست اقلیتهای غیرمسلمان از اقتصاد، ترکگردانی اقوام غیرترک، آموزش اجباری زبان ترکی و نظارت بر کار مدارس اقلیتها، روزبهروز تشدید شدند.
عثمانیها درراه اجرای نقشههایشان، در آغاز، مردان ۱۶ تا ۵۰ ساله ارمنی را به بهانهٔ دفاع از میهن و اعزام به جبهههای نبرد به ارتش فراخواندند، و همچنین دستور صادر کردند که ارامنه موظفاند اسلحهٔ خود را تحویل دهند. دولت عثمانی به بهانهٔ تدارک ارتش نوین، پوشاک، قاطر و استر، آذوقه و همهٔ چیزهایی را که دارای ارزش مالی بودند، توقیف کرد.
سرانجام در ۲۴ آوریل ۱۹۱۵ مرحله نهایی کشتار آغاز شد: به دستور دولت بیشتر روشنفکران، نخبگان، نویسندگان، و سیاستمداران معروف ارمنی دستگیر و بهطرزی فجیع کشته شدند. همزمان ۵۰۰۰ نفر از ساکنان ارمنی استانبول را در کوچهها و خانهها دستگیر کردند و کشتند. بههمین علت ارامنه، روز ۲۴ آوریل را بهعنوان سالروزِ بزرگداشت و یادبودِ قربانیان نسلکشی برگزیدند. در چنین روزی، در سراسر جهان مراسم خاصی برپا میشود.
سربازان عثمانی، در ادامهٔ این نسلکشیها، به بهانهٔ دور کردن ارامنه از منطقههای جنگی، ساکنان شهرها و روستاهای ارمنینشین را تخلیه کردند و آنان را در گروههایی بزرگ، که بیشتر از زنان و کودکان و سالخوردگان تشکیل میشد، بهسوی تبعیدگاههای آنان که همان صحرای مرکزی سوریه به نام دیرالزور در نزدیکی حلب بود اعزام کردند. تجاوز، غارت، کشتار، بیآبی و بیغذایی و حملهٔ اقوام تحریکشده از سوی دولت، و نبودِ امکان برای کوچی چنین پردامنه، باعث شدند که بیشتر ارمنیان در مسیر این تبعیدگاه جان خود را از دست بدهند و اندکشماری از آنان بتوانند خود را به سوریه و لبنان برسانند. شاهد و سند معتبری که امروزه میتوان به آن استناد کرد، روایت محمدعلی جمالزاده [داستاننویس پیشکسوت ایرانی] است که خود شاهد گوشهیی از این فجایع بوده و موقعیت رقتبار مظلومان این کشتار را توضیح داده است. طلعت پاشا، وزیر کشور، در تلگرافی به جنبش ترکهایجوان نوشته بود که، دولت تصمیم دارد ارامنه ساکن عثمانی را نابود کند و باید به موجودیت آنان خاتمه داده شود. وی افزوده بود که، حتی اگر قرار باشد به خشنترین شیوهها متوسل شد باید این کار را انجام داد و در این راه، نه سن و سال و نه جنسیت آنها نباید مورد ملاحظه قرار گیرد. سربازان ارمنیای که به ارتش فراخوانده شده بودند در آغاز خلع سلاح کردند و سپس انبوهی از آنان را بیرحمانه کشتند و عدهٔ زیادی را هم برای بیگاری و کارهای سخت به نقاط بد آبوهوا گسیل داشتند که بهعلت شرایط سخت جوی و زیستی، رفتار غیرانسانی با آنان، و بیماری و سوءِتغذیه، نابود شدند.
پژوهشهای گسترده بر نسلکشیِ ارمنیها صحه میگذارد، و کشتار گسترده آنان را تا حدود ۱٫۵ میلیون نفر، یعنی دوسوم جمعیت ارمنی تبار ترکیه عثمانی، تخمین میزند.
بااینهمه، دولت عثمانی نخستین دولتی بود که قتلعام ارمنیان را رسماً پذیرفت. در سال ۱۹۱۹ و پس از سقوط حکومت ترکهایجوان، دستور محاکمهٔ تعدادی از عاملان قتلعام ارامنه صادر شد. عدهای از عاملان اصلی از ترکیه گریخته بودند، ولی حدود ۷۰ تن از آنان که باقیمانده بودند به دادگاه فراخوانده شدند. هرچند این دادگاه در مجازات مقصران کشتار موفق نبود، اما مدارک رسمی ارائهشده به دادگاه، اسنادی انکارناپذیر مبنی بر نسلکشیِ برنامهریزیشدهٔ ارامنه بود. هر سه رهبر اصلی ترکان جوان (طلعت، انور، جمال) که از کشور گریخته بودند غیابی به مرگ محکوم شدند. طلعت در آلمان توسط ”سوقومون تهلیریان“، جمال در تفلیس توسط ”استپان زاقیکیان“ بههمراه دو تن از یارانش، و انور در تاجیکستان توسط یک گروه ارمنی به فرماندهی ”هاکوپ ملکومیان“ به قتل رسیدند. محکوم نکردن و بهمجازات نرساندنِ بههنگام عاملان کشتار از سوی کشورها و مجامع بینالمللی و نادیده گرفتنِ حقوقِ قانونی و نپرداختنِ خسارت و غرامت به بازماندگان قربانیان این نسلکشی، باعث شد که ارامنه در رویارویی با عارضهها و پیامدهای کشتار، آوارگی، و مهاجرت اجباری، تغییر اجباریِ دین و ملیت و معضل هزاران کودک یتیم، خود را تنها و بییارو یاور بیابند.
حتی امروزه نیز ارامنه از آسیبهای ناشی از این قتلعام رها نشدهاند، و در تمام سالهای پسازآن، همهٔ توانشان را صرف روشنگری پیرامون این مسئله و اجرای عدالت و احقاق حقوق پایمالشده خود کرده و میکنند.
وجود اسناد و مدارک مستدل و انکارناپذیر بهمرورزمان موجب واکنش جامعهٔ بینالمللی در ارتباط با این قتلعام شده است، و درنتیجه، شماری از کشورها ازجمله آرژانتین، اروگوئه، ایتالیا، بلژیک، روسیه، بلغارستان، سوئد، سوئیس و فرانسه اقدام به شناسایی رسمی قتلعام کردهاند و حتی برخی از کشورها مانند فرانسه قانونی را وضع کردهاند که در آن، انکار این قتلعام جرم دانسته شده است.
دولت ترکیه که حتی امروز هم از بهرسمیت شناختنِ نسلکشی ارامنه سر باز میزند، ناگزیر شده است اقرار کند که در جریان جنگ جهانی اول به ارامنه ظلم شده است و آنان موردتعدی و تجاوز قرار گرفتهاند. همگام با روشنفکران دیگر کشورها، نویسندگان و نخبگان جامعهٔ ترکیه نیز مانند ”هراند دینک“، که جانش را در راه حمایت از حقوق اقلیتها و ارامنه فدا کرد، یا ”اورهان باموک“- نویسندهٔ معروف و برندهٔ جایزه نوبل ادبی- با بهجان خریدنِ تهدیدها و فشار راستگرایان، قتلعام ارامنه را پذیرفته و درزمینهٔ دادخواهی و اجرای عدالت فعالیت و پافشاری میکنند. ایدئولوژیهای فاشیستی همواره بهدنبال همگونسازیِ نژادی، مذهبی، و فرهنگی جامعه بوده و هستند. آنان ادامهٔ حکومتشان را در گروِ یکدست کردنِ فضای جامعه در همهٔ سطوح سیاسی و اجتماعی میدانند، و وجودِ تفاوتهای قومی، مذهبی، و فرهنگی را مانعی در راه برپاییِ جامعه آرمانیشان میپندارند. بهنظر آنان حذف فیزیکیِ اقلیتها تنها راه برونرفت از این مشکل است، و درنتیجه، با شعارِ پاکسازی جامعه از عنصرهای ”نامطلوب“ و ستون پنجم دشمن، دست به کشتارهای بیرحمانه میزنند تا بتوانند نقشههای شومشان را عملی سازند.
در قرن بیستم بارها از اینگونه فجایع روی داده است و میلیونها انسان بیگناه را بهکام خود درکشیده است. کشورهای منطقهٔ خاورمیانه عموماً دارای جمعیتهایی با نژاد، مذهب، و فرهنگهای گوناگوناند که کاربرد سیاستهای فاشیستی مبتنی بر برپاییِ جامعهیی یکدست ازنظر نژادی، مذهبی و فرهنگی میتواند سرتاسر منطقه را به آشوب بکشد. امروزه نمونهٔ زندهٔ آن را میتوان در منطقههای زیر سلطهٔ حکومت داعش دید.
کشتار و نابودیِ فرهنگی و اقتصادیای که امروزه در منطقههای زیر سلطهٔ داعش انجام میگیرد مطمئناً تا سالیان سال گریبانگیرِ مردم منطقه خواهد بود، و همانند سدی بزرگ مانع پیشرفت و ترقی مردم و کشورهای درگیر در این ستیزهگریها خواهد بود، همانگونه که ارامنه صدسال پیشازاین، قربانیِ حکومتی فاشیستی با ایدئولوژیای شونیستی شدند و تا بهامروز آسیبهای روحی و پیامدهای فاجعهبار این نسلکشی باقیمانده است و ظرفیت و توانمندیهای ملّی آنان را محدود کرده است.
" روزهای سیاه " نیروی هوایی استراتژیکی آمریکا
قصد آمریکا پس از اتمام جنگ جهانی دوم و آغاز " جنگ سرد" برای بمباران اتمی اتحاد جماهیر شوروی ، با مهارت هوایی شوروی مهار شد.
از آغاز سال 1945 در آمریکا بر روی طرح های جنگ علیه اتحاد جماهیر شوروی با نامهای رمزی " Totality" ، " Pincher"، "Dropshot"، Broiler/Frolic"، " Charioteer"، " Halfmoon/Fleetwood" ، " Trojan" ، "Off-tackle" ، کار می کردند. نقش اصلی برای حمله ی اتمی را هواپیمای استراتژیک B-29Superfortress بازی می کرد. این ها همان هواپیماهای شکست ناپذیر در نظرگرفته شده برای بمباران بودند که بمب اتمی را بر روی شهرهای ژاپنی هیروشیما و ناگازاکی انداختند.
اما Superfortress های شایسته که با جنگنده ها محافظت می شدند، در اولین درگیری نظامی با جنگنده های پرنده ی شوروی در آسمان کره شکست سختی خوردند.
بسیاری از کارشناسان ، جنگ کره 1950-1953 را به عنوان اولین درگیری مسلحانه گسترده در زمان " جنگ سرد" بین آمریکا و متحدینش و نیروهای اتحاد جماهیر شوروی و چین می دانند.
دوازدهم آوریل سال 1951 ناوگان هوایی آمریکا ، 48 بمب افکن B-29 A تحت حفاظت صدها جنگنده و از جمله F-86 Saber سعی کردند نقطه ی استراتژیک مهم ارتش کره ی شمالی یعنی پل راه آهن روی رودخانه ی یالو را بمباران کنند. 44 جنگنده میگ-15 آنها را احاطه کردند. طی جنگ کوتاه مدتی که تقریبا 10 دقیقه طول کشید ، خلبانان شوروی 12 بمب افکن و 4 جنگنده ی آمریکایی را از بین بردند. شوروی هیچ خسارتی را متحمل نشد. خلبانان شوروی ، که در آن جنگ شرکت داشتند به یاد می آورند که اگر آمریکایی ها وحشت زده به خط ساحلی عقب نشینی نمی کردند درجایی که جنگنده ی های شوروی ممنوعیت پرواز داشتند ، خسارت ناوگان هوایی ایالات متحده بیشتر بود. ضمنا طرف آمریکایی بعدا اطلاع داد که 27 بمب افکن B-29 از بین رفته اند و 15 ماشین به خاطر خسارت به فرودگاه نرسیدند. پس از این جنگ، در نیروی هوایی آمریکا یک هفته عزای عمومی برای خلبانان کشته شده اعلام شد و دوازدهم آوریل را " پنج شنبه ی سیاه " نامیدند.
اما در پایان ماه اکتبر سال 1951 آمریکایی ها خسارات بیشتری متحمل شدند. 23 اکتبر نام "سه شنبه ی سیاه" را در نیروی هوایی آمریکا دریافت کرد. در این روز بمب افکن های آمریکایی و جنگنده ها چندین بار سعی کردند فرودگاه" نامسی" کره ی شمالی را بمباران کنند. منابع مختلف ، ارقام متفاوتی از خسارت های نیروی هوایی آمریکا اعلام کردند:3 تا 12 B-29 آسیب دیدند. خسارت طرف شوروی اینطور بود: یک هواپیما مورد اصابت قرار گرفت ، دو هواپیمای دیگر خسارات ناچیزی دریافت کردند. بیست چهارم و بیست و هفتم اکتبر جنگ هوایی سنگینی درگرفت. آمریکایی ها آسیب فراوانی را متحمل شدند ، حوادث آن زمان در تاریخ آمریکا " هفته ی سیاه " نام گرفت.
آن مبارزات، دگرگونی اساسی در جنگ هوایی بود یعنی ناوگان هوایی استراتژیک آمریکا شکست سنگینی خورد. خلبانان شوروی ، بمب افکن های نیروی هوایی آمریکا را مجبورکردند که از حملات روزانه خود امتناع نمایند و تاثیر نظامی آنها را به شدت کاهش دادند.
طی سه سال جنگ در کره تقرییا 170 بمب افکن B-29 نابود شدند. در واقع آمریکا نیروهای اصلی ناوگان هوایی استراتژیک خود را که در تئاتر جنوب شرقی عملیات های نظامی بودند از دست داد. کل آسیب ها ی نیروی هوایی آمریکایی 1525 هواپیما بود. از آنها 1099 عدد توسط نیروهای هوایی نابود شدند. خسارت های شوروی 319 جت میگ-15 و هواپیمای جنگنده ی لا-11 بودند. در آسمان کره 120 خلبان شوروی کشته شدند.
سالگرد حمله نظامی به کوبا «خلیج خوک ها»
روزی که افسانه شکستناپذیری آمریکا در هم شکست
در اوج تجاوزگری در ”خلیج خوکها“، چهگوآرا گفت: ”تا زمانی که امپریالیسم به طور کامل از میان نرفته باشد، صلحی در کار نخواهد بود.“ و از همان سال ۱۹۶۱ تا کنون آمریکا این نکته را اثبات کرده است.
همهچیز با حملههای هواییِ همزمان به سه پایگاه هوایی کوبا آغاز شد. قرار بود که این حملهها کوبا را از توان بیندازد و تواناییهای دفاعی آن را در هم بکوبد. حملههای شنبه شب ۱۵ آوریل ۱۹۶۱ (۲۶ فروردین ۱۳۴۰) هفت کشته بهجا گذاشت، و به نابودی دو هواپیما منجر شد. دو روز بعد، مزدوران تیپ ۲۵۰۶، با هدف سرنگون کردن دولت کوبا، به سوی سواحل این جزیره حرکت کردند. اما در عرض ۷۲ ساعت همه چیز تمام شد. نیروهای آموزش دیده، حمایت مالی شده، و هماهنگی شده از سوی آمریکا، شکست خوردند و ۱۱۸۰ تن از آنان اسیر شدند. طوری شد که این عملیات در تاریخ به عنوان تجاوز نظامی شکست خورده ”خلیج خوکها“ ثبت شد.
در آوریل ۱۹۶۱ (فروردین ۱۳۴۰) بیش از ۱۵۰ کوبایی جان خود را در راه دفاع از جزیره موطن خود از دست دادند. این تجاوز به نقطه عطفی در روابط آمریکا- کوبا تبدیل شد.
روی تابلوهای بزرگ اعلان، هنوز از آن شکست با عنوان ”نخستین شکست امپریالیسم در قاره آمریکا“ یاد میشود. اما عملیات ”خلیج خوکها“ نه یک رخداد منفرد و اتفاقی و نه نخستین عمل ضد انقلابی در مورد انقلاب کوبا، بلکه فصلی بود از حکایت همیشگی تجاوزگری ایالات متحد آمریکا، و اوج کارزار همهجانبه و قدرت مندانه تروریستی و خرابکارانه یی بود که از ۱۹۵۹ (۱۳۳۸) از سوی سازمان “سیا”به ضد کوبا به راه انداخته شد: بمبگذاری، ارسال نامههای پستی انفجاری، خراب کردن لولههای اصلی آب مصرفی مردم، و به آتش کشیدن کشتزارهای نیشکر و تنباکو.
عدم موفقیت سازمان سیا در راهاندازی شورش و ناآرامی گسترده در کوبا، در دو سال بعد، به این منجر شد که آمریکا راهبُرد (استراتژی) خود را از ایجاد ناآرامی و شورش به تهاجم نظامی تغییر دهد. دست داشتن و دخالت آمریکا در سرنگون کردن دولت چپ گرای “جاکوبو آربنز“ در گواتمالا، “نقشه راه“ی شد برای طرحی چهار مرحلهای به منظور سرنگون کردن دولت جوان سوسیالیستی کوبا.
این طرح مشتمل بود بر: ایجاد یک جریان سیاسی در خارج از کوبا در تلاش برای تشکیل گروههای ضد انقلابی؛ ایجاد یک جبهه ضد انقلابی در درون جزیره، زیر نفوذ سازمان سیا؛ آموزش نیروهای شبهنظامی برای نفوذ به داخل کشور؛ و تهاجم تبلیغاتی یی همهجانبه و گسترده به ضد دولت کاسترو. در جریان حمله نظامی اول، قرار بود که دستههای نظامی کوچک به نقاط مختلف در داخل کوبا نفوذ کنند، و اگر لازم باشد، نیروی هوایی آمریکا نیز به پشتیبانی از آن ها وارد عمل بشود.
بهانههایی که معمولاً ”غرب“ برای توجیه این شکست نظامی آمریکا میآورد، در اشاره به اشتباههای تاکتیکی و کوتاهی ها خلاصه میشود. گاهی تقصیر را به گردن شبهنظامیانی میاندازند که قرار بود برای منحرف کردن توجه ها، در جایی دیگر پیاده شوند؛ و برخی، تصمیم جان اف کندی، رئیس جمهوری وقت آمریکا، را در کاستن از پوشش هوایی و تأخیر انداختن در آن، علت شکست قلمداد میکنند. حتی برخی دیگر عامل آن شکست را اختلافها و برخوردهای شخصی میان رئیس جمهوری، مشاوران ارشد و سازمان سیا، و ناآشنایی با جغرافیای محل عنوان میکنند. اما در این میان، آنچه نادیده گرفته میشود، خود مردم کوبا، اقدامهای ارتش کوبا و سران آن، دستاوردهای انقلاب و حمایت مردمی از آن است.
“رامون فرناندز“، ژنرال کوبایی، در ۱۹۹۹ گفت: ”مزدوران با آمادگی کامل تسلیحاتی و حمایتی پیش آمدند. آنچه نداشتند، هدفی عادلانه از برای دفاع بود. به همین دلیل بود که آنان با آن شور، شهامت، جدیّت، رشادت، قاطعیت، شجاعت و شوق به پیروزی یی که نیروهای انقلابی میجنگیدند، نجنگیدند.“
رهبری نظامی فیدل کاسترو، که در مبارزات چریکی در کوههای “سی یرا مایسترا“ آبدیده شده بود، در تضمین پیروزی کوباییها حیاتی بود. کاسترو ”خلیج خوکها“ را خوب میشناخت، و از همان زمانِ پیروزی انقلاب در ۱۹۵۹ (۱۳۳۸) برای رویارویی با تجاوز خارجی، فکر و برنامهریزی کرده بود. در سراسر جزیره، تمام نقاطی که احتمال پیاده شدن نیرو وجود داشت، به لحاظ نظامی تقویت شده بودند. برای فریب دادن متجاوزان، هواپیماهای از کار افتاده و خراب را یکجا جمع کرده بودند و به عنوان طعمه ، در معرض دید قرار داده بودند، در حالی که چند هواپیمای جنگنده کوبایی را در نقاط پراکنده مستقر و استتار کرده بودند.
همین نیروی هوایی نهانی بود که وقتی متجاوزان حمله را آغاز کردند، بر آنها تاخت. جتهای تی۳۳ به تعقیب کشتیهای حامل تجهیزات متجاوزان پرداختند و آنها را به عقب راندند. مزدوران گردان پنجم بر اثر عملیات نیروهای هوایی کوچک اما جنگنده کوبا، بهکل روحیه خود را باختند و در زیر آتش نیروهای کوبایی از پیاده شدن در ساحل خودداری کردند. اما عامل اصلی و عمده در پیروزی کوباییها، همانا دستاوردهای انقلاب بود.
تا ۱۹۶۱ (۱۳۴۰) گامهای بلندی به سود مردم برداشته شده بود. دولت، قانون اصلاحات ارضی و توزیع زمینهای کشاورزی بین ۱۰۰ هزار دهقان بدون زمین را به تصویب رسانده بود. بانکها و شرکتهای بزرگ را ملی کرده بود، کارزارهای سوادآموزی را برپا داشته و نرخ برق و تلفن را کاهش داده بود. در شهرها و خانهسازی نیز اصلاحاتی صورت گرفته بود، و قانون کنترل نرخ اجاره بها تصویب شده بود. سواحل کشور را که قبلاً مردم عادی و سیاهپوستان مجاز به پای گذاردن در آن ها نبودند، برای استفاده عموم آزاد شده بود. کمتر جایی در کوبا به اندازه ”خلیج خوکها“ آثار عمیق انقلاب را شاهد بود.
تعاونیهای تازه ایجاد شده بودند، دستمزد روزانه کارگران کارخانههای ذغالسازی ده برابر شده بود، قیمت کالاهای اساسی پایین آورده شده بودند. نخستین بیمارستان ساخته شده بود، و سیل آموزگاران داوطلب نیز به آن منطقه سرازیر شده بود.
در زمان حمله، مردم کوبا در اوج احساس میهندوستی قرار داشتند. اتکای مزدوران مهاجم به گلوله بود، اما کوباییها با عشق به میهن، شوق و شور، و سربلندی انقلابی متکی بودند.
پیروزی کاسترو در ”خلیج خوکها“ آنانی را که به سرنگون کردن دولت او امید بسته بودند، رسوا و بیاعتبار کرد، و جایگاه سیاسی خود او را تقویت کرد. این پیروزی به رادیکالتر شدن خود مردم نیز منجر شد، و احتمال سقوط انقلاب به مرتبه انقلابی لیبرال یا سوسیال دموکراتیک را به طور برگشتناپذیری از بین برد. روز ۱۶ آوریل ۱۹۶۱، در مراسم تشییع جنازه کشتهشدگان در حملههای اولیه، کاسترو برای نخستین بار سرشت سوسیالیستی انقلاب را اعلام کرد.
اهمیت ”خلیج خوکها“ در همین است که میتوان آن را به عنوان رخدادی دوران ساز دانست که مسیر آینده انقلاب را معیّن کرد و روابط کوبا با اتحاد شوروی را محکم کرد. اکثر ۱۱۸۰ مزدوری که به اسارت درآمده بودند، از طبقه متوسط و کاتولیک بودند. تعدادی کشیش و چهرههای شناخته شده دوران “باتیستا“ نیز در بین آنان دیده میشد. بر اساس برآوردهای رسمی کوبا، این اسیران در پیش از انقلاب مالک میلیونها هکتار زمین، ده هزار خانه،۷۰ کارخانه، پنج معدن، دو بانک و ۱۰ کارخانه نیشکر بودند. کاسترو در سخنرانیاش در مراسم اول ماه مه آن سال، پیروزی ”خلیج خوکها“ را پیروزی طبقه کارگر بر طبقه بهره کش خواند. در ازای آزاد کردن آن ۱۱۸۰ اسیر، کوبا ۵۰ میلیون دلار به عنوان غرامت، و نیز مقادیری دارو و مواد غذایی برای کودکان دریافت کرد.
در برابر رفتار همراه با عواطف انسانی کوبا با مزدوران آزاد شده ”خلیج خوکها“- که پس از آزادی به میامی آمریکا بازگشتند تا به فتنهانگیزی و تجاوز بر ضد کوبا ادامه دهند - کاسترو از کوباییهای معروف به ”پنج زندانی میامی“ یاد میکند که به جرم دفاع از استقلال کوبا هنوز در خاک آمریکا زندانیاند.
در اوج تجاوزگری در ”خلیج خوکها“، چهگوآرا گفت: ”تا زمانی که امپریالیسم به طور کامل از میان نرفته باشد، صلحی در کار نخواهد بود.“ و از همان سال ۱۹۶۱ تا کنون آمریکا این نکته را اثبات کرده است. واشنگتن جنگ رذیلانه و کثیف خود با کوبا را تقویت و تشدید کرده است: از تحریم اقتصادی یی که سبب کمبود در بیمارستانها و مدرسهها شده است گرفته تا ترور و قتل افراد و عملیات مخفیانهای مانند ”عملیات مونگوس“ از سوی سازمان سیا، علاوه بر کوبا، همچنین دستاندر کار سازماندهی، حمایت مالی و دامن زدن به شورش و ناآرامی در کشورهای مستقل آمریکای لاتین، از نیکاراگوئه گرفته تا شیلی بوده است.
اما پس از شکست مزدوران در”خلیج خوکها“، آمریکا حتی یک بار هم به حمله مستقیم بر ضد کوبا دست نزده است
سالگرد 24 فروردين 1330،
آغاز اعتصاب عظيم 40 هزار نفر از نفت گران آبادان
يکی از بزرگترين صحنه های پيکار اين مدافعان حقوق مردم کشورمان که بالاخره منجر به قدرت رسيدن دکتر مصدق گرديد، اعتصابات سراسری مناطق نفت خيز در فروردين 1330 بود.
پس از پایان جنگ و سرکوب جنبش دموکراتیک مردم ایران و در اثر نفوز روز افزون امپریالیسم امریکا و تبدیل ایران به بازار فروش بنجل های آمریکایی، اقتصاد ایران دچار هرج ومرج بی سابقه ای شد. کارخانه ها یکی پس از دیگری تعطیل و کارگران بیکار شدند. بیکاری، فقر، گرسنگی و مرگ نتیجه ای بود که سرکوب نهضت برای توده زحمتکش و طبقه کارگر ایران به بار آورد. سرمایه داران ایران می خواستند بار سنگین بحران اقتصادی ناشی از نفوذ امپریالیسم را بر دوش طبقه کارگر تحمیل کنند. با وجود ترقی هزینه زندگی، دستمزدها را تقلیل می دادند و به ساعات کار می افزودند. جریمه کارگران دوباره مرسوم گردید، شرکت های تعاونی که در کارخانه ها بوجود آورده بودند، کارگران را غارت می کردند. در قبال این وضع کارگران نمی توانستند خاموش بنشینند.
اعتصابات و اعتراضات متعدد کارگران کشورمان که بسياری از آنها به برخورد خونين مزدوران رژيم وابسته به امپرياليسم شاه با اين زحمتکشان انجاميد و حتی منجر به کشته شدن بسياری از کارگران مبارز وآگاه کشورمان شد، پاسخ کارگران به توطئه های رژيم واربابان غارتگر انگليسی و آمريکائی او بود.
يکی از بزرگترين صحنه های پيکار اين مدافعان حقوق مردم کشورمان که بالاخره منجر به قدرت رسيدن دکتر مصدق گرديد، اعتصابات سراسری مناطق نفت خيز در فروردين 1330 بود.
خواست کارگران عبارت بود ار الغای تصمیم شرکت نفت دائر به حذف اضافه مزد، بدی آب و هوا، قانونی شناختن اعتصاب و پرداخت دستمزد ایام اعتصاب، بهبود شرایط مسکن و تامین وسایل نقلیه ( بسیاری از کارگران بندر معشور در فاصله 8 تا 10 کیلومتری محل کار مسکن داشتند و مجبور بودند هر روز دوبار این
راه طولانی را پیاده به پیمایند) ، انتخاب آزاد نمایندگان کارگران برای شورای کارگاه. شاگردان آموزشگاه نفت آبادان به کارگران اعتصابی پیوسته بودند و می خواستند که برای تحصیل آنان در مدارس شبانه شرایط مساعد ایجاد گردد و در خاتمه دو سال تحصیل آنان از حقوق کارگری استفاده کنند، آموزش حرفه ای آنان به استادان ماهر واگذار شود و از رفتار خشونت آمیز انگلیس ها جلوگیری به عمل آید. کارگردانان شرکت نفت به دستیاری شاه و نخست وزیر او حسین علا به سرکوب اعتصاب پرداختند.
فروردین 1330 در سراسر مناطق نفت خیز حکومت نظامی اعلام شد، تانک ها در مراکز کارگری استقرار یافتند ، صدها کارگر از بندر معشور تبعید شدند. دولت انگلیس اعلام کرد که برای دفاع از منافع انگلیس کشتی های جنگی خود را به آبادان گسیل خواهد داشت.
در مقابل حزب کمونیست انگلستان طی نامه سرگشاده خود علیه اعزام کشتی های جنگی به خلیج فارس شدیدا اعتراض کرد و عمل دولت انگلیس را تجاوز به خلق ایران نامید و نشان داد که هدف دولت انگلیس خفه کردن مبارزه رهایی بخش مردم ایران است.
به دستور فرمانداران نظامی در بندر معشور و آبادان، کارگران را به مسلسل بستند. در بندر معشور پنج نفر زن و پنج نفر مرد و سه کودک کشته شدند و 40 نفرنیز زخمی گردیدند. در آبادان 6 نفر کارگر کشته شدند. در اصفهان کارگران کارخانه نساجی که به پشتیبانی از کارگران نفت به عنوان همبستگی اعتصاب کرده بودند، مورد حمله قرار گرفتند و دونفر آن ها کشته و نزدیک به 30 نفر زخمی شدند.
کشتار کارگران نفت برای دفاع از منافع امپریالیسم و غارت شرکت غاصب نفت خشم و نفرت مردم ایران را بر انگیخت و کارگران در سراسر ایران طی میتینگ های همبستگی می خواستند که به فعالیت شرکت نفت انگلیس پایان داده شود، از اقدامات استقلال شکنانه امپریالیست های آمریکا و انگلیس جلوگیری شود، حکومت نظامی ملغی گردد و خواست های کارگران اعتصابی نفت برآورده گردد.
سرانجام شرکت نفت ناچار شد، با خواست های کارگران موافقت کند، اعتصاب خاتمه یافت و کارگران به سرکارهای خود باز گشتند.
ولی طولی نکشید که رژیم 300 نفر از کارگران را بازداشت کرده و به محاکمه کشید. مقامات نظامی بازداشت شدگان و خانواده های آن ها را تهدید می کردند و از آنان می خواست آن ها را به عریضه نویسی و تقاضای عفو وادار کنند. این اقدامات اثری نداشت. کارگران در جریان محاکمات، دلیرانه از خود دفاع کردند. پایداری کارگران نفت و شهامت آنان در طی محاکماتی که 7 روز طول کشید و همچنین و همبستگی زحمتکشان سراسر ایران، ارتجاع را به عقب نشینی واداشت و کارگران بازداشت شده آزاد گردیند.
طبقه کارگر ایران در این مبارزه نه تنها علیه شرکت نفت پیروزی سیاسی و اقتصادی چشم گیری بدست آورد، بلکه به ارتجاع ایران ضربه محکمی وارد آورد. به طوریکه حسین اعلا که به دستور شاه از هیچ جنایتی برای سرکوب جنبش کارگری و رهایی بخش ایران کوتاهی نکرده بود، در 7 اردیبهشت 1330 ناچار به استعفا شده و دکتر مصدق زمام امور را به دست گرفت.
جشن با شکوه هشتم مارس در کتابخانه تاریخی کارل مارکس
شمار کثیری از فعالان جنبش زنان از کشورهای مختلف، روز شنبه ۷ مارس، در کتابخانه تاریخی کارل مارکس، در لندن گرد هم آمدند تا سالگرد هشتم مارس، روز جهانی زن را جشن بگیرند. جلسه با سخنان رفیق لیز پین، صدر حزب کمونیست بریتانیا، و مسئول زنان این حزب آغاز به کار کرد.
رفیق پین با اشاره به اینکه تم این نشست و برگزاری هشتم مارس امسال حول مسئله صلح و مبارزه بر ضد جنگ است به دست آوردهای جنبش زنان در سراسر جهان اشاره کرد و سالگرد هشتم مارس، روز همبستگی رزمجویانه با مبارزه زنان جهان را به همه حضار تبریک گفت.
اولین سخنران این گردهمایی رفیق ایولی گویوما، نماینده حزب کمونیست یونان، و از فعالان جنبش زنان این کشور بود که در سخنان خود ضمن اشاره به مبارزه طولانی زنان در یونان و جدا ناپذیری مبارزه طبقاتی از پیکار زنان برای رهایی شان به شرایط دشوار کنونی در یونان و مبارزه مردم این کشور بر ضد اتحادیه اروپا و سیاست های مخرب و ریاضت کشانه تحمیل شده از سوی اتحادیه اروپا به یونان پرداخت.
سخنران بعدی نشست رفیق نسرین احمد مونجوری،نماینده حزب کمونیست بنگلادش،و از رهبران جنبش زنان در این کشور بود که به شرح مبارزات دشوار زنان بنگلادش بر ضد واپسگرایی،فقر و محرومیت پرداخت. رفیق نسرین اشاره کرد که بخش گسترده ای از طبقه کارگر بنگلادش را زنان کارگر تشکیل می دهند که در دشوار ترین شرایط تبعیض های اعمال شده از سوی حکومت و نیروهای واپسگرا به مبارزه خود ادامه می دهند.
رفیق باربارا سویتزر، از رهبران جنبش زنان در بریتانیا،نماینده ”مجلس ملی زنان بریتانیا“ و عضو هیئت اجرایی “انستیتوی حقوق کار در بریتانیا“، و معاون سابق دبیرکل سندیکای کارگران فنی و مهندسی ضمن اشاره به مبارزه قهرمانانه زنان بر ضد جنگ،و از جمله نقش برجسته زنان در شکست فاشیسم که ما امسال هفتاد و پنجمین سالگرد آن را جشن می گیریم به اهمیت اصل مبارزه زنان در سراسر جهان پرداخت و همچنین توضیحاتی در زمینه تاریخ بیش از شش دهه مبارزه ”مجلس ملی زنان بریتانیا“ در این کشور داد.
سخنران بعدی نشست نماینده تشکیلات دموکراتیک زنان ایران بود، که سخنان خود را با شادباش هشتم مارس و گرامی داشت مبارزات زنان سراسر جهان آغاز کرد. نماینده تشکیلات دموکراتیک زنان ایران در ادامه سخنان خود از جمله گفت:” ما امسال هشتم مارس را در حالی جشن می گیریم که جنگ و خشونت سیستماتیک بر ضد زنان و دختران،خصوصاْ در منطقه خاورمیانه اوج تازه ای یافته است. تحمیل سیاست های قرون وسطایی توسط نیروهای ارتجاعی و هواداران اسلام سیاسی و تلاش برای باز پس گرفتن دست آوردهای دهه ها مبارزه جنبش زنان در منطقه از جمله چالش های اساسی ای است که همه نیروهای مترقی منطقه با آن دست به گریبان هستند...”
سخنران در ادامه ضمن اشاره به اینکه بیش از ۹ دهه از برگزاری نخستین جشن هشتم مارس در ایران می گذرد به مبارزه زنان میهن ما و نقش کلیدی آنان در حساس ترین مقاطع تاریخ میهن ماُ،از جمله در به پیروزی رساندن انقلاب بهمن ۵۷ اشاره کرد. به گفته سخنران بیهوده نبود که حمله ارتجاع به حقوق زنان از نخستین برنامه های نیروهای واپسگرا برای بازپس گیری دست آوردهای انقلاب بود. سخنران همچنین به نقش برجسته زنان در پیروزی انتخاباتی محمد خاتمی در سال ۷۶ و سپس مبارزه دلیرانه زنان بر ضد کودتای انتخاباتی رژیم ولایت فقیه در سال ۸۸ اشاره کرد. سخنران ضمن اشاره به مبارزه قهرمانانه زنان میهن ما در عرصه های گوناگون،از جمله سازماندهی کارزار یک میلیون امضاء بر ضد قوانین زن ستیزانه مرتجعان حاکم، با وجود همه فشارهای نیروهای سرکوبگر، از جمله افزود که حسن روحانی در جریان کارزار انتخاباتی سال ۹۲، قول های زیادی در زمینه بهبود وضعیت اجتماعی -اقتصادی،رسیدگی به خواست های زنان و همچنین باز شدن فضای سیاسی کشور داد که تاکنون هیچکدام از آنها تحقق نیافته است. اساس تلاش های دولت جدید بر بازسازی و ترمیم روابط با آمریکا و اتحادیه اروپا و توافق بر سر نقش ایران در برنامه “خاورمیانه جدید“ آمریکا متمرکز بوده است. سخنران در انتهای سخنان خود ضمن اشاره به وضعیت دشوار بیش از ۶۲ زندانی سیاسی و عقیدتی زن که در زندان های رژیم مورد شکنجه و آزارند از همه نیروهای مترقی خواست که همبستگی خود را با مبارزات زنان و مردم ایران تشدید نمایند.
در پی این سخنرانی،رفیق شتا بصیرانی،به نمایندگی از سوی زنان مترقی و کمونیستی عراقی به شرح مبارزه دشوار زنان در عراق و کشتار،آزار و اذیت ضد انسانی و گروگان گیری هزاران زن از اقلیت های ملی و مذهبی عراق توسط نیروهای داعش اشاره کرد و بر ضرورت برخورد جهانی با این جنایات تاکید نمود.
آخرین سخنران این نشست رفیق عمیراه عثمان،از رهبران جنبش زنان سودان بود که شب پیش از نشست از خارطوم بازگشته بود. رفیق عمیراه با اشاره به مبارزه زنان سودان بر ضد واپسگرایی و رژیم ضد مردمی حاکم بر سودان و توضیح مرحله کنونی مبارزه نیروهای مترقی در این کشور به ضرورت تشدید همبستگی جهانی با مبارزات زنان سودان و منطقه اشاره کرد.
بخش نهایی این نشست به برنامه های فرهنگی اختصاص داشت. در این بخش خانم لورا بلوو،شاعر و فعال جنبش زنان از کلمبیا،به دکلمه اشعاری درباره مبارزات زنان پرداخت، رفقای زن بنگلادشی، سرود “ما پیروز خواهیم شد” را با یاری شرکت کنندگان در جشن خواندند، و سوزان خالید،هنرمند برجسته عراقی به اجرای قطعاتی از موسیقی کلاسیک و همچنین موسیقی میهن خود پرداخت که با استقبال گرم حضار رو به رو گردید. جشن با سرود خوانی همه شرکت کنندگان، به رهبری خانم روزی مکگرگر، رهبر سندیکایی و اجرای سرود مترقی “برای من هم گل رز و هم نان بیاور“ به پایان رسید.
بیانیه فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری به مناسبت روز جهانی زن
۸ مارس ۲۰۱۵: فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری روز جهانی زن را به همه زنان زحمتکش شادباش میگوید
فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری ضمن شادباش به تمامی زنان زحمتکش، بر روی تعهدات خود مبنی بر ادامه مبارزه برای برابری حقوق و علیه استثمار و بربریت سرمایهداری تاکید میکند. مبارزاتی که زحمتکشان زن و مرد را زیر پرچم سندیکاهای طبقاتی متحد مینماید.
مبارزات ما دستاورد تلاشهای بافندگان وخیاطهای زن نیویورک از سال ۱۸۵۷ که خواستار کاهش ساعات کاری و پرداخت مزد مساوی در برابر کار مساوی، شرایط کاری ایمن و بهتر، رهایی کامل از زنجیر استثمار بودند، قلمداد می گردد .
ما مبارزات خود را از کلارا زتکین رهبر کارگری و زنان مبارزی که در کنفرانس کپنهاک -در سال ۱۹۱۰ – که این روز را به افتخار مبارزات زنان امریکا نامگذاری نمودند، سرمشق میگیریم.
مبارزات ما حاصل ۷۰ سال مبارزه بین المللی همه زنان کارگر و زحمتکش در فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری است که با عزمی قوی در راه بهبودی شرایط کاری زنان زحمتکش در همه جهان همراه است ؛ محسوب می شود .
مبارزات جنبش کارگری و جنبش زنان کارگر نتایج مهمی ببار آورده و حقوق بسیار زیادی را در طی دههها بدست آورده است. بعد از ۱۵۸ سال از ۱۸۵۷ ، همان حقوق اکنون مورد دستبرد و یورش قرار گرفته و ما همان راه را ادامه میدهیم.
ما امروزه بعد از یک و نیم قرن این مبارزه را ادامه میدهیم چرا که ساعات کار برخلاف رشد فن آوری و علم، افزایش یافته است. چرا که دستمزد زنان زحمتکش و کارگران- علی رغم اینکه ثروت عظیمی را تولید میکنند- کاهش یافته است. ما مبارزه را ادامه میدهیم چرا که در قرن ۲۱ هنوز حقوق بیکاری، تحصیل، بهداشت، تامین اجتماعی، بارداری، آزادی تشکل و قراردادها دستجمعی و برابری واقعی هنوز تحقق نیافته است .
ما مبارزات خود را ادامه خواهیم داد چرا که حق یک زندگی آرام و شرافتمندانه و امن برا ی خانوادهها و فرزندان آنان همیشه مورد تهدید امپریالیستها و انحصارات قرار دارد.
ما برای زندگیای که حق ماست مبارزه میکنیم نه آن “حقی” که صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی، امپریالیستها و انحصارات تحمیل میکنند.
ما در کنار زنان و مردان کشاورز و خود کارفرما برای ایجاد یک جبهه متحد در مبارزه علیه استثمار سرمایهداری و بربریت مبارزه میکنیم.
بیانیه ی کانون نویسندگان ایران به مناسبت روز جهانی زن
در ایران جنبش برابری طلبی زنان که بخشی از جنبش جهانی زن و هشت مارس نماد آن است، حضوری نیرومند و پردامنه دارد. حتی اسید پاشی های زنجیره ای نتوانست آن را از مطالبات خود که در کلی ترین بیان چیزی جز حقوق انسانی و برابری نیست، دور کند. اقشار مختلف زنان به صورت های گوناگون مورد ظلم و تبعیض قرار می گیرند.
از آن هشت مارس که زنان کارگر بافنده ی نساجی در نیویورک به اعتصاب و اعتراض دست زدند و توسط پلیس سرکوب شدند، نزدیک به یک و نیم قرن می گذرد. خواست آنها افزایش دستمزد و بهتر شدن شرایط کار بود. در فاصله ی این یک و نیم قرن زنان در کشورهای مختلف و به درجات گوناگون توانسته اند به بخش هایی مهم از مطالباتشان دست یابند، با این همه هنوز مورد ستم مضاعف، تبعیض و نابرابری قرار دارند. همین ماهِ پیش بود که در مراسم اسکار یکی از زنان برنده ی جایزه از پشت تریبونی که میلیون ها تن در سراسر جهان بیننده و شنونده ی آن بودند، خواستار برابری دستمزد زنان و مردان شد و مورد تشویق فراوان قرار گرفت. در شرایطی که در کشورهای پیشرفته ی صنعتی برابری دستمزد زنان و مردان هنوز از مطالبات جنبش زنان است، می توان نتیجه گرفت در دیگر کشورها وضع به مراتب بدتر است. به ویژه در یک سال اخیر نظام واپس گرای مردسالار توحش خود را در اوجی تازه به نمایش گذاشت. در مناطق آشوب زده ی خاورمیانه و آفریقا زنان به اسارت درآمدند، مورد تجاوز جمعی قرار گرفتند و جلوی چشم مردم دنیا، همچو برده، در بازار خرید و فروش شدند.
در ایران جنبش برابری طلبی زنان که بخشی از جنبش جهانی زن و هشت مارس نماد آن است، حضوری نیرومند و پردامنه دارد. حتی اسید پاشی های زنجیره ای نتوانست آن را از مطالبات خود که در کلی ترین بیان چیزی جز حقوق انسانی و برابری نیست، دور کند. اقشار مختلف زنان به صورت های گوناگون مورد ظلم و تبعیض قرار می گیرند. از جمله زنان هنرمند همچنان در ابراز هنر خود با موانع و تبعیض های بسیار مواجه هستند؛ صدای آنها ممنوع است و مورد انواع و اقسام سانسورها قرار دارند.
هشت مارس روز زنان و مردانی است که به این ستم ها و تبعیض ها اعتراض دارند و خواهان برابری انسان ها در تمامی عرصه ها از جمله عرصه ی هنر و ادبیات هستند. قوانین و رفتارها باید به نفع این برابری تغییر کند.
کانون نویسندگان ایران هشتم مارس را به تمامی زنان به ویژه زنان نویسنده و هنرمند سراسر جهان تبریک می گوید.
کانون نویسندگان ایران
۱۴ اسفند ۱٣۹٣ (۵ مارس ۲۰۱۵)
اعلامیه کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران به مناسبت ۸ مارس،
روز جهانی زن
جنبش زنان ایران بخش اساسی و جدایی ناپذیر جنبش عمومی خلق بر ضد حکومت استبدادی حاکم بر میهن ما
زنان مبارز! کمیته مرکزی حزب تودهٔ ایران فرا رسیدن هشتم مارس (۱۷ اسفندماه)، روز گرامی داشت مبارزه زنان برای رهایی از ستم طبقاتی و جنسی و دست یابی به برابری حقوق را به همه زنان جهان و ایران تبریک می گوید. ۸ مارس، روز گرامی داشت پیکار تاریخی، آگاهانه و قهرمانانه زنان جهان بر ضد واپس گرایی و سرکوب خشن و خونین حقوق آنان است.
امسال بیش از ۱۵۸ سال از آغاز فصل نوینی در تاریخ مبارزات زنان جهان، یعنی سالروز ۸ مارس ۱۸۵۷، که شماری از زنان کارگر نیویورک به دست پلیس حافظ نظام سرمایه داری به خاک و خون کشیده شدند، می گذرد. نیروهای ترقی خواه جهان، به رهبری کمونیست ها و زنان پیشرو سال های بعد، یعنی در سال ۱۹۱۱ این روز را به عنوان روز همبستگی جهانی با مبارزه زنان پایه گذاری کردند. برگزاری روز جهانی زن، که برای سال های طولانی، پیش از فروپاشی اتحاد شوروی، به عنوان یک کارزار تبلیغاتی کمونیست ها، توسط دولت ها و رسانه های امپریالیستی در کشورهای غربی تحریم می گردید، تنها بزرگداشت نمادین یک روز نیست بلکه تجدید عهد با آرمان های مبارزه تاریخی ای است که نیروهای مترقی جهان، و در رأس آنها زنان پیشرو جهان، در راه ریشه کنی ستم جنسی و نابرابری های اجتماعی به پیش برده و می برند. جنبش زنان جهان در نزدیک به یک سده و نیم پیکار خود تاریخ پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است. این تاریخ سرشار از پیروزی های چشمگیر است. فراهم شدن امکانات آموزشی و تحصیل برای زنان، تغییر در قوانین کار بسیاری از کشورهای جهان و به رسمیت شناخته شدن حقوق زنان،حق طلاق و حق صیانت بر فرزند در کنار لغو قوانین زن ستیزانه ای که توسط حکومت های سرمایه داری و ارتجاعی در گوشه و کنار جهان بر زنان تحمیل شده بود و آنان را حتی از حق انتخاب کردن و انتخاب شدن محروم می کرد، شاهد نیرومند سیمای تغییر یافته جهان ما در سده بیستم و بیست و یکم و پیروزیهای درخشان جنبش زنان در گوشه و کنار جهان است. در دهه های اخیر هشتم مارس، به عنوان روز جهانی زن در سطح وسیعی در سراسر جهان برگزار می شود.
امسال ما در شرایطی به استقبال هشتم مارس می رویم که شاهد اوج گیری خشونت و جنایت بر ضد زنان، خصوصاْ در منطقه خاورمیانه و در کشورهای همسایه هستیم. نقش روز افزون و مخرب اسلام سیاسی و عملکرد گروه های جنایتکاری همچون داعش، و اعمال قوانین زن ستیزانه و قرون وسطایی، در شمار روز افزونی از کشورهای منطقه فاجعه ای بزرگ را پدید آورده است که نیازمند مبارزه مشترک همه نیروهای مترقی جهان است.
زنان مبارز ایرانی نیز به عنوان بخشی از جنبش جهانی و همدوش همرزمان خود راه پر افتخاری را پیموده اند و با وجود دشواری های فراوان، و با وجود حاکمیت حکومت های واپس گرا و زن ستیز توانسته اند دست آوردهای عظیمی را به دست آورند و نقش انکار ناپذیری را در تحولات میهن ما ایفا کنند. از برگزاری نخستین بزرگداشت هشتم مارس در ایران، در سال ۱۳۰۱، بیش از ۹ دهه می گذرد و با وجود همه فراز و نشیب ها، و با وجود همه تلاش های تاریک اندیشان حاکم برای واپس راندن جنبش زنان و خواست های برحق آنان در سه دهه اخیر، پیکار زنان دست آوردهای مهمی به همراه داشته است. اغراق نیست اگر بگوییم در تاریخ معاصر ایران کمتر حادثه مهمی را می توان یافت که زنان در آن حضور فعال نداشته اند. از نقش برجسته و فعال در جنبش ملی شدن نفت، در دوران حکومت ملی دکتر مصدق، تا حضور قهرمانانه در سنگرهای انقلاب بهمن ۱۳۵۷، و سرنگونی رژیم پلیسی و وابسته شاه، و مبارزات خستگی ناپذیر سال های اخیر در راه پیشبرد اصلاحات، و در مخالفت دلیرانه با کودتای خشن و خونین انتخاباتی ولی فقیه در سال ۱۳۸۸، از جمله شواهد انکار ناپذیر نقش تاریخی و مهم جنبش زنان در تحولات میهن ماست.
زنان آگاه و مبارز!
ما در شرایطی به استقبال روز جهانی زن در ایران می رویم،که با وجود گذشت ۳۶ سال از پیروزی انقلاب بهمن ۵۷،که زنان نقش برجسته و اساسی ای در پیروزی آن داشتند، بسیاری از خواست های جنبش زنان و آرزوی های زنان میهن ما توسط حاکمان کنونی و خائنین به آرمان های انقلاب بهمن زیر پا لگدمال شده است. ارتجاع از همان ماه های نخست انقلاب ماهیت زن ستیزانه خود را به عیان به نمایش گذاشت و تلاش کرد تا با تصویب قوانین قرون وسطایی حقوق، جایگاه و شخصیت فردی و اجتماعی آنان را در خانواده و جامعه پایمال و نابود کند. در نخستین ماه های شکل گیری جمهوری اسلامی قانون حمایت از خانواده، "خلاف شرع" معرفی و ملغی اعلام گردید و جای خود را به "قانون مدنی" مصوب سال ۱۳۱۴ (دوران حکومت رضا خان) داد که به موجب یکی از مواد آن مرد حق داشت هر وقت اراده کند، زن خود را طلاق دهد. درحالی که در قانون حمایت از خانواده ملغی شده از سوی خمینی و نیروهای مرتجع جمهوری اسلامی، طلاق از یک امر خصوصی به یک موضوع حقوقی بدل و شرایطی را به طور یکسان برای زن و مرد در نظر گرفته بود که تحت این شرایط هر یک از طرفین می توانست از دادگاه تقاضای طلاق کند. بعلاوه واپس گرایان در تمام طول بیش سه دهه اخیر با ارتقائ نقش و جایگاه زنان در جامعه مخالفت کرده و کوشیده اند با توسل به قوانین تبعیض آمیز موقعیت اجتماعی زنان را تضعیف سازند. مخالفت با کار و تحصیل زنان، اعمال تبعیض جنسیتی در عرصه های مختلف، کوشش برای راندن زنان از حیات جامعه و خانه نشین ساختن آنها، تبعیض در پرداخت دستمزدها، تحمیل حجاب اجباری و قوانین ضد انسانی چون سنگسار و جز اینها، پیدایش وضعیت ناگوار و فاجعه باری را سبب شد،روندی که با شدت و ضعف تا به امروز ادامه یافته است.
علی خامنهای، ”ولی فقیه“، رژيم در دیداری که در آغاز سال جدید خورشیدی با "زنان فرهیخته و نُخبه" داشت، بار دیگر بر سیاستهای زن ستیزانهاش- که زیر پوششِ سخنانی در "دفاع از مقامِ زنان" ارائه شد- تاکید ورزید، و چارچوب سیاستهای آتیِ رژیم را در مورد زنان ترسیم کرد. خامنهای در سخنانش ضمن توجیهِ ایدئولوژیک نابرابری بین زن و مرد و طبیعی جلوه دادنِ این نابرابریِ، خانه نشینی، دوری از فعالیتهای اجتماعی، اشتغال، و کوشش برای تحصیل را برای زنان منطقی و طبیعی خواند، و غیر از آن را ”متحجرانه“ و فریبکاری نامید. او در بخشی از سخنان خود گفت: "نگاهِ کاسبکارانه به ظرفیتِ زنان در مسائل اقتصادی از جمله اشتغال و نگاه تحقیرآمیز به زن و تنزل دادن او به وسیلهای مبانی دیگری است برای اطفای شهوات مردان، که تفکرات غربی را دربارة زنان، کاملاً ظالمانه و متحجرانه ساخته است" (پایگاه اطلاع رسانی "دفتر رهبری"، ۳۰ فروردینماه ۱۳۹۳)
این سخنان ولی فقیه رژیم در شرایطی طرح میشود که در ایران بر اساس قوانین جاری و قوانین "شرعی"، اسلامگرایان حقِ داشتنِ چهار زنِ عقدی را بهطورِ همزمان دارند و در کنارِ آن نیز ازدواجهایِ موقت (چندساعته) و "صیغه"، از سوی روحانیتِ حاکم تبلیغ و ترویج میشود. خامنه ای با دادنِ چراغ سبز برای محدود کردن بیشتر حقوق زنان از تحصیل در رشتههای مورد علاقهشان و اشتغال در آنها، اضافه کرد: "دربارة تحصیل زنان در برخی رشتههای تحصیلی دانشگاهی... اگر در این مسئله تفاوتی هم باشد ضد عدالت نیست چرا که نباید رشتههای تحصیلی و مشاغلی که متناسب با طبیعت زنان نیست به آنان تحمیل شود... اینکه زنان برخی مشاغل را برعهده نگیرند هیچ ننگ و نقصی نیست بلکه آن چیزی غلط است که متناسب با طبیعتِ الهیِ زن نباشد." علی لاریجانی ، رییس مجلس شورای اسلامی، نیز یک روز پس از سخنان خامنهای، در جلسه علنی مجلس، در تأییدِ سخنان "رهبر" و در همآهنگیِ با آن، بهطورِ صریح، "دستورِ" تدوینِ قوانین جدیدِ زنستیزانه را به مجلس صادر کرد و گفت: "باید بیش از گذشته در تدوین قوانین و مقررات توجه کرد و رسانهها تلاش کنند که حضور زنان در فعالیتهای مختلف باعث عدم توجه و وقتگذاری آنها در خانواده نشود که هیچ چیزی جای این خلأ را نمیتواند پر کند و نتیجة آن برخی آسیبهای اجتماعی است... بهدرستی رهبر معظم انقلاب در سخنان روز گذشتهشان این موضوع را متذکر شدند که جایگاهِ زن و سَبکِ زندگیِ زنان باید مُنبعِث از سنتِ فکری اسلامی نه کپیبرداریِ تقلیدی از شیوههای غربی باشد." (خبرگزاری ایسنا، ۳۱ فروردینماه ۱۳۹۳)
زنان مبارز و آگاه!
مبارزه شما در خرداد سال ۱۳۷۶ به روی کار آمدن دولت اصلاحات محمد خاتمی و در پی آن مجلس مدافع اصلاحات انجامید، با وجود تمام قول های داده شده، به علت حاکمیت رژیم استبدادی متکی بر قوانین قرون وسطایی، بخش اساسی ای از قول های داده شده تحقق نیافت. در پی برگماری دولت مزدور احمدی نژاد در سال ۸۴، تهاجم گسترده ای بر ضد حقوق زنان و جنبش اجتماعی مدافع این حقوق در ایران آغاز گردید ولی با وجود همه بگیر و ببندها و آزار و پیگرد فعالان جنبش زنان، رژیم نتوانست مبارزه زنان در میهن ما را متوقف و خاموش سازد. شرکت تاریخی و تحسین برانگیز زنان در اعتراض های میلیونی مردم برضد کودتای خونین و خشن انتخاباتی سال ۱۳۸۸ و نقش برجسته آنان در "جنبش سبز" بار دیگر نشان داد که مبارزات پیگیر زنان میهن ما بخش اساسی و جدا ناپذیری از جنبش عمومی خلق بر ضد ارتجاع و رژیم استبدادی حاکم است.
حسن روحانی در جریان انتخابات مهندسی شده سال ۱۳۹۲،قول های زیادی در زمینه تغییر وضعیت اجتماعی زنان داد. در آستانه روی کار آمدن دولت روحانی،در همایشی که در تهران با عنوان "پیگیری مطالبات زنان ایران"، روز ۱۱ تیرماه ۱۳۹۲، برگزار شد، خواست های مطالباتی زنان از دولت جدید به این ترتیب عنوان گردید: " لغو تفکیک جنسیتی و سهمیه بندی در دانشگاهها، دادن اجازه فعالیت نهادهای مدنی و تشکلهای غیر دولتی در این حوزه، بازگرداندن رشته مطالعات زنان به دانشگاهها، و حذف نگاه امنیتی به فعالان زنان. همچنین تاکید شده رئیسجمهور جدید در انتخاب اعضای کابینه آینده دقت کند تا کسانی که نگاه ضد زن و مردسالارانه دارند وارد کابینه نشوند. در یک کلام حرکت به سمت رفع هرگونه تبعیض علیه زنان".
در طول نزدیک به هیجده ماهی که از روی کار آمدن دولت حسن روحانی می گذرد، بر خلاف همه قول های داده شده، نه تنها هیچ یک از خواست های مطرح شده در بالا تحقق نیافته است یلکه فشارها بر ضد فعالان جنبش زنان همچنان ادامه دارد و با فرمان ولی فقیه رژیم در آغاز سال ۹۳، کارزار گسترده ای برای محدود کردن هرچه بیشتر حضور و فعالیت های اجتماعی زنان آغاز شد. از کارزار های سازمان یافته جنایتکارانه حاکم و اسید پاشی در شهرهای گوناگون تا حمله با چاقو و کشتن زنان بی گناه همه بخشی از برنامه واحد مزدوران رژیم برای حاکم کردن جو خفقان و وحشت و به حاشیه راندن جنبش زنان در جامعه ماست.
مبارزه قهرمانانه شما بر ضد این اعمال جنایتکارانه و همچنین نقش برجسته شما در اعتصاب ها و اعتراض های معلمان و پرستاران که ما در ماه های اخیر شاهد آن بودیم و همچنین در اعتراض های کارگری و دانشجویی نشانگر نقش و اهمیت اساسی مبارزه زنان در جنبش عمومی خلق بر ضد استبداد حاکم است.
زنان آگاه و مبارز!
کمیته مرکزی حزب ما ضمن شادباش مجدد فرا رسیدن روز جهانی زن بار دیگر بر این اعتقاد خود تأکید می کند که آزادی هر جامعه ای در گرو آزادی زنان آن جامعه است، و از این رو حمایت و شرکت فعال در مبارزه و تلاش برحق شما در راه دست یافتن به خواستهای برابریخواهانه و لغو هر نوع ستم جنسی وظیفه اساسی و انقلابی هر مبارز آزادی خواهی است. جنبش زنان ایران به رغم همه سرکوب ها و همه تلاش های مرتجعان حاکم همچنان به پیکار خود ادامه داده و ادامه خواهد داد و دیر نیست آن روزی که مستبدان کنونی همچون سلف شاهنشاهی خود از کرسی حاکمیت شان به زیر کشیده شوند و راه برای تحقق حقوق برحق زنان میهن ما و استقرار آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی، گشوده شود. مبارزه مشترک و سازمان یافته همه گردان های اجتماعی و نیروهای مدافع آزادی گام اساسی در راه سازمان دهی این وظیفه تاریخی است.
درود آتشین به زندانیان زن مبارز که در زندان های قرون وسطایی رژیم به پیکار دلیرانه خود ادامه می دهند!
پیروز باد پیکار جنبش زنان میهن، در کنار کارگران و زحمتکشان و جوانان و دانشجویان در راه طرد رژیم استبدادی ولایت فقیه!
پیروز باد جنبش زنان ایران و جهان برای برابری حقوق و پایان ستم جنسی!
کمیته مرکزی حزب توده ایران
۴ اسفندماه ۱۳۹۳
تأملی بر سرنوشت دردناک انقلاب بهمن ۱۳۵۷
از شعارهای آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی تا حاکمیت رژیم سراپا فاسد، ضد مردمی و استبدادی ولایت فقیه
با فرارسیدن ۲۲ بهمن ماه ۱۳۹۳، سی و شش سال از پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷، می گذرد. انقلاب بهمن یکی از مهمترین رخداد های تاریخ معاصر کشور ما و منطقه است. بررسی زمینه های تاریخی رشد جنبش مردمی، آماج ها، نیروهای اجتماعی شرکت کننده در انقلاب و سرنوشت آن حاوی درس های مهمی برای همه مبارزان راه آزادی و استقلال و عدالت میهن است.
درباره زمینه های عینی و ذهنی رشد انقلاب بهمن مطالب تحلیلی و تاریخی زیاد نوشته شده است. به نظر حزب تودهٔ ایران، انقلاب بهمن، انقلابی ملی و دموکراتیک بود که در شرایط مشخص تاریخی و رشد اجتماعی-اقتصادی کشور ما نضج گرفت و طیف ها و قشرهای وسیعی از مردم را به عرصه مبارزه بر ضد حکومت استبدادی و وابسته سلطنتی کشاند. جامعه ایران دردهه های ۴۰ و ۵۰ شمسی به دلایل عینی و ذهنی مشخصی که ناشی از بسط مناسبات سرمایه داری در راستای رشد سرمایه داری وابسته به امپریالیسم درکشور بود، با بحران ژرف ساختاری مواجه شد. به موازات رشد سرمایه داری بزرگ و رسوخ فزاینده سرمایه های امپریالیستی دراقتصاد ایران، زمینه ورشکستگی خرده بورژوازی و تضعیف مواضع سیاسی-اقتصادی لایه هایی از سرمایه داری ملی فراهم آمد. طبقه کارگر در روند بغرنج و متضاد بسط مناسبات سرمایه داری وابسته از رشد کمی و کیفی قابل ملاحظه ای برخوردار شده بود که به آن وزن اجتماعی مهمی در ساختار طبقاتی کشور می بخشید. رشد سرمایه داری وابسته و فاسد حاکم به تشدید دره عظیم میان فقر و ثروت در جامعه ما منجر گردید و شکاف ژرف بین رژیم شاه و طبقات و قشرهای دمکراتیک جامعه را فزونی بخشیده و ادامه حیات رژیم وابسته پهلوی را در گرو تشدید سیاست ترور و اختناق قرار داد. بر بستر این بحران فراگیر بود که جنبش انقلابی مردم ایران آغاز و گام به گام اوج گرفت. انقلاب بهمن با شرکت گسترده توده های میلیونی مردم از کارگران، دهقانان، خرده بورژوازی شهری گرفته تا لایه هایی از بورژوازی کوچک و متوسط به پیروزی رسید. طبقه کارگر ایران،با وجود عدم سازمان یافتگی سراسری و نبود سازمان های مستقل و منسجم سندیکایی توانست نقش مهم و تعیین کننده ای در انقلاب و پیروزی آن ایفا نماید، ولی به دلیل همین فقدان تشکل های صنفی و پیوند با حزب سیاسی خود قادر نگردید رهبری جنبش را به دست گرفته یا درآن سهمی بدست آورد. درآستانه انقلاب بهمن ۵۷، خرده بورژوازی و قشرهای بینابینی و تهیدستان حاشیه شهرها اکثریت جامعه شهری را تشکیل می دادند و نقش مهمی را در جنبش انقلابی و سرنگونی رژیم ضد ملی شاه ایفا کردند. برخلاف مدعیات سران کنونی رژیم، انقلاب بهمن ۵۷، نه به واسطه ”امداد های غیبی“ تحقق یافت و نه ماهیت آن ”اسلامی“ بود. پانزدهمین پلنوم کمیته مرکزی حزب توده ایران، در تیرماه ۱۳۵۴، در ارزیابی شرایط کشور از جمله به این نتیجه مهم رسید که: ”جامعه ایران به یک تحول بنیادی، به انقلابی که عرصه های مختلف زندگی را در بر گیرد و آن را در جهت منافع خلق دگرگون کند، نیازمند است. این انقلاب در مرحله کنونی تاریخی رشد جامعه ما یک انقلاب ملی و دموکراتیک است که محتوی آن عبارتست از: کوتاه ساختن دست انحصارهای امپریالیستی از منابع طبیعی و اقتصادی کشور و تأمین استقلال کامل اقتصادی و سیاسی ایران؛ برچیدن بقایای نظام های ماقبل سرمایه داری و اتخاذ سمت گیری سوسیالیستی؛ دموکراتیک کردن حیات سیاسی و فرهنگی کشور...“ (به نقل از کتاب اسناد و دیدگاه ها، صفحه ۶۹۰)
انقلاب بهمن ۵۷ بنا به دلایل معین شکل مذهبی به خود گرفت. حزب ما از همان آغاز جنبش انقلابی مردم به این واقعیت، که جنبش بطور عمده رنگ و شکل مذهبی دارد توجه داشت و به ارزیابی آن پرداخت. طی ۲۵ سال از کودتای آمریکایی-انگلیسی ۲۸ مرداد تا مقطع انقلاب روحانیون تنها گروهی بودند که با استفاده از امکاناتی مانند مساجد، تکایا، جلسات مذهبی و برخی نهادهای رسمی حکومتی به ترویج و تبلیغ افکار و نظرات خود می پرداختند و این درحالی بود که حزب ما، فداییان خلق، مجاهدین خلق و جبهه ملی در زیر فشار ساواک قرار داشتند و امکان تماس مستقیم و بی واسطه با توده ها برایشان وجود نداشت. این امر در تقویت نقش رهبری خمینی و نیروهای هوادار او بسیار موثر افتاد و آنها توانستند از خلاء سیاسی ناشی از سرکوب شدید ساواک و نیز ضعف و پراکندگی احزاب و سازمان های شرکت کننده در انقلاب، به نفع تحکیم مواضع خود بهره برداری کنند.
با پیروزی انقلاب حاکمیت به طیف گسترده نمایندگان خرده بورژوازی، لایه های بینابینی، سرمایه داری تجاری منتقل شد و در اوضاع ادامه مبارزه درونی و حاکم بودن جو انقلابی حاکمیت برآمده از انقلاب دست به یک رشته اقدام ها در راستای اهداف ملی و دمکراتیک زد. خمینی و اطرافیان او از موضع سرنگونی شاه یعنی شعار محوری جنبش حرکت کردند و با مانورهایی که هدف آن تحکیم موقعیت نیروهای مذهبی در مقابل نیروهای چپ، مترقی و ملی بود، شعار مبارزه با امپریالیسم، دفاع آزادی های دمکراتیک و عدالت اجتماعی البته در چارچوب دیدگاه های حکومت اسلامی را می دادند و به این ترتیب توانستند در نبود یک آلترناتیو سازمان یافته مترقی و دموکراتیک در مقام بلامنازع رهبری انقلاب قرار بگیرند، بی شک این روند در انتها در شکل گیری رژیمی متکی بر عقاید قرون وسطایی و استبدادی و مغایر با اهداف و آرمان های انقلاب نقش اساسی یی داشت. بدین ترتیب ميليون ها ايرانی، و طیف گسترده نیروهای سیاسی و آزادی خواه کشور با اعتماد به خمینی و طرفداران او، که قول کشوری آباد و آزاد را می دادند، سرنوشت انقلاب را به دست کسانی سپردند، که به دليل موضع طبقاتی و باورهای واپس گرایانه خود تمایلی به تعمیق انقلاب در عرصه های اجتماعی - اقتصادی نداشتند و در کوتاه زمانی انقلاب را از راه و آرمان های اصلی خود منحرف کرده و به جای قول های داده شده حکومتی عمیقاً انحصار طلب، استبدادی و ضد مردمی را بر مهین ما تحمیل کردند. حزب ما در دوران دشوار سنگین تر شدن سایه حاکمیت مطلقه ارتجاع بر حیات میهن ما، یعنی در شهریور ماه ۱۳۶۱، با انتشار جزوه یی با عنوان: ”سرنوشت انقلاب در گرو نظام اجتماعی-اقتصادی جمهوری اسلامی ایران“ در باره انقلاب از جمله نوشت: ”پس از برانداختن انقلابی رژیم سیاسی مبتنی بر استبداد سلطنتی و قطع پیوند های سلطه سیاسی-نظامی امپریالیسم ... روند انقلاب حل مسایل بنیادی دیگری در زمینه های زیر را در دستور[کار] انقلاب قرار می دهد: ۱. تحول اجتماعی-سیاسی از راه دگرگونی در اداره کشور و دستگاه ها و نهادهای دولتی بر پایه اصول دموکراتیک و ایجاد امکان همه جانبه برای فعالیت های سازمان های انقلابی و مدافع انقلاب؛
۲. تحول اجتماعی-اقتصادی از راه دگرگونی بنیادی در زیر بنای اقتصادی به منظور تأمین عدالت اجتماعی....“
انقلاب بهمن در پی سرنگونی رژیم سلطنتی همان طور که از نقل قول بالا می توان استنباط کرد نتوانست تحول های بنیادین اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ضرور را در میهن ما پدید آورد و با حاکم شدن کامل نیروهای ارتجاعی نتوانست به هدف هایش دست یابد و در نتیجه با شکست رو به رو شد. واقعیت های سخت و دردناک کنونی کشور ما از این منظر نه نتیجه پیروزی انقلاب بهمن و سرنگون شدن حاکمیت استبدادی رژیم سلطنتی بلکه نتیجه خیانت رهبران مذهبی به آرمان های انقلاب و خواست های میلیون ها ایرانی یی بود که در راه پیروزی آن فداکاری های کم نظیری از خود نشان دادند.
میرحسین موسوی، که در پی کودتای انتخاباتی سال ۸۸ ولی فقیه رژیم در حصر رژیم استبدادی به سر می برد و زمانی از نزدیکان خمینی و نخست وزیر رژیم به مدت ۸ سال بود، در مصاحبه ای پیش از دستگیری اش با پایگاه اینترنی "کلمه"، در زمینه سرنوشت انقلاب از جمله گفت انقلاب:"حاصل تلاش و از خود گذشتگی عظیم ملت ماست و کمی غفلت و عقب گرد ما را به استبدادی تاریکتر از قبل از انقلاب می برد چرا که استبداد به نام دین، بدترین نوع استبداد است..." و همچنین می افزاید: "در سالهای اول انقلاب اسلامی اکثریت مردم قانع شده بودند که انقلاب همه ساختارهایی را که می توانست منجر به استبداد و دیکتاتوری شود از بین برده است و من هم یک نفر از این جمع بودم. ولی الان چنین اعتقادی ندارم. امروز هم عوامل و ریشه هایی را که منجر به دیکتاتوری می شود را می توان شناسایی کرد..."
سرنوشت دردناک شکست انقلاب بهمن ۵۷ و فرا نروئیدن آن به یک انقلاب اجتماعی-اقتصادی را باید بیش از پیش مرهون انحصار طلبی نیروهای اسلامی و هواداران خمینی برای قبضه کامل حکومت، حاکم شدن نیروهای ارتجاعی و در عین حال اشتباه ها، و کوته بینی نیروهای آزادی خواه و مترقی دانست که نتوانستند در حساس ترین برهه های انقلاب با غلبه بر اختلاف های سیاسی و دیدگاهی خود صف واحد و مشترکی را در مقابل پیشرفت استبداد ولایتی ایجاد کنند. رژیم استبدادی توانست با اتکاء به تفرقه در صف نیروهای مترقی و آزادی خواه با سیاستی آگاهانه نیروهای سیاسی مخالف را زیر ضربه ببرد و زمینه را برای تحکیم پایه های ارتجاع مهیا سازد. آغاز یورش سازمان یافته به نیروهای مترقی در آغاز دهه ۱۳۶۰ شمسی و از جمله یورش گسترده نیروهای امنیتی رژیم به حزب تودهٔ ایران، در بهمن ماه ۱۳۶۱، و دستگیری هزاران مبارزه توده ای در ماه های بعد از آن ناقوس مرگ انقلاب و بازگشت ایران به دوران سیاه حاکمیت استبداد بود.
امروز با گذشت بیش از سی و شش سال از انقلاب بهمن، از انقلاب و شعارهای مردمی آن در زمینه تحقق آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی، نه تنها خبری نیست بلکه میهن ما با حکومتی استبدادی یی رو به روست که در جنایت و سفاکی و سرکوب خشن و خونین حقوق شهروندان دست کمی از حکومت سلطنتی سرنگون شده توسط انقلاب بهمن ندارد. سی و شش سال پس از پیروزی انقلاب، ایران در بحران عمیق اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دست و پا می زند. فشارهای کمر شکن اقتصادی، که ده ها میلیون خانواده زحمتکش را به زیر خط فقر و محرومیت شدید رانده است، در کنار ادامه سیاست های مخربی که زمینه ساز این بحران همه جانبه بوده اند، وضعیت دشواری را برای گذران زندگی هم میهنان ما پدید آورده است. فساد بی سابقه، بی قانونی کامل حاکم بر جامعه که بر اصل زور و اسلحه پاسداران و نیروهای امنیتی حاکم بر شریان های اقتصادی و سیاسی کشور،زیر لوای "ولایت مطلقه فقیه"، استوار است جای هرگونه خوش بینی ای در زمینه تحولات آتی کشور، بدون دخالت سازمان یافته و هماهنگ نیروهای مردمی باقی نمی گذارد. اجرای سیاست های نولیبرالی اقتصادی توسط دولت های گذشته و دولت کنونی حسن روحانی و حراج منابع طبیعی کشور نزد انحصار های مالی سرمایه داری جهانی بر خلاف همه قول های دروغین کارگزاران رنگارنگ جمهوری اسلامی تنها هدفش تأمین منافع رهبران مذهبی حاکم،نمایندگان کلان سرمایه داری تجاری و بورژوازی بوروکراتیک،و ادامه حیات حکومتی است که با منافع مردم و زحمتکشان میهن ما تضادهای آشتی ناپذیری دارد. واقعیت این است که، ادامهٔ حاکمیتِ رژیمِ ولایت فقیه، که چیزی جز خلیفهگریِ اسلامی و حاکمیتِ مطلقِ یک فرد بر حیات سیاسی، اقتصادی، اجتماعیِ یک کشور نیست، سد اساسیای است که راهِ هرگونه تحولی را در راستایِ دستیابی به خواستها و آرمانهای مردمی در میهن ما میبندد. تجربههای دو دههٔ اخیر، یعنی از روی کار آمدنِ دولت و مجلسِ اصلاحات، تا برگماریِ احمدینژاد به ریاستِ دو دولت با کمکِ کودتایِ خونین و خشن ولی فقیه و مزدوران مسلح وابسته به او و دستگاههای امنیتیِ رژیم، و در پی آن سازمان دهی انتخابات سال ۱۳۹۲ و مهندسی آن برای روی کار آوردن دولت حسن روحانی با "وجه ملی"،و در واقع برای همواره ساختن راه سازش با دولت آمریکا و دولت های اتحادیه اروپا نشانگرِ این واقعیت است که بهوجود آوردنِ تحولِ مثبت و در راستایِ خواستهای مردم تنها با حضورِ نیرومند و سازمانیافتة تودهها و مبارزه با سیاستهای رژیم ولایت فقیه ممکن میگردد. تصورِ اینکه مشتی مرتجعِ تاریک اندیش- که بزرگترین انقلابِ خلقیِ منطقه را این چنین به مسلخ کشاندند- از سرِ ”خیرخواهی“ و یا ”مردم دوستی“ گامی حتی در راهِ رعایتِ حقوق مردم برخواهند داشت، سرابی بیش نیست که پیِ آن دویدن تداومِ فاجعهیی است که ما امروز شاهدِ آنیم. سرنوشت دردناک شکست انقلاب بهمن ۱۳۵۷ و درسِ تاریخی و مهم آن این است که بدونِ مبارزهٔ مشترکِ گردانهایِ اجتماعی، از جمله کارگران و زحمتکشان و در کنارِ آنها قشرهای میانی، و اتحاد عمل نیروهای ملی و آزادی خواه کشور تغییری جدی در وضعیتِ کنونی نمیتوان پدید آورد.”کلید“ بازکردنِ قفلِ بحران و مشکلات کشور آشتی با ولایت فقیه و سکوت در برابرِ سیاستهای فاجعهبار کنونی نیست. کلیدِ گشودنِ گرهِ بحران کنونی، سازماندهیِ جنبشِ اجتماعی پیرامونِ خواستهای واقعبینانه و مشخص و به چالش کشیدنِ رژیم استبدادی حاکم است.
بهمناسبتِ سالروزِ جنبش دوم بهمن:
اصولِ عمدهٔ مبارزه برای الغایِ ستمملی
جنبشِ دوم بهمن در تاریخ مبارزات مردم میهن ما جایگاه ماندگاری را بهخود اختصاص میدهد. ۲ بهمنماه سال ۱۳۲۴، در گردهماییای باشکوه در شهر مهاباد که به ابتکار حزب دمکرات کُردستان برپا شده بود، طی قطعنامهیی، تشکیل حکومت خودمختار کُردستان، در چارچوبِ ایران، و بهصدارتِ رفیق شهید قاضی محمد اعلام گردید. این جنبش، بنا بهتصریح تمامی تاریخنگاران و پژوهشگران مترقی “ یک نقطهتحول بنیادین در تاریخ خلق کرد” و دربردارندهٔ دستاوردهای پرارزش برای مبارزه سراسری ضد استبدادی و ضدامپریالیستی و الغای ستمملی در میهن ما و نیز منطقه خاورمیانه بوده و هست.
* جنبشِ دوم بهمن، ماهیت و سنتهای انقلابیِ آن
حکومت ملی و خودمختار کُردستان، که دستاوردِ جنبش دوم بهمن محسوب میشود، سرآغاز تحولی تاریخی در مبارزهٔ خلق کُرد و نیز مبارزه در راه برابریِ حقوق خلقها در چارچوب ایران بهشمار میآید. این جنبش، در درجهٔ نخست، با صراحت و قاطعیت تمام، مسئلهٔ ملی بهطورِعام و مسئلهٔ ملی در کُردستان را بخشی جداییناپذیر از جنبش انقلابی و دمکراتیک سراسری مردم ایران ارزیابی و معرفی میکرد. بهعبارت دقیقتر، حل مسئلهٔ ملی را در بطنِ مبارزهٔ سراسری میدید، و راهحل الغایِ ستمملی را در پیوند ناگسستنی با پیکارِ سراسری مردم ایران برضد استبداد، واپسماندگی، و امپریالیسم میدانست!
بهعلاوه، جنبش دوم بهمن به سلطهٔ انحصاری و سنتیِ طبقهٔ فئودال- عشایر بر جنبشِ آزادی ملی خلق کُرد نقطهٔ پایان نهاد و نمایندگانِ خلق را در صف و سنگر مقدم مبارزه وارد کرد. جنبش دوم بهمن و حکومتِ ملی و خودمختار کُردستان، شناختِ صحیح و ارزیابیای درست از دوستان و دشمنان خلق کُرد داشت. جنبش دوم بهمن تکیهگاهش را در داخل کشور، نیروهای راستین مبارز در راه عدالت اجتماعی و آزادی و در رأس همه حزب تودهٔ ایران معرفی میکرد و در عرصهٔ جهانی، اردوگاهِ سوسیالیستی و تمامی نیروهای ترقیخواه و صلحدوست را پشتیبان واقعی و صادق خود میشناخت. در حقیقت، جنبش دوم بهمن بیانگر ارادهٔ خلق کُرد برای الغایِ ستمملی و پیوند ناگسستنی با جنبش سراسری مردم ایران برای نیل به آزادی، پیشرفت اجتماعی، استقلال ملی و تضمین حق حاکمیت ملی بود و ماهیتِ عمیقاً مردمی و ضد استعماری داشت. رفیق شهید علی گلاویژ، در ارزیابیِ ماهیت و معرفی سنتهای انقلابی جنبش دوم بهمن، با تأکید یادآوری میکند: ”بهویژه کسانی که با تاریخ گذشتهٔ خلق کُرد آشنایی دارند بهروشنی پی میبرند که جنبش ۲ بهمن با ایجاد یک چنین چرخشی در سرنوشت کُردستان و با پیریزیِ اصول عمدهٔ جنبش معاصر کُرد بزرگترین خدمت را به خلق کرد انجام داده است. حکومت ملی کُردستان گرچه بیش از یازده ماه نپایید و با تهاجم ارتجاع ایران سرنگون گردید، ولی بدون بیم از مبالغه باید این واقعیت را تکرار کنیم که این دورانِ کوتاه با روح دمکراتیک، محتوی انقلابی و سمتگیریِ درست خود... به نسلهای امروز و آیندهٔ خلق کُرد یگانه راه آزادی را نشان داد.”۱
* دستاوردهای حکومتِ ملی و خودمختارِ کردستان
گرچه جنبش دوم بهمن با حملهٔ ارتجاع و امپریالیسم خیلی زود در خون غرقه شد، با اینهمه، حکومت ملی و خودمختار کُردستان در مدت زمانی کوتاه، در خلال موجودیتِ یازدهماههاش، تحولهایی بنیادین بهسودِ منافع مردم بهخصوص دهقانان و زحمتکشان شهری بهوجود آورد. زمینهای برخی از فئودالهای فراری مصادره شد، بهمنظورِ رهاییِ دهقانان از یوغ مناسبات اربابرعیتی، در گام نخست در نسبتِ تقسیم محصول، بهسودِ دهقانان تجدیدنظر شد، نقشهٔ نخستین مؤسسههای صنعتی در کُردستان تهیه گردید، نخستین کانونهای آموزش و بهداشتِ رایگان برای تودهها بهوجود آمد، ایستگاه رادیوییِ کُردستان آغاز بهکار کرد و مطبوعات و نشریههای متعدد انتشار یافت و چاپخانه تأسیس شد، برای زنان در جامعه و خانواده حقِ مساوی تأمین گردید، و افزون بر اینها، به اقدامهای مترقی دیگری دست زده شد که روح زندگی و پیشرفت را در جامعهٔ سنتی آن روز کُردستان ایران دمید. در کنارِ این دستاوردها، محتوا، ماهیت، ویژگیها، و خصلتِ جنبش دوم بهمن، تجربهها و اندوختههای مبارزاتی پرارزشی بهشمار میآیند که به همه خلقهای ایران تعلق دارند و چراغ رهنمایِ پیکار کنونی با ستمملی، نابرابری، و استبداد ولایی است.
* تجربههای تاریخ، جنبشِ معاصر کُرد، و منافعِ مشترک خلقهای منطقه
مبارزه برای حق تعیینِ سرنوشت و الغایِ ستمملی در منطقه خاورمیانه و مبارزه برای رهایی از بندهای امپریالیسم، و پیکار با ارتجاع و پیامدهای اقتدار اسلام سیاسی، باهدفِ تأمین عدالتِ اجتماعی، آزادی، حق حاکمیت ملی، و تضمینِ پیشرفت اجتماعی مستقل و دمکراتیک، هدف های واحدی را دنبال می کند. این مبارزه، مبارزهیی است که در طول چند دههٔ اخیر نیروهای مترقی و صلحطلب در صف نخست آن جای داشتهاند، و در رویارویی با امپریالیسم، ارتجاع، و همه نیروهای ضدمردمی و نوستیز که در مهار و نابودیِ آن سعی داشتهاند، رزمیدهاند. تحولهای اخیر منطقه و پیدایش جریانهای ارتجاعیای نظیر داعش و رقابتهای تنگاتنگ و نفسگیر منطقهای که امپریالیسم- بهویژه امپریالیسم آمریکا- در چارچوب طرح خاورمیانه جدید عامل و برانگیزانندهٔ آنها هستند، بر سمتِ مبارزه و تعیینِ شعارهای جنبشهای رهاییبخشملی و نیروهای سیاسی، از جمله جنبش معاصر کُرد، تأثیر معینی داشتهاند. ازاینروی، مراجعه به برخی تجربههای تاریخی، بهخصوص برای مبارزان خلق کُرد و همه مبارزان راه الغای ستمملی و ضداستبدادی و مترقی میهن ما، خالی از فایده نخواهد بود.
با پایان جنگ جهانی اول و پیروزی انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر، کشورهای امپریالیستی، بهویژه انگلیس و فرانسه، برای مقابله با انقلاب اکتبر، توجهشان را بیشازپیش بر محاصرهٔ اتحاد شوروی از راه خاورمیانه متمرکز کردند. دراثنای جنگ اول، انگلیس و فرانسه با شکست دادن آلمان، پیمان “سایکس- پیکو” را بهمنظورِ شکل دادن به مرزهای جدید جغرافیایی در خاورمیانه و شرق مدیترانه امضا کردند. بهموجب این پیمان، منطقهٔ زیرِ نفوذِ انگلیس میانرودان (یا بینالنهرین، عراق کنونی) و حاشیهٔ خلیجفارس را شامل میشد. فرانسه نیز بر منطقهیی شامل سوریه، قسمت کُردنشینِ جنوب شرقی امپراتوری عثمانی (ترکیه کنونی) و لبنان چنگ میانداخت. منطقهٔ فلسطین در این تقسیمبندی- با حفظِ حقِ اعمالنفوذ انگلیس و فرانسه بر آن- منطقهٔ زیرِ نظارتِ بینالمللی شناخته میشد. انقلاب اکتبر و مولود آن، دولت نوبنیادِ شوروی، قَدَرقدرتیِ استعمار را در منطقه بهچالش میطلبید، و حمایت خلقها از این انقلاب و آرمانهای آن، خطری برای تضمینِ نفوذ استعمار، بر پایهٔ پیمانِ “سایکس- پیکو”، دانسته میشد. برای نخستین بار این حکومت شوروی بود که پرده از راز این پیمان برداشت، و بهسودِ خلقهای خاورمیانه به اقدامهایی دست زد. در ۱۹۲۰، بر اساس پیمان [صلح] “ورسای”، و با اعمال فشار از سوی امپریالیسم فرانسه و انگلیس، پیمان “سور” امضا شد. هدفِ پیمان “سور”، تقسیمِ امپراتوری عثمانی به دولتهای متعددِ کوچک و زیرِفرمانِ امپریالیسم در این محدوده بود، چنان که این دولتها به وسیلهیی برای فشار وارد آوردن بر شوروی تبدیل گردند. هدف واقعی انگلیس و فرانسه جلوگیری از گسترشِ آرمانها و آثار انقلاب اکتبر بود. سیاست خفه کردن و نابودیِ انقلاب اکتبر از راه محاصرهٔ جغرافیاییِ آن، بهشکل دیگری، در میهن ما و با روی کار آوردن رضاخان بهوسیلهٔ ژنرال آیرونساید انگلیسی دنبال شد. پیمان “سور”، براثر تحولهای داخلی بازماندههای امپراتوری عثمانی و فعلوانفعالهای منطقه، پس از مدت کوتاهی از میان رفت و موضوعیتش را، بر اساس پیمان “لوزان”، از دست داد. پس از پیمان “لوزان”، اعمال فشار بر خلق کُرد در ترکیه افزایش یافت و سرکوب و امحایِ سیستماتیک خلق کُرد در برنامه دولت ترکیه قرار گرفت. پس از اجرای پیمان “سایکس- پیکو” و اشغال عراق کنونی از سوی انگلیس، قیامهای پرشماری در عراق بر پا شد، که کُردها بهطورعمده در آنها شرکت داشتند. آنچه در پیمان “سایکس- پیکو”، و بعداً در پیمان “لوزان”، برای انگلیس و فرانسه و تمامی امپریالیستها از اهمیت برخوردار بود، جز نفت و تضمینِ سلطه بر منابع نفتی خاورمیانه چیز دیگری نبود. در ۱۹۲۶، بین انگلیس، عراق و ترکیه معاهدهیی به امضا رسید که بهموجب آن مسئلهٔ نفت، بهویژه در منطقهٔ موصل، به نفع انگلیس حل و فصل گردید. در این خصوص عبدالرحمن قاسملو در کتاب “کُردستان و کُرد” با اشاره به تاریخ مبارزهٔ خلق کُرد در عراق، مینویسد: “بعد از جنگ اول تا به امروز دولتهای بزرگ امپریالیستی سعی در پراکندن تخم نفاق و اختلاف ملی نموده و خود را دلسوز و وکیل مدافع خلق کُرد نشان دادهاند، تا از این طریق جنبش آزادیخواهانهٔ ملی را دچار تشتت نمایند. برای اثبات صحت مطالب فوق کافی است به سیاست بریتانیا در عراق و ترکیه بعد از جنگ اول جهانی، سیاست بریتانیا و فرانسه در عراق و سوریه در فاصلهٔ دو جنگ بزرگ جهانی و همچنین سیاست ایالاتمتحده آمریکا در ایران و عراق بعد از جنگ دوم نظری بیفکنیم. لازم به یادآوری است که سیاست موذیانهٔ امپریالیستها در بسیاری از موارد موجب عدم پیروزی مبارزهٔ آزادیبخش خلق کُرد شده است. تجربیات چندین سال مبارزهٔ خلق کُرد و تجارب مبارزه خلقهای دیگر در عصر حاضر درسهای مهمی دراینباره به ملت کُرد آموخته است. شاید کمتر ملتی را بتوان یافت که بهاندازه خلق کُرد خون داده و رنج و محنت کشیده باشد تا بتواند دشمن اصلی خود یعنی امپریالیسم را بشناسد.”۲ قاسملو در ادامه میافزاید: “از جنگ جهانی اول سرنوشت خلق کُرد با نفت... گره خورده است. بدین ترتیب کُردستان به علت وجود منابع سرشار نفتی هر روز درنظر کشورهای سرمایهداری اهمیت بیشتری کسب میکند.”۳
در پرتو این واقعیتهای تاریخی، بهتر و دقیقتر میتوان به برخی تحولها و رخدادهای منطقهای، بهویژه سیاست و تبلیغات هدفمند امپریالیسم (آمریکا و اتحادیه اروپا) پی برد. مداخله در امور داخلی کشورها و هدفهای استعماری نه پدیدهای تازه و نه مبحثی متعلق به گذشته است، بلکه محتوا و هستهٔ اصلی سیاستهای امروزی امپریالیسم را تشکیل میدهد. در این میان ارتجاع منطقه و رژیمهایی مانند رژیم ولایتفقیه با اعمال ستمملی و سرکوب، عملاً بهسود مقاصد امپریالیسم گام برمیدارند. اِعمالِ ستمملی به هر شکل، همسویی با سیاست امپریالیسم در منطقه و طرح خاورمیانه جدید قلمداد میشود.
* الغایِ ستمملی، و پیوندِ آن با مبارزهٔ ضدِ دیکتاتوری
همانگونه که پیشتر اشاره شد، جنبش دوم بهمن راهگشایِ مبارزه کنونی خلق کُرد برای الغای ستمملی و برابریِ حقوق در میهن ماست. تجربه و دستاورد عمدهٔ جنبش دوم بهمن، تأکید بر پیوند میان مبارزه سراسری خلق و پیکار برای الغای ستمملی و همه مظاهر آن است. در مرحلهٔ کنونی، بهویژه باید بر این مهم پا فشرد، زیرا با تقویت و تحکیم رابطه میان مبارزهٔ سراسری و پیکار ملی و حلِ مسئلهٔ ملی، در مسیرِ تقویت و بازسازیِ جنبشِ مردمی و احیایِ بدنهٔ اجتماعی آن برضد ارتجاع و استبداد ولایی و بهسودِ عدالت اجتماعی، آزادی و استقلال ملی گامهایی مؤثر بهپیش برداشته میشود. خلق کُرد مانند دیگر خلقها، در این مبارزه نقش پررنگ داشته و دارد.
دست یافتن به عدالت اجتماعی و آزادی بدونِ مبارزهٔ پیگیر برضد ستمملی و شکلهای آن، به سرانجام مطلوب نمیرسد، و درعینحال، پیکار در راه الغای ستمملی و برابریِ کامل حقوق خلقهای ایران، بدونِ پیوند با مبارزهٔ سراسری ضداستبدادی به پیروزی نخواهد رسید!
۱. اسناد و دیدگاهها، انتشارات حزب تودهٔ ایران، صفحهٔ ۹۵.
۲. کُردستان و کُرد، عبدالرحمن قاسملو، چاپ اول ۱۹۹۶، آپیک، صفحهٔ ۲۹۰.
۳. همان، صفحهٔ ۲۹۱.