lyssna_nu.png
رادیو علمی
خبرها

پایگاه هوایی حمیمیم سوریه در اختیار روسیه قرار می گیرد

بر اساس توافق انجام شده میان دو کشور روسیه و سوریه که امروز با امضای ولادیمیر پوتین نهایی شد، پایگاه هوایی حمیمیم در استان لاذقیه سوریه در اختیار نیروی هوایی روسیه قرار می گیرد.

معاهده تاریخی صلح کلمبیا امضا شد

رئیس‌جمهوری کلمبیا و رهبر شورشیان چپ‌گرای فارک با امضای توافق صلح رسما به جنگ ۵۲ ساله‌ای که بیش از ۲۶۰ هزار کشته برجای گذاشت، پایان دادند.

پوتین:

با اصلاحات می‌شد جلوی سقوط اتحاد شوروی را گرفت

رئیس‌جمهور روسیه خاطر نشان کرد، حزب کمونیست اتحاد شوروی سابق باید به جای آن که اجازه به سرنگونی شوروی بدهد این بلوک را تبدیل به یک نهاد دموکراتیک می کرد.

سخنگوی رسمی وزارت خارجه مصر: همه طرف‌ها بایستی به حاکمیت سوریه احترام بگذارند و مبارزه با تروریسم بهانه‌ای برای اجرای مانورهای سیاسی یا مهندسی مجدد نقشه جغرافیایی سیاسی به‌ویژه در شمال سوریه نباشد

پرهیز چند بانک ایرانی از معامله با قرارگاه خاتم‌الانبیا

روزنامه کیهان می‌نویسد برخی بانک‌های کشور در مسیر خودتحریمی افتاده‌ و در اجرای توافق FATF از راه‌اندازی کار اشخاص حقیقی و حقوقی تحریم شده طفره می‌روند.

جرمی کوبین: ناتو باید تعطیل شود

یک روزنامه نگار انگلیسی ویدئویی از رهبر فعلی حزب کارگر این کشور منتشر کرد که در آن وی خواهان تعطیل کردن ناتو و متوقف کردن فعالیت این ائتلاف نظامی شده است.

1009-TPI-Poster2.jpg

شادباش کمیتۀ مرکزی حزب تودهٔ ایران به مناسبت ۷۵مین سالگرد بنیادگذاری حزب

هم‌میهنان عزیز!

با فرا رسیدن دهم مهرماه ۱۳۹۵، هفتاد و پنج سال از بنیاد‌گذاری حزب تودهٔ ایران، کهن‌ترین سازمان سیاسی فراگیر کشور می‌گذرد. تولد حزب تودهٔ ایران در دوره‌ای از تاریخ رخ داد که ایران در چنگال واپس‌ماندگی اجتماعی، مداخله‌های وسیع قدرت‌های استعماری، و حاکمیت ارتجاع داخلی دست‌وپا می‌زد. بنیادگذاری حزب تودۀ ایران به دست زندانیان کمونیست آزاد شده از زندان حکومت رضاشاه و شماری از شخصیت‌های ترقی‌خواه و آزادی‌خواه کشور، به رهبری سلیمان‌میرزا اسکندری، از شخصیت‌های برجستهٔ انقلاب مشروطیت، واقعۀ سیاسی بزرگی در تاریخ میهن ما بود که در طول هفتاد و پنج سال گذشته منشأ تحولات مهم اجتماعی، سیاسی، و فرهنگی تأثیرگذاری در ایران بوده است.

شروع حیات مبارزاتی حزب با فعالیت برای ایجاد یک جبههٔ ضد فاشیستی و مقابله با گرایش‌های رسمی و فکری در حمایت از آلمان هیتلری و متحدان آن، نمایشگر نقش ملّی و انسانی‌ای بود که حزب نوبنیاد ما در حیات سیاسی ایران به دوش گرفت.

اغراق نخواهد بود اگر بگوییم که در طول هفتاد و پنج سال گذشته بیش از هر نیروی سیاسی دیگری دربارۀ حزب تودۀ ایران مطلب نوشته شده است و حزب ما هم از چپ و هم از راست، هم توسط دستگاه‌های تبلیغاتی حکومت‌های استبدادی و ارتجاعی، و هم از بلندگوهای امپریالیسم جهانی مورد شدیدترین حمله‌ها قرار گرفته است. و باید گفت که هدف اصلی این کارزار مطلب‌نویسی، دیگرگونه نشان دادن رخدادهای تاریخی، و واژگونه تصویر کردن ماهیت انقلابی و رزمندهٔ حزب مدافع طبقهٔ کارگر و همهٔ زحمتکشان کشور ما، یعنی حزب تودۀ ایران بوده است. ارتجاع و امپریالیسم از بنیان‌های فکری و سیاسی مترقی و پیشرو حزب ما، و از توان آن در سازمان‌دهی کارگران و توده‌های محروم چنان هراسان، و در نتیجه سرکوبگر بوده و است که حزب ما فقط در دوران کوتاهی از حیات هفتاد و پنج ساله‌اش امکان فعالیت در شرایط علنی داشته است.

با وجود حمله‌های گستردهٔ ارتجاع، و دستگیری، شکنجه، و اعدام ده‌ها هزار تن از اعضا و هواداران، حزب همچنان پیگیرانه به مبارزهٔ خود ادامه داده است. از تهاجم دستگاه‌های امنیتی رژیم استبدادی و وابستۀ پهلوی گرفته، که شمار بزرگی از انسان‌های والا و رزمندگان قهرمان توده‌ای همچون روزبه‌ها، سیامک‌ها، مبشری‌ها، کیوان‌ها، انوشه‌ها، وارطان‌ها، بزرگ‌نیاها، کوچک شوشتری‌ها... را یا به جوخه‌های اعدام سپردند یا زیر شکنجه و به ضرب گلوله به شهادت رساندند، تا مزدوران و دستگاه‌های امنیتی رژیم ولایت فقیه که در بزرگ‌ترین کشتار سیاسی تاریخ میهن ما، هزاران زندانی سیاسی، از جمله شماری از قدیمی‌ترین زندانیان سیاسی جهان و اسطوره‌های پایداری در زندان‌های شاه و رژیم ولایت فقیه را که بیش از سه دهه از عمر خود را به خاطر پایبندی به آرمان‌های انسانی طبقهٔ کارگر و آزادی میهن در شکنجه‌گاه‌های شاه و جمهوری اسلامی سپری کرده بودند، قهرمانانی همچون کی‌منش‌ها، حَجَری‌ها، باقرزاده‌ها، شلتوکی‌ها، و دیگران را قتل عام کردند، همواره تلاش مداوم امپریالیسم و ارتجاع داخلی جلوگیری از حضور و فعالیت آزادانهٔ سیاسی و تشکیلاتی حزب تودهٔ ایران بوده و است. رژیم سلطنتی پهلوی پس از کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرکوب خونین جنبش ملّی ایران، ۲۵ سال برای نابودی حزب تودهٔ ایران تلاش کرد و سرانجام خود به دست توانای انقلاب مردم میهن ما سرنگون شد. رژیم ولایت فقیه نیز خیلی زود کار نیمه‌تمام رژیم شاه را در سال‌های دههٔ ۶۰ پی گرفت. در سال ۱۳۶۱، سران رژیم ولایی یورش به حزب تودهٔ ایران و دستگیری هزاران توده‌ای را مهم‌تر از پیروزی در جبهه‌های جنگ ایران و عراق اعلام کردند.

هراس ارتجاع داخلی و امپریالیسم از حزب تودهٔ ایران به سبب تأثیرگذاری چشمگیر حزب ما در دگرگون کردن فضای سیاسی، اجتماعی، و فرهنگی کشور، و سازمان‌دهی مبارزهٔ زحمتکشان برای تحقق عدالت اجتماعی و آزادی در میهن ما بوده و است. انتشار صدها کتاب و جزوهٔ روشنگر علمی، و نشریات و مجلات پُرمحتوای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، نشر گستردهٔ اندیشه‌های انقلابی و دوران‌ساز مارکسیسم-لنینیسم در جامعه، کمک به سازمان‌دهی سندیکاهای کارگری و دهقانی، فعالیت در جنبش‌های صنفی دانشجویی و ایجاد تشکل‌های پیشرو برای رهایی زنان میهن از چنگال واپس‌گرایی و ستم جنسیتی و طبقاتی، طرح برنامه‌های مترقی و انقلابی اقتصادی-اجتماعی و مبارزه برای به رسمیت شناخته شدن حقوق کارگران و تصویب قانون کار، مبارزه برای تحقق اصلاحات ارضی به نفع دهقانان و بهره‌مند شدن زنان از حق انتخاب شدن و انتخاب کردن، تلاش برای تحقق بهداشت و درمان و آموزش رایگان برای همه، تقسیم عادلانهٔ ثروت و تحقق عدالت اجتماعی، تحقق حق خودمختاری همهٔ خلق‌های کشور در چارچوب ایرانی آزاد، و مبارزه برای آزادی احزاب و جمعیت‌های صنفی، از جمله برنامه‌ها و اقدام‌های دوران‌سازی است که نخستین بار توسط حزب تودۀ ایران در کشور ما مطرح و اجرا شده‌اند.

666-5.jpg

هم‌میهنان آزاده!

هفتاد و پنجمین سالگرد بنیادگذاری حزب تودهٔ ایران در حالی فرا می‌رسد که میهن ما با دشواری‌های روزافزون داخلی و خارجی روبه‌روست. از سیاست‌های کلان اقتصادی ویرانگر رژیم ولایت فقیه گرفته که مستقیماً از دفتر علی خامنه‌ای، رهبر رژیم، دیکته می‌شود و ثمری جز تشدید فقر و محرومیت در مقیاسی بی‌سابقه در میهن ما نداشته است،‌ تا ادامۀ جوّ ارعاب و خفقان در فضای عمومی کشور، همگی ایران را به زندان بزرگی از محرومیت اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی برای میلیون‌ها شهروند آن تبدیل کرده است.

زندگی ده‌ها میلیون ایرانی در زیر خط فقر، حتّی خط فقر تعریف شده توسط دولت جمهوری اسلامی، رشد شدید بیکاری، به‌ویژه در میان جوانان، تشدید آهنگ ورشکستگی واحدهای تولیدی، گرانی فزایندهٔ کالاهای اساسی و روزمره و تورّم در حال افزایش، گسترش بی‌سابقهٔ ناهنجاری‌های اجتماعی مانند اعتیاد و فحشا، و تشدید و ادامۀ سرکوب خشن و خونین نیروهای دگراندیش، فعالان کارگری و سندیکایی، دانشجویان و زنان آزادی‌خواه؛ چنین است سیمای واقعی جامعهٔ بحران‌زده ما در شرایط ادامهٔ حاکمیت رژیم ولایت فقیه.

روی کار آمدن دولت حسن روحانی با صلاحدید و توافق ولی فقیه در انتخابات مهندسی شدهٔ سال ۹۲، ‌همان‌طور که حزب ما پیش‌بینی می‌کرد هیچ تغییری اساسی در وضعیت اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی کشور ایجاد نکرد و ساختارهای اساسی قدرت سیاسی-نظامی رژیم ولایی همچنان حیات سیاسی-اقتصادی کشور را در چنگال کنترل خود دارند. ما در همان دوران کارزار انتخاباتی رژیم برای تشویق مردم به شرکت در آن عملیات مهندسی شده گفتیم که روحانی را روی کار می‌آورند تا مذاکرات مخفی آغاز شده در دولت احمدی‌نژاد با آمریکا و اروپا، برای رهایی حکومت از تحریم‌های اقتصادی و چانه‌زنی برای ایجاد ثبات داخلی و خارجی را به سرانجام برسانند.

کارنامۀ سه سال و اندی دولت روحانی، کارنامۀ قول‌های فراوان داده شده و تحقق نیافته است. از قول پایان دادن به حصر رهبران جنبش سبز، زهرا رهنورد، میرحسین موسوی، و مهدی کروبی، تا تحقق عدالت اقتصادی و توجه به مطالبات برحق زحمتکشان، مقابله با فساد ساختاری و فراگیر در دستگاه حکومتی، شفافیت اقتصادی، و حرکت به سمت گفتمان تعامل و تحمّل سیاسی-اجتماعی، هیچ‌کدام تحقق نیافته است و آنچه ما امروز شاهد آنیم، ادامۀ همان شیوه‌های ضدمردمی حکومتی است که در سی و هشت سال گذشته بر ایران حاکم بوده است.

هم‌میهنان گرامی!

حزب تودهٔ ایران در سراسر هفتاد و پنج سال حیاتش همواره مُنادی همکاری و اتحاد عمل همهٔ نیروهای آزادی‌خواه و ضداستبدادی کشور بوده است. ادامۀ سیاست‌های فاجعه‌بار داخلی و خارجی و سیاست‌های تنش‌زای منطقه‌یی، امروزه میهن ما را با خطرها و بحرانی‌های جدّی خارجی و داخلی روبه‌رو کرده است.

یکی از عوامل مهم در عدم موفقیت نیروهای اجتماعی و سیاسی ترقی‌خواه در جلوگیری از ادامۀ اوضاع فاجعه‌بار کنونی در ایران و ایجاد تغییرهای بنیادین در مسیر تحوّل جامعه، پراکندگی مُزمن و عدم هماهنگی و همکاری این نیروهاست که نتوانسته‌اند در حسّاس‌ترین لحظه‌ها در رخدادهای کشور بر سر شعارهای مبارزاتی مشترک به توافق برسند و مبارزهٔ یکپارچه و سازمان یافته‌ای را بر ضد ارتجاع حاکم سازمان‌دهی کنند. چیره شدن بر این پراکندگی و اتحاد عمل همهٔ آزادی‌خواهان حول خواست‌های اساسی مردم و نه منافع گروهی-فرقه‌یی، راهکار اساسی تأثیرگذاری بر روند رخدادها و غلبه بر حکومت استبدادی، و گشایش راه به سمت فراهم ساختن زمینه و زیربنای تغییر و تحوّل‌های بنیادین، دموکراتیک، و پایدار در میهن ماست. این اتحاد عمل و همکاری راه‌گشای جلب قشرهای وسیع اجتماعی، به‌ویژه طبقۀ کارگر و زحمتکشان، و سازمان‌دهی آنان برای مقابله با توطئه‌ها و ترفندهای ارتجاع است.

thumbnail_-75-.jpgرزمندگان توده‌ای! اعضا و هواداران حزب!

حیات هفتاد و پنج سالهٔ حزب تودهٔ ایران بیش از هر چیز مدیون پیکار خستگی‌ناپذیر و قهرمانانهٔ شماست. شما در هفتاد و پنج سال گذشته در سهمگین‌ترین آزمون‌ها وفادار به آرمان‌های والا و انسانی حزب طبقهٔ کارگر ایران ماندید و پرچم مبارزهٔ حزب ما را در اهتزاز نگاه داشتید. راز رویین‌تنی حزب ما، همین است. از بهمن ماه ۱۳۶۱ که یورش وسیع دستگاه‌های امنیتی رژیم به حزب ما آغاز شد تا به امروز، اکنون نزدیک به ۳۴ سال است که رژیم ولایت فقیه همهٔ امکانات گستردهٔ خود را، از کشاندن قربانیان شکنجه به پای تلویزیون، تا حزب‌سازی و تلاش برای ایجاد تفرقه و از هم پاشیدن حزب از درون و بی‌اعتبار کردن رهبری آن، به کار گرفته است و همچنان به این تلاش‌ها بر ضد حزب ما ادامه می‌دهد. هوشیاری و آگاهی تحسین‌برانگیز اعضا و هواداران حزب سدّی اساسی در برابر برنامه‌های رژیم و ناکامی تلاش‌های رژیم بوده است. حزب ما سپاسگزار وفاداری و همیاری شماست.

ما در هفتاد و پنجمین سالگرد تأسیس حزب تودهٔ ایران با کاروان انبوه جان‌باختگان قهرمان حزب و همهٔ شهیدان راه آزادی تجدید عهد می‌کنیم، و بار دیگر اعتقاد عمیق و خلل‌ناپذیر خود را به رسالت تاریخی حزب توده‌های کار و زحمت برای رهایی ایران از چنگال استبداد و استقرار آزادی، استقلال واقعی، و عدالت اجتماعی اعلام می‌کنیم.

درود آتشین به خاطرۀ تابناک همۀ شهیدان توده‌ای و همۀ جان‌باختگان راه آزادی!

درود به زندانیان سیاسی قهرمان و همهٔ خانواده‌های شهیدان و زندانیان سیاسی!

با هم به سوی تشکیل جبههٔ واحد ضد دیکتاتوری!

پیروز باد مبارزهٔ متحد مردم برای طرد رژیم ولایت فقیه و استقرار آزادی، صلح، استقلال، و عدالت اجتماعی!

کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران

۹ مهرماه ۱۳۹۵

سند کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران به مناسبت ۷۵مین سالگرد تأسیس حزب تودۀ ایران

* سیما و هویت تاریخی حزب تودۀ ایران

* هدف‌های مبارزاتی و آرمان‌های حزب تودۀ ایران

* حزب تودۀ ایران مُنادی همکاری و اتحاد نیروهای ترقی‌خواه و آزادی‌خواه کشور

* حزب تودۀ ایران و مهمترین رویدادهای تاریخ معاصر

* انترناسیونالیسم پرولتری و همبستگی جهانی طبقهٔ کارگر

* انترناسیونالیسم پرولتری و همبستگی جهانی طبقهٔ کارگر

* دربارۀ وحدت حزب

سیما و هویت تاریخی حزب تودۀ ایران

۱. هفتاد و پنج سال پیش، پس از سقوط حکومت رضاشاه، و در پی رهایی یاران دکتر تقی ارانی از زندان ستم‌شاهی و باز شدن فضای سیاسی کشور، حزب تودۀ ایران در دهم مهرماه ۱۳۲۰ به همّت شماری از زندانیان سیاسی آزاد شده، از جمله احسان طبری، عبدالصمد کامبخش، رضا روستا، اکبر شاندِرمنی، محمدرضا قُدوه، رضا رادمنش، ایرج اسکندری، بزرگ علوی، و دیگر مبارزان راه آزادی و مُنادیان رهایی میهن از بندهای استثمار، استبداد، و واپس‌ماندگی، به ریاست سلیمان محسن اسکندری، یکی از رجال به نام آزادی‌خواه صدر مشروطیت بنیاد گذارده شد. پیدایی حزب تودۀ ایران ریشه در رشد جامعۀ ایران، به‌ویژه رشد طبقۀ کارگر و رشد جنبش‌های رهایی‌بخش در منطقه و ایران داشت. مرحلهٔ توسعه و رشد کشور ما و طبقۀ کارگر آن ضرورت وجود حزبی پیشرو و مجهز به اندیشه‌های دوران‌ساز و علمی مارکسیسم-لنینیسم را به وجود آورده بود که بتواند با درک نظام سرمایه‌داری حاکم، و ویژگی‌ها و عقب‌ماندگی جامعهٔ ایران، برنامه‌ای جامع برای دگرگون‌سازی و پیشرفت جامعهٔ ما ارائه دهد.

۲. حزب تودهٔ ایران وارث و ادامه دهندهٔ راهی بود که اجتماعیون–عامیون [سوسیال-دموکرات‌ها] و کمونیست‌ها دهه‌ها پیش از آن آغاز کرده بودند. حزب کمونیست ایران در حالی نخستین کنگرهٔ خود را در تیرماه ۱۲۹۹ در شهر انزلی برگزار کرد که حدود نیم قرن مبارزهٔ کوشندگان ترقی‌خواه و دموکرات ایران را پشت سر داشت. حزب کمونیست ایران با هدف استقرار جمهوری انقلابی، تشکل و رهبری طبقهٔ کارگر، حل مسئلهٔ ارضی و محو کامل بقایای فئودالیسم، و حل مسئلهٔ ملّی (خلق‌ها)، به روشنگری و نشر اندیشه‌های مترقی پرداخت، که دستاوردهای بزرگی برای مردم در بر داشت. این حزب نخستین حزب کارگری و کمونیستی منطقهٔ ما بود که کارگران پیشرو و روشنفکران انقلابی ایران آن را بنیاد نهادند. روزنامه‌نگاران انقلابی و نویسندگان برجسته‌ای همچون سیدجعفر جوادزاده (پیشه‌وری)، کامران آقازاده، نعمت نصیر، حسین‌ ضیاء علی‌زاده، علی امیرخیزی، میریوسف‌الدین کرمانشاهی، حسابی دهزاده، ابوالقاسم ذره، با آثار و نوشته‌های خود در نسل روشنفکر و جوان تأثیری بس عمیق بر جای نهادند. حزب کمونیست ایران، به رهبری حیدر عمواوغلی، مبارز نامدار و چهرهٔ درخشان انقلابی و از رهبران برجستهٔ انقلاب مشروطیت، در عرصه‌های گسترده‌ای همچون مبارزه در دفاع از حقوق کارگران )اعتصاب کارگران نفت در سال ۱۳۰۸، اعتصاب کارگران نساجی اصفهان در سال ۱۳۱۰، اعتصاب کارگران راه‌آهن شمال(، دفاع از حقوق زنان، سازمان‌دهی جوانان و دانشجویان، و مبارزۀ گسترده برای کسب آزادی و استقلال سیاسی و اقتصادی کشور، فعالیت‌های ارزشمندی را سازمان‌دهی کرد. مبارزۀ حزب کمونیست ایران با تصویب قانون سیاه ضدکمونیستی و هجوم دستگاه امنیتی رضاشاه به اعضا و فعالان حزب در سراسر کشور، دستگیری، و شکنجه و زندانی کردن پنجاه و سه نفر از رهبران و کادرهای حزب و به شهادت رساندن دکتر تقی ارانی در زندان دچار وقفه شد.

هدف‌های مبارزاتی و آرمان‌های حزب تودۀ ایران

۳. تولد حزب تودهٔ ایران در مهرماه ۱۳۲۰ مصادف با رشد خطرناک و مخرّب فاشیسم در اروپا و آسیا و همچنین کشور ما بود. حزب تودۀ ایران نخستین سازمان سیاسی کشور بود که پرچم مبارزه با فاشیسم در کشور را به اهتزاز درآورد و با انتشار نشریهٔ وزین «مردم» (که به «مردم ضدفاشیست» معروف گردید) کار ارزنده‌ای را در روشن کردن افکار عمومی و خنثیٰ کردن تبلیغات فاشیستی در ایران به انجام رساند.

۴. حزب تودۀ ایران نخستین سازمان سیاسی کشور بود که مبارزه در راه حقوق کارگران و دهقانان و دیگر زحمتکشان و برای ایجاد تحولات بنیادین در جامعه‌ای‌ گرفتار روابط و قید و بندهای فئودالی– سرمایه‌داری را سرلوحهٔ برنامه و فعالیت خود قرار داد، و با پیش نهادن طرح‌هایی مترقی در دفاع از حق زحمتکشان، خواهان تصویب «قانون کار» و قانون «بیمه‌های اجتماعی» برای تأمین کار و زندگی و حقوق زحمتکشان شد، و در راه اجرایبرنامه‌های خود، و همچنین رسمیت یافتن تشکیل و فعالیت سندیکاها و اتحادیه‌‌های کارگری و دهقانی کوشش خستگی‌ناپذیری کرد. ایجاد «شورای متحدهٔ مرکزی اتحادیه‌های کارگران و زحمتکشان ایران» با بیش از ۳۰۰هزار عضو، که بزرگ‌ترین و مهم‌ترین سازمان سندیکایی خاورمیانه بود و به عضویت «فدراسیون سندیکاهای جهانی» نیز درآمد، و سازمان‌دهی «اتحادیهٔ دهقانان ایران» در مهر ۱۳۲۳ و تمرکز آن در «سازمان مرکزی اتحادیه‌های دهقانی ایران»، از جمله دستاوردهای مبارزهٔ حزب تودۀ ایران در آن دوران است. به‌علاوه، حزب تودۀ ایران با ارائهٔ یک برنامۀ ارضی مترقی و فعالیت گسترده به منظور تشکل دهقانان، توانست صدها هزار دهقان و روستایی کشور را در اوایل دههٔ ۱۳۲۰ در اتحادیه‌های دهقانی متشکل سازد و جنبش دهقانی را در چارچوب جنبش سراسری ملّی و دموکراتیک کشور سازمان‌دهی کند.

۵. نخستین برنامهٔ حزب تودهٔ ایران که در مردادماه ۱۳۲۳ به تصویب اوّلین کنگرهٔ حزب رسید، سند درخشانی از ماهیت انقلابی حزب و آرمان‌های والای آن در راه رهایی کارگران و دهقانان و دیگر زحمتکشان، زنان، جوانان، و دانشجویان کشور است. این نخستین سند مبارزاتی یک حزب سیاسی در آن دوره از تاریخ میهن ما بود که پیام‌آور رهایی میهن از بندهای استعمار و استبداد، و ساختن ایرانی آزاد و آباد بود، که در آن مهم‌ترین وظایف برنامه‌یی حزب در چارچوب‌های زیر جمع‌بندی شده بود:

- مبارزه در راه استقرار رژیم دموکراسی و تأمین کلیهٔ حقوق فردی و اجتماعی از قبیل: آزادی زبان، قلم، عقیده و اجتماعات.

- مبارزه برعلیه رژیم دیکتاتوری و استبداد.

- سعی در گذراندن قانون کار از مجلس شورای ملّی بر اصول زیر: تقلیل مدّت کار روزانه در تمام کشور به هشت ساعت و پرداخت دستمزد متناسب برای کارهای اضافی... [ایجاد] بیمهٔ اجتماعی کارگران و کارمندان و مستخدمین.

- واگذاری بلاعوض خالصجات و املاک قابل کشت دولتی به دهقانان بی‌ملک.

- اصلاحات اساسی در مورد تقسیم غیرعادلانهٔ محصول بین ارباب و رعیت.

- تجدید نظر در قانون استخدام کشور به نحوی که مخصوصاً شرایط معاش و زندگی کارمندان جزء تأمین گردد.

- کوشش در توسعهٔ حقوق اجتماعی و برقراری حقوق زنان (حق انتخاب شدن و انتخاب کردن) در مجلس مقننه و انجمن‌های ایالتی و بَلَدی.

- بهبودی اوضاع مادّی و تأمین استقلال اقتصادی زنان.

- تساوی کامل حقوق اجتماعی بین کلیهٔ افراد ملّت قطع نظر از مذهب و نژاد.

مبارزه در راه احقاق حقوق پایمال شدهٔ خلق‌های زیر ستم ایران، از جملهٔ دیگر عرصه‌های فعالیت حزب ما در هفتاد و پنج سال گذشته بوده است. بنیادگذاری حزب تودۀ ایران با آغاز پیکار در راه رهایی خلق‌های ایران از بند ستم ملّی و طبقاتی ارتباطی گسست‌ناپذیر دارد. حزب تودۀ ایران نخستین سازمان سیاسی کشور بود که خواست واگذاری خودمختاری در چارچوب ایرانی واحد و دموکراتیک را در دستور کار مبارزات سیاسی کشور قرار داد و توده‌ای‌ها در صحنه‌های پیکار خونین خلق‌های آذربایجان، کردستان، و دیگر خلق‌های محروم کشور، از جمله خلق عرب، بلوچ، و ترکمن، در راه احقاق حقوقشان از هیچ‌گونه فداکاری کوتاهی نکرده‌اند.

برنامۀ مصوّب ششمین کنگرۀ حزب تودۀ ایران در این باره تصریح می‌کند که «حزب تودهٔ ایران طرفدار برابری کامل حقوق همهٔ خلق‌های ایران و خواهان اتحاد داوطلبانهٔ آنها در چارچوب میهن واحد و برپایهٔ حفظ تمامیت ارضی ایران است. بر این اساس، حزب تودهٔ ایران طرفدار سرسخت وحدت کشور بر اساس استقرار یک حکومت فدرال در ایران و تأمین حقوق کامل خلق‌های ایران در تعیین سرنوشت خویش و برخوردار شدن از کلیهٔ حقوق ملّی، اجتماعی، و فرهنگی است.» طرح چنین خواست‌های انقلابی و پیشرو فضای سیاسی-اجتماعی ایران را در مقاطع زمانی و مراحل گوناگون تاریخ معاصر آن دگرگون کرده است. هیچ نیروی آزادی‌خواهی را در میهن ما نمی‌توان یافت که برنامهٔ سیاسی‌اش مستقیم یا غیرمستقیم از اندیشه‌های مترقی و انسان‌دوستانهٔ حزب تودهٔ ایران تأثیر نگرفته باشد.

دگرگون کردن فضای سیاسی– اجتماعی ایران

۶. انتشار انبوهی از روزنامه‌ها، مجله‌ها، کتاب‌ها، و دیگر نشریه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، و فرهنگی، نسل جوان کشور را با اندیشه‌های مترقی، انقلابی، و تاریخ‌ساز مارکسیسم–لنینیسم آشنا کرد و توانست نقش مهم و سازنده‌ای در تغییر گفتمان جامعهٔ ما ایفا کند. شماری از برجسته‌ترین اندیشمندان، ادیبان، شاعران، نویسندگان، و مترجمان کشور ما در دامان و در کنار حزب تودهٔ ایران پرورش یافتند و زمینه‌ساز پیدایش و رشد فرهنگی پیشرو در جامعهٔ ما شدند. زنده‌یاد مهندس عزت‌الله سحابی در گفتوگویی با اسماعیل آزادی (در سال ۱۳۸۴) که در روزنامۀ اقبال منتشر شده است، دربارۀ تأثیر فرهنگی و سیاسی حزب تودۀ ایران می‌گوید: «همان‌طور که می‌‌دانید بخش عمدهٔ ادبیات جدید به‌وسیلهٔ نویسندگان حزب توده [ایران] به ایران آمد. مثلاً «ژان پُل سارتر» کمونیست نبود، امّا توده‌ای‌‌ها آثار او را ترجمه می‌‌کردند. مثلاً دبیر ادبیات دبیرستان من به نام دکتر «صادق گوهری» که فردی بسیار توانا بود و به قدری قشنگ حرف می‌‌زد که باعث جذب بچه‌ها می‌‌شد، از میان آثار ادبیات جدید ما را تشویق به خواندن آثار ژان پُل سارتر می‌‌کرد. اصولاً ادبیات جدید به‌وسیلهٔ حزب توده ترجمه شد و کلاً نهضت حزب توده نهضتی ترجمه‌ای بود. البته در درون ترجمه، نویسندگانی نیز پدیدار شدند، مثل احسان طبری که آن زمان واقعاً قلم او بیداد می‌ کرد. ایشان کتابی به نام «شکنجه و امید» نوشته. با اینکه مخالف حزب توده بودم امّا خواندن این کتاب من را به آسمان‌‌ها می‌‌برد. در واقع حزب توده یک‌دفعه مقدار زیادی فرهنگ وارد جامعهٔ ایران کرد. جامعه‌ای که در زمان رضاشاه آن را خالی نگه داشته بودند. البته ۸۰-۷۰ درصد این فرهنگ مارکسیستی بود، امّا ۲۰- ۳۰ درصد نیز فرهنگ‌‌های جدید و غیرمارکسیستی بود... مثلاً یکی از کتاب‌‌های سارتر به نام «دیوار» که از ادبیات جدید اگزیستانسیالیستی بود چنان مورد استقبال واقع شده بود که همه آن را می‌خواندند. این کتاب را نیز توده‌ای‌ها ترجمه کردند، هرچند حزب توده شدیداً با مکتب اگزیستانسیالیست مخالفت می‌‌کرد، امّا در عین حال منابع آن‌ها را نیز منتشر می‌‌کردند. به این ترتیب مردم، به‌خصوص نسل جوان که تشنهٔ حرف‌های جدید بودند، از حزب توده آثار فرهنگی زیادی می‌‌دیدند که همین وسیله‌ای برای جذب افراد به حزب توده بود.»

(نگاه کنید به http://news.gooya.com/politics/archives/031389.php)

حزب تودۀ ایران مُنادی همکاری و اتحاد نیروهای ترقی‌خواه و آزادی‌خواه کشور

۷. یکی دیگر از عرصه‌های مهم و درخشان فعالیت حزب ما تلاش‌های پیگیر آن در عرصهٔ ایجاد همکاری میان نیروهای ترقی‌خواه و آزادی‌خواه کشور بوده است. از همان فردای تأسیس حزب، توده‌ای‌ها همواره در راه ایجاد اتحاد عمل همهٔ آزادی‌خواهان و میهن‌دوستان کشور برای رهایی ایران از چنگال استبداد و استعمار تلاش کرده‌اند و نمونه‌های درخشانی از این فعالیت‌ها در تاریخ معاصر میهن ما ثبت شده است.

- ایجاد «جبههٔ آزادی»، متشکل از نیروهای مترقی و همچنین روزنامه‌ها و مدیران نشریات کشور، در تابستان سال ۱۳۲۳؛

- ایجاد جبههٔ «مطبوعات ضد دیکتاتوری»، در اردیبهشت‌ماه ۱۳۲۷؛

- ایجاد «جمعیت ملّی مبارزه با استعمار»، در دی‌ماه ۱۳۲۹؛

- تلاش برای ایجاد «جبههٔ واحد ضد دیکتاتوری»، در دههٔ ۱۳۵۰ برای سرنگونی رژیم شاه؛

- تلاش برای ایجاد «جبههٔ واحد خلق» برای حفظ و تعمیق دستاوردهای انقلاب، در سال های ۵۷ تا ۶۱؛

- تلاش برای تشکیل «جبههٔ واحد ضد دیکتاتوری» برای طرد رژیم ولایت فقیه و ایجاد تحولات بنیادین، دموکراتیک، و پایدار در ایران، از دههٔ ۱۳۷۰ تا کنون؛

- انتشار «منشور آزادی» در سال ۱۳۷۲ به عنوان کار پایه‌ای برای تشکیل جبههٔ وسیع همهٔ نیروهای ترقی‌خواه و آزادی‌خواه کشور. کمیتهٔ مرکز ی حزب تودۀ ایران در آذرماه ۱۳۷۲ سندی را با عنوان «منشور آزادی» منتشر کرد و در توضیح ضرورت انتشار این سند نوشت: «کشور ما در تاریخ معاصر خود به دلیل دخالت بیگانگان، استعمارگران، و حاکمیت رژیم‌های استبدادی و ضد دموکراتیک، تنها دوره‌های کوتاهی را در صلح، آرامش، و آزادی به سر برده است... دهه‌هاست که آزادی اندیشه و بیان جُرمی نابخشودنی است و انسان‌های میهن‌دوست، آزادی‌خواه، و عدالت‌جو به خاطر تسلیم نشدن به استبداد و ظلم به زندان انداخته شده‌اند، شکنجه شده‌اند و چه بسیار که به جوخه‌ها ی اعدام سپرده شده اند... ملّت ایران در چند دههٔ گذشته به اندازهٔ کافی بی‌عدالتی، ظلم، خون‌ریزی، و ستم تحمّل کرده است و امروز حق دارد تا آینده‌ای آزاد، با امنیت، و عادلانه را از نیروهای سیاسی و سیاستمداران کشور طلب کند. به گمان ما تنها راه تأمین چنین خواست عاجلی مبارزهٔ وسیع، فراگیر، و متّحد مردم و نیروهای سیاسی و آزادی‌خواه کشور است...» (نگاه کنید به «نامهٔ مردم»، شمارهٔ ۴۱۶، ۱۶ آذرماه ۱۳۷۲). این سند سپس اصول چندگانه‌ای را به عنوان کارپایهٔ بحث و تبادل‌نظر دربارهٔ چنین پیکار مشترکی به همهٔ نیروهای ترقی‌خواه و آزادی‌خواه پیشنهاد می‌کند:

- استقرار آزادی‌های فردی، سیاسی، اجتماعی، و حاکمیت ملّی؛

- تأمین حق بلامنازع شهروندان در تعیین و انتخاب نوع و ترکیب حکومت مرکزی از طریق مراجعهٔ مستقیم به آرای عمومی؛

- تأمین بدون قید و شرط آزادی اندیشه، مذهب، بیان، و تشکل؛

- تأمین بدون قید و شرط آزادی مطبوعات با هر دیدگاه فکری، فلسفی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی؛

- تأمین بدون قید و شرط آزادی احزاب، سازمان‌ها و گروه‌های سیاسی و صنفی با هر دیدگاه فکری، فلسفی، سیاسی، یا مذهبی؛

- تأمین برابری حقوق فرهنگی، اجتماعی و سیاسی زنان و مردان و از بین بردن کلیه قوانین محدود کننده حقوق زنان؛

- تأمین حقوق ملّی خلق‌های ایران در چارچوب یک ایران آزاد، مستقل، و دموکراتیک؛

- تأمین بدون قید و شرط آزادی اقلیت‌های مذهبی از جمله زرتشتیان، مسیحیان، کلیمیان، آسوریان، بهاییان، و دیگران؛

- انحلال کلیهٔ اُرگان‌های تفتیش عقاید، سرکوب، و ترور در جامعه؛

- جدایی کامل دین از حکومت؛- تأمین حاکمیت ملّی ایران بر پایهٔ استقرار روابط دوستانه، برابر، و عادلانه با تمامی کشورهای منطقه و جهان.

و ده‌ها تلاش دیگر برای همکاری‌های مشترک در طول هفتاد و پنج سال گذشته.

واقعیت این است که جا افتادن این اندیشهٔ مهم که رهایی ایران از بندهای ارتجاع و استبداد نیازمند تلاش متّحد و همکاری همهٔ آزادی‌خواهان کشور است نتیجهٔ تلاش‌های مستقیم حزب تودۀ ایران در جامعهٔ ما بوده است.

در شرایط کنونی، طرد رژیم ولایی و گذر به مرحلهٔ ملّی-دموکراتیک نخستین و بنیادی‌ترین مرحله برای به وجود آوردنِ تغییری بنیادی در جامعهٔ امروز ایران است که تحقق آن، برپا داشتن اتحادهای وسیع میان نیروهای اجتماعی در جبهه‌ای ضد دیکتاتوری با برنامه‌ای مشترک را به ضرورتی عینی تبدیل کرده است. دیدگاه‌های مشترک‌ نیروهای شرکت‌کننده در جبههٔ متّحد ضد دیکتاتوری را می‌توان و باید به صورت برنامه‌ای مشترک یا منشوری برای آزادی‌های دموکراتیک و برنامه‌های اقتصادی-اجتماعی مترقی برای ایران و مردم آن بازتاب داد. واقعیت تاریخی نزدیک به چهار دهه حکومت ولایی نشان می‌دهد که تنها راه تحقق خواست‌های بنیادی و دموکراتیک مردم، نه دل بستن به استحالهٔ خودبه‌خودی رژیم حاکم، بلکه مبارزهٔ منسجم و فراگیر نیروهای اجتماعی به اتکای توان بی‌پایان مردم و جنبش مردمی، و اتحادِ عملِ نیروهای آزادی‌خواه، ترقی‌خواه، و اصلاح‌طلب کشور در این مبارزه است.

حزب تودۀ ایران و مهمترین رویدادهای تاریخ معاصر

۸. جنبش ضد استثماری دههٔ ۱۳۲۰ و جنبش ملّی کردن نفت از مهم‌ترین پیکارهای مردم ایران برضد امپریالیسم و ارتجاع داخلی بودند. حزب تودۀ ایران نخستین حزب سیاسی کشور بود که مسئلۀ مبارزه با امپریالیسم و اهمیت این مبارزه را در جامعه طرح و توده‌های وسیع مردم را به سوی این مبارزه جلب کرد.

در پی انتشار اسناد و مدارک فراوان، اکنون دیگر برای اشخاص بی‌غرض تردیدی نیست که حزب تودۀ ایران با وجود مخالفت‌هایی که با بخشی از سیاست‌های دولت دکتر مصدّق داشت، با نقشی که در سازمان‌دهی کارگران و اعتراض‌ها و اعتصاب‌های کارگری در شرکت نفت و بسیج افکار عمومی در دفاع از منافع ملّی میهن ایفا کرد، اوّلین نیروی سیاسی کشور بود که پیش‌زمینۀ ملّی شدن نفت را در آن زمان فراهم آورد. اسناد تاریخی نشان می‌دهد که پیروزی اعتصاب فراگیر و بی‌سابقۀ کارگران و زحمتکشان در فروردین سال ۱۳۳۰ در مخالفت با تصمیم شرکت نفت به کاهش شدید هزینۀ مسکن بود که منجر به عقب‌نشینی دولت حسین علاء شد، و در نتیجه، دکتر مصدّق با استفاده از فرصت پیش آمده، طرح خود برای ملّی کردن همه‌جانبۀ نفت را از طریق کمیسیون نفت در مجلس مطرح کرد. مصطفی فاتح در کتاب خود با عنوان «پنجاه سال نفت ایران»، که یکی از مهم‌ترین منابع موجود به زبان فارسی در این مورد است، می‌نویسد که اعتصاب فروردین ۱۳۳۰ کشور را تا مرز ملّی کردن همه‌جانبۀ نفت و انتخاب دکتر مصدّق به نخست‌وزیری پیش راند و هر دو امر را محقق کرد. قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۰ نیز نقطۀ عطفی در روند حمایت حزب تودۀ ایران از دکتر مصدّق بود. اگر تا آن زمان حزب تودۀ ایران به علّت سوء‌ظنّی که نسبت به اطرافیان دکتر مصدّق داشت، نسبت به خود او نیز سیاست احتیاط‌آمیزی در پیش گرفته بود، ولی پس از ۳۰ تیر حزب، که پُرشمارترین حزب سیاسی آن زمان بود، از ثابت‌قدم‌ترین مدافعان دولت دکتر مصدّق در جنبش ملّی کشور بود. در واقعۀ ۳۰ تیر حزب تودۀ ایران از همۀ هواداران خود خواست که در سراسر کشور به خیابان‌ها بیایند.

۹. کودتای ننگین دولت‌های آمریکا و بریتانیا برای شکست دادن جنبش ملّی شدن نفت و در هم کوبیدن حزب تودۀ ایران سازمان‌دهی شد. سند منتشر شده توسط سازمان سیا به تاریخ ۱۰ سپتامبر ۱۹۵۳،‌ مهم‌ترین وظیفهٔ دولت کودتا-زاهدی را در هم کوبیدن حزب تودۀ ایران اعلام می‌کند. سند دیگر سازمان سیا از کیم روزولت به تاریخ ۲ اکتبر ۱۹۵۳ به دولت آمریکا گزارش می‌دهد که‌ «شاه خواهان محاکمهٔ فوری مصدّق و محکومیت او به مرگ است و نگران است که توده‌ای‌ها و هواداران مصدّق کارزار گسترده‌ای را برای نجات جان مصدّق آغاز کنند.» این گزارش اضافه می‌کند که «شاه به‌شدّت نگران حملهٔ حزب توده در سی روز آینده است...» پس از کودتا، شمار کثیری از شریف‌ترین افسران و مبارزان توده‌ای که عشق به میهن و دفاع از حقوق زحمتکشان و محرومان تنها جُرمشان بود، سیامک‌ها، مبشری‌ها، کیوان‌ها، و وارطان‌ها، دستگیر، شکنجه، و اعدام شدند. کودتای ۲۸ مرداد لکهٔ ننگ بزرگی بر دامن امپریالیسم آمریکا و بریتانیا و نوکران داخلی آنها از جمله محمدرضا پهلوی، زاهدی، نصیری، و بختیار بود که راه پیشرفت دموکراتیک و ملّی میهن ما را این چنین سد کردند، حکومت قانون و جامعهٔ مدنی پویا را تحمّل نکردند، و با استقرار حکومتی دیکتاتوری منافع ملّی ایران را قربانی منافع استعمارگران کردند.

۱۰. دوران دشوار پس از سرکوب خونین کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۲۲ تا انقلاب بهمن ۱۳۵۷ مصادف بود با تحولات مهمی که از آن جمله می‌توان به «رفورم‌های» رژیم کودتا و «اصلاحات ارضی»، قیام مردم در خرداد ۴۲، و پیدایش جنبش چریکی در میهن ما اشاره کرد. حزب تودۀ ایران یگانه سازمان سیاسی کشور بود که ماهیت ارتجاعی «انقلاب سفید» رژیم کودتا و «رفورم ارضی» شاه را بَرمَلا کرد. مجلۀ «دنیا»، اُرگان تئوریک-سیاسی کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران، شمارۀ دوّم، تابستان ۱۳۴۱، در مطلبی با عنوان «تثبیت ارتجاعی یا تحوّل انقلابی» از جمله نوشت: «باید گفت که محتوای این مواعید و دعاوی اصلاحاتی به‌هیچ‌وجه آن نیست که در ساخت و نظام اجتماعی کنونی کشور ما تحولات بنیادی رخ دهد و قدرت حاکمه از چنگ نیروهای مطیع استعمار به دست نیروهای مخالف استعمار منتقل گردد، و فئودالیسم در میهن ما را ریشه کن کند، و اقتصادی مترقی و متحرک بنیاد گذارده شود... برعکس، هدف حفظ وضع موجود، یعنی حفظ رژیم دست‌نشاندۀ استعمار، حفظ امتیازات طبقاتی ملاکان و سرمایه‌داران دلال، حفظ تسلّط دربار پهلوی، و ادامۀ سیاست داخلی و خارجی ضدملّی است. محتوای واقعی مواعید و دعاوی «اصلاح‌طلبانه» عبارتست از برخی «رفورم‌های» نیم‌بند جزئی و فرعی برای نجات آن بقیه‌ای که عمده و اساسی است.»

۱۱. در سراسر دههٔ ۱۳۴۰، با وجود دشواری‌های سرکوب رژیم پلیسی شاه، مهاجرت توده‌ای‌ها و پراکندگی ناشی از آن، و انشقاق بزرگ در جنبش کارگری و کمونیستی جهان در پی رشد پدیدۀ مائوئیسم، حزب تودۀ ایران دمی از ادامهٔ مبارزه و پشتیبانی از جنبش ضد استبدادی میهن باز نایستاد. حمایت حزب از خیزش مردمی سال ۱۳۴۲ با وجود اینکه «محافل ارتجاعی کوشیدند در ایّام عزاداری از احساسات مذهبی عده‌ای سوءاستفاده کرده، و گروهی از افراد عقب‌افتاده و متعصّب را به اَعمال و رفتاری جاهلانه، ضد ترقی و برخلاف انسانیت و حتّی شعارهایی علیه آزادی زنان در میان تظاهرات پخش نمایند...» همگامی با مبارزات مردم و خواست‌های اساسی آنها برای سرنگونی رژیم کودتا و باز شدن امکان برای تحولات بنیادین در کشور بود. (نگاه کنید به «مردم»، دورۀ پنجم، شمارۀ ۶۲، اوّل تیرماه ۱۳۴۲)

در همین دوران بود که حزب ما برای بازسازی سازمان‌های خود در کشور تلاش‌هایی را آغاز کرد. اعزام رفیق شهید حکمت‌جو و خاوری به ایران در سال ۱۳۴۳ از جمله این تلاش‌ها بود. متأسفانه به علّت برخی اشتباه‌های سازمانی، این اقدام به دستگیری این رفقا، ناپدید شدن رفقا رزمی و معصوم‌زاده، و شهادت رفیق حکمت‌جو در زندان در زیر شکنجه‌های دژخیمان حکومت پهلوی منتهی شد. امّا با وجود این ضربهٔ سنگین، و نیز دفاع دلیرانهٔ رفیق خاوری از حزب و حقانیت تاریخی آن در بیدادگاه شاه، این تلاش حزب جان تازه‌ای به مبارزهٔ نیروهای هوادار حزب در درون کشور داد. انتشار نشریهٔ «به سوی حزب» توسط رفیق قهرمان هوشنگ تیزابی، که مدّتی بعد در شکنجه‌گاه رژیم جان باخت، برگ زرّین دیگری است از تاریخ مبارزاتی حزب ما.

۱۲. آغاز دههٔ پنجاه شمسی مصادف با رشد جنبش‌های اعتراضی مردم بر ضد رژیم شاه و همچنین رشد جنبش چریکی بود که بر اساس آرمان‌های خلقی و شورانگیز رهایی ایران از چنگال حکومت استبدادی پا به عرصهٔ مبارزه گذاشته بود. به اعتقاد حزب ما، مشی چریکی بر پایهٔ نسخه‌برداری محض از جنبش‌های مشابه در کشورهای دیگر و شرایطی دیگر شکل گرفت و ناشی از درک نادرست از مرحلهٔ رشد و شرایط اجتماعی-اقتصادی کشور و توان و سطح سازمان‌یافتگی نیروهای اجتماعی میهن ما بود. این جنبش نیز متحمل ضربه‌هایی سنگین و به شهادت جوانان پرشوری شد که نام و یادشان در تاریخ مبارزاتی ایران ثبت است.

نشست کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران در تیرماه سال ۱۳۵۴‌با بررسی دقیق شرایط کشور‌ و طرح شعار ضرورت سرنگونی رژیم شاه، مرحلهٔ تحولات کشور را مرحلهٔ ملّی و دموکراتیک ارزیابی کرد و همهٔ نیروهای ترقی‌خواه و آزادی‌خواه کشور را به مبارزهٔ متّحد با حکومت دیکتاتوری فرا خواند. تولد سازمان مخفی «نوید» به مسئولیت رفیق قهرمان رحمان هاتفی (حیدر مهرگان) آغاز مرحلهٔ تازه‌ای در تشدید مبارزات حزب ما بر ضد رژیم شاه بود. در پی شهادت قهرمانانهٔ رفیق تیزابی در ۷ تیرماه ۱۳۵۳، پیام کمیتۀ مرکزی حزب به رفقای حزبی این بود که آیا «حاضرید این درفش خونین را که بر زمین افتاده، دوباره به اهتزار درآورید؟» که رفقا پاسخ دادند: «این افتخار بزرگی است... بگذار پیکر غرقه در زخم و خون رفیق تیزابی از زیر خاک لبخند بزند...» و بدین گونه بود که رفقا انتشار «نوید» را در داخل کشور آغاز کردند.

۱۳. برخلاف همهٔ ادعاهای رژیم شاه دربارۀ نابود شدن حزب تودۀ ایران، توده‌ای‌ها توانستند نقش بسزایی در روشنگری افکار عمومی و بسیج توده‌ها بر ضد رژیم کودتا ایفا کنند. یورش وحشیانهٔ نیروهای سرکوبگر شاه و کشتار ۱۷ شهریورماه ۱۳۵۷، و در پی آن برقراری حکومت نظامی، جنبش مردمی را با چالشی جدّی روبرو کرد. نشریهٔ توده‌ای «نوید» در روز ۱۸ شهریور با این ارزیابی که به علّت برقراری حکومت نظامی در تهران و دیگر شهرهای ایران، تظاهرات وسیع خیابانی، که عمده وسیلۀ مبارزهٔ مردم بود، دیگر تا مدّتی عملاً بسیار دشوار است، شعار «اعتصاب عمومی» را مطرح کرد و نوشت: «تنها یک راه باقی است؛ مؤثرترین راه: با اعتصاب عمومی سراسری، کودتای نظامی شاه علیه مردم را در هم شکنیم...» به گواهی اسناد، این شعارِ درست و به‌موقع توده‌ای‌ها و تحقق اعتصاب عمومی مردم، و به‌ویژه اعتصاب کارگران نفت، سرانجام کمر رژیم شاه را شکست و به سرنگونی رژیم سلطنتی و پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ منجر شد.

۱۴. انقلاب بهمن سال ۱۳۵۷، انقلاب شکوهمند توده‌های جان به لب رسیده بر ضد حکومت کودتایی ضدمردمی و وابستهٔ شاه بود. این انقلاب با شعار آزادی، استقلال، و عدالت اجتماعی بساط سلطنت در ایران را جمع و یکی از مهم‌ترین پایگاه‌های امپریالیسم آمریکا در منطقه را سرنگون کرد. برخلاف ادعاهای سران رژیم ولایی، انقلاب ایران انقلابی ملّی و دموکراتیک بود و نیروهای مذهبی به رهبری آیت‌الله خمینی، در نبود سازمان‌های منسجم چپ و ملّی به خاطر سال‌های طولانی سرکوب خونین رژیم شاه بود که توانستند رهبری انقلاب را به دست بگیرند. اکثریت مردم و همهٔ نیروهای سیاسی سابقه‌دار، ترقی‌خواه، و آزادی‌خواه آن روز ایران، از جمله حزب تودۀ ایران، سازمان چریک‌های فدایی خلق، سازمان مجاهدین خلق ایران، حزب دموکرات کردستان، نهضت آزادی، جبههٔ ملّی، و حزب ملّت ایران، به‌رغم تحلیل‌های متفاوتی که از تحولات کشور داشتند، آیت‌الله خمینی را صرفاً بر اساس قول طرد دیکتاتوری و استقرار آزادی و عدالت اجتماعی-اقتصادی به عنوان رهبر انقلاب پذیرفتند.

با وجود برخی کاستی‌ها در سیاست حزب ما پس از انقلاب، از جمله پذیرش ضمنی اصل «ولایت فقیه» در زمان رهبری شخص آیت‌الله خمینی، اصلی که همهٔ اصول دیگر قانون اساسی را عملاً تحت‌الشعاع قرار می‌داد و زمینه را برای استقرار دیکتاتوری فردی واپس‌گرا و ارتجاعی فراهم کرد، حزب ما از دیدگاه اصولی مخالف این اصل بود.

در نامۀ سرگشادۀ کمیتۀ مرکزی وقت حزب دربارۀ قانون اساسی و تدوین متمم آن به تاریخ ۳ آذرماه ۱۳۵۸،‌ از جمله آمده است: «نگرانی ناشی از اصول مربوط به مبنای حاکمیت و اعمال آنست. تمرکز این همه قدرت و اختیار مستقیم و غیرمستقیم... به یک فرد تفیض گردد، زمینه فراهم نخواهد کرد که حاکمیت فردی جایگزین حاکمیت خلق گردد؟» (نگاه کنید به اسناد و اعلامیه‌های حزب تودۀ ایران از شهریور ۱۳۵۷ تا پایان اسفندماه ۱۳۵۸– صفحهٔ ۲۶۲)

برخلاف تبلیغ دشمنان و مخالفان ما، حزب تودۀ ایران در شرایط آن روز ایران سیاست مستقل و واحدی را با برداشت‌ها و ارزیابی‌های خود از آن شرایط به پیش برد. ادعای «وابستگی به رژیم آخوندی»، «حمایت بی‌چون‌وچرا» از ارتجاع و یغیره، با هیچ‌یک از واقعیت‌های تاریخی سی و هشت سال اخیر میهن ما همخوانی ندارد. حزب تودۀ ایران در دشوارترین شرایط آن روز ایران، یعنی در فاصلهٔ سال‌های ۶۰ تا ۶۲ که روند سرکوب نیروهای دگراندیش با شتاب زیادی دنبال می‌شد، نه‌فقط از سرکوب‌ها حمایت نکرد،‌ بلکه سرسختانه مخالف آن بود و افشاگری می‌کرد. حزب ما در مواضع کلیدی مانند پایان دادن به جنگ ایران و عراق و دفاع از حقوق کارگران و زحمتشکان نیز همواره مواضع مستقل و قاطعی را در مخالفت بی‌پرده با سیاست‌های رژیم اتخاذ کرد.

به عنوان نمونه، پس از پیروزی ایران در جبهه‌های جنگ جنوب و آزادسازی خرمشهر، و هنگامی که رهبری رژیم شعار نابخردانه و خانمان‌سوز «جنگ، جنگ، تا پیروزی» را سر داده بود، حزب تودۀ ایران با قاطعیت به مخالفت با این سیاست پرداخت و آن را برای میهن ما فاجعه‌بار دانست. موسوی اردبیلی، رئیس وقت قوهٔ قضاییهٔ رژیم، در نماز جمعهٔ تهران از این موضع‌گیری قاطع حزب ما با عنوان «زهر ریختن» و «دشمنی» توده‌ای‌ها نام برد. در عرصه‌ای دیگر نیز می‌توان از مبارزات پُرشور حزب در دفاع از حقوق کارگران و زحمتکشان و مقابله با قانون کار ارتجاعی احمد توکلی، وزیر وقت کار رژیم، نمونه آورد. در شرایطی که اعضای حزب ما تحت پیگرد نیروهای سرکوبگر قرار گرفته بودند، حزب کار سازمان‌دهی کارگران و زحمتکشان برای مقابله با این قانون ارتجاعی و ضدکارگری را با شدّت و پیگیری به پیش برد و سرانجام طبقهٔ کارگر ایران توانست رژیم را به پس گرفتن قانون کار توکلی وادار سازد، و بدین ترتیب شکست سنگینی را به رژیم تحمیل کند.

۱۵. در پی خیانت روشن خمینی و اسلام‌گرایان حاکم به آرمان‌های آزادی‌خواهانه، استقلال‌جویانه، و عدالت‌طلبانهٔ توده‌های عظیم مردم که در انقلاب بهمن ۵۷ شرکت کرده و فداکاری‌های شگرفی از خود نشان داده بودند، باردیگر استبداد، و این بار با پوشش اسلام‌گرایی، در میهن ما استقرار یافت، و بار دیگر اقلیتی کوچک از بزرگ‌سرمایه‌داران- کلان‌سرمایه‌داری تجاری و سرمایه‌داری بوروکراتیک و رانت‌خوار نوین رشد یافته در درون دستگاه اداری–نظامی فاسد جدید- به غارت منافع و ثروت ده‌ها میلیون ایرانی مشغول شدند. انقلاب مردمی ایران نتوانست پس از پیروزی در مرحلۀ سیاسی و سرنگون کردن رژیم شاه به مرحلۀ نوسازی اجتماعی-اقتصادی فراروید، و در همان مرحله متوقف و سرانجام به شکست منتهی شد. کارنامۀ حاکمیت انحصاری اسلام‌گرایان بر اهرم‌های قدرت، کارنامۀ سیاهی از جنایت، بی‌عدالتی، ظلم، و تخریب اقتصادی-اجتماعی در مقیاس و گستره‌ای بی‌سابقه در میهن ماست. میلیون‌ها بیکار، ده‌ها میلیون انسان که زیر خط فقر به‌سختی زندگی می‌کنند، دولتی ورشکسته و با ده‌ها میلیارد دلار بدهی که حتّی حقوق کارمندان خود را نیز نمی‌تواند بدهد، ویرانی پایه‌های تولیدی کشور به‌جای ایجاد زیرساختار اقتصادی سالم و متکی به نیروی انسانی متخصص و تولید ملّی، فساد ساختاری گسترده در دستگاه حکومتی به‌جای نهادینه شدن حکومت قانون و عدالت، رواج خرافات و اندیشه‌های واپس‌گرایانه و ضد انسانی و تخریب فرهنگی جامعه، به‌ویژه در عرصهٔ حقوق زنان و کودکان، محدود شدن آزادی‌های دموکراتیک و فشار بر جوانان و دانشجویان و هنرمندان، رشد ناهنجاری‌های اجتماعی در ابعادی بی‌سابقه و آیندهٔ ناروشن میلیون‌ها جوان ایرانی، اجرای پروژه‌های زیانبار برای محیط‌زیست و بی‌توجهی به مسائل زیست‌محیطی مثل آب و جنگل‌ها، فقط بخشی از کارنامهٔ سیاه رژیم «ولایت فقیه» در میهن ماست.

۱۶. فاجعهٔ ملّی کشتار هزاران زندانیان سیاسی در تابستان سال ۶۷ به فرمان خمینی و دستیاری دیگر رهبران رژیم یکی از دهشتناک‌ترین جنایت‌های تاریخ معاصر میهن ماست. زنده‌یاد آیت‌الله منتظری در جلسه‌ای که اخیراً مدرک صوتی صحبت‌های آن به صورت گسترده‌ای در ایران و جهان انتشار یافت، اعدام‌های زندانیان سیاسی توسط رژیم حاکم را بزرگ‌ترین جنایتی می‌خواند که از اوّل انقلاب تا آن زمان در جمهوری‌اسلامی انجام شده، و خطاب به حاضران در آن جلسه، یعنی گروه مرگ اعزامی رژیم به زندان‌ها که عبارت بودند از حسین‌علی نیّری، حاکم شرع وقت؛ مرتضی اِشراقی، دادستان وقت؛ مصطفی پورمحمدی، نمایندۀ وقت وزارت اطلاعات در زندان اوین؛ و ابراهیم رئیسی، معاون وقت دادستان کشور، می‌گوید: «می‌خواهم ۵۰ سال دیگر برای آقای خمینی قضاوت نکنند و بگویند آقای خمینی یک چهرۀ خون‌ریز، سَفّاک و فَتّاک [گستاخ] بود، و به نظر من این بزرگ‌ترین جنایتی است که از اوّل انقلاب تا حالا در جمهوری اسلامی شده است و در تاریخ ما را محکوم می‌کنند... و شما را در آینده جزءِ جنایتکاران تاریخ می‌نویسند.» اعلامیۀ کمیتۀ مرکزی حزب تودهٔ ایران در شهریور ماه ۱۳۹۵ در این مورد می‌نویسد: «امروز پس از سپری شدن بیست‌وهشت سال از فاجعۀ ملّی و نیز دیگر جنایت‌های پیش و پس از آن، هنوز ادامۀ سیاست‌های سرکوب خشن و اعدام‌های دسته‌جمعی را از سوی رژیم ولایت فقیه شاهد هستیم. بدون مبارزه و تلاش مشترک، جلو تکرار ‌چنین فاجعه‌هایی را نمی‌توان گرفت. کمیتۀ مرکزی حزب ما در اعلامیه‌ای که در آذرماه ۱۳۶۷ با عنوان «کشتارِ جمعی زندانیانِ سیاسی، یک فاجعهٔ ملّی» منتشر کرد، ازجمله دربارۀ چنین ضرورتی و در خطاب به نیروهای مترقی و دموکراتیک نوشت: «کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران و «نامۀ مردم»، ارگان مرکزی حزب، در یک سال گذشته بارها و بارها دربارۀ تدارکِ کشتارِ جمعی توده‌ای‌ها و دیگر مبارزان دربند هشدار دادند و از همۀ آزادی‌خواهان و احزاب و سازمان‌های مترقی و آزادی‌خواه خواستند تا با اقدامِ متّحد و یکپارچۀ خود نگذارند توطئۀ خونینی که در شُرُف تکوین بود تحقق یابد. امروز باکمال تأسف باید بگوییم از جمله عدم دستیابی به زبانِ مشترک و اتحادِ عمل، محصول خونینی در برابر ما گذارده است. تفرقه و پراکنده‌کاری در مبارزه در راه آزادی‌های دموکراتیک، و در مرکزِ آن آزادیِ زندانیان سیاسی، جز به سود حکام واپس‌گرای جمهوری اسلامی نیست و دست آنها را برای ریختن خون‌های تازه باز می‌گذارد. باتوجه به این واقعیات، ما بار دیگر همۀ نیروهای انقلابی و مترقی را به اتحاد عمل در مبارزه علیه رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی فرامی‌خوانیم.» این واقعیتِ سخت‌جان امروز همچنان در برابر ماست. هدف از تلاش در راه اتحادِ عمل همۀ نیروهای ملّی، آزادی‌خواه، و دموکراتیک کشور، تدارک جنبش مردمی‌ای است که بتواند با طردِ رژیم ولایت فقیه راه را برای تحولات دموکراتیک اساسی و پایدار در میهن ما بگشاید. بدون این تلاشِ مشترک، رژیم ولایت فقیه و رهبری آن همچنان به سیاست‌های جنایتکارانه و ضدانسانی خود ادامه خواهند داد.»

۱۷. دوّم خرداد ۱۳۷۶ و انتخاب آقای محمد خاتمی به ریاست‌جمهوری نقطهٔ عطفی در مبارزات مردم ما بر ضد رژيم ولايت فقيه بود. حزب تودهٔ ايران ضمن حمايت اصولی از خواست‌های جنبش مردمی برای تحقق اصلاحات و حرکت به سمت استقرار دموکراسی و حکومتی متکی بر آرمان‌ها و خواست مردم، از همان ابتدا به‌روشنی اعلام کرد که برخلاف قول‌های داده شده از سوی آقای خاتمی و همفکران او، اعتقاد ندارد که می‌توان با حفظ چارچوب ساختارهای استبدادی، يعنی حاکميت مطلق ولی فقيه بر امور، امر تحقق خواست‌های مردمی را به پيش بُرد. کميتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ايران در پنجم خرداد ۱۳۷۶ با استقبال از رأی تاريخی مردم در نفی نامزد اصلح ولی فقيه، یعنی ناطق نوری، اعلام کرد: «آنچه از هم‌اکنون روشن است، اين حقيقت است که رهبری رژيم ولايت فقيه بر رغم خواست توده‌ها برای انجام تغييرات دموکراتيک، مصمّم است به سياست‌های خود ادامه دهد و سدّ راه هرگونه تغييرات اساسی در سمت‌وسوی حرکت جامعهٔ ما باشد... امروز در مقابل اميدها و آرزوهای توده‌های ميليونی مردم، همان افراد و نهادهايی ايستاده‌اند که در ۱۸ سال گذشته با خيانت آشکار به آرمان‌های انقلاب بهمن- آزادی، استقلال، و عدالت اجتماعی- جامعهٔ ما را به لبهٔ پرتگاه کنونی سوق دادند و چنين شرايط دهشتناکی را به مردم ما تحميل کردند...» حزب ما با ارزيابی اوضاع کشور، با ارزيابی مبارزهٔ طبقاتی جاری در درون جامعه، و با ارزيابی ترکيب ناهمگون و متزلزل نيروهای سياسی‌ای که با عنوان اصلاح‌طلب بر گرد محمد خاتمی جمع شده بودند، همواره وظيفهٔ خود می‌دانست که ضمن هشدار دادن نسبت به اتکای غيرواقع‌بينانه به مذاکرات و بده‌بِستان‌ها در بالا، توجه نيروهای سياسی و اجتماعی کشور را به مسئلهٔ مهم اتکا به نیروی مردم و سازمان‌دهی مبارزهٔ توده‌ها در بطن جامعه جلب کند. حزب ما با پرهيز از انحراف به راست، يعنی غلتيدن به اين نظر که با خاتمی و سياست‌های اصلاح‌طلبان دولت می‌توان تغييرات بنیادی مورد نیاز مردم و جامعه را تحقق بخشيد، و همچنين پرهیز از انحراف به چپ، يعنی انکار هرگونه سودمندی حوادث دوّم خرداد و روندی که در جامعه ما آغاز شده بود، توانست سياست پيگير و اصولی خود را در زمينهٔ آگاهی دادن به جنبش و تلاش در راه بسيج نيروهای ترقی‌خواه و آزادی‌خواه در درون کشور به پيش ببرد. حزب ما در اسناد چهارمين کنگرهٔ خود و هنگامی که موج دفاع از سياست‌ها و روش اصلاح‌طلبان دولت و دفاع از سياست مذاکره و سازش در بالا و به ميدان نياوردن توده‌های ميليونی برای ايجاد فشار بر ارتجاع حاکم دامن بخش وسيعی از نيروهای اپوزيسيون و ترقی‌خواه را گرفته بود، تأکيد می‌کرد که: «در مرحلهٔ کنونی مردم با عمل خود راه رويارويی ممکن و قابل اجرا و بدون تنش‌های منجر شونده به درگيری‌های احتمالاً حادّ و مسلّحانه را برگزيده‌اند. مرحلهٔ بعد از اين، مشارکت هرچه وسيع‌تر توده‌ای در مبارزه‌ای برای تحقق همان خواست‌ها و شعارهايی است که روح حرکت يکپارچهٔ مردم را در دوّم خرداد تشکيل می‌دهد. مهم اين است که اجرای حتّی نسبی اين خواست‌ها عملاً کمک به ايجاد مرحلهٔ گذار خواهد کرد...» مهم‌تر اينکه حزب ما برخلاف برخی نظرهای داده شده در مورد امکان استحالهٔ خودبه‌خودی و درونی رژيم ولايت فقيه و تبديل شدن تدریجی آن به يک «حکومت مردم‌سالار» عميقاً اعتقاد داشت که: «اين امر به‌هيچ‌وجه به معنای استحالهٔ رژيم از درون نيست، زيرا استحاله، چشم اميد به تغييرات تدريجی به دست نيروها و جناح‌های حکومتی دوخته است. آنچه ما در تحليل خود از آن سخن می‌گوييم ويژگی مهم خود را دارد و آن پيدا شدن عنصر آگاهی توده‌ها طی تجربهٔ ساليان دراز ظلم و ستم و استبداد همين حاکميت است. اين عنصر در رويارويی مردم و حکومت به وجود آمده است و خود را تابع منافع و مصالح رژيم نمی‌بيند، زيرا در تعارض با آن به وجود آمده است و برای پيشبردِ کارش، از نيروهای حکومتی و پيرامونی آن نيز استفاده می‌کند.»

امروز پس از گذشت نزدیک به بیست سال از دوّم خرداد ۱۳۷۶، و برگزاری ده‌ها انتخابات گوناگون، از جمله انتخابات اخیر مجلس در اسفندماه ۱۳۹۴، ‌دیگر روشن است که رژیم ولایت فقیه به‌خودی‌خود استحاله‌پذیر نیست و از مهندسی کردن یک انتخابات به انتخابات دیگر می‌رود و کوچک‌ترین تغییری در وضعیت دهشتناک مردم که در فقر و محرومیت فزاینده و فضای ترور و اختناق رژیم زندگی می‌کنند پدید نمی‌آید. افزون بر این، کودتای انتخاباتی سال ۱۳۸۸ و سرکوب خشن و کشتار شهروندان معترض و پایمال کردن رأی میلیون‌ها ایرانی، به زندان انداختن نامزدهای انتخاباتی که میلیون‌ها ایرانی به آنها رأی داده بودند، و تحمیل دولت عمیقاً فاسد و ضدمردمی احمدی‌نژاد، نشان داد که رژیم ولایت فقیه و رهبران مرتجع آن نه‌فقط اعتقادی به حقوق مردم ندارند، بلکه ادامهٔ حیات خود را با سرکوب خشن و خونین این حقوق گره زده‌اند. باید با مبارزهٔ همه‌جانبهٔ نظری-سیاسی به این سراب که در چارچوب حکومت اسلام‌گرایان ممکن است دولت و مجلسی مدافع حقوق مردم سررشتهٔ امور را به دست بگیرد، یک بار برای همیشه پایان داد.

۱۸. حزب ما بر لزومِ پیکار هم‌زمان در دو عرصهٔ آزادی‌های دموکراتیک و اقتصاد مردمی و عدالت‌محور، و تلفیق آنها با یکدیگر در مسیر جنبش مردمی تأکید دارد، زیرا در نبودِ هر یک از دو مقولهٔ عدالتِ اجتماعی-اقتصادی یا آزادی‌های دموکراتیک، هر دو از محتوا تهی خواهند شد. حزب ما، حزب مدافع منافع زحمتکشان و طبقهٔ کارگر ایران، وظیفهٔ خود می‌داند که هم‌زمان در این هر دو عرصه پیگیرانه مبارزه کند. استقلال ملّیِ جامعه‌ای که فارغ از عدالت‌ اجتماعی-اقتصادی و آزادی‌های دموکراتیک باشد دستخوش و قربانیِ انواع و اقسام دست‌اندازی‌های اقتصادی، سیاسی، و نظامی قدرت‌های خارجی و امپریالیستی می‌شود. جبهه‌ای متّحد از نیروهای ترقی‌خواه و ضد استبداد برای طرد رژیم ولایی به اتکای توان تودهٔ مردم و فشار از پایین، عامل ذهنی عمده‌ای در تحقق آزادی‌های دموکراتیک و عدالت اجتماعی-اقتصادی است.

انترناسیونالیسم پرولتری و همبستگی جهانی طبقهٔ کارگر

۱۹. حزب تودۀ ایران، حزب طبقۀ کارگر ایران، از همان آغاز بنیان‌گذاری‌اش خود را بخشی از خانوادهٔ بزرگ حزب‌های کارگری و کمونیستی جهان دانسته و می‌داند و مبارزهٔ طبقهٔ کارگر و زحمتکشان ایران را بخش جدایی‌ناپذیری از مبارزهٔ جهانی برضد امپریالیسم و سرمایه‌داری جهانی و برای تحقق سوسیالیسم ارزیابی می‌کند. مبارزهٔ طبقهٔ کارگر جهان در صد سال گذشته و به‌ویژه در پیروزی انقلاب کبیر اکتبر در روسیه و پس از آن، منشأ تحولات شگرفی در جوامع بشری بوده است و امروزه بسیاری از حقوق اجتماعی که مردم در گوشه و کنار جهان از آن برخوردارند ثمرۀ همین مبارزهٔ پیگیرانه بوده است. از تأمین حقوق صنفی و سیاسی کارگران و مبارزه برای برابری جنسیتی و پایان دادن به قوانین زن‌ستیزانه و واپسگرایانه، تا تحقق اصل آموزش و بهداشت و درمان رایگان برای توده‌ها، تأمین اجتماعی برای زحمتکشان، پایان دادن به استعمار خشن کشورها، حفظ صلح جهانی، و حفظ محیط‌زیست، همگی بخشی از هویت و سیمای چپ و مبارزات کمونیست‌ها و رزمندگان راه طبقهٔ کارگر در گوشه و کنار جهان بوده است، و حزب ما به عضویت خود در این خانوادهٔ بزرگ نیروهای مترقی جهان می‌بالد. نقش حزب ما در کارزارهای مهم جهانی طبقهٔ کارگر، در تلاش برای جلوگیری از جنگ و برای استقرار صلح، در مبارزه با نژادپرستی و آپارتاید و در مبارزه با امپریالیسم در گوشه و کنار جهان و به‌ویژه در منطقهٔ خاورمیانه، و تلاش‌های پیگیر آن برای افشای سیاست‌های نیروهای ارتجاعی، جای ویژه و پُراحترامی را برای حزب ما در این خانوادهٔ بزرگ ایجاد کرده است که ثمرهٔ تلاش و مبارزهٔ پیگیر توده‌ای‌ها در سراسر جهان است.

دربارۀ وحدت حزب

۲۰. تاریخ هفتاد و پنج سالۀ حزب تودۀ ایران مانند هر نیروی رزمنده‌ای محشون از فراز و نشیب‌ها، و پیروزی‌ها و شکست‌هاست. آنچه از هفتاد و پنج سال پیش تا کنون تغییری نکرده است، تلاش نیروهای ارتجاعی رنگارنگ داخلی و امپریالیسم جهانی برای نابودی و ریشه‌کنی حزب تودۀ ایران از جامعهٔ ایران است. اتفاقی نیست که حزب تودۀ ایران فقط در دوره‌های بسیار کوتاهی امکان فعالیت سیاسی علنی داشته است و بخش عمدهٔ تاریخش با حمله‌های مرتب ارتجاع به شیوه‌های گوناگون، بگیر و ببندها و زندان‌های طولانی، و شکنجه و اعدام همراه بوده است. تلاش ارتجاع و امپریالیسم نه‌فقط نابود کردن رزمندگان توده‌ای و اندیشه‌های مترقی حزب، بلکه نابود کردن سیمای تاریخی رزمنده و قهرمانانهٔ حزبی بوده است که هدفش رهایی طبقهٔ کارگر و زحمتکشان از زنجیرهای استثمار و بنای کشوری آزاد، مستقل، و آباد بوده است.

در طول هفتاد و پنج سال گذشته حزب ما شاهد گسست ها، انشعاب‌ها، و ضربه‌های جدّی و مهلک نیروهای امنیتی حکومت‌های استبدادی و سرکوبگر بوده است. نشست اخیر کمیتۀ مرکزی حزب دربارۀ یورش رژیم جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۱ و دوران دشوار بازسازی حزب در سی و چهار سال گذشته، از جمله تأکید می‌کند که: «رفقا، هواداران، و خوانندگان اُرگان مرکزی حزب، انتشارِ هزارمین شمارۀ هشتمین دورۀ «نامۀ مردم» را در خردادماه ۱۳۹۵ شاهد بوده‌اند. ادامۀ انتشارِ بی‌وقفۀ «نامۀ مردم» ـ ارگانِ مرکزی حزب تودۀایرانـ سی و چهار سال پس از یورشِ گسترده و سرکوبگرانۀ رژیم جمهوری اسلامی و همچنین در یکی از دشوارترین مقطع‌های زمانیِ تاریخ هفتاد و پنج سالۀ حزبمان، که مدیونِ تلاش رفقای توده‌ای در داخل و خارج از کشور است، نشانگرِ ادامۀ پیکارِ توده‌ای‌ها در راه تحقق حقوق کارگران و زحمتکشان میهن و تلاش خلل‌ناپذیرشان به‌هدفِ رهاییِ ایران از بندهای استبداد قرون وسطایی رژیم ولایت فقیه و دستیابی به حقوق و آزادی‌های دموکراتیک و عدالت اجتماعی است.» و سپس با اشاره به توطئه‌های یک سال اخیر نهادهای تبلیغاتی سپاه و انتشار مجموعهٔ رسانه‌یی ضدتوده‌ای توسط خبرگزاری فارس می‌افزاید: «علی خامنه‌ای، رهبر رژیم، در دیدارش با دانشجویان، ۲۰ تیرماه ۱۳۹۴، با نشان دادن هراس عمیق خود از نفوذ اندیشه‌های توده‌ای و چپ در کشور، با حمله به مارکسیسم، گفت: «من شنیده‌ام در دانشگاه ما یک جریان‌هایی باز دارند حرف مارکسیسم را دوباره زنده می‌کنند، منتها این دمیدن در کورۀ خاموش است. این، نقش بر آب زدن است؛ دیگر به درد نمی‌خورد. با آن‌همه ادّعامِدِّعا و با آن‌همه سروصدا و آن‌همه قربانی گرفتن و مانند اینها، نظام‌های کمونیستی دنیا بعد از شصت سال، هفتاد سال، جز افتضاح چیز دیگری به بار نیاوردند؛ یعنی دروغ بودن شعارهایشان ثابت شد، ناتوانی و ناکارآمدیشان هم ثابت شد؛ بنابراین آن، دیگر برنمی‌گردد.» جالب اینجاست که خامنه‌ای و رهبران رژیم به‌خوبی می‌دانند که این نُضج‌گیری دوبارۀ اندیشه‌های مارکسیستی با حیات و پیکار نیروهای چپ و به‌ویژه حزب تودۀایران ارتباطی روشن و انکارناپذیر دارد. بنابراین، رهبر رژیم تلاش می‌کند تا در ادامۀ همین سخنان، با حمله به حزب ما آن را بی‌اعتبار جلوه دهد، و اضافه می‌کند: «همان‌هایی که عضو حزب توده بودند و بیست سال زندان هم کشیده بودند، بعد آمدند در تلویزیون جمهوری‌اسلامی...»

در همین سخنرانی، خامنه‌ای دستورِ پخش مجدد اعتراف‌های تلویزیونی قربانیان شکنجه را، یعنی رهبرانِ حزب ما را که در سال‌های بعد و در جریان فاجعهٔ ملّی اکثراً اعدام و شهید شدند، از صداوسیمای ارتجاع صادر کرد. ما شک نداریم که نهادهای امنیتیِ رژیم برای ضربه زدن به ادامۀ فعالیت‌های حزب از همۀ توان و امکان‌های خود بهره‌گیری خواهند کرد. در مقابل این تهاجم مداوم، ادامه و گسترشِ مبارزۀ حزب ما نیاز به تلاشِ مشترکِ همۀ رفقا، هواداران، و دوستداران دارد.

۲۱. حزب تودۀ ایران در بحث‌های سال‌های اخیر میان نیروهای چپ دربارهٔ ماهیت یک حزب چپ تأکید داشته است که که یک حزب رزمندهٔ انقلابی با داشتن ماهیت طبقاتی روشن و بنیادهای نظری مشخص شکل می‌گیرد و نمی‌تواند همانند جبهه گسترده از نظریات و سیاست‌های متفاوت (مانند سازمان آزادی‌بخش فلسطین) عمل کند که در آن طیف‌های گوناگون نظری-سیاسی گرد هم می‌آیند و برای رسیدن به یک برنامۀ مبارزاتی مشترک مذاکره می‌کنند. چنین تجربیاتی در سال‌های اخیر بارها در دیگر نیروهای سیاسی کشور تجربه شده است که نتیجهٔ آن را به‌روشنی می‌توان دید.

ساختار حزب ما همچنان بر پایهٔ اصل مرکزیت دموکراتیک استوار است. ما ضمن اعتقاد عمیق به حقوق اعضا و هواداران حزب برای بیان آزاد نظرهایشان در ساختارهای حزبی و حق انکارناپذیر آنها در تعیین سیاست و برنامهٔ مبارزاتی حزب (همچنان که در روند تنظیم اسناد ششمین کنگرۀ حزب، طرح اسناد کنگره برای اظهار نظر به طور گسترده در اختیار همه اعضا، هواداران، و نیروهای سیاسی کشور قرار داده شد) معتقدیم که راز ماندگاری حزب در ۷۵ سال گذشته، علاوه بر ریشه‌های عمیق مردمی آن که عمده‌ترین عامل است، نظم و اعتقاد تشکیلاتی رفقا و هواداران حزب و پاسداری آنها از اصل مرکزیت دموکراتیک بوده است.

شرایط کنونی کشور، اوج‌گیری بحران رژیم ضدمردمی ولایت فقیه، و سربلند کردن جنبش اعتراضی توده‌ها می‌طلبد که صفوف حزب بیش از پیش تقویت گردد و انسجام سازمانی آن ارتقا یابد. حزب تودهٔ‌ ایران متعلق به همهٔ کسانی است که به وظیفهٔ تاریخی حزب طبقهٔ کارگر، و آرمان‌ها و برنامهٔ حزب باورمندند. حزب ما مشتاقانه امید به بازگشت و فعالیت همهٔ رفقا و رزمندگان راه طبقهٔ کارگر دارد که در دهه‌های اخیر و به‌ویژه پس از ضربهٔ ددمنشانه به حزب در دههٔ ۶۰، به دلیل دشواری‌های پیش آمده از مبارزه در صحنهٔ سیاست ایران یا همراهی با تشکیلات حزبی دور مانده‌اند. حزب ما به همهٔ وفاداران به آرمان‌های طبقهٔ کارگر نیاز دارد تا بتواند هرچه قدرتمندانه‌تر پرچم پرافتخار حزب ارانی‌ها، روزبه‌ها، رحمان هاتفی‌ها، و فاطمه مدرسی‌ها را برافراشته نگه دارد. آغوش حزب تودۀ ایران برای همهٔ کسانی که اساسنامه و برنامهٔ مبارزاتی حزب تودهٔ ایران را در راه طرد رژیم ولایت فقیه و پایان دادن به استبداد در کشور می‌پذیرند باز است. حزب تودۀ ایران خانۀ تمام کسانی است که جز پیروزی طبقهٔ کارگر و زحمتکشان و رهایی میهن از بندهای استبداد قرون وسطایی و استقرار سوسیالیسم آرزو و اندیشهٔ دیگری ندارند. قدرت ما در وحدت ماست!

کمیتهٔ مرکزی حزب تودۀ ایران

۱۰ مهرماه ۱۳۹۵

نامۀ مردم

57354313.jpg

روز جهانی صلح و جهانی لبریز از جنگ و خشونت

۲۱سپتامبر از سوی سازمان ملل به عنوان روز جهانی صلح نامگذاری شده است. اما این ایده که در ۳۵ سال پیش شکل گرفت تا چه حد توانسته به پیشبرد صلح در جهان کمک کند؟

به گزارش ایسنا، هر سال و به طور سنتی سومین سه‌شنبه ماه سپتامبر، مجمع عمومی سازمان ملل برگزار می‌شود. در زمان برگزاری مجمع عمومی سال ۱۹۸۱ در ۲۱ سپتامبر، تصمیم گرفته شد که این روز یعنی سومین سه‌شنبه ماه سپتامبر به عنوان روز جهانی صلح انتخاب شود. همچنین قرار شد تا در این روز وضعیت صلح در خود کشورها و نیز بین کشورها و بین مردم نواحی مختلف جهان بررسی شود.

در ۳۰ نوامبر همان سال قطعنامه ۳۶۶۷ سازمان ملل این روز را به عنوان روز جهانی صلح انتخاب کرد و مقرر شد که در این روز تمام جنگ‌ها و درگیری‌ها مشمول آتش‌بس قرار بگیرند، سلاح‌ها به زمین گذاشته شوند و از خشونت پرهیز شود.

پس از راه‌اندازی کمپین "یک روز برای صلح" توسط جرمی گیلی، بازیگر و فیلمساز انگلیسی، مجمع عمومی سازمان ملل در سپتامبر ۲۰۰۱ قطعنامه ۵۵۲۸۲ را تصویب کرد که بر اساس آن از سال ۲۰۰۲ هرسال روز ۲۱ سپتامبر به عنوان روز جهانی صلح تعیین شد.

به این ترتیب ایده قرار دادن یک روز به عنوان روز جهانی صلح، ۳۵ سال است که شکل گرفته و ۱۴ سال است که روز ۲۱ سپتامبر رسما به عنوان روز جهانی صلح نامگذاری شده است. هرچند که روز جهانی صلح در میان مردم و شهروندان عادی کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد.

حداقل هشت کشور در حال جنگ

به گزارش دویچه‌وله بر اساس جدول مناطق بحرانی وزارت امور خارجه آلمان، دو قاره افریقا و آسیا هریک با ۱۴ کشور بحران‌زده و پرخطر در صدر جدول مناطق بحرانی قرار دارند. برخی از این کشورها تنها برای سفر شهروندان آلمانی به آنجا، در لیست هشدار قرار گرفته‌اند اما برخی دیگر مثل لیبی، سومالی، سودان جنوبی و آفریقای مرکزی در آفریقا و افغانستان، عراق، یمن و سوریه در آسیا به طور جدی در لیست مناطق بحرانی هستند.

آمریکای جنوبی با سه کشور کلمبیا، ونزوئلا و پرو و آمریکای شمالی با دو کشور گواتمالا و مکزیک در رده‌های بعدی مناطق پرخطر قرار دارند.

در اروپا بر اساس لیست وزارت خارجه آلمان، تنها کشور اوکراین جزو مناطق تا حدی پرخطر قرار دارد و برای سفر به آنجا هشدار داده شده است.

در استرالیا نیز تنها جزیره پاپائوآ گینه نو به دلیل بالا بودن آمار جرم و جنایت در این لیست قرار گرفته است.

اگر عامل ریسک خطر برای سفر را کنار بگذاریم و نگاهی به وضعیت کشورهایی که در این لیست قرار داده شده‌اند بیندازیم، پی می‌بریم که در حال حاضر حداقل هشت کشور جهان که همگی در آفریقا و آسیا هستند در حالت جنگی به سر می‌برند: لیبی، سومالی، سودان جنوبی، آفریقای مرکزی، افغانستان، عراق، یمن و سوریه.

در کشورهایی مثل بحرین، مصر، الجزایر، چاد، کنگو، نیجریه، نیجر، پاکستان، فیلیپین، هند و مناطق مرزی آذربایجان و ارمنستان نیز درگیری‌های داخلی و گاه گسترده وجود دارد.

ترک مخاصمه برای یک روز؛ آیا عملی است؟

آیا در این کشورها در روز ۲۱ سپتامبر آتش‌بس برقرار می‌شود؟ آیا طرف‌های درگیر به احترام تصمیمی که در ۳۵ سال پیش گرفته شده، تنها در همین یک روز مخاصمه و درگیری را کنار می‌گذارند؟

برای پاسخ به این پرسش کافی است تنها نگاهی به سوریه به عنوان بزرگترین نقطه بحران کنونی جهان و کشوری که بیشترین میزان درگیری‌ها و مخاصمات در آن جریان دارد، بیندازیم.

آتش‌بسی که از ۱۲ سپتامبر در این کشور برقرار شده بود، سحرگاه روز دوشنبه ۱۹ سپتامبر یعنی دو روز مانده به روز جهانی صلح پایان گرفت بدون آنکه برای تمدید آن حداقل تا روز جهانی صلح، تلاشی صورت گیرد. مردم سوریه از امروز دوباره زیر باران بمب و موشک خواهند بود.

در یمن یکی دیگر از مناطق به شدت بحران‌زده و جنگی آسیا، مذاکرات صلح هر روز به تعویق می‌افتد. در تازه‌ترین اظهار نظر، عبد ربه منصور هادی رئیس‌جمهور مستعفی یمن، اعلام کرده که تنها به شرط آنکه خروجی مذاکرات صلح منطبق با طرح شورای همکاری خلیج فارس باشد و نیز قطعنامه ۲۲۱۶ شورای امنیت مبنی بر تحریم تسلیحاتی شورشیان رعایت شود، حاضر به شرکت در مذاکرات صلح خواهد بود.

یمن صحنه نبرد میان حوثی‌ها و نیروهای عبدالله صالح از یک سو با دولت مستعفی یمن به ریاست منصور هادی و از سوی دیگر است با ائتلافی به رهبری عربستان است که از ماه مارس ۲۰۱۵ شروع به بمباران مواضع شیعیان حوثی کرده است. در اثر این بمباران‌ها تا کنون صدها غیرنظامی جانشان را از دست داده‌اند.

تنها سه روز مانده به روز جهانی صلح، در لیبی با حمله به تاسیسات نفتی در بنغازی، آتش جنگ که چند روز نسبتا آرام شده بود دوباره شعله‌ور شد. پس از سقوط معمر قذافی، رهبر سرنگون‌شده‌ لیبی، این کشور در بحران و هرج و مرج فرو رفت و به این ترتیب نیروهای "دولت اسلامی" فرصت ورود به لیبی و استقرار در این کشور را پیدا کردند.

وضع در سایر نقاط بحران‌زده و جنگی نیز بر همین منوال است. آیا ایده تنها یک روز برای صلح شکست خورده است؟

نداشتن بازوی اجرایی

اما بوده‌اند قطعنامه‌هایی که با توافق تمامی پنج عضو دارای حق وتو صادر شده‌اند و همچنان به آنها بی‌توجهی می‌شود. از جمله قطعنامه ۲۲۴۴ شورای امنیت که در نوامبر ۲۰۱۵ با اکثریت قاطع آرا تصویب شد.

این قطعنامه تشکیل یک دولت وحدت ملی درسوریه را پیش بینی کرده و خواستار توقف فوری حملات به هدف‌های غیرنظامی در این کشور جنگ‌زده شده است.

همچنین بر ضرورت آتش بس و توقف حملات به غیرنظامیان از سوی تمامی گروه‌های مسلح درسوریه و نیز حل و فصل سیاسی اختلافات بین گروه‌های درگیر در بحران سوریه تاکید شده است.

براساس پیش نویس این قطعنامه قرار بود مکانیزمی برای نظارت، راستی آزمایی و گزارش آتش بس ظرف مدت یک ماه تدوین شود.

حالا نزدیک به یک سال از صدور این قطعنامه می‌گذرد و هیچیک از بندهای آن هنوز اجرا نشده‌اند.

رویای دنیایی عاری از جنگ و لبریز از صلح، شاید رویایی بزرگ و تا حدی دست نیافتنی باشد. اما داشتن تنها یک روز بدون جنگ و خونریزی و خشونت چندان رویای محالی نیست؛ اگر تلاش‌ها برای تحقق آن کافی باشد.

13950528.jpg

بررسي رابطه حكومت كودتا با اوباش در سالگرد ٢٨مرداد:

چوب به دستان كودتا

«آقای جاهل»، «آقا مهدی وارد می‌شود»، «پاشنه‌طلا» و... اینها عنوان فیلم‌هایی است که دهه ٤٠ در سینماهای ایران اکران می‌شد؛ در واقع سینما مانند هر پدیده اجتماعی دیگری در ارتباط متقابل با محیط اطرافش بوده، هم از آن تأثیر پذیرفته و هم بر آن تأثیر گذاشته است. در سینمای پیش از انقلاب فیلم‌هایی که به آدم‌های به‌اصطلاح لات می‌پرداختند، چند دسته بودند که شباهت کلی‌شان در حضور پررنگ «کلاه‌مخملی‌ها» بود.

نخستین فیلم از این دسته که به دهه ٣٠ و سال‌های پس از کودتا برمی‌گردد، فیلم «جنوب شهر» است که فردی کلاه‌مخملی در آن حضور قهرمانانه داشت و از کافه ساز و ضربی نیز بهره می‌برد. این روند ادامه پیدا می‌کند تا در دهه ٤٠ و ٥٠ و به‌ويژه بعد از «قیصر» انبوهی از این فیلم‌ها ساخته شد که بسیاری از آنها فقط تقدیس اراذل‌واوباش بود. از جنبه‌های مرامی گرفته تا قدرت فیزیکی که طبعا بيشتر رنگ و لعابی دروغین به زندگی آنها می‌زدند. این فیلم‌ها از نظر هنری و ساختاری شايستگي بحث را نداشتند و با عنوان فیلم‌های کلاه‌مخملی، آبگوشتی یا چیزی مانند اینها به یاد می‌آمدند. در یک ‌سال و با یک سناریوی واحد و صرفا با تغییر تعدادی از بازیگران، چندین فیلم ساخته می‌شد و به نظر مي‌رسيد مخاطب هم به همین قانع بوده است؛ برای مثال، ناصر ملک‌مطیعی فقط در سال ١٣٥٠ در ١٢ فیلم ایفای نقش کرده است؛ هر ٣٠ روز یک فیلم. سینمای ایران بین سال‌های ١٣٣٧ تا ١٣٥٧ الگوهای متفاوتی از لات و لوطی را به مخاطب معرفی می‌کند. یوسف اباذری، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران، در مقاله‌‌ای در این زمينه می‌نویسد: «چگونگی روایت سینمای عامه‌پسند ایران از تحول این قشر، عملا روایتی است از چگونگی مواجهه یکی از رادیکال‌ترین اقشار سنتی با برخی از مظاهر مدرنیته. قشر لات و لوطی مانند هر قشر اجتما‌عی دیگری، در ‌یک ساختار اجتماعی خاص معنا می‌یابد؛ ساختاری که در این مقاله از آن با عنوان «ساختار محله‌ای» نام برده‌ایم، میزان قدرت این ساختار، قدرت لات و لوطی را تعیین می‌کند. مدرنیته این ساختار را درهم می‌ریزد، به‌تبع این درهم‌ریختن ساختاری، نظام ارزشی مطابق با این ساختار نیز تضعیف می‌شود. تحولات الگویی لات و لوطی به‌واسطه این تحول ارزشی ایجاد می‌شود. سینمای عامه‌پسند در پیش از انقلاب عرصه‌ای بود که چگونگی مواجهه لات و لوطی با فروپاشی نظام ارزشی سنتی- محله‌ای را روایت می‌کرد». البته سینمای پیش از انقلاب ایران آیينه تمام‌نمای جامعه نیست، آنچه در این سینما به مخاطب ارائه می‌شود چیزی را القا می‌کند که نتیجه‌ای جز تصویری دروغین در پی ندارد. در این فیلم‌ها ایران کشوری به نمایش درمی‌آید که تعدادی جاهل و لات در آن نقش همه ارکان دولتی و حکومتی را ایفا می‌کنند. اثری از نیروهای نظامی و انتظامی نیست و اوباش به‌جای آنان نشسته‌اند. لات‌ها به دو دسته خوب و بد تقسیم می‌شوند، روزها عده‌ای از آنان نظم و امنیت را مختل می‌کنند و عده‌ای دیگر ضمن مقهور‌ساختن دسته مقابل، خود به جای پلیس نظم را برقرار و به نمایندگی از دادگستری عدالت را نوش جان جامعه می‌کنند. شب‌ها هم که به کافه می‌روند و ضمن تماشای رقاصی کاباره‌ای درس معرفت و مردانگی به مخاطب می‌دهند. «لات مثبت» نماد همه‌چیز است؛ اما چرا؟ چگونه است که این قشر این‌قدر پررنگ هستند؟ در روزگار پادشاهی پسری که پدرش پس از سفر به ترکیه و دیدن مظاهر مدرنیته در آن کشور تلاش کرده بود حتي در سطح هم که شده، مدرن شود، در ویترین جامعه کلاه‌شاپو و اراذل‌واوباش به نمایش درمی‌آیند، احتمالا این ادای دین حکومت به این قشر است.

پهلوی و جامعه مدرن

پروژه مدرن‌سازی دولت پهلوی از زمان رضاخان آغاز شد؛ این تجددگرایی به شکلی کاملا ظاهری و سمبولیک بود و به‌دلیل ریشه‌دار‌بودن تفکر دینی و مبانی ارزشی حاکم بر جامعه ایرانی، تظاهر به غربیگری از جمله کشف حجاب، ایجاد نظام‌های جدید برای مقابله با سنت‌های جامعه، ترویج ناسیونالیسم و تأکید بر یکتایی نژاد آریایی و... نتوانست در نظام اجتماعی توفیقی به دست آورد. از سوی دیگر به‌دلیل تدوین‌نشدن الگوی تمام‌عیار و همچنین به‌دلیل بی‌بهره‌بودن دولت شبه‌مدرن پهلوی از انسجام و تناسب درونی، این دولت نتوانست جایگاهی در بین نیروهای اجتماعی و مذهبی داشته باشد؛ اما با استفاده از قوه قهریه و جو استبدادی حاکم بر این دوران، براي تحمیل بعضی از رفتارهای شبه‌مدرن غربی اقدام کرد؛ مروری بر سخنرانی‌ها و تبلیغات رسمی و نهادی نشان می‌دهد آنها تماما بر گسترش سبک زندگی غربی به‌عنوان تنها سبک زندگی مطلوب تأکید می‌کردند؛ بنابراین رواج شهرنشینی و مهاجرت یک‌سویه از روستا به شهر، «خوارشمردن میراث مذهبی، بازگشت به ایران قبل از اسلام و درعین‌حال شیفتگی به ظواهر تمدن غربی، حیات «ایران نو» تحت لوای استبداد پهلوی را به‌صورت شکلکی تناقض‌آمیز درآورده بود. «تقلید و اقتباس از پوسته بیرونی و ظاهری تمدن غرب بدون توجه به تحولات تاریخی و زیرساخت‌های جامعه غربی، ویژگی مهم این دوره است. بسیاری از کسانی که در پشت صحنه کارگردانی را بر عهده داشتند (شاه و دیگران) با برداشتی سطحی از مدرنیسم و تلاش برای اجرای آن در ایران، فکر می‌کردند بر معضل بزرگ عقب‌ماندگی کشور غلبه خواهند کرد؛ لذا مسائلی چون تغییر نوع پوشاک مردان و زنان، رواج مدهای غربی و وسایل زندگی نو، ایجاد کلوب‌ها و باشگاه‌ها، برگزاری میهمانی‌های مختلف همراه با رقص و موسیقی و بسیاری از مسائل دیگر به تقلید از غرب انجام می‌شد». (کتاب علما و رژیم رضاشاه، تهران، عروج، ۱۳۷۶، صص۴۶-۵۱) این بخش از کتاب «علما و رژیم رضاشاه» تصویر نسبتا جامعی از جامعه ایرانی در عصر پهلوی ارائه می‌دهد. همچنین «حسین بشیریه» در کتاب «جامعه‌شناسی سیاسی ایران» می‌گوید: «فهم نادرست ماهیت و علل و عوامل مدرنیسم اروپایی تا آنجا تنزل کرده بود که معیار پیشرفت را در کلاه کلنی (شاپو)، کشف حجاب و حتی توالت فرنگی و وان حمام می‌دیدند؛ بنابراین مدرنیسم، تجددگرایی و غرب‌گرایی حالتی ظاهری داشت نه ریشه‌ای. در مجموع می‌توان گفت که رژیم پهلوی برنامه‌هایش را در جهت غرب‌گرایی و اخذ مدرنیسم طراحی و اجرا می‌کرد؛ زیرا تجددگرایی را به تغییر پوشاک مردان و زنان، نوگرایی صنعتی و ایجاد ارتش مدرن می‌دانست. مهم‌ترین گفتمان سیاسی مسلط در ایران عصر پهلوی همان گفتمان مدرنیسم مطلقه پهلوی بود؛ این گفتمان مجموعه‌ای از اجزای مختلف از جمله نظریه شاهی ایرانی، پاتریمونیالیسم سنتی، گفتمان توسعه، نوسازی به شیوه مدرنیسم غربی بود و خود در طی زمان ترکیبات بیشتری پیدا کرد. در این گفتمان بر اقتدارگرایی، اصلاحات از بالا، عقلانیت مدرنیستی، ناسیونالیسم ایرانی، مرکزیت سیاسی، مدرنیسم فرهنگی و توسعه صنعتی تأکید می‌شد». در چنین فضایی است که روح پارادوکسیکال رفتار حاکمان خودنمایی می‌کند؛‌جامعه به‌ظاهر مدرن‌شده، نمادش سنتی‌ترین بخش جامعه است؛ اراذل‌واوباش.

یکه‌تازی اوباش در جامعه

شعبان جعفری (معروف به شعبان بی‌مخ) یکی از دوست‌داران خاندان پهلوی به‌ويژه محمدرضا بود که بعد از حادثه ٢٨ مرداد بیشتر شناخته شد. شعبان یک‌بار توسط «عزت شاهی» تا آستانه مرگ پیش رفت؛ اما توانست جان سالم به در برد. او بعد از انقلاب از ایران گریخت و تا پایان عمر در شهر لس‌آنجلس آمریکا زندگی می‌کرد. براساس اسناد ساواک در جلسه‌ای به تاریخ ١/٧/٤٤ آمده است: «علی امینی از شعبان جعفری تعریف کرده و افزوده این مرد نمونه شاه‌دوستی و وطن‌پرستی است و نوحه‌دانی خطاب به دکتر امینی اظهار داشته شعبان بی‌مخ را می‌فرمایید و امینی پاسخ داده از همه بامخ‌تر است و خدمتی که او به مملکت می‌کند من و شما نمی‌کنیم، وجود این قبیل اشخاص برای مملکت لازم می‌باشد». یکی از ویژگی‌های حکومت‌داری خاندان پهلوی، اتکاي آنها به جمعیت اراذل‌واوباش و به‌اصطلاح لمپن‌ها بود؛ درواقع بعد از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ که به‌نوعی محمدرضا شاه پهلوی، تاج و تخت خود را مدیون اوباشی مانند شعبان بی‌مخ می‌دانست، این گروه همواره به‌عنوان یکی از مدافعان اصلی خاندان سلطنتی محسوب می‌شدند، به همین دلیل پس از ٢٨ مرداد ٣٢ شاهد تغییرات اساسی در ارتباط حکومت با لات‌ها و تغییر موقعیت آنها هستیم. شعبان بی‌مخ به پهلوان شعبان تبدیل می‌شود و انحصار بسیاری از امتیازها را خود و نوچه‌هایش کسب می‌کنند و با تبلیغی که دستگاه رسانه‌ای رژیم از او می‌کند به شخصی بین‌المللی تبدیل می‌شود. این موقعیت اجتماعی و سیاسی رسمی باعث سرازیرشدن سیل کمک‌های مادی و معنوی از جمله دریافت‌های گوناگون مالی از سازمان‌ها و وزارتخانه‌های مختلف می‌شود. برای مثال در یک نمونه از این رانت‌ها شعبان جعفری سال ١٣٤٣ و به‌ بهانه درمان بیماری در آلمان ٣٢‌ هزار تومان هزینه درمان از ساواک دریافت می‌کند. (به روایت اسناد ساواک)

اراذل‌واوباش در روز کودتا

چرایی این‌همه خدمات حکومت به اراذل‌واوباش به روزهای داغ مرداد سال ٣٢ بازمی‌گردد، زمانه‌ای که در آن دکتر محمد مصدق پس از ملی‌شدن صنعت نفت در جایگاه نخست‌وزیر به رتق‌و‌فتق امور می‌پردازد. شاه در پی شکست کودتای ٢٥ مرداد از ایران رفته؛ اما به سرویس‌های جاسوسی آمریکا و انگلیس چشم دارد. ارتش کودتاچی یک بازوی اجرایی است و اوباش نقش بزرگی در این میان بازی می‌کنند. ساعت ١٠ صبح روز ٢٨ مرداد، دسته‌ای از قداره‌بندان و اوباش به دسته‌های ٣٠، ٤٠ نفری تقسیم شدند و هر دسته به یکی از سازمان‌های دولتی و بانک‌های اطراف بازار و میدان ارک یورش بردند و پس از مضروب‌کردن نگهبانان آن مراکز و نصب عکس‌های شاه بر سردر آن اماکن، به طرف میدان توپخانه و خیابان‌های مرکزی به راه افتادند. مهندس کاظم حسیبی، مشاور دکتر محمد مصدق در امور نفتی، در‌باره آن روز در یادداشت‌های روزانه‌ای نوشته است: «۱۴ـ از قرار، مأمور آگاهی مورد‌اعتماد دکتر مصدق که بیش از یک سال آمد و رفت منزل او را تحت نظر داشت و در زیرزمین خود را از خطر گلوله‌ها و انفجار گلوله توپ در امان نگاه داشته بود، در موقعی که اوباش برای چپاول و قتل ‌عام تحت حفاظت تانکی که به منزل دکتر مصدق وارد شده بود به منزل او می‌ریزند، آن شخص بلادفاع را می‌بینند؛ او را که مردی ثمین بوده با چند گلوله از پا درآورده و شهید می‌کنند و البته اگر مصدق و یارانش هم چنانچه مهاجمین انتظار و یقین داشتند در گوشه‌ای از خانه پنهان شده بودند این حداقل سرنوشتی بود که انتظار آنان را داشت. به‌طور قطع سرهای آنان از بدنشان جدا می‌شد و بدن‌های آنان را در خیابان‌ها با طناب می‌کشیدند و با خون‌خواری بیشتری به عالم اعلام می‌کردند که ملت ایران [در روز] ۲۸ مرداد قیام کرد و خائنین را به خاک و خون کشید و دشمنان ملت را کشت و آنها را به نیزه کرد و بدنشان را در میان خیابان‌ها کشان‌کشان مثل لاشه سگ به این طرف و آن طرف برد و ملت بیدار انتقام خویش را گرفت. و یقینا در آن روز عده دیگری امثال شعبان بی‌مخ‌ها و ملکه اعتضادی‌ها هم‌ردیف سروان و سرهنگ و سپهبد می‌شدند و از جنایات خویش میوه لذیذی به بار می‌آوردند». نقش اوباش به همین‌جا خلاصه نمی‌شود؛ براساس آنچه در کتاب «خواب آشفته نفت» آمده است: «شعبان بی‌مخ، از داخل زندان، گروهی از فاحشه‌های مشهور قلعه شهرنو نظیر پری‌بلنده، پروین آژدان‌قزی و ملکه اعتضادی را اجیر کرد و آنها هم در همراهی با کودتاچیان و با سردادن شعارهای «زنده باد شاه» و «مرگ بر توده‌ای» و «مرگ بر مصدق» از جنوب شهر به خانه مصدق در انتهای خیابان فلسطین و سپس تا خیابان پاستور قشون‌کشی کردند. براساس برخی روایات از روز واقعه، شعبان بی‌مخ تا ظهر روز کودتا در زندان شهربانی بود و از طریق دوستانش غائله را هدایت می‌کرد. حدود ظهر بود که زاهدی او را از زندان آزاد کرد تا هدایت دسته اوباش به سمت خانه مصدق را بر عهده گیرد. او به همراه یک جیپ ارتشی و با پرچمی قرمز در دست، مأموریت خودش را با پنج الی شش ‌هزار نفر از اراذل‌واوباش در به‌ثمررساندن کودتای ٢٨ مرداد آغاز کرد». پس از تسخیر رادیو، اوباش به رهبری شعبان‌ بی‌مخ حدود ساعت سه بعدازظهر به خانه مصدق می‎رسند و تیراندازی به خانه مصدق آغاز می‌شود. موسی مهران، محافظ دکتر مصدق، درباره گلوله‌باران منزل دکتر مصدق می‌گوید: «تمام دیوارهای خانه دکتر مصدق گلوله خورده بود و می‌خورد و صدای مهیبی می‌داد تا یکی از گلوله‌ها وارد اتاق می‌شود، آقای دکتر صدیقی گفت آقا اجازه بدهید از اتاق خارج شویم اما دکتر مصدق گفت فقط تختم را جابه‌جا کنید». اعمال اوباش در آن روز به همین‌جا خلاصه نمی‌شود. براساس روایات تاریخی، حدود ساعت هشت بامداد روز ٢٨ مرداد جمعیت اوباش و چاقوکشان که روز قبل نیز در عملیات شرکت داشتند، در خیابان‌های تهران و سر پل تجریش عملیات جدید خود را آغاز می‌کنند. در کتاب جبهه ملی ایران از پیدایش تا کودتای ٢٨ مرداد آمده است: «ساعت ٩ صبح گروهی از اوباش و جمعی از گروهبانان و پاسبانان با لباس مبدل در میدان بهارستان به ایراد شعار به طرفداری از شاه می‌پردازند. اوباش به جمعیتی از تظاهر‌کنندگان هوادار مصدق که مطابق همه‌روزه برای تظاهرات در میدان جمع شده بودند، حمله می‌کنند و زدوخورد میان آنها درمی‌گیرد. سربازان نیروهای انتظامی، فرمانداری نظامی و پاسبانان شهربانی در کامیون‌های خود نشسته و فقط تماشا می‌کردند». ساعت ١٠ صبح حدود ٤٠٠ نفر از گروهی که به وسیله شعبان، طیب حاج‌رضایی و رمضان یخی، هدایت می‌شدند و مجهز به چماق و چاقو و تپانچه بودند، سبزه‌میدان و میدان ارگ را اشغال کردند. در آنجا به گروه‌های ٣٠ تا ٤٠نفری تقسیم شدند و هر دسته با دادن «شعارهای زنده‌باد شاه» به یکی از ساختمان‌های دولتی حمله کردند. آنها پس از کتک‌زدن نگهبانان وارد ساختمان شده و عکس شاه را بالای سردر آویزان می‌کردند. سپس درحالی‌که چند کامیون سرباز و پاسبان پیشاپیش آنها حرکت می‌کردند، به سوی خیابان‌های مرکزی شهر به راه افتادند.

در صفحه ٨٣ کتاب «جنگ قدرت در ایران»، ترجمه محمود مشرقی نوشته شده روزولت بعدها در مصاحبه‌ای گفت: «زنان روسپی و ولگرد و چاقوکشان حرفه‌ای و بیکاره‌ها، با دریافت ٥٠ تومان حاضر به همکاری شدند و جمعا بیست‌هزار نفر در این جریان شرکت داشتند که تمامی آنها طبق برنامه در میدان بهارستان حضور به هم رسانیدند». در صفحه ٨٣ کتاب «کودتاسازان» آمده که اسدالله کچل یکی از اوباش در خاطرات خود می‌گوید که ساعت ١٠ صبح روز ٢٨ مرداد سوار ماشین شن‌کش شده و به طرف خیابان امیریه حرکت کردیم نزدیکی چهارراه گمرک عکس‌های شاه را که داخل گونی گذاشته بودند بیرون آورده و به دست گرفتیم و شروع به دادن شعارهایی به نفع شاه و علیه مصدق کردیم. سپس با دسته‌ای که از میدان مولوی به سرکردگی طاهر و طیب به هم پیوسته و به طرف خیابان‌های کاخ، نادری، شاه‌آباد، اسلامبول و مجلس حرکت کردیم». دسته دیگر به سرکردگی محمد مسگر باجناق حسین رمضون یخی، که از محله بدنام شهرنو رهسپار شدند با روسپیان شهرنو و خانم رئیس‌ها همراه بودند. در صفحه ١٠٣ کتاب کودتاسازان نوشته شده: «دسته چهارم به سرکردگی صابر از جوادیه و دسته دیگری هم از رباط‌کریم، به راه افتادند. دسته طیب و رمضون یخی در میدان مولوی به هم رسیده و پس از پیوستن به هم و عبور از خیابان سیروس، چهارراه سرچشمه میدان بهارستان، خیابان شاه‌آباد، استانبول، نادری و کاخ به سوی خانه مصدق رهسپار شدند در سرچشمه و میدان بارفروشان سرچشمه، عباس لاله، اکبر لاله، میرزاعلی شفیعی و اکبر زاغی به آنها پیوستند و در چهارراه مخبرالدوله، مصطفی کلیایی معروف به مصطفی‌زاغی از بزن‌بهادرهای چهارراه سیدعلی با جمعی از اوباش ارامنه به آنها پیوستند. دسته طیب و رمضون یخی در مسیر خود روزنامه باختر امروز، تئاتر سعدی، خانه جوانان دمکرات، روزنامه به سوی آینده و مراکز دیگر را غارت کرده و به آتش کشیدند. در خیابان استانبول رمضون یخی به قهوخانه پاساژ چی، متعلق به مصطفی پایان حمله و با تیراندازی به طرف عکس دیواری صاحب کافه را وادار کرد تا عکس را پایین بکشد. در طول راهپیمایی این دسته‌ها هیچ برخوردی با نیروهای انتظامی نکردند و آنها فقط تماشاچی بودند». روزنامه کیهان سه روز بعد از کودتا درباره اسامی دسته‌های شرکت‌کننده در روز ٢٨ مرداد نوشت: «روز چهارشنبه از میدان انبار گندم میدان شوش، گارد ماشین، خیابان سیروس، باغ‌فردوس، صابون پرخانه، خانی‌آباد و میدان پاقاپوق، دسته‌هایی از طرف آقایان طیب حاج‌رضایی، حاجی‌خان خداد، اکبر جاسب، حسین سلماسی، حاج‌عبدالحسین و عده‌ای دیگر از معتمدین محل که اسامی آنها بعد خواهد آمد به خیابان‌های مرکزی شهر رهسپار و با همراهی سایر دستجات بر ادارات و رادیو و تلویزیون مسلط شدند».

میدان‌داری اوباش

همه این اتفاقات البته خودجوش نبود‌؛ برنامه‌ریزی برای حضور اوباش در کودتا از مدت‌ها پیش انجام شده بود. برادران رشیدیان که از سال‌ها قبل رسما برای دولت بریتانیا کار می‌کردند، در این امر نقش مهمی ایفا کردند. براساس آنچه یرواند آبراهامیان در کتاب «کودتا» آورده، شبکه جاسوسی انگلیس در ایران از ماه‌ها قبل از کودتا با برادران رشیدیان در حال برنامه‌ریزی بوده و مبالغ هنگفتی نیز برای سازماندهی به آنان پرداخت کردند. آبراهامیان در صفحه ٢١٥ کتاب می‌نویسد: «کانون اصلی قدرت برادران رشیدیان، بازار تهران بود. میان اصناف قصابان، نانوایان و قنادان، عمده‌فروشان میوه و تره‌بار، زورخانه‌ها و وعاظ رده‌پایین...». آبراهامیان در صفحه ٢١٧ کتاب ادامه می‌دهد: «ارتباط رشیدیان با زورخانه‌ها، از طریق دو لوتی پرآوازه صورت می‌گرفت که عبارت بودند از شعبان بی‌مخ و طیب حاج‌رضایی». البته طیب ١٠ سال بعد راه خود را از کودتاچیان جدا می‌کند و به دلیل حمایت از قیام ١٥ خرداد به دست حکومت پهلوی اعدام می‌شود. روز کودتا تنها روزی نبود که اوباش در مقابل مصدق و دولت قانونی ایستادند. پیش از آن تنها ١٠ روز بعد از قیام ٣٠ تیر، شعبان به نفع سلطنت دست به راهپیمایی زده بود. آبراهامیان در صفحه ٢٣٥ کتاب کودتا دراین‌باره نوشته است: «هنگامی که مصدق با ظن نسبت به تحرکات دربار گفت که شاه باید به تعطیلات خارج از کشور برود، حامیان کاشانی به سردستگی شعبان بی‌مخ به تظاهرات سلطنت‌طلبان بیرون از دربار ملحق شدند. در این تظاهرات حدود ٣٠٠ نفر دروازه‌های کاخ سلطنتی را مسدود کرده و ملتمسانه از شاه خواستند کشور را ترک نکند». این‌گونه بود که پس از کودتا نخست‌وزیر قانونی کشور به حصر خانگی رفت و کودتاچیان و به طور خاص اراذل‌واوباش، تا سال‌ها پس از آن به دلیل نقش خود در کودتا پاداش و ارتقا گرفتند. شاید به‌همین‌دلیل بود حکومتی که داعیه تجدد در ایران داشت، تا سال‌ها بعد به اوباش باج می‌داد. حتی در تاریخ گفته شده است میهمانان خارجی حکومت که به ایران می‌آمدند، حتما باید از زورخانه شعبان بی‌مخ دیدن می‌کردند.

مسعود کاظمی

شرق

10-(1).jpg

در ۹۰ مین سالگرد تولد فيدل کاسترو؛ انسان تراز نوین

« ايده ها را نمی توان کشت»

فيدل كاسترو، شخصي كه بيش از پنج دهه هم چون نمادي از ايستادگي واقعی در برابر سياست‌هاي انحصارطلبانه‌ي آمريكا مقاومت كرد.

"فيدل الخاندرو كاسترو رز"، رهبر انقلابي و سياسي كوبا مشهور به "فيدل كاسترو" در سيزدهم اوت سال 1927 (به گفته‌ي برخي منابع 1926) در استان "اورينت" واقع در كوبا متولد شد.

او دوران كودكي را با كار كردن در مزرعه‌ي نيشكر خانوادگي‌شان گذارند.

در شش سالگي خانواده را متقاعد كرد تا با رفتن او به مدرسه موافقت كنند و تحصيلات ابتدايي را در دو موسسه‌ي مسيحي واقع در سانتياگو و پس از آن در هاوانا دنبال كرد.

كاسترو در سال 1945 فارغ التحصيل شد و پس از آن در سال 1950 موفق به دريافت دكتراي حقوق از دانشگاه هاوانا شد.

وي در سال 1952 با اعتقادات و تفكرات سياسي و انقلابي مارکسيستی، تصميم گرفت در مبارزات انتخاباتي پارلمان شركت كند، اما در همين سال ژنرال "فولجنسيو باتيستا" طي كودتايي قدرت را به دست گرفت.

كاسترو به دنبال اقدامات منفي دولت باتيستا به دادگاه عالي رفت و باتيستا را به تحريف قانون و برقراري ديكتاتوري متهم كرد، اما دادگاه اين ادعاي كاسترو را نپذيرفت.

بدين ترتيب كاسترو كه اعتقاد داشت، فقط يك انقلاب مي‌تواند كوبا را نجات دهد، به همراه "ايبل سانتاماريا" ، رهبر يك گروه مخالف دولت، در سال 1953 برنامه‌اي براي حمله به سربازخانه‌اي در "مونكادا" به منظور به دست آوردن سلاح براي براندازي دولت حاكم طراحي كرد؛ اما به دليل در نظر نگرفتن مسايل غيرمنتظره، حمله به سربازخانه‌ي "مونكادا" كه در 26 ژوئيه صورت گرفت، شكست خورد و بيش از نيمي از طرفداران كاسترو كشته شدند و سربازان باتيستا، كاسترو و گروه مبارزش را نيز دستگير كردند.

به دنبال اين جريان، دادگاه كاسترو را به 15 سال زندان محكوم كرد.

سخنراني معروف كاسترو با عنوان "تاريخ مرا تبرئه خواهد كرد" درجلسه‌ي محاكمه‌علاوه بر اينكه رژيم باتيستا را محكوم كـرد، بعدها تبديل به بيانيه‌ي انقلابي وي در جنبش "بيست‌وششم ژوئيه" شد؛ جنبشي كه در نهايت رژيم فاسد باتيستا را سرنگون كرد.

كاسترو در اين سخنراني به بيان رنج‌هاي مردم و بيماري‌هاي اجتماعي كه كوبا را تحت تاثير قرار داده بود، پرداخت و اعلام كرد كه فقط يك انقلاب مي‌تواند كوبا را نجات دهد.

كاسترو هم‌چنين مهمترين مشكلات اجتماعي را كه مردم كوبا با آن روبرو بودند، بيكاري، بيسوادي، انحصار فرهنگي و سيستم طبقاتي دانست و علاوه بر ذكر مشكلات سيستم موجود، به بيان راه‌حل‌ها نيز پرداخت و در ادامه، فهرستي از بي عدالتي‌هاي دولت باتيستا را ارايه داد.

در واقع اگرچه كاسترو در اولين مبارزه انقلابي‌اش در حمله به "مونكادا" شكست خورد، اما اين شكست نقطه‌ي عطفي براي وي و اهداف انقلابي‌اش محسوب مي‌شود.

در بيست و چهارم فوريه‌ي 1955 باتيستا قانون اساسي را بازنويسي كرد و درپي آن در يك عفو عمومي، زندانيان سياسي از جمله كاسترو آزاد شدند.

كاسترو بعد از آزادي از زندان به مكزيك رفت و در آنجا با "ارنستو چه گوارا"، پزشك انقلابي آرژانتيني آشنا شد و نهضت انقلابي "بيست‌وششم ژوئيه" را سازماندهي كرد و به دنبال آن در دوم دسامبر 1956 به همراه 80 مبارز ديگر در ساحل شمالي منطقه‌ي "اوراينت" دست به شورش زد، اما نيروهاي دولتي موفق شدند اين شورش را سركوب كنند.

در پي اين شكست، كاسترو به كوهستان‌هاي "سيراماسترا" گريخت و اقدام به جمع آوري دوباره‌ي نيرو كرد.

و در نهايت در سال 1959 موفق شد، رژيم باتيستا را سرنگون کرده و با برقراري رابطه‌ي نزديك با اتحاد جماهير شوروي، دولتي سوسياليستي را در كوبا پي‌ريزي كند.

كاسترو در فوريه‌ي همان سال نخست وزير كوبا شد. قوانين اخلاقي كاسترو و عقايد وي براي ايجاد برابري، خيلي زود حمايت مردم را به خود جلب کرد.

در همان زمان دولت كاسترو خيلي سريع موجبات نگراني دولت آمريكا را فراهم كرد؛ چرا كه آمريكا منافعش را در اين كشور در خطر مي‌ديد.

كاسترو که ديگر نه يک چريک بلکه به يک مارکسيست لنينيست بزرگ تبديل شده بود، اصلاحات جديدي در قوانين كشورش ايجاد كرد كه از جمله‌ي اين قوانين مي‌توان به ممنوع كردن برداشت شكر و نيشكر توسط شركت‌هاي غير كوبايي اشاره كرد.

بدين ترتيب حدود يك ميليون دارايي‌هاي آمريكا در اين كشور از جمله پالايشگاه‌هاي نفت و مزارع نيشكر توقيف و مصادره شدند و عده‌ي زيادي از ثروتمندان كوبايي به دنبال اين اقدامات به فلوريدا گريختند و مبارزه عليه كاسترو را آغاز كردند.

با اعمال قوانين جديدي كه كاسترو وضع كرد، آمريكا در اقدامي تلافي جويانه در سال 1961 كوبا را از نظر اقتصادي تحريم كرد و هم چنين با حمايت و آموزش تبعيدي‌هاي كوبايي، آنها را در حمله‌اي به منظور واژگون كردن دولت كاسترو هدايت كرد، اما اين حمله با شكست مواجه شد.

كاسترو در جايي عنوان كرده بود، "ما بيش از 35 سال در شرايط بسيار بدي زندگي كرديم، اين شرايط از سوي سلطه‌گراني بر ما تحميل شد كه براي نابودي انقلاب ما دست به هرگونه تلاشي زدند و سعي كردند با گرسنه نگه‌داشتن ما تا سر حد مرگ، از هرگونه توسعه‌ي سياسي و اقتصادي سرزمين ما جلوگيـري كنند."

به اين صـورت بود كه روابط كوبا و آمريكا روز به روز وخيم‌تر شد و در سال 1962 زماني كه دولت آمريكا متوجه شد، شوروي با اجازه‌ي كاسترو به قرار دادن موشك‌هاي دوربرد بالستيك در خاك كوبا اقدام كرده است، اين روابط تيره‌تر شد و جان اف كندي، رييس جمهور وقت آمريكا اعلام كرد، براي جلوگيري از ورود كشتي‌هاي شوروي كه حامل ابزار تسليحاتي به كوبا بودند، اين كشور را محاصره‌ي دريايي مي‌كند.

بعد از چندين روز مذاكرات، سرانجام شوروي موافقت كرد تا تسليحات مذكور را از كوبا خارج كند،

به رغم تلاش‌هاي كاسترو و درخواست‌هاي مكرر وي از سازمان ملل براي خروج نيروهاي آمريكايي از خليج گوآنتانامو، نيروهاي دريايي آمريكايي هم چنان اين خليج را در محاصره نگه داشتند.

اما كوبا هم چنان از کمک های اقتصادي شوروي و كشورهاي بلوك شرق برخوردار بود.

در سال 1972 كاسترو قراردادهاي مختلفي را براي تامين نيازهاي مالي، تجاري و پرداخت قرض‌هاي اين كشور با شوروي منعقد كرد و در همين حال بود كه كوبا به عضويت شوراي همكاري‌هاي اقتصادي چند جانبه کومکون (COMECON) در آمد.

اولين كنگره‌ي حزب كمونيست كوبا در سال 1975 برگزار شد و در سال بعد، قانون اساسي جديد در اين كشور تصويب شد.

كاسترو در دسامبر 1976 به عنوان رييس جمهور كشور و رييس شوراي وزيران انتخاب شد.

دولت آمريكا همواره كاسترو را به كمك به انفلابيون السالوادور متهم می كرده است. هم چنين يكي ديگر از مسايل مورد اختلاف كوبا و آمريكا كمك‌هاي كاسترو به دولت نيكاراگوئه بود. در سال 1983 به دنبال حمله به گرانادا از سوي آمريكا، صدها كارگر و پرسنل نيروي نظامي كوبا مجبور به ترك اين جزيره شدند.

در سال 1989 كاسترو با شوروي يك پيمان دوستي 25 ساله امضا كرد،

در سال 1990 با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، كمك‌هاي اين كشور به كوبا خاتمه يافت. بعد از اين كه آمريكا تحريم‌هاي اعمال شده عليه كوبا را تشديد كرد، در سال 1992 سازمان ملل با تصويب قطعنامه‌اي لغو تحريم‌هاي اعمال شده بر كوبا را از سوي آمريكا خواستار شد.

سربازان روسي كه طي بحران موشكي كوبا به اين كشور وارد شده بودند، در سال 1993 به كشورشان بازگشتند.

در همين سال كوبا از نظر اقتصادي با مشكلات متعددي روبه رو شد؛ به گونه‌اي كه محصول نيشكرش كاهش يافت.

اين شرايط در سال 1994 بسيار وخيم‌تر شد؛ به طوري كه تعـداد زيادي از تابعين كوبا به علت مشكلات اقتصادي از اين كشور گريختند.

در اواخر فوريه‌ي 1996 جنگنده‌هاي كوبايي دو هواپيماي غيرنظامي را كه ادعا مي‌كردند، به مرزهاي هوايي اين كشور تجاوز كرده بودند، مورد هدف قرار دادند. اين هواپيماها متعلق به شركتي در آمريكا بود كه از سوي تبعيدي‌هاي كوبايي اداره مي‌شد.

آمريكا اين اقدام دولت كاسترو را محكوم كرد و آن را نقض آشكار قوانين بين‌المللي خواند. سازمان ملل نيز اين اقدام را مورد انتقاد قرار داد، اما كاسترو اعلام كرد، پيش از اين، هواپيماهاي متعلق به همين شركت با پرواز بر فراز آسمان كوبا اعلاميه‌هايي عليه دولت پخش كرده‌بودند، اما شكايات كوبا و اعتراضات گسترده‌ي كاسترو به سازمان ملل در اين خصوص پاسخي دريافت نكرده بود.

بيل كلينتون، رييس جمهور وقت آمريكا در پي اين حادثه در مارس 1996 قانون "هلمس برتون" را به تصويب رساند. اين قانون با هدف سخت‌تر كردن شرايط سرمايه‌گذاري و تجارت براي كشورهاي خارجي در كوبا به تصويب رسيد.

طي اين قانون مساله‌ي تحريم كوبا كه هر سال در آن تجديد نظر مي‌شد، دايمي شد و آمريكا شركت‌هاي خارجي را كه به معامله با كوبا مي‌پرداختند، تهديد كرد كه منفعتي كه به دست مي‌آورند، بخشي از اموال مصادره‌ي شده‌ي آمريكا در كوباست. اين اقدام آمريكا، موجب نارضايتي كانادا، مكزيك و كشورهاي اروپايي شد.

كاسترو با اقدامات انقلابي و آرمان گرايانه‌اشنه تنها در کوبا بلکه تبديل به سمبل انقلاب در جهان شد و مردم زيادي را تحت تاثير قرار داد، به ويژه آنان كه به ياد داشتند او چگونه زندگي كرد.

دولت آمريکا ده ها توطئه ناموفق برای کشتن کاسترو طراحی کرد. اسناد منتشر شده اخير سيا، مويد اين موضوع است

به گزارش خبرگزاري فرانسه در ميان اسناد منتشر شده‌ي اخير سيا 150 هزار دلار به افراد مافيا پيشنهاد داده بود تا فيدل كاسترو، رهبر كوبا را ترور كنند.

اين يادداشت طولاني نشان مي‌دهد سيا براي ترور رهبر كمونيست كوبا افراد برجسته‌ي مافيا را كه قبلا به دليل جرم و جنايت تحت تعقيب بودند، جذب كرده است.

کينه امپرياليستها چنان نسبت به کاسترو عميق است که هيچگاه قادر به پنهان کردن آن نبوده اند، بوش در جديد ترين اظهار نظرخود پيرامون سياست بوش در برابر کوبا گفت: « من رئيس جمهوری سختگير و تنها در انتظار مرگ کاسترو هستم » .

فيدل کاسترو در پاسخ به اين گفته بوش نوشت:

آرزوهای چنين مرد قدرتمندی امتيازی بشمار نمی آيد. من نخستين شخص نيستم و آخرين آنانی هم نخواهم بود که بوش فرمان قتل شان را صادر کرده است يا همچنان در صدد است که آنان را بصورتی فردی يا گروهی به قتل برساند.

ساريا، ستوان سياهپوست و رئيس ماموران گشت در ارتش باتيستا، هميشه فرياد می زد: « ايده ها را نمی توان کشت».

او ما را پس از آن که تلاش کرده بوديم پادگان مونکادا را تسخير کنيم و در آن هنگام که سه تن از ما خسته از تلاش برای شکستن حلقه ی محاصره، در کلبه ی کوچکی واقع در کوهستان بخواب رفته بودند، دستگير کرده بود.

هنگامی که سربازان که هنوز مرا نمی شناختند، با نفرت و هيجان بسيار زيادی مرا نشانه گرفته بودند، ستوان سياهپوست بصورتی خودبخودی و اين بار تقريبا زمزمه کنان، دوباره گفت: « ايده ها را نمی توان کشت».

من اين گفته ی نغز را به شما آقای دابليو بوش تقديم می کنم.

soviet400.jpgنهم ماه مه روز پیروزی در جنگ کبیر میهنی،

روزی که بشریت به همت دلاوری های خلق جمهوری شوراها از قید فاشیسم رهایی یافت

چندی پس از انقلاب روسیه در سال 1917 وینستون چرچیل اعلام کرد که "Bolshevism را باید در گهواره خود " خفه کرد. او درحقیقت با این گفته، نظر اکثریت قریب به اتفاق سرمایه داران غربی را بیان کرد.

زمینه و هدف به جنگ جهانی دوم

چندی پس از انقلاب روسیه در سال 1917 وینستون چرچیل اعلام کرد که "Bolshevism را باید در گهواره خود " خفه کرد. او درحقیقت با این گفته، نظر اکثریت قریب به اتفاق سرمایه داران غربی را بیان کرد.

آنها تصمیم گرفتند رهنمود چرچیل را با راه انداختن جنگ علیه اتحاد شوروی دنبال کنند. آنان مثل چرچیل متوجه شدند که اگر دخالت نظامی انجام نگیرد، هیچ شانسی برای سرنگونی دولت شوراها توسط نیروهای داخلی وجود نخواهد داشت. سرمایه داران غربی در پایان سال 1918 گروه هایی متشکل از حدود 300000 سرباز از نیروهای خارجی در روسیه تشکیل دادند. این نیروها از کشورهای فرانسه ، بریتانیا ، ایالات متحده آمریکا ، ایتالیا ، آلمان ، لهستان ، فنلاند ، چکسلواکی ، رومانی ، ترکیه ، ژاپن و کشورهای تازه استقلال یافته منطقه بالتیک آمدند.

عزم کارگران و دهقانان روسیه برای دفاع از انقلاب خود به حدی قوی بود که نیروهای مهاجم در سالهای 1921 و 1922 مجبور به خروج از کشور شوراها شدند.

به گفته کالین مک اودی و ریچارد جونز ، در اطلس تاریخ جمعیت جهان ، کتاب پنگوئن 1978 ، در حدود 14 میلیون نفر در درگیری های مسلحانه ، قحطی و بیماری ناشی از مداخله نظامی مرده اند. این رقم بیش از دو برابر تعداد کشته شدگان در جریان هولوکاست است.

جنگ علیه کمونیسم همچنان می یابد

دوره 1922 تا 1941 تحت تاثیر دو مسئله مورد بحث بود:

• ادامه تنفر از اتحاد جماهیر شوروی ، چون سرمایه دار ها در همه کشورها آن را به عنوان بزرگترین خطر برای نظم موجود ، یعنی اقتصاد بازار معرفی کرده بودند.

• درگیری های امپریالیستی حل نشده در قالب رقابت بین سرمایه داران آلمانی و همتایان آنان در ایالات متحده ، بریتانیا و فرانسه

از 1923 به بعد آدولف هیتلر و حزب ناسیونال سوسیالیسم آلمان (حزب نازی) ، شروع به جذب سرمایه داران آلمانی کرد ، برای آنکه حمایت از جنگ برای نابودی اتحاد جماهیر شوروی را بدست بیاورد. جنگی که اجازه می داد سرمایه انحصاری آلمانی به سمت شرق گسترش یابد.

پس از به قدرت رسیدن هیتلر در سال 1933 بانکداران و صنعتگران غربی همکاری خود را با همتایان آلمانی به منظور افزایش سودآوری بیشتر و همچنین حمایت از جنگ صلیبی هیتلر علیه کمونیسم آغاز کردند. تاریخ به وضوح نشان داده است که، طبقه حاکم در غرب پس از 1918 از وجود اتحاد جماهیر شوروی به طور کامل احساس نگرانی می کرد. تهدید بالقوه و قابل توجه آلمان هیتلری به طور کلی نادیده و یا جزئی گرفته شد .

بی میلی سرمایه داران غربی و یا امتناع از دیدن این واقعیت، تضاد رشدیابنده امپریالیستهارا، در مقابل ادامه تضاد آنتاگونیستی با اتحاد جماهیر شوروی کمرنگ تر کرد. اشتیاق و سود بیشتر، سرمایه داران غربی را به تشویق هیتلر برای آغاز جنگ کشاند.

جنگ جهانی دوم به همین دلیل، در اصل ادامه جنگ و دخالت نظامی ، بوسیله نازی ها آلمانی به منظور هدف قرار دادن اتحاد جماهیر شوروی انجام گرفت.

جنگ جهانی دوم و قدرت های مسئول

سیاست قدرت های سرمایه داری غربی در تضاد کامل با تمایل استالین برای تشکیل اتحادی با غرب، به منظور پایان دادن به ماجراجوئی های نظامی آلمان قرار داشت. این دقیقا همان چیزی بود سرمایه داران حاکم در غرب به آن تمایل نداشت .

در تابستان 1939 دولت اتحاد جماهیر شوروی متوجه شد که امیدی به تشکیل اتحاد با غرب برای مبارزه با فاشیسم وجود ندارد. دولت اتحاد شوروی به منظور به عقب انداختن حمله نظامی اجتناب ناپذیر آلمانها به این کشور در پایان ماه اوت ، یک پیمان عدم تجاوز با آلمان امضا کرد.

این سرمایه داران آلمانی و دیگر کشورهای غربی بودند که دست هیتلر را برای به راه انداختن جنگ جهانی دوم باز گذاشتند. این آنها هستنند که مسئولیت ویرانیهای جنگ، از جمله هولوکاست یهودیان را بعهده دارند. اما نقش آنها به ندرت مطرح میشود زیرا بیشتر مورخان و روزنامه نگاران غربی یا رابطه بین سرمایه داری و فاشیسم را نمی شناسند ویا قصد مخفی کردن آن رادارند.

این غیر ممکن است که به این نتیجه نرسید که اتحاد سرمایه داران غربی با اتحاد جماهیر شوروی تاکتیکی بود، زیرا در غیر این صورت هرگز جنگ رخ نمی داد.

برای اثبات این امر به نقل قول ژنرال فرانسوی Beaufre توجه می کنیم که گفت: "امروز وقتی دوباره نظری به متن (تهیه شده توسط دولت استالین) را برای معاهده انگلیس و فرانسه و اتحاد شوروی می اندازیم ، این سئوال مطرح می شود که چگونه کور و ضعیف بود دستگاه دیپلماسی در نگاه به این موضوع، که امکان انعقاد معاهده را از دست بدهد.    "(Andre Beaufre ، LeDrama ، Plon ،).

آنتونی ایدن، یکی از نمایندگان طبقه حاکمه انگلیس، که بتدریج متوجه شد که چه کسانی مسئول این قتل عام وحشتناک می باشند. در سخنرانی در پارلمان در سال 1945 می گوید : "آیا می تواند کسی شک کند که اگر ما در سال 1939 توافقنامه ای میان روسیه ، کشور من و ایالات متحده در یالتا را داشتیم ، هرگز جنگ فعلی رخ نمی داد.؟"

متاسفانه ، جایگزین تاریخ کتابی است که هرگز نوشته نشده است. واقعیت این است که جنگ جهانی دوم باعث مرگ زودرس حدود 60 میلیون نفر شد که حدود 25 میلیون نفر از آنان سربازان شوروی و افراد غیر نظامی بودند.

آنها بیشترین بها را برای تهاجم سرمایه داری پرداختند.

افسانه سرائی های غربی در مورد جنگ جهانی دوم ،

طی سال های گذشته در غرب افسانه سرائی بسیاری در مورد جنگ جهانی دوم، شاهد بودیم.

یکی از افسانه سرائی ها ادعا می کند که دولت اتحاد شوروی احمق بود که باور داشت پیمان با آلمان این کشور را در برابر حملات نازی ها حفاظت می کند.

«Glantz David M. » و «Janatan House » در کتاب «چگونه ارتش سرخ هیتلر را متوقف کرد» ، انتشارات دانشگاه کانزاس در سال 1995. سرهنگ Glantz ، بازنشسته ارتش آمریکا موسس و مدیر سابق دفتر مطالعات نظامی خارجی ارتش آمریکا. و جاناتان هاووس ، استاد تاریخ در کالج گوردون ، ایالات متحده آمریکا است. می نویسند:

"برنامه ریزی جنگ اتحاد جماهیر شوروی از سال 1935 ، متمرکز شده بود بر تهدیدی که از جانب آلمان نازی و ژاپن احساس می شد. برنامه ریزی استراتژیک در ماه نوامبر سال 1938 ، تحت هدایت رئیس ستاد کل ، ژنرال Shaposnikov ، هر دو را به عنوان یک تهدید واقعی در نظر گرفته اما اولویت را به سناریوی غرب.... می داد. پس از تقسیم لهستان در سال 1939 این اولویت با تجدید نظر در برنامه ریزی هیات عمومی به تهدید در حال رشد آلمان اختصاص یافت.

یکی دیگر از افسانه سرائی ها این است که اتحاد جماهیر شوروی بدون اسلحه فراهم شده توسط ایالات متحده و بریتانیا نمی توانست ارتش فاشیستی را شکست دهد.

واقعیت این است که شکست های ارتش آلمان در نبرد های مسکو (زمستان 1941-1942) ، استالینگراد (زمستان 1942-1943) و کورسک (تابستان 1943). که نقش تعیین کننده و اساسی در جنگ در اروپا داشت، چنان تجهیزاتی (که از جیپ و کامیون تشکیل می شد)، کاربردی نداشت.

Glantz و House ادعا می کنند که تحرکات ارتش سرخ در سال 1943 با کمک جیپ ها و کامیون های عرضه شده ایالات متحده افزایش یافته بود ، بدون آنها احتمالا شکست فاشیست در زمان طولانی تری انجام میگرفت. آنها می نویسند:

"اگر روس ها تنها شده بودند شاید استالین و دیگر فرماندهان ارتش سرخ 12 تا 18 ماه بیشتر زمان برای پیروزی « ورماخت » احتیاج داشتند.

در نتیجه گیری نهایی احتمالا تغییری دیده نمی شد مگر اینکه سربازان شوروی می توانستد در فرانسه سواحل دریای آتلانتیک ( « در نرماندی» جائی که متفقين جبهه دوم را باز کردند ) حضور داشته باشند.

این مردم اتحاد جماهیر شوروی بودند که فاشیست ها را شکست دادند

نیروهایی که در 22 یونی 1941 به اتحاد شوراها هجوم آوردند بالغ بر 5.1 میلیون نفر و در آن زمان از قوی ترین ماشین جنگی جهان بودند.

تا ورود متفقین به جنگ در فرانسه در ژوئن 1944 ، حدود 85 درصد از ارتش فاشیستی درگیر در جنگ با اتحاد جماهیر شوروی بودند. پس از ورود متفقین ، این رقم به 80 درصد کاهش یافت.

اکثریت قریب به اتفاق تجهیزات منهدم شده فاشیستی ناشی از ضربات ارتش سرخ بود ، نه توسط نیروهای متفقین.

ارتش سرخ نیروی مسلح شهروندان اتحاد شوروی بود. آنها اولین کسانی بودندکه حمله رعدآسای فاشیستی را در نبرد مسکو متوقف کردند.

آنها بودند که اولین شکست فاهش به ارتش بزرگ فاشیستی در نبرد استالینگراد تحمیل کردند ، و بالاخره آن بودند که با شکست ارتش آلمان در نبرد کورسک ( نبرد تانک ها ) ، آژیر آغاز شکست پی در پی ارتش فاشیستی در اروپا را به صدا در آوردند. همه این پیروزی ها تحت رهبری حزب کمونیست اتحاد شوروی انجام پذیرفت.

پشت خطوط جبهه این مردم اتحاد جماهیر شوروی بودند که به طور مداوم تحت شرایط بسیار سخت به تولید سلاح ، تجهیزات و مواد غذایی برای رفقای خود را در ارتش سرخ مشغول بودند. این شجاعت ، از خود گذشتگی و فداکاری که منجر به شکست فاشیست در اروپا شد ، همه تحت رهبری حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی انجام گرفت.

اکنون که در سالگرد به اهتراز در آوردن پرچم اتحاد جماهیر شوروی در ساختمان رایشستاگ در برلین توسط

Indiko Anteleva و Melitn Kantareia سربازان ارتش سرخ قرار داریم، ما می بینیم بدترین جنگ در تاریخ بشری به پایان رسیده است ولی با این وجود هجوم به اتحاد شوروی و جنبش کمونیستی ادامه پیداکرد.

هجوم تا آنجا پیش رفته است که با رهبری امپریالیست های آمریکائی جنگی اعلام نشده بر علیه تمام بشریت در جریان است.

ما همچنین می توانیم آنچه را که مردم اتحاد جماهیر شوروی در هر دو زمان صلح و زمان جنگ به دست آورده اند را ببینیم. این یادآوری آن است که هرگز نمی توان بر خلاقیت و قدرت طبقه کارگر پیروز شد.

ما در سالگرد ماه 9 مه 2010 ، با گرامی داشت ازجان گذشتگی های خلق شوروی، آینده را روشن و طبقه کارگر جهان را درآن پیروز مبارزه نهائی می دانیم.

Indonesia-400.jpg

بیانیه فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری به مناسبت اول ماه مه

فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری بمناسبت اول ماه مه، روز جهانی کارگران دوردهای رزمنده خود را به همه مردان و زنان کارگر و به ۹۲ میلیون عضو خود از ۱۲۶ کشور جهان اعلام می‌دارد.

زنان و مردان، پیر و جوان، شاغلین و بیکاران، مهاجرین و پناهنده‌ها!، فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری آرزوی پیروزی برای مبارزات شما چه در ابعاد کوچک و چه بزرگ آن را دارد.

شرکت‌های چند ملیتی، دولت‌های ارتجاعی، نو- فاشیست‌ها و نیروهای نژادپرست و همه مکانیزم‌های امپریالیستی از این روز (اول ماه مه) در وحشت هستند. چرا که این روز یک سمبل همبستگی بین‌المللی، و مبارزه و اتحاد طبقاتی است. اینان قدرتمندترین ابزار ما برای تقویت مبارزات برای زندگی بهتر، علیه فقر- که توسط سیستم غیرانسانی سرمایه‌داری ایجاد شده است- هستند.

ایجاد سندیکاهای طبقاتی، وسیع و دموکراتیک و رزمنده، فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری را تقویت خواهد کرد

با تقویت فدراسیون بعنوان یک سازمان با ریشه‌های توده‌ای و طبقاتی، با پیوند‌های بین‌المللی، اتحادیه‌های خود را تقویت می‌نماییم.

در تمامی کشورهای جهان، با همه اشکال مبارزه ما خواهان تامین نیازهای روزمره، حقوق کارگران، حقوق سندیکایی و اجتماعی آنان هستیم.

علت بدبختی، بیکاری، فقر- با در نظر گرفتن پیشرفت‌های وسیع علمی و تکنولوزیکی- نشانگر فاسد و غیر واقعی بودن سیستم تولیدی سرمایه‌داری است.

ما نیروهای خود را بسیج نموده و متحدین اجتماعی خود را برای یک مبارزه وسیع علیه استثمار و بربریت سرمایه‌داری سازمان می‌دهیم.

به مناسبت اول ماه مه بار دیگر همبستگی خود را با مردم فلسطین، لیبی، سوریه، لبنان، عراق، افغانستان، یمن و تمامی خلق‌هایی که از حملات امپریالیستی آسیب دیده و برای حق تعیین حاکمیت خود و آینده بهتر مبارزه می‌کنند، اعلام کرده و به آنها درود می‌فرستیم.

امسال ، ۲۰۱۶، در هفدهمین کنگره فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری، نمایندگان اتحادیه‌های طبقاتی در کشور قهرمان افریقای جنوبی جمع خواهند شد. در روزهای ۵ تا ۸ اکتبر ۲۰۱۶، هزاران نماینده، سندیکالیست‌های مبارز واقعی، از سراسر کشورهای جهان در شهر دوربان جمع خواهند شد ومسایل جهانی و منطقه‌ای را بررسی کرده و مبادله تجربه خواهند نمود و راهبردهای دراز مدت و کوتاه مدت فدراسیون را برای ۵ سال آینده تدوین خواهند نمود.

با برگزاری این کنگره ما یک گام اساسی رو به پیش برمی‌داریم: برای یک جنبش طبقاتی و بین‌المللی سندیکایی، «به پیش! مبارزه برای نیازهای امروزین طبقه کارگر و علیه فقر که توسط سیستم غیر انسانی سرمایه‌داری تحمیل شده است.»

دبیر کل

اتحاد کارگر

1er-mai400.jpg

«قطعنامه سندیکاها و تشکل های مستقل کارگری» (به مناسبت اول ماه مه، دوازده اردیبهشت ۱۳۹۵)

اول ماه مه (دوازده اردیبهشت ۱۳۹۵)، روز جهانی کارگر و روز اتحاد و همبستگی بین المللی کارگران، برای بیان خواست ها و مطالبات این طبقه، جهت بهبود شرایط کار و زندگی و رهایی از ستم و نابرابری اقتصادی و طبقاتی است. اول ماه مه همچنین روز فریاد مشترک تمامی کارگران در سرتاسر گیتی علیه بیداد و بهره کشی سرمایه است.

در چنین روزی، کارگران در سرتاسر دنیا از جمله به مقابله با سیاست های ضدکارگری و نئولیبرالیستی سرمایه داری جهانی و فرمول های خانمان برانداز آن برمی خیزند و نارضایتی و اعتراض خود را نسبت به این سیاست ها اعلام می کنند. در روز جهانی کارگر، بیش از هر زمان دیگری لزوم اتحاد و همبستگی طبقاتی کارگران احساس می شود و به ضرورتی حیاتی و اجتناب ناپذیر تبدیل می گردد.

کارگران ایران، امسال نیز در شرایطی به استقبال اول ماه مه، روز جهانی کارگر می روند که گرانی افسار گسیخته و فزاینده دیگر رمقی برای کارگران باقی نگذاشته است. سرمایه‌ داری در ایران، درهماهنگی با سرمایه‌ بحران زده جهانی و نهادهای مالی و واسطه ای آن، همچون “سازمان تجارت جهانی”، “صندوق بین المللی پول” و “بانک جهانی”، در جهت تامین شرایط مطلوب برای انباشت و سود آوری سرمایه، کارگران را به شدیدترین شکل ممکن استثمار می کند و به بیکاری، فقر و فلاکت می‌کشاند. سفره کارگران امروزه بیش از هر زمان دیگر خالی است و آنان مجبورند برای سیر کردن خود و فرزندانشان به هر دری بزنند و ساعت ها کار اضافی را به جان بخرند. سرمایه همچنین همه ی تلاش خود را به کار می برد تا حتی المقدور بار بحران های دامن گیر و کمرشکن خود را در سرتاسر گیتی بر دوش ما کارگران بگذارد؛ تعیین حداقل دستمزد ۸۱۲ هزار تومانی در سال ۹۵ توسط “شورای عالی کار” که تا ۴ برابر زیر خط فقر و در واقع به منزله تحمیل مرگ تدریجی بر خیلِ عظیمی از کارگران است؛ وعدم پرداخت به موقع دستمزدها در ابعادی فراگیر و گسترده؛ نهادینه کردن شرکت های پیمانکاری و واسطه ای در بخش های وسیعی از مراکز کار و تولید و صنایع بزرگ و متوسط دولتی و غیردولتی و در همین رابطه نابودی کامل امنیت شغلی اکثریت قریب به اتفاق کارگران با رواج قراردادهای موقت و سفید امضا، به تعطیلی کشاندن بسیاری از کارخانه ها، کارگاه ها و معادن کشور همراه با اخراج و بیکارسازی های گسترده کارگران عمدتا به دلیل زیاده خواهی ها و حرص و ولع پایان ناپذیر صاحبان سرمایه، رشد فزاینده حوادث کار و در واقع تبدیل مراکز کار و تولید به قتلگاه کارگران، غارت مضاعف دسترنج کارگران از راه های مختلف از جمله قطع سوبسید کالاهای اساسی مانند نان، آب، برق، گاز و …، چپاول صندوق تامین اجتماعی و بازنشستگی و ناکارآمدی این صندوق ها در قبال کارگران … و موارد متنوع و بیشتری از این دست، تنها نمونه هایی از این تهاجم لجام گسیخته و طبقاتی و وضعیت اسفناک ما کارگران را به نمایش می گذارند.

به این سیاهه البته باید تبعیض جنسیتی و ستم و استثمار مضاعف نسبت به زنان و کارگران مهاجر، بی کاری جوانان و گسترش کار کودکان، فقدان آزادی های دموکراتیک و سیاسی و امنیتی کردن هر شکلی از اعتراض و حق طلبی کارگران که برای پیگیری خواست ها و مطالبات این طبقه صورت می گیرد، ممنوعیت ایجاد تشکل های مستقل کارگران و یورش به معدود تشکل های کارگری موجود، احضارهای مکرر کارگران و فعالان کارگری و تهدید، دستگیری و زندانی کردن آنان به بهانه های مضحک و نخ نمایی چون “اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت ملی” و … امثال آن را نیز اضافه نمود.عوامل سرمایه به ویژه در یکی ـ دو ساله اخیر شمشیر را از رو بسته و همه هم و غم خود را بکار گرفته اند تا هر خواست و مطالبه کارگری و هر اعتراض حق طلبانه ای را که از سوی کارگران برپا می شود با توسل به زور و تهدید و دستگیری و زندان پاسخ گویند و فعالین آن را به بند کشیده، به کنج زندان ها بفرستد.

بدون شک ما کارگران در مقابل چنین وضعیت بغایت غیر انسانی و گسترش روزافزون فقر و سیه روزی در جامعه سکوت نمی کنیم و اجازه نخواهیم داد که بیش از این حق حیات و هستی مان را به نابودی بکشند. ما کارگران تولید کنندگان اصلی رفاه و ثروت در جامعه هستیم و برخورداری از یک زندگی انسانی، مطابق با بالاترین استانداردهای حیات بشری را حق مسلم خود می دانیم و برای تحقق آن تمامی موانع پیش روی را با برپایی تشکل های مستقل از دولت و کارفرما و با اتکا به قدرت همبستگی و اتحاد کارگری و طبقاتی مان از سر راه بر خواهیم داشت. ما کارگران اجازه نخواهیم داد که همچون گذشته توافق های سرمایه داری جهانی و داخلی برای بهره کشی از نیروی کار ارزان و غارت دسترنج و حاصل ما کارگران، قرین موفقیت گردد و ما را همچنان در فرودستی باقی بگذارد.

در این راستا، ما سندیکاها و تشکلهای امضا کننده زیر، متحد و یکصدا مطالبات و نقطه نظرات خود را بدین شرح اعلام می داریم:

۱ــ در حالی که خط فقر سه و نیم میلیون تومان در ماه است، تعیین حداقل دستمزد اعلام شده از سوی “شورای عالی کار” (۸۱۲ هزار تومان) در واقع به منزله تحمیل فلاکت بیش تر به کارگران و خانواده های آنان می باشد. ما همچنین، عملکرد این “شورا” که در طول سالیان گذشته همواره در راستای منافع کارفرمایان و صاحبان سرمایه و بر ضد کارگران بوده است را محکوم می کنیم. ما کارگران اعتقاد داریم که تعیین دستمزدهای عادلانه تنها از طریق نمایندگان واقعی کارگران در تشکل های مستقل کارگری و با پشتوانه وسیع توده کارگران امکان پذیر خواهد بود.

۲- دستمزدهای پرداخت نشده و معوقه کارگران باید فوراً و بی هیچ عذر و بهانه ای پرداخت شوند وعدم پرداخت آن ها می‌بایست به مثابه جرم قابل تعقیب، مورد پیگرد قضائی قرار گیرد. ما کارگران خواهان پرداخت فوری و بدون قید و شرط دستمزدهای معوقه کارگران و خسارت های ناشی از آن هستیم.

۳- قراردادهای موقت و سفید امضای کار، فقدان امنیت شغلی و وجود شرکت های پیمانکاری و واسطه ای؛ حوادث، بیماری ها و سوانح مرگبار ناشی از فقدان ایمنی و بهداشت کار، به ویژه در بخش های ترابری، معادن و ساختمان سازی،همواره از معضلات و مشکلات توان فرسای کارگران در کشور بوده است. ما کارگران ضمن اعتراض به چنین وضعیت ناگواری، خواهان برچیده شدن قراردادهای موقت و سفید امضا، حذف شرکت های پیمانکاری و واسطه ای، قرار گرفتن کلیه کارگران شاغل از کارگاههای کوچک گرفته تا کارگران مناطق آزاد، تحت پوشش کامل قانون کار و اجرای فوری بیمه کارگران ساختمانی و در یک کلام پایان دادن به شرایط سخت و زجرآور کار در مراکز و محیط های کار و تولید هستیم.

۴- ما کارگران به ویژه درشرایط تورم و گرانی روزافزون کالاهای اساسی درجامعه، اِعمال برخی سیاست های معروف به ریاضت اقتصادی همچون رها سازی قیمت ها و حذف سوبسیدها، اخراج و بیکار سازی کارگران با بهانه ها و ترفندهایی چون تعدیل نیرو و خصوصی سازی، مقررات زدایی از حقوق کار و نابودسازی برخی از دستاوردهای چند ده ساله حقوق کارگری و تعرض ضد کارگری به قانون کار و … را محکوم نموده و خواهان پایان بخشیدن به این قبیل سیاست های اسارت آور و ضد عدالت اجتماعی هستیم.

۵- ما خواهان برخورداری تمامی بازنشستگان از یک زندگی مرفه و رفع هرگونه تبعیض و نابرابری در پرداخت مستمری و حقوق و مزایای این بخش از کارگران می باشیم. ما کارگران همچنین خواهان بیمه ی درمان رایگان هستیم.

۶- اخراج و بیکارسازی کارگران به هر بهانه ای باید متوقف گردد و تمامی کسانی که بیکار شده و یا به سن اشتغال رسیده اند می بایست تا زمان اشتغال به کار از بیمه بیکاری مکفی، متناسب با استانداردهای امروزی جوامع بشری برخوردار شوند.

۷ـ ما کارگران خواهان برابری کامل حقوق زنان و مردان در تمامی شئونات زندگی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و خانوادگی و محو کلیه قوانین تبعیض آمیز علیه آنان می باشیم.

۸- بیمه های تأمین اجتماعی اگر قرار باشد که به نحو مطلوبی از آن استفاده شود می بایست که به دست نمایندگان منتخب و واقعی خود کارگران و مردم زحمتکش جامعه اداره شود. ما کارگران خواهان برخورداری همه آحاد کارگر و زحمتکش جامعه از امکانات و مزایای بیمه های تأمین اجتماعی هستیم.

۹- ما کارگران سرکوب و کارشکنی و عدم به رسمیت شناختن حقوق سندیکاهای کارگری و تشکل های مستقل کارگری را محکوم کرده و خواستار تشکیل سندیکاها و تشکل های مستقل کارگری و رعایت حقوق بنیادین کار، به ویژه مقاوله نامه های ۸۷ و ۹۸سازمان بین الملی کار دایر بر “آزادی ایجاد تشکل های مستقل” و “عقد قراردادهای دستجمعی” هستیم. و دادخواهی و شکایت کارگران را در این باره به نهادها و سازمان های بین الملی حق مسلم تمامی کارگران می دانیم.

۱۰- برخورداری از حق ایجاد تشکل های مستقل کارگری و حق اعتراض، اعتصاب، تجمع، تحصن، راهپیمایی و حق آزادی بیان و نشر … امروزه جزء حقوق اولیه و انکارناپذیر کارگران و همه ی آحاد مردم در سرتاسر دنیاست. ما کارگران خواهان برخورداری از تمامی این حقوق و مطالبات بوده و آن ها را در ردیف حقوق مسلم و خدشه ناپذیر خود می دانیم.

۱۱- ما خواهان پایان دادن به برخوردهای امنیتی و قطع فوری و بدون قید و شرط هر گونه اعمال فشار، پرونده سازی و صدور احکام قضایی علیه کارگران و فعالان کارگری، مدنی و اجتماعی و به طور مشخص منع تعقیب، تهدید، احضارهای مکرر، بازداشت و زندانی کردن این کارگران و فعالین از جمله اعضای سندیکای کارگران شرکت واحد، سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه، سندیکای کارگران ساختمانی و نقاش استان البرز،کارگران معادن بافق، دورود، خاتون آباد و کارگران پتروشیمی و عسلویه و … تحت عناوین و بهانه هایی چون «تبلیغ علیه نظام»، «اقدام علیه امنیت ملی»، «تجمع به قصد تبانی» و … می باشیم. ما همچنین خواهان آزادی فوری و بدون قید و شرط همه کارگران، فعالان کارگری و معلمان زندانی از جمله بهنام ابراهیم زاده، محمد جراحی، جعفر عظیم زاده، رسول بداغی، اسماعیل عبدی، محمود بهشتی لنگرودی، علی اکبر باغانی وفرزاد مرادی نیا و منع تعقیب و لغو احکام صادره علیه ابراهیم مددی، رضا شهابی، داود رضوی، واله زمانی،علی نجاتی، محمود صالحی، عثمان اسماعیلی، جمال میناشیری، هادی تنومند، قاسم و ابراهیم مصطفی پور و محمد کریمی ، جلیل محمدی و دیگر کارگران هستیم.

۱۲- ما کارگران، نه تنها تشکل های دست ساز و همسو با دولت و کارفرما همچون خانه کارگر، شوراهای اسلامی کار و انجمن های صنفی را نمایندگان واقعی کارگران ایران نمی دانیم بلکه به رسمیت شناختن این تشکل ها همچون خانه کارگر (شوراهای اسلامی کار) در WFTU و تلاش برای عضو کردن تشکل غیر کارگری موسوم به “مجمع عالی نمایندگان کارگران ایران”، در ITUC را محکوم نموده و به عضویت در آوردن این قبیل تشکل های دست ساز و فرمایشی در این نهادها را به منزله باز کردن راه برای سرکوب هر چه بیشتر سندیکاها و تشکل های مستقل کارگری در ایران محسوب می کنیم.

۱۳- پدیده کار کودک به شکل غیر قابل تصوری در حال افزایش و گسترش است. کار کودکان باید ممنوع اعلام گردد و هر طرحی برای رسمیت بخشیدن به این پدیده نامیمون، تحت هرعنوان و بهانه ای می بایست ملغا شده و محکوم گردد. همه ی کودکان مطابق منشور بین المللی حقوق کودک باید جدا ازموقعیت اقتصادی و اجتماعی والدین و نوع جنسیت و وابستگی های ملی، ن‍‍ژادی، مذهبی و … از امکانات تحصیلی و آموزشی، رفاهی و بهداشتی رایگان و برابر برخوردار باشند.

۱۴- ما خواهان رفع هر گونه تبعیض و بی عدالتی نسبت به کارگران مهاجر به ویژه کارگران افغان در ایران و نیز سایر کارگران مهاجر در سراسر جهان می باشیم.

۱۵- ما به همراه عموم کارگران ایران و جهان سیاست های جنگ افروزانه و تجاوز کارانه علیه کشورها را محکوم کرده و خواهان برقراری صلح و امنیت در منطقه و جهان و دفاع از منافع عمومی و آزادی و رفاه و پیشرفت مردم ایران و منطقه و جهان هستیم.

۱۶- همه کارگران، معلمان و پرستاران که به خاطر احقاق حقوق و مطالبات خود از کار اخراج یا بازداشت و یا زندانی شده اند باید بدون قید و شرط و با احراز شرایط قبلی کار، همراه با خسارت ایام اخراج و زندان به کار سابق خود باز گردند.

۱۷-اول ماه مه، روز جهانی کارگر باید تعطیل رسمی اعلام شده و در تقویم رسمی کشور گنجانده شود. ما خواهان لغو هرگونه محدودیت در برگزاری مراسم این روز جهانی هستیم.

کارگر متفرق هیچ چیز، کارگر متحد همه چیز!

کارگران جهان متحد شوید!

سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه

سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه

سندیکای کارگران ساختمانی و نقاش استان البرز

کمیته پیگیری ایجاد تشکل های کارگری

کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری

اردیبهشت ۱۳۹۵

Mai2016400.jpg

به مناسبت روز جهانی کارگر

از زمان آغاز بحران گسترده سرمایه داری،بیش از ۶۱ میلیون کار از بین رفته است

اعلامیهٔ کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران، به‌مناسبت اولِ ماه مه: پیکار سازمان یافته، متحد و سراسری کارگران و زحمتکشان، بر ضد ظلم، بی‌عدالتی، سرکوب، و نقض حقوق صنفی شان راهکار اساسی مبارزه در راه دست یابی به حقوق، آزادی های دمکراتیک و طرد رژیم استبدادی حاکم

کارگران و زحمتکشان مبارز!

کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران، فرارسیدن اول ماه مه (۱۱ اردیبهشت ماه)، روز جهانی کارگر را به شما تبریک می گوید. روز اول ماه مه مه، روز گرامی‌داشت نبرد تاریخی طبقه کارگر و تجدید عهد با آرمان های والای پایان دادن به بی عدالتی، محرومیت و ادامه بهره کشی کار از سوی سرمایه است. ۱۳۰ سال پیش، روز چهارم ماه مه ۱۸۸۶، کارگران نساجی کارخانه «هی مارکت»،‌ در شیکاگو، در اعتراض به شرایط دشوار کار و برای کاهش ساعات کار به هشت ساعت در روز، دست به اعتصاب و راه پیمایی زدند که سرانجام با یورش سرکوبگرانه پلیس شیکاگو رو به رو شد. سه سال پس از این نبرد قهرمانانهٔ کارگران شیکاگو، شرکت کنندگان در کنگرهٔ انترناسیونال دوم، روز اول ماه مه را،‌به پاس خاطرهٔ ماندگار کارگران جان باخته در نبرد شیکاگو، روز جهانی کارگر اعلام کردند.

اعلامیۀ کمیته مرکزی به صورت پی.د.اف

کارگران جهان امسال در شرایطی به استقبال روز جهانیِ کارگر می‌روند که ادامه سیاست‌های مخرب نولیبرالی،از سوی حکومت های کشورهای پیشرفتهٔ سرمایه داری به بحران فزایندهٔ بیکاری و فقر صدها میلیون انسان زحمتکش در پهنهٔ جهان منجر شده است. بر اساس آخرین گزارش منتشر شده از سوی «سازمان بین المللی کار» (آی.ال.او)، که در ۲۸ دی ماه ۱۳۹۴ (۱۸ ژانویه ۲۰۱۶)، در ژنو، ‌منتشر شد آمار بیکاری در جهان، در انتهای سال ۲۰۱۵، رقمی بالغ بر ۱۹۷ میلیون نفر است. بر اساس همین گزارش شمار بیکاران جهان در سال ۲۰۱۶ رشد یافته و به ۱۹۹ میلیون نفر، و در سال ۲۰۱۷ از مرز ۲۰۰ میلیون نفر خواهد گذشت و تا سال ۲۰۱۹ به ۲۱۲ میلیون نفر خواهد رسید. نکته توجه برانگیز دیگر اینکه به گزارش «سازمان بین المللی کار» از زمان آغاز بحران گسترده سرمایه داری،بیش از ۶۱ میلیون کار از بین رفته است. این گزارش با احتساب نیروهایی که در ۵ سال آینده به بازار کار وارد خواهند شد معتقد است که تا سال ۲۰۱۹ به ۲۸۰ میلیون فرصت شغلی جدید نیاز است. سرمایه‌داری جهانی درحالی‌که برای رهایی از چنگال بحران عمیق و همه‌جانبهٔ اقتصادی‌اش در دههٔ اخیر، هزاران میلیارد دلار دارایی‌های ملی در کشورهای مختلف را به سیستم بانکی و انحصارهای بزرگ سرازیر کرده است، با اینهمه، در قبال کارگران سیاست‌های ریاضت‌کشی سخت‌گیرانه‌اش را ادامه می دهد. حقوق و آزادی‌های دموکراتیک طبقهٔ کارگر و زحمتکشان جهان بیش‌ازپیش در معرض تهاجم سرمایهٔ انحصاری و سیاست‌های مخرب و ضدانسانی و رها از هر قید و بند سرمایه برای استثمار خشن توده‌های محروم قرار گرفته‌ است.

جهان ما در سال های اخیر همچنین شاهد اعمال سیاست‌های نواستعماری خشن سرمایه داری جهانی، به‌قصد کنترل بازارها و منابع طبیعی کشورهای مناطق مختلف بوده است، که در نتیجه به جنگ‌های محلی و تقویت و‌ رشد فزایندهٔ نیروهای افراطی - به‌ویژه در منطقهٔ خاورمیانه و آفریقا- و فاجعهٔ عظیم کشتار مردم بی‌گناه و تخریب فرهنگ و تاریخ منطقه، منجر شده است. سرازیر شدن سیل میلیون ها مهاجر به کشورهای اروپایی که از جنگ های ساخته و پرداخته امپریالیسم و ارتجاع، در منطقه خاورمیانه، به خصوص در سوریه، عراق،‌ لیبی و افغانستان می گریزند و صحنه های دلخراش جان باختن هزاران انسان بیگناه در دریا مدیترانه و در مسیر رسیدن به مرزهای کشورهای اروپایی، و سپس عملکرد خشن و غیر انسانی برخی از این کشورهای اروپایی،‌‌ در بستن مرزهای خود بر روی این پناهجویان، نمونهٔ روشنی از فاجعه ادامهٔ حاکمیت سرمایه انحصاری است. در کنار این فاجعهٔ عظیم انسانی رشد نیروهای جنایتکاری همچون داعش و متحدان آن در برخی از کشورهای آفریقایی- بر بنیان‌های نظری “اسلام سیاسی” و یاری‌رسانی‌های نیروهای تاریک‌اندیش و ضدمردمی‌ای از ایران و عربستان گرفته تا پاکستان- نتیجهٔ مستقیم سیاست‌های مخرب و ضدانسانی‌ای است که امپریالیسم در دهه‌های اخیر در منطقهٔ ما و دیگر کشورهای جهان به پیش برده است. در مقابل این تهاجم خشن سرمایهٔ‌ انحصاری، طبقهٔ کارگر در کشورهای گوناگون جهان، در صف نخست پیکار برای “جهانی بهتر”، و رودررویی با سیاست‌هایی بوده است که سرنوشت بشر را با مخاطراتی جدی روبه‌رو کرده‌است.

کارگران و زحمتکشان میهن!

با فرا رسیدن ۱۱ اردیبهشت ماه ۱۳۹۵،‌ نزدیک به سه سال از روی کار آمدن دولت حسن روحانی می گذرد. اجرا کردن همان سیاست های کلان اقتصادی دولت فاسد و ضد مردمی احمدی نژاد بوسیلهٔ دولت روحانی ثمره اش ادامهٔ بحران اقتصادی و تشدید فقر و محرومیت طبقهٔ کارگر ایران و دیگر قشرهای زحمتکش جامعه بوده است. دولت «تدبیر و امید» همچنین مصمم است که طرح خصوصی سازی کامل سیستم بهداشت و درمان و آموزش و پرورش را در نقض صریح قانون اساسی خود رژیم به انجام برساند.

ابوالقاسم فیروزآبادی، قائم‌مقام وزیر رفاه، در ادعایی که از سوی کارشناسان اقتصادی نادرست خوانده شد،‌ در اردیبهشت ماه ۹۴، ادعا کرد که هیچ نقشه‌یی از فقر در ایران وجود ندارد، اما ۱۲ میلیون نفر نیازمند هستند. حسین راغفر، از کارشناسان اقتصادی، در مصاحبه یی با روزنامه شرق، در واکنش به سخنان او، گفت: «اتفاقاً نقشه فقر وجود دارد اما هیچ برنامه خاصی از سوی دولت برای ریشه‌کن کردن فقر وجود ندارد.» به گفتهٔ راغفر، ۱۲ میلیون نیازمند شناسایی شده از سوی وزارت رفاه، تنها افراد تحت پوشش کمیتهٔ امداد و سازمان بهزیستی اند و آنانی که در این دو نهاد پرونده ندارند، در آمارها لحاظ نشده‌اند. راغفر در ادامهٔ همین گفت‌وگو با روزنامه شرق، عنوان می کند که روند شاخص‌ها از بهبود وضعیت اقتصادی ایران نشانی ندارد، و اگر دولت برای فقرایی که تعدادشان به ۴۰ درصد کشور جمعیت رسیده، برنامه‌ای نداشته باشد، آمارشان از این هم بیشتر خواهد شد.

برخلاف همه دروغ‌های سران رژیم، ازجمله علی خامنه‌ای، سیاست‌های مخرب و ضدملی حاکمیت در دههٔ گذشته، نه‌تنها ایران را در رکود اقتصادی ای بی‌سابقه‌ فرو برده است، بلکه به تورم، بیکاری میلیونی- خصوصاً در میان جوانان کشور - و ورشکستگی واحدهای تولیدی منجر شده است. بر اساس گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی در خرداد ماه ۱۳۹۴ «طبق آمار و مستندات مرکز آمار ایران در سال گذشته، نرخ بیکاری جوانان ۱۵ تا ۲۴ ساله کشور برابر با ۹/ ۲۲ درصد و نرخ بیکاری جوانان ۱۵ تا ۲۹ ساله نیز معادل ۲ / ۲۰درصد است که این میزان بیش از ۲ برابر نرخ رسمی بیکاری عمومی کشور و نشان دهنده ادامه بحران بیکاری جوانان است. این در حالی است که ورود سالیانه حدود یک و نیم میلیون نفر به دانشگاه ها و خروج آنها در یک دوره ۲ تا ۴ ساله به امید یافتن شغل از دانشگاه، مسئله ای است که به دلیل فراهم نبودن زمینه های اشتغال کارجویان جوان در حال حاضر به عنوان یکی از مهم ترین چالش های کشور شناخته می شود.»

کارگران و زحمتکشان مبارز!

نزدیک به سه سال از روی کار آمدنِ دولت حسن روحانی می‌گذرد. دولت “تدبیر و امید” در سه سال گذشته نه‌تنها هیچ گام اساسی و مثبتی در راه تحقق حقوق کارگران و زحمتکشان برنداشته است، بلکه وضعیت زحمتکشان میهن ما، در عرصه‌های متفاوت، با دشواری‌هایی تازه‌ روبه‌رو شده است. با وجود امضای توافقنامه (برجام) با آمریکا و کشورهای اروپایی،- که بر اساس آن بخشی از تحریم های اقتصادی از ایران برداشته شده است - هنوز هیچ نشانی از بهبود وضع اقتصادی و یا توجه دولت و حاکمیت جمهوری اسلامی به وضعیت وخیم مردم محروم و خصوصاً کارگران و زحمتکشان به چشم نمی خورد. تصمیم شورای عالی کار به تعیین دستمزد غیر عادلانهٔ ماهیانه ۸۱۱ هزار تومان برای سال ۱۳۹۵ را می توان گام هدفمند دولت در جهت آزاد سازی دستمزد ها در دوران «پسابرجام» ارزیابی کرد. حداقل دستمزدی که در سال ۱۳۹۵ بابت انجام یک ماه کار به هر کارگر باید پرداخت شود، مبلغی در حدود ۸۱۱ هزار و ۶۸۰ تومان خواهد بود. در مورد دیگر مزایای کارگران نیزشورای عالی کار هیچ تغییری نسبت به مصوبه سال گذشته انجام نداد و مزایایی مانند حق بُن و پایهٔ سنواتی کارگران به همان ترتیب قبل مبالغ ۱۱۰ هزار تومان و ۳۰ هزار تومان در ماه باقی خواهد ماند.

آغاز “فاز دوم هدفمند کردن یارانه‌ها” از سوی دولت روحانی،‌ بی‌توجهی به خواست زحمتکشان در تعیینِ حداقل دستمزدها و افزایش آن بر اساس نرخ تورم است. سرکوب اعتراض‌های کارگری که در ماه‌های اخیر اوج تازه‌ای یافته است، تشدید فشار بر فعالان کارگری، و جلوگیری از برپایی تشکل‌های صنفی کارگران، بخشی از کارنامهٔ دولت “تدبیر و امید” ولایت‌فقیه است که با مهندسی انتخابات سال ۱۳۹۲ بر سر کار آمد. در حال حاضر ده ها فعال و رهبر تشکل های کارگری قانونی، در کشور، بر اساس حکم های طولانی مدت قضایی، در زندان های رژیم به سر می برند.

مردم ما، در ماه های پایانی سال ۹۴، کارزار گسترده تبلیغاتی رژیم ولایت فقیه برای «شرکت همه» حتی «مخالفان نظام»‌در انتخابات مجلس شورای اسلامی دهم و انتخابات مجلس خبرگان رهبری را شاهد بودند. بر خلاف همه تبلیغاتی از سوی سران رژیم و اصلاح طلبان حکومتی شد،(اصلاح طلبانی که با سیاست «اعتماد سازی» با حاکمیت ارتجاع به میدان انتخاباتی آمده بودند)،‌ اکثریت گسترده مردم و خصوصا کارگران و زحمتکشان با شرکت نکردن در انتخابات و یا رای دادن بر ضد نامزدهای منتسب به حاکمیت، انزجار خود را از حاکمان کنونی و ادامه وضعیت وخیم کشور اعلام کردند. واقعیت این است که، بحران سیاسی-اقتصادی رژیم ولایت فقیه به رغم همه تلاش های سران برای رفع و رجوع آن، نه تنها کاهش نیافته است بلکه با رشد نارضایتی توده ها، رو به گسترش است.

رشد اعتراض های کارگری، در سراسر کشور، نسبت به بسته شدن واحد های تولیدی،‌ نسبت به پرداخت نشدن دستمزدهای به تعویق افتاده، ‌نسبت به افزایش چشمگیر قرار دادهای موقت و همچنین تلاش های بی وقفه رژیم برای تغییر دادن قانون کار به ضد منافع کارگران،‌نمونه های روشنی از پیکار فزاینده طبقه کارگر ایران در مقابله با رژیم سرمایه داری حاکم بر ایران است. حزب ما سال هاست که بر این نکته مهم تاکید داشته که حاکمیت جمهوری اسلامی و دولت های برگماردهٔ آن، نمایندگان کلان سرمایه داری تجاری و سرمایه داری بوروکراتیک ایران هستند، و از این روی منافع آن ها در تضادی آشتی ناپذیر با منافع طبقه کارگران و دیگر زحمتکشان میهن قرار دارد. بر این اساس، مبارزه برای دستیابی به خواست های صنفی طبقه کارگر و بهبود وضعیت معیشتی آنان در پیوندی جدایی ناپذیر با مبارزهٔ طبقاتی در جامعه ما قرار دارد. بنابراین گسترش مبارزه برای برای برپایی سندیکاهای مستقل کارگری و سازمان دهی مبارزات پراکنده ولی رشد یابندهٔ طبقه کارگر در سراسر کشور، گام مهمی در راه به چالش کشیدن سیاست های حاکمیت کنونی و گام گذاشتن در راه دستیابی به حقوق کارگران و زحمتکشان است.

کارگران و زحمتکشان!

حزب تودهٔ ایران، حزب طبقه کارگر ایران،‌ بار دیگر فرا رسیدن اول ماه مه‌ را از صمیم قلب به شما تبریک می گوید، و همچنان که تاریخ ۷۵ سالهٔ این کهن ترین حزب تاریخ معاصر میهن ما نشان داده است، همچنان پیگیر و خلل ناپذیر در کنار شما در راه تحقق آرمان های انسانی، عدالت اجتماعی، و پایان دادن به ستم طبقاتی و استثمار، به پیکار خود ادامه می دهد.

بیایید امسال تظاهرات اول ماه مه را به همایش پرشکوه طبقهٔ کارگر ایران و زحمتکشان برای اعتراض به ادامهٔ سیاست های ضد کارگری حاکمیت و دولت آن و در جهت تحقق خواست های مهمی چون: اجرای مقاوله نامه های پایه ای سازمان جهانی کار، بویژه مقاوله نامه های ۸۷ و ۹۸ در مورد آزادی های سندیکایی و حق کارگران برای تشکل و برپایی سندیکاهای مستقل کارگری تبدیل کنیم. تنها با مبارزهٔ مشترک، ‌منسجم، و سراسری است که می توان حاکمیت استبدادی ولایت فقیه را به عقب نشینی و تن دادن به خواست های زحمتکشان وادار کرد.

فرخنده باد روز اول ماه مه، روز جهانی کارگر!

آزادی برای همه زندانیان سیاسی-عقیدتی و فعالان کارگری در بند!

دست در دست هم در راه برپایی جبهه واحد ضد دیکتاتوری و طرد رژیم ولایت فقیه!

کمیته مرکزی حزب تودهٔ ایران

۶ اردیبهشت ماه ۱۳۹۵

1384805400.jpg

یوری گاگارین، اولین انسانی که به فضای کیهانی پرواز کرد: ویدئوهای آرشیو

روز فضانوردی هر سال 12 آوریل برگزار می شود. در این ویدئوهایی آرشیو ما ببینید که چگونه یوری گاگارین 55 سال قبل یعنی 1961 میلادی در این روز اولین پرواز انسان به فضای کیهانی در طول تاریخ بشریت را انجام داد.

یوری گاگارین به عنوان اولین انسان درست 55 سال قبل، 12 اوریل سال 1961 میلادی عازم مدار زمین شد.

اسپوتنیک

000400-3.jpg

حمایت کلینتون از کودتا علیه مصدق و سیاست آمریکا در تغییر نظام دیگر کشورها

نامزد دموکرات‌ها برای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا از سیاست این کشور در تغییر نظام در سایر کشورهااز جمله کودتا علیه دولت مصدق در ایران حمایت کرد.

روزنامه صهیونیستی هاآرتص در خبری نوشت که هیلاری کلینتون نامزد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا از سیاست واشنگتن در زمینه تغییر رژیم در دیگر کشورها دفاع کرد.

هیلاری کلینتون در مصاحبه با شبکه تلویزیونی ام اس ان بی سی در پاسخ به سئوالی مبنی بر این که آمریکا سابقه طولانی در سرنگونی دولت ها از جمله کودتا علیه مصدق در ایران، اربنز در گواتمالا، پاتریس لومومبا در کنگو، سالوادور آلنده در شیلی و سرنگونی توریخو داشته است، پاسخ داد: هر چند سیاست تغییر رژیم، به طور کلی سیاست خوبی نیست، اما بستگی به شرایط دارد. همیشه یک سری بازی های تاریخی وجود داردکه شما می توانید در آن بازی ایفای نقش کنید. به عنوان مثال اگر کسی می توانست آدولف هیتلر را قبل از این که او در آلمان به قدرت برسد به قتل می رساند، این کار خوبی بود یا نه؟ من فکر می کنم اغلب کسانی که شما از آنها نام بردید، سابقه خوبی نداشته اند.

تسنیم

11072453400.jpg

در یادبود سالروز فاجعه حلبچه؛

حلبچه قربانی نسل کشی رژیم دیکتاتوری صدام حسین 

25 اسفند سالروز بمب باران حلبچه است؛ نام حلبچه که می آید یکی ازغم انگیزترین ودردناک ترین برهه های جنگ تحمیلی و جنایات تلخ وهولناک رژیم صدام حسین علیه بشریت به یادمان می آید و خاطرمان هرچه بیشتر مکدر می شود و ذهنمان را می ساید.

شاید باید گفت مرگ مردمان کردحلبچه با طعم خردل (ایپریت) با چاشنی تاول زای گاز اعصاب تابون وسارین وبوی مرگ آور سیانوژن؛ تراژدی تلخ غیرمنتظره ای بود که پس از جنگ جهانی دوم رخ داد وهنوز هم پس از سال ها آثار و تبعات آن باقی است.

صدام حسین بارها در طول 8 سال جنگ تحمیلی از سلاح های ضدانسانی شیمیایی و کشتار جمعی علیه ایران استفاده کرد ورکورد جدیدی را پس از جنگ جهانی دوم در کارنامه خود به ثبت رساند.

ابعاد جنایت جنگی رژیم صدام علیه بشریت در حلبچه آن چنان گسترده بود که با وجود سکوت رسانه ای غرب، موقعیت بین‏المللی عراق وحامیان غربی و عربی وی را بسیار تضعیف کرد.

شهر حلبچه ساعت 14بیست وپنجم اسفند 66 توسط 50 فروند میراژ بمب افکن و هواپیمای سوپراتاندارد فرانسوی رژیم صدام بمباران شد.

درآن روز بمب افکن هایی که هرکدام چهار بمب شیمیایی 500 کیلویی را حمل می کردند در مانوری عظیم مردم بی گناه حلبچه را مورد حمله قرار دادند.

رژیم صدام از گاز های مختلفی از جمله خردل (ایپریت)، اعصاب (تابون، سارین یا سومان)، VX و سیانوژن برای بمباران شیمیایی خود استفاده کرد و بعدها گفته شد که این گازها توسط کشورهای غربی تامین می شده است.

بعد از این فاجعه جهانی، سرلشکر وفیق سامرایی، رئیس پیشین استخبارات نظامی عراق درافشاگری عجیبی گفت که حملات گسترده شیمیایی به دستورمستقیم صدام به دلیل یاس وناامیدی وی در پیروزی رزمندگان در مناطق بندیخان وحلبچه و مناطق اطراف آن ونیز همراهی مردمان کرد آن مناطق به آنها بوده است.

اوگفته بود که به دستور صدام حسین حملات شیمیایی توسط 50 خلبان رژیم که آگاهی کامل از این سلاح ها داشته اند انجام شده است.

با حملات شیمیایی رژیم صدام به حلبچه؛ بیش از 183 هزار کُرد عراقی کشته شدند و حال آنکه در آن زمان هیچ یک از کشورهای عربی، کویت وترکیه که دارای قدرت بودند موضع گیری روشنی به فاجعه نسل کشی رژیم صدام نکردند.

در آن زمان صدام حسین در تصمیمی عجیب تر از بمباران شیمیایی، حلبچه را به گور دسته جمعی تبدیل کرد و از انتقال مردمانش به مکان دیگری امتناع ورزید.

شواهد و قرائن گویای آن است که از منظر حقوق بین المللی؛ بمباران شیمیایی حلبچه نقض آشکار پروتکل 17 ژوئن 1925 در محکومیت کاربرد سلاح های شیمیایی،اسناد کنفرانس صلح لایحه 1899 و1907، ماده 6 اساسنامه دادگاه نورنبرگ 1964، ماده 5 عهدنامه واشنگتن 1922، ماده 3 اعلامیه جهانی حقوق بشر1948وکنفرانس منع کاربرد از سلاح های شیمیایی (پروتکل منع استفاده از سلاح شیمیایی 1929 و کنوانسیون چهارم ژنو 1949) بود.

گفته شده است که در مجموع 207 شرکت اروپایی از جمله هلند، آلمان و فرانسه به رژیم صدام سلاح و کشتار جمعی فروخته اند.

بعدها دادگاهه بین المللی لاهه در کش و قوسی جنایات بمباران های شیمیایی صدام حسین را نسل کشی علیه بشریت اعلام کرد و به آن رای داد.

اکنون جنگ عراق وایران سال هاست که خاتمه یافته است و مدت ها از این موضوع می گذرد اما منازعات آن همچنان ادامه دارد و خسارات ناشی ازجنگ پیگیری نشده است. زخم ها هنوز التیام نیافته و خسارات ناشی از بمباران شیمیایی هنوز جبران نشده است.

994-8march-2016-2.jpg

به ‌مناسبتِ روزِ جهانیِ زن

درود بر مبارزۀ دلاورانهٔ زنان ایران برضد سرکوب ضدانسانی و خشن حقوقشان، و برای تحقق آزادی، عدالت اجتماعی، و برابری جنسیتی!

هم‌میهنان گرامی!

کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران فرارسیدنِ هشتم مارس، ۱۷ اسفندماه، روز جهانیِ زن، روز تجدید پیمان با بیش از یک سده نبرد تاریخی و قهرمانانۀ زنان جهان برای رهایی از بندهایِ ستم جنسی و طبقاتی و دست یافتن به برابریِ اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی را به شما تبریک می‌گوید.

اگرچه بزرگ‌داشت هشتم مارس امروزه به شکل گسترده‌ای‌ در سراسر جهان برگزار می‌شود، امّا بسیاری از رسانه‌های همگانی وابسته به سرمایهٔ انحصاری هنوز هم تلاش می‌کنند تا تاریخچهٔ واقعی هشتم مارس و ارتباط گسست‌ناپذیر آن با آغاز جنبش جهانیِ چپ و رشد اندیشه‌های سوسیالیستی را نفی و مخدوش کنند یا نادیده بگیرند. برگزاریِ رسمی این سالروز در پی ‌تصمیمِ کنفرانسِ بین‌المللی سوسیالیست‌ها در سال ۱۹۱۰ آغاز شد. به‌پیشنهادِ کلارا تستکین، کمونیستِ نامدار آلمانی، به‌منظورِ گرامی‌داشتِ خاطرۀ زنان کارگر قهرمان آمریکا که با گلوله‌های پلیس این کشور به خاک و خون کشیده شده بودند، این روز (هشتم مارس) روزِ ابرازِ همبستگی با مبارزۀ زنان جهان نام‌گذاری شد. مبارزۀ زنان در بیش از یک سدهٔ گذشته در سطح جهان- از کشورهای پیشرفتهٔ سرمایه‌داری گرفته تا کشورهای آسیا، آمریکای لاتین، و آفریقا- با تحوّل‌های شگرف و پیشرفت‌های تحسین برانگیزی همراه بوده است. جنبش زنان در زمینۀ بالا بردنِ سطح آگاهیِ عمومی در مورد نقشِ زنان در جامعه، در هم شکستنِ قوانین زن‌ستیزانۀ جامعه‌های ”مرد سالار“، و به دست آوردنِ حقوق اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی، موفقیت‌های بسیار و پیشرفت‌های چشمگیری داشته است و توانسته است شرایط تلاش برای برچیدنِ بساطِ نابرابریِ جنسیتی را در بسیاری از کشورهای جهان دگرگون کند.

زنان مبارز ایران!

مبارزات شما برای دستیابی به حقوقتان و رها شدن از بندهای واپس‌ماندگی‌های عمیق اجتماعی-مذهبی، و همچنین پیکارتان برضدِ حکومت‌های استبدادی در شکل‌های مختلف آن، یکی از درخشان‌ترین برگ‌های تاریخ پیکارِ رهایی‌بخش کشور ما بوده و است. از نخستین تلاش‌ها برای برگزاریِ نخستین جشن روزِ جهانیِ زن در ۱۷ اسفندماه ۱۳۰۱ خورشیدی، یعنی ۹۳ سال پیش، که به ابتکارِ زنان پیشرو میهنمان در شهر رشت برگزار شد، به جنبشِ زنان تا امروز راه درازی را پیموده است. مبارزهٔ زنان پیشرو برای بردن آگاهی به درون جامعۀ به‌شدّت عقب‌ماندۀ ایرانِ آن دوران، و مبارزه برای تحقق حقوق اوّلیه‌ای همچون حقِ رأی، در دگرگون کردنِ سیمای جامعۀ واپس‌مانده و در روند تحققِ پیشرفت اجتماعی در ایران اثر ژرفی داشته است.

تاریخ معاصر میهنمان پر است از مبارزات تحسین برانگیز زنان کشور در مقطع‌های تعیین‌کننده‌ای همچون انقلابِ مشروطیت، جنبشِ تنباکو، جنبش توده‌ای و جنبشِ ملّی شدن صنعت نفت کشور، مبارزات انقلابی برضدِ رژیم دیکتاتوریِ شاه، انقلابِ بهمن ۱۳۵۷، مبارزه در راهِ صلح و برای پایان دادن به جنگ هشت سالهٔ ایران و عراق، و مبارزه برضد سیاست‌های ارتجاعیِ رژیم ”ولایت فقیه“. سرکوبِ خشن حقوق زنان در سه دهۀ گذشته، همواره با مقاومت قهرمانانه و مبتکرانۀ زنان میهن ما رو‌به‌رو بوده است و خواهد بود. پیکارِ حماسیِ زندانیان سیاسی زن، که تا به امروز همچنان ادامه دارد، و شهید شدن شماری از این مبارزانِ قهرمان، از جمله رفیق شهید ما فاطمهٔ مدرسی (سیمین فردین)، عضو مشاور کمیتۀ مرکزی حزب، که در فروردین ماه ۱۳۶۸ در زندان‌های قرون وسطاییِ رژیم به جوخۀ اعدام سپرده شد، نشانۀ عزم استوار زنان ایران در پیکار با استبداد حاکم است.

ادامهٔ سرکوب خشن حقوق زنان در رژیم ولایت فقیه

ما امسال در شرایطی به استقبال روز جهانی زن در ایران می رویم ‌که با وجود گذشت ۳۷ سال از پیروزی انقلاب بهمن ۵۷،‌ که زنان نقش اساسی و برجسته‌ای در پیروزی آن داشتند، بسیاری از خواست‌های جنبش زنان و آرزوهای زنان میهن ما توسط حاکمان کنونی و خائنان به آرمان‌های انقلاب بهمن زیر پا لگدمال شده است.

علی خامنه‌ای، ”ولی فقیه“رژيم، در دیداری که در آغاز سال ۱۳۹۳ با "زنان فرهیخته و نُخبه" داشت، بار دیگر بر سیاست‌های زن ستیزانه‌اش- که زیر پوششِ سخنانی در "دفاع از مقامِ زنان" ارائه شد- تأکید ورزید و چارچوب سیاست‌های آتیِ رژیم را در مورد زنان ترسیم کرد. خامنه‌ای در سخنانش ضمن توجیهِ ایدئولوژیک نابرابری بین زن و مرد و طبیعی جلوه دادنِ این نابرابریِ، خانه‌نشینی، دوری از فعالیت‌های اجتماعی، اشتغال، و کوشش برای تحصیل را برای زنان منطقی و طبیعی خواند و غیر از آن را ”متحجّرانه“ و فریبکاری نامید. او در بخشی از سخنان خود گفت: "نگاهِ کاسب‌کارانه به ظرفیتِ زنان در مسائل اقتصادی، از جمله اشتغال و نگاه تحقیرآمیز به زن و تنزّل دادن او به وسیله‌ای، مبانی دیگری است برای اطفای شهوات مردان، که تفکرات غربی را دربارهٔ زنان کاملاً ظالمانه و متحجّرانه ساخته است." (پایگاه اطلاع رسانی "دفتر رهبری"، ۳۰ فروردین‌ماه ۱۳۹۳).

حکومت جمهوری اسلامی ایران در چشم جهانیان نیز دارای کارنامهٔ سیاهی از زن‌ستیزی است، به طوری که دبیرکل سازمان ملل متحد در گزارشی که در این زمینه منتشر کرد، برخی از معضلات حقوق بشری زنان در ایران را برشمرد، که از آن جمله‌اند: نقض حقوق مدافعان حقوق بشر زنان و فعالان عرصهٔ حمایت از حقوق زنان، و اِعمال تبعیض علیه زنان در قانون و رویّه.

بر اساس این گزارش، دولت جمهوری اسلامی ‌ایران کمترین مشارکت زنان در نیروی کار و کمترین میزان درآمد برای زنان را در میان کشورهای منطقه به خود اختصاص داده است. دبیرکل سازمان ملل از دولت ایران درخواست کرده است که قوانین و رویّه‌هایی در جهت ارتقای مشارکت زنان در زندگی سیاسی، عمومی، اقتصادی، و حرفه‌ای اتّخاذ کند. همچنین در آخرین گزارش دبیرکل سازمان ملل در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران که در مهرماه ۱۳۹۴ منتشر شد، برخی از قوانین و مقرراتی که منجر به اِعمال تبعیض جنسیتی علیه زنان و افزایش میزان ارتکاب خشونت علیه زنان در کشور ایران می‌شود، این‌گونه برشمرده شده است: مفاد قانون مجازات اسلامی ‌در مورد شهادت زنان و میزان دیه زنان، مفاد قانون مدنی در خصوص جواز ازدواج دختران سیزده سال، و قانون حمایت از خانواده که ازدواج موقت و ازدواج مجدد را جایز دانسته است. همچنین، به لایحهٔ فرزندخواندگی اشاره شده است که به موجب آن ازدواج پدرخوانده و فرزندخوانده جایز است، و دبیرکل سازمان ملل این امر را نقض حقوق کودکان و نقض تعهدات دولت ایران طبق کنوانسیون حقوق کودک اعلام کرد.

دولت ”تدبیر و امید“ و حقوق زنان

حسن روحانی در جریان انتخابات مهندسی شدهٔ سال ۱۳۹۲ ‌قول های زیادی دربارهٔ تغییر وضعیت اجتماعی زنان داد. در آستانهٔ روی کار آمدن دولت روحانی، ‌در همایشی که در روز ۱۱ تیرماه ۱۳۹۲ در تهران با عنوان "پیگیری مطالبات زنان ایران"‌ برگزار شد، خواست‌های مطالباتی زنان از دولت جدید به این ترتیب عنوان گردید: "لغو تفکیک جنسیتی و سهمیه‌بندی در دانشگاه‌ها، دادن اجازهٔ فعالیت به نهادهای مدنی و تشکل‌های غیردولتی در این حوزه، بازگرداندن رشتهٔ مطالعات زنان به دانشگاه‌ها، و حذف نگاه امنیتی به فعالان زنان. همچنین تأکید شد که رئیس‌جمهور جدید در انتخاب اعضای کابینهٔ آینده دقت کند تا کسانی که نگاه ضد زن و مردسالارانه دارند وارد کابینه نشوند. در یک کلام، حرکت به سمت رفع هرگونه تبعیض علیه زنان".

نگاهی به کارنامهٔ دوسالهٔ دولت روحانی نشان می‌دهد که نه‌فقط گامی جدّی در راه تحقق حقوق زنان در ایران برداشته نشده است، بلکه سیاست‌های کلان و زن‌ستیزانهٔ رژیم ولایت فقیه در عرصه‌های گوناگون همچنان ادامه دارد.

بسیاری از کنشگران حقوق زنان در ایران، ‌که همچنان تحت پیگرد نیروهای امنیتی رژیم به مبارزهٔ خود ادامه می‌‌دهند، با اشاره به عمل نکردن دولت روحانی به قول‌های انتخاباتی‌اش، به انبوه فزایندهٔ مشکلات زنان میهن ما در شرایط ادامهٔ حاکمیت رژیم ولایت فقیه اشاره می‌کنند. از آن جمله رضوان مقدم، فعال حقوق بشر و حقوق زنان و از کنشگران ”کمپین یک میلیون امضا“ است که به خاطر فعالیت‌های حقوق بشری خود در ایران سابقهٔ چندین احضار و بازداشت داشته است. ایشان در مورد عملکرد دولت روحانی در عرصهٔ حقوق زنان می‌گوید: ”خواست‌های زنان در سال گذشته تقریباً همان‌هایی بوده که از اوّل انقلاب تا کنون مطرح بوده و در برخی موارد حتّیٰ به پیش از انقلاب برمی گردد. البته برخی از حقوقی که زنان پیش از آن کسب کرده بودند، با وقوع انقلاب به یک‌باره از آنها ستانده شد... به‌جز در موارد بسیار جزئی مثل حق حِضانت فرزند پسر و دختر که تا ۷ سالگی بر عهدهٔ مادر گذاشته شده است- که البته در صورت ازدواج مادر، پدر می‌تواند حِضانت فرزند را بازپس گیرد- نه‌تنها تغییرات مثبتی در جهت رفع نابرابری و تبعیض علیه زنان انجام نشده، بلکه گاهی شاهد افزایش فشار در وضع قوانین و لوایح، بخش‌نامه‌ها، و دستورالعمل‌های زن‌ستیز نیز بوده‌ایم... ‌سهمیه‌بندی جنسیتی در برخی از رشته‌های تحصیلی دانشگاهی و ایجاد محدودیت‌های مختلف از عرصه‌های عمومی تا دخالت حکومت در خصوصی‌ترین زوایای زندگی زنان، مانند پیشگیری از بارداری، از دیگر مسائلی هستند که در حوزهٔ زنان رخ داده است. متأسفانه حکومت نه‌تنها در موارد خشونت علیه زنان بازدارنده نیست، بلکه پاره‌ای ازعوامل درون حکومتی به عدم امنیت زنان و حضورشان در عرصه‌های عمومی دامن می‌زنند؛ مثل فاجعهٔ اسیدپاشی در اصفهان. بنابراین، با توجه به مطالبی که گفته شد، ما شاهد تحقق خواست‌های زنان نیستیم...“ (به نقل از سایت ”ایران وایر“، ۱۷ اسفندماه ۱۳۹۳)

جنبش زنان و انتخابات اسفندماه ۱۳۹۴

در طول بیش از دو سالی که از روی کار آمدن دولت حسن روحانی می‌گذرد، برخلاف همهٔ قول‌های داده شده،‌ نه‌فقط هیچ‌یک از خواست‌های زنان محروم میهن ما تحقق نیافته است، بلکه فشارها بر فعالان جنبش زنان و کارزار گسترده برای محدود کردن هرچه بیشتر حضور و فعالیت‌های اجتماعی زنان همچنان ادامه دارد. از کارزارهای سازمان‌یافتهٔ جنایتکاران حاکم و اسیدپاشی در شهرهای گوناگون تا حمله با چاقو و کشتن زنان بی‌گناه، همه بخشی از برنامهٔ واحد مزدوران رژیم برای حاکم کردن جوّ خفقان و وحشت و به حاشیه راندن جنبش زنان در جامعهٔ ماست.

انتخابات سال ۹۴ ‌بار دیگر فرصتی بود که زنان میهن ما تلاش کنند تا با استفاده از فضای انتخاباتی موضوع سرکوب حقوقشان را طرح کنند. اعلام نامزدی شمار زیادی از زنان که توسط شورای نگهبان ارتجاع رد صلاحیت شدند، نشان داد که رژیم ارتجاعی حاکم مصمّم است که همچنان با ادامه دادن به سیاست‌های سرکوبگرانهٔ خود از هرگونه حرکتی در راه تحقق حقوق زنان در جامعه، هرچند جزئی، جلوگیری کند. آنچه باعث تأسف است این است که شمار محدودی از اصلاح‌طلبان طرفدار ”اعتمادسازی“‌ با حاکمیت ارتجاع نیز ‌که اجازهٔ شرکت در فعالیت‌های انتخاباتی را یافتند آگاهانه از طرح مسائلی همچون سرکوب خشن حقوق زنان در میهن ما طفره رفتند تا به روند نزدیک شدنشان به حاکمیت لطمه‌ای وارد نیاید. آنچه مسلّم است این است که از درون مجلس تأیید صلاحیت شده توسط مرتجعانی همچون جنتی و یزدی نمی‌توان امیدِ بیرون آمدن قوانینی در راستای حقوق زنان را داشت. حاکمیت ارتجاع در زمینهٔ کاهش سطح مطالبات مردمِ جان به لب رسیده تا حدّ قبول تغییرناپذیر بودن نظام سیاسی میهن ما و قبول تداوم رژیم استبدادی ولایت فقیه، به‌ویژه در پی کودتای خشن و خونین انتخاباتی سال ۸۸ و حصر آقایان میرحسین موسوی و کروبی و‌ خانم زهرا رهنورد، تلاش گسترده‌ای کرده است که باید هوشیارانه با آن به مقابله برخاست. مبارزه برای احقاق حقوق زنان میهن ما را نمی‌توان با بده بستان‌های پشت پرده برای رسیدن به چند صندلی در مجلس شورای اسلامی ارتجاع خاموش ساخت، آن هم در حالی که اساسی‌ترین حقوق اجتماعی و دموکراتیک زنان سرکوب می شود. زنان میهن ما آگاهانه و شجاعانه به پیکار خود ادامه خواهند داد.

زنان آگاه و مبارز!

کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران ضمن شادباش گفتن مجدد فرا رسیدن روز جهانی زن، بار دیگر بر این اعتقاد خود تأکید می‌کند که آزادی هر جامعه‌ ای در گرو آزادی زنان آن جامعه است، و از این رو حمایت از پیکار شما و شرکت فعال در مبارزه و تلاش برحق شما در راه دست یافتن به خواست‌های برابری‌خواهانه و لغو هر نوع ستم جنسیتی وظیفهٔ اساسی و انقلابی هر مبارز آزادی‌خواهی است. جنبش زنان ایران به‌رغم همهٔ سرکوب‌ها و همهٔ تلاش‌های مرتجعان حاکم همچنان به پیکار خود ادامه داده است و خواهد داد، و دیر نیست آن روزی که راه برای تحقق حقوق برحق زنان میهن ما و استقرار آزادی و عدالت اجتماعی گشوده شود. مبارزهٔ مشترک و سازمان‌یافتهٔ همهٔ گردان‌های اجتماعی و نیروهای مدافع آزادی گامی اساسی در راه پیشبُرد این وظیفهٔ تاریخی است.

درود به زندانیان زن مبارزی که در زندان‌های قرون وسطایی رژیم به پیکار دلیرانهٔ خود ادامه می‌دهند!

پیروز باد جنبش زنان ایران و جهان برای برابری حقوق و پایان ستم جنسیتی!

کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران

۱۵ اسفند ۱۳۹۴

نامۀ مردم

Afzalijpg-400.jpg

به مناسبت 7 اسفند ماه، سی و دومین سالگرد تیرباران ناخدا افضلی و یاران

به یاد قهرمانان خاموش خلق: رهروان صبح امید!

به دنبال یورش گزمگان امنیتی جمهوری اسلامی به حزب ما و برپایی نمایشات مشمئز کننده تلویزیونی و سپس تشکیل بیدادگاه های نظامی، به ریاست ری شهری جنایتکار (نامزد لیست «امید» اصلاح طلبان برای مجلس خبرگان) و همکاری علی یونسی، مشاور حسن روحانی، در روز ۶ اسفند ماه سال ۱۳۶۲، ده تن از اعضای حزب که در میان آنها برخی از برجسته ترین فرماندهان ارتش و قهرمانان دفاع میهنی، به همراه چند تن از کادرهای مجرب و پرسابقه توده ای حضور داشتند، به جوخه اعدام سپرده شدند.

۷ اسفندماه امسال سی و دو سال از جنایت هولناک سران رژیم ولایت فقیه بر ضد افسران دلیر و کادرهای برجسته حزب تودة ایران می گذرد. کارگزاران استبداد و ارتجاع، هراسناک از رشد اجتماعی حزب ما و نفوذ اندیشه های آن در درون جامعه به بهانه سراپا دروغ ”تدارک کودتای نظامی“ به حزب تودة ایران یورش آوردند تا خیانت شان به آرمان های انقلاب شکوهمند بهمن ۵۷ و کشاندن ایران به بند زنجیرهای یک رژیم دیکتاتوری قرون وسطایی را پنهان نمایند. در دروغ بودن ادعای ”کودتای حزب“ همین کافی که مهندس میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت حکومت؛ سال ها بعد در یک مصاحبه مطبوعاتی درباره این ادعا از جمله گفت: ”در جریان حزب توده، به ما تلفن زده شد که حزب توده توطئةوسیعی را پی ریخته و مسئله چنین مطرح بود که ظرف ۴۸ ساعت یا ۲۴ ساعت ممکن است اتفاقاتی بیفتد. تلفن کردیم به برادرمان جناب هاشمی رفسنجانی و مسئله با بقیه مسئولین بالای مملکتی مطرح شد. گویا حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با آیت‌الله موسوی اردبیلی آن وقت تشریف نداشتند. بالاخره فوراً خدمت امام رفتیم. برادران اطلاعاتی مسئله را گزارش دادند. حضرت امام با دقت مسئله را گوش دادند. سپس تحلیلی در ظرف چند دقیقه از روند حرکت شرق و غرب ارائه کردند و فرمودند. این اطلاعات کاملاً نادرست است. هیچ مسئله‌ای پیش نخواهد آمد. اصرار شد که آقا چنین نیست، خود آنان اعتراف کرده‌اند. ایشان فرمودند: من نمی‌گویم مواظب نباشید و تحقیق نکنید، ولی بدانید این مسائل و اطلاعات دروغ است. بعد هم تحلیل حضرت امام درست در آمد و نظر ایشان ثابت شد. پس از اثبات عدم کودتا، اتهام را به جاسوسی برای شوروی تغییر دادند...“ (به نقل از میرحسین موسوی با نشریه ”حوزه“، فروردین و اردیبهشت - خرداد و تیر ۱۳۶۹، شماره ۳۷ و ۳۸)

به دنبال یورش گزمگان امنیتی جمهوری اسلامی به حزب ما و برپایی نمایشات مشمئز کننده تلویزیونی و سپس تشکیل بیدادگاه های نظامی، به ریاست ری شهری جنایتکار (نامزد لیست «امید» اصلاح طلبان برای مجلس خبرگان) و همکاری علی یونسی، مشاور حسن روحانی، در روز ۶ اسفند ماه سال ۱۳۶۲، ده تن از اعضای حزب که در میان آنها برخی از برجسته ترین فرماندهان ارتش و قهرمانان دفاع میهنی، به همراه چند تن از کادرهای مجرب و پرسابقه توده ای حضور داشتند، به جوخه اعدام سپرده شدند.

در ۶ اسفند ماه رفقا، ناخدا دکتر بهرام افضلی فرمانده نیروی دریایی و فاتح نبردهای دریایی خلیج فارس، سرهنگ بیژن کبیری فرمانده نیروهای هوابرد و فاتح عملیات شکستن محاصره آبادان، سرهنگ هوشنگ عطاریان قهرمان مرحله نخست جنگ و فاتح عملیات غرب کشور و مشاور وزیر دفاع، سرهنگ حسن آذرفر استاد دانشکده افسری و معاون پرسنلی نیروی زمینی، از برجسته ترین، و مجرب ترین افسران وقت ارتش، شاهرخ جهانگیری عضو مشاور کمیته مرکزی حزب و از مسئولان سازمان نوید، ابوالفضل بهرامی نژاد پژوهشگر توانا، محمد بهرامی نژاد از کادرهای حزب، فرزاد جهاد قهرمان مقاومت درکمیته مشترک، رضا خاضعی از کادرهای با سابقه و خسرو لطفی از کادرهای ورزیده حزب جان و هستی سوزان خود را نثار مبارزه در راه خوشبختی انسان ساختند.

از آن جنایت هولناک سی و دو سال می گذرد ولی نام و خاطره و راه رفقای قهرمان ماهمواره و همیشه زنده است. رژیم واپس گرای ولایت فقیه با اعدام این ده مبارز فداکار توده ای کینه خود را به حزب و آرمان های مردمی آن نشان داد، همین رژیم واپس گرا در فاجعه ملی توده ای ها و دیگر مبارزان میهن دوست و ترقی خواه را با برپایی دادگاه های چند دقیقه ای تفتیش عقاید قتل عام کرد و اینک با تخریب خاوران می کوشد به زعم خود گرد فراموشی بر جنایات بی شمار خویش افشاند. نام رفقای شهید: ناخدا افضلی و یاران او آذین بند درفش مبارزه مردم ایران برضد استبداد، ارتجاع و امپریالیسم برای عدالت اجتماعی، آزادی، استقلال صلح و طرد رژیم ولایت فقیه است. حزب ما به داشتن چنین فرزندان فداکار، فروتن و ایثارگری به خود می بالد! یاد آنان جاودانه و راهشان پر رهرو باد!

سایت حزب تودۀ ایران

end400.jpg

در سالگرد انقاب بهمن:

کارنامه سیاه و ضد مردمی روحانیون حاکم در سی و هفت سالگی انقلاب بهمن ۵۷

ایران سی و هفت سال پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷، کشوری است اسیر استبداد مشتی تاریک اندیش، که با سیاست های نابخردانه و واپس گرایانه کشور ما را سال ها از نظر فرهنگی-اجتماعی به قهقرا برده اند و شکاف عمیق میان دارایی و فقر را در ابعاد بی سابقه ای گسترش داده اند. حاکمیت کلان سرمایه داری تجاری و بورژوازی بوروکراتیک نوین، ثمرات فاجعه باری برای اکثریت هم میهنان ما به همراه داشته است. زندگی میلیون ها ایرانی زیر خط فقر (که شماری از مراکز آمار دهی رسمی رژیم آن را تا حدود۴۰ درصد تخمین می زنند)، نابودی بخش های عمده ای از مراکز تولید داخلی، بیکاری فزاینده میلیون ها تن، که بخش عمده ای از آنها را نسل جوان کشور تشکیل می دهد، در کنار ایجاد اقتصادی بیمار و انگلی متکی بر محور واردات و دلالی از جمله اثرات سیاست های فاجعه بار سال های اخیر رژیم ولایت فقیه است

با فرار رسیدن ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، سی و هفت سال از پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ می گذرد. حزب ما انقلاب بهمن را ادامه سنن ریشه دار مبارزاتی مردم ایران ارزیابی کرد و در نخستین اطلاعیه هیات اجراییه وقت کمیته مرکزی حزب توده ایران به تاریخ مهرماه ۱۳۵۷ با عنوان ”ویژگی های جنبش انقلابی ایران و شعارهای اساسی مبارزه“ از جمله نوشت: ”مردم ایران با انقلاب پر افتخار مشروطیت پیشتاز انقلابات آسیا بودند. مبارزات مردم ایران دردوران جنگ دوم جهانی وپس از آن از اولین جلوه های مبارزات دمکراتیک خلق درجهان آن روز محسوب می شد. مردم ما با نهضت بزرگ ملی کردن صنایع نفت پس از جنگ دوم، یکی از برجسته ترین مبارزات علیه امپریالیسم را انجام دادند. کشور ما با جنبش کنونی خود یک بار دیگر نشان داد که سنن و روحیات طغیان انقلابی علیه ستمگران و غارتگران داخلی و خارجی درایران ریشه های عمیق دارد و سخت دراشتباهند کسانی که خیال می کنند این مردم را می توان خموشانه تاراج کرد و بی کیفر در قید استبداد نگاه داست... جنبش کنونی مردم ایران جنبشی است عمیقا خلقی، جنبشی است دمکراتیک، جنبشی است علیه حکومت مطلقه یک پادشاه خائن و خونخوار، جنبشی است ضد امپریالیستی...“

زمینه تاریخی پیدایش و نیروهای محرکه انقلاب بهمن

انقلاب بهمن مانند دیگر انقلاب های کلاسیک جهان برپایه تمایل و اراده این یا آن شخص و نیروی سیاسی و یا به مثابه یک ”معجزه غیبی“ آنگونه که مرتجعان حاکم بر میهن ما مدعی اند، پدید نیامد. جامعه ایران دردهه های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ به دلایل عینی و ذهنی مشخصی که ناشی از بسط مناسبات سرمایه داری با هدف رشد سرمایه داری وابسته به امپریالیسم در کشور بود، با بحران ژرف ساختاری مواجه شد. به موازات رشد سرمایه داری بزرگ و رسوخ فزاینده سرمایه های امپریالیستی در اقتصاد ایران، زمینه ورشکستگی خرده بورژوازی و تضعیف مواضع سیاسی-اقتصادی لایه هایی از سرمایه داری ملی فراهم آمد. طبقه کارگر در اثر روند بغرنج و متضاد بسط مناسبات سرمایه داری وابسته از رشد کمی و کیفی قابل ملاحظه ای برخوردار شده بود که به آن وزن اجتماعی مهمی در ساختار طبقاتی می بخشید، اما این طبقه در زیر اعمال فشار سیستماتیک قرار داشت و به همراه دهقانان و لایه های تهیدست جامعه از استبداد سلطنتی لطمه دیده و منافع سیاسی- صنفی آن نادیده و پایمال می گردید. به این ترتیب رشد سرمایه داری وابسته شکاف ژرف بین رژیم شاه و طبقات و قشرهای دمکراتیک جامعه را فزونی بخشیده و ادامه حیات رژیم وابسته پهلوی را در گرو تشدید سیاست ترور و اختناق قرار می داد. بر بستر این بحران فراگیر بود که جنبش انقلابی مردم ایران گام به گام اوج گرفت و منجر به پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ شد. انقلاب بهمن با شرکت گسترده توده های میلیونی مردم از کارگران، دهقانان، خرده بورژوازی شهری گرفته تا لایه هایی از بورژوازی کوچک و متوسط به پیروزی رسید. طبقه کارگر ایران توانسته بود به لحاظ عینی، از طریق اعتصاب های گسترده کارگری در صنایع کلیدی، درانقلاب نقش تعیین کننده ایفا نماید، ولی به دلیل فقدان تشکل های صنفی و پیوند با حزب سیاسی خود قادر نگردید رهبری جنبش را به دست گرفته یا درآن سهمی بدست آورد.

سال های طولانی اختناق خشن حکومت شاه که هدف عمده اش نیروهای مترقی،‌دموکراتیک و چپ در میهن ما بود و در نتیجه تضعیف فعالیت سازمان یافته این نیروها در جامعه، و از سوی دیگر چشم پوشی دستگاه سرکوب ساواک شاه بر فعالیت بخش های عمده ای از نیروهای مذهبی،‌که در چارچوب مساجد و تکایا مردم را سازمان دهی می کردند،‌ سبب شد که این نیروها در آستانه انقلاب از سازمان یافتگی نسبی برخوردار باشند و بتوانند با توجه به پایگاه نیرومند مذهب در درون جامعه ما نقش کلیدی را در به دست گیری رهبری و هدایت انقلاب بهمن عهده دار شوند.

بدینسان خمینی و نیروهای هوادار او توانستند از خلاء سیاسی ناشی از سرکوب شدید ساواک و نیز ضعف و پراکندگی احزاب و سازمان های شرکت کننده درانقلاب، به نفع تحکیم مواضع خود بهره برداری کنند. با پیروزی انقلاب کلیه جناح های هیات حاکمه سابق برکنار و قدرت سیاسی به طیف گسترده نمایندگان خرده بورژوازی، لایه های بینابینی، سرمایه داری تجاری و کلان زمینداران منتقل شد. حاکمیت جدید در اوضاع ادامه مبارزه درونی و فرمانروایی جو انقلابی برجامعه دست به یک رشته اقدام ها در راستای اهداف ملی و دمکراتیک زد. ذکر این نکته حائز اهمیت است تنها نیروهایی که از همان آغاز کوچکترین نقشی درحاکمیت نداشتند طبقه کارگر، زحمتکشان شهر و روستا و نمایندگان سیاسی آنها بودند.

در پی سرنگونی رژیم شاه، انقلاب تنها مرحله سیاسی خود راِ، ‌یعنی تغییر حاکمیت سیاسی در کشور را، با موفقیت به پایان رساند. حزب توده ایران ادامه و تعمیق انقلاب را در گروی تشکیل جبهه واحدی از همه نیروهای معتقد به انقلاب می دانست که این جبهه به دلایل معینی از جمله مواضع انحصار طلبانه و قشری اطرافیان خمینی و تفرقه و چند دستگی میان نیروهای ملی و آزادیخواه، ایجاد نگردید، درچنین وضعیت بغرنجی حزب توده ایران می بایست تاکتیک مناسب و اصولی مبارزه را انتخاب می کرد. رهبری وقت حزب این تاکتیک را با د رنظر گرفتن حمایت اکثریت قاطع توده ها از خمینی برپایه باورهای مذهبی و نیز وعده هایی که خمینی و پیروانش در زمینه تحقق آماج های مردمی انقلاب می دادند، بر پایه سیاست »اتحاد و انتقاد« با خمینی و نیروهای طرفدار او تنظیم کرد. سیاست حزب ضمن حمایت درست و اصولی از تدابیر شورای انقلاب در سال های نخست انقلاب و تلاش در زمینه برجسته ساختن و مطالبه اجرای وعده های حاکمیت جدید به مردم که تاکتیک صحیح و اصولی بود، در برخورد با سیاست های انحصار گرایانه، زن ستیزانه و محدود کننده آزادی های و حقوق دموکراتیک که از سوی حاکمیت اعمال می شد دچار کاستی هایی بود که ما در سال های اخیر در اسناد رسمی حزب به بررسی و نقد آنها پرداخته ایم. حزب ما در دوران بسیار دشوار سنگین شدن سایه دیکتاتوری ولایت فقیه در سال ۱۳۶۱ به درستی سرنوشت انقلاب را در گرو نظام اجتماعی-اقتصادی آن می دانست و متذکر می شد، تحول اجتماعی-سیاسی از راه دگرگونی در اداره کشور برپایه اصول دمکراتیک و ایجاد امکان همه جانبه برای فعالیت های سازمان های انقلابی و مدافع انقلاب میسر است که این امر به معنای تامین حقوق و آزادی های دمکراتیک در جامعه و تحول اجتماعی-اقتصادی از راه دگرگونی بنیادین در زیر بنای اقتصادی با هدف تامین عدالت اجتماعی، ممکن است و در غیر این صورت مسیر انقلاب منحرف شده و با شکست مواجه می گردد.

استقرار استبداد قرون وسطایی و شکست انقلاب بهمن ۵۷

با سرکوب خونین نیروهای دگراندیش که در سال های دهه ۱۳۶۰ تشدید گردید، و در جریان آن هزاران تن از نیروهای طرفدار سازمان مجاهدین خلق ایران، حزب ما و سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)،‌ و همه نیروهای چپ کشور مورد پیگرد دستگاه های امنیتی حکومت قرار گرفتند،‌ به شکنجه گاه های ”نیروهای گمنام امام زمان“‌ کشانده شدند و یا به قتل رسیدند،‌ ایران در بندهای یک حکومت استبداد قرون وسطایی اسیر شد و ناقوس مرگ انقلاب بهمن ۵۷ به صدا در آمد.

بر خلاف برخی نظرات طرفداران شرمگین حاکمیت که گویا هنوز نیروهای ارتجاعی بر حیات سیاسی- اقتصادی میهن ما حاکم نشده اند، و انقلاب همچنان ادامه دارد،‌ انقلاب بهمن ۵۷ با استقرار حکومت استبدادی قرون وسطایی ولایت مطلقه فقیه و عقیم ماندن برنامه های اقتصادی انقلاب در راه تحقق حقوق زحمتکشان و حرکت به سمت استقرار عدالت اجتماعی به شکست کشانده شد. با این وجود انقلاب بهمن به رغم شکست و ناکامی، که علت بنیادین آن را باید در رهبری نیروهای مذهبی به زعامت خمینی جستجو کرد، و باوجود اینکه رژیمی مغایر با اهداف و آرمان های مردمی در بطن آن شکل گرفت و به سیر طبیعی و تکامل مادی و معنوی جامعه ایران لطمات جدی و جبران ناپذیر وارد ساخت، انقلابی با ماهیت مردمی بود و ستایش از این رخداد بزرگ باید در خدمت تجربه اندوزی برای آینده و افشای رژیم واپس گرای تسلط یافته بر آن قرار گیرد. افشای رژیم و شناخت عللی که به کامیابی و تثبیت آن انجامید، خود بهترین و موثرترین یاد کرد، ستایش و دفاع از حقانیت انقلاب بهمن است!

از دیدگاه طبقاتی اگر با پیروزی انقلاب طیف قشرهای میانه و خرد بورژوازی سنتی در کنار سرمایه داری تجاری حاکمیت سیاسی کشور را تصاحب کردند با رشد فساد در درون دستگاه های دولتی برآمده از انقلاب،‌ دست یابی این نیروها به منابع ملی و و با پشت کردن اکثریت رهبران انقلاب به آرمان های زحمتکشان، که در آغاز انقلاب مدعی حمایت از آنها بودند، قشر نوینی از بورژوازی بوروکراتیک نوین و کلان سرمایه داری تجاری رشد یافته و حاکمیت سیاسی و اقتصادی کشور را به انحصار خود درآورد. سیاست های کلان اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و سمت گیری طبقاتی حکومت جمهوری اسلامی در سال های اخیر خصوصا با وجود جابجایی دولت ها، از جمله دولت احمدی نژاد با دولت حسن روحانی تغییری نکرده است.

ایران سی و هفت سال پس از انقلاب بهمن

ایران سی و هفت سال پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷، کشوری است اسیر استبداد مشتی تاریک اندیش، که با سیاست های نابخردانه و واپس گرایانه کشور ما را سال ها از نظر فرهنگی-اجتماعی به قهقرا برده اند و شکاف عمیق میان دارایی و فقر را در ابعاد بی سابقه ای گسترش داده اند. حاکمیت کلان سرمایه داری تجاری و بورژوازی بوروکراتیک نوین، ثمرات فاجعه باری برای اکثریت هم میهنان ما به همراه داشته است. زندگی میلیون ها ایرانی زیر خط فقر (که شماری از مراکز آمار دهی رسمی رژیم آن را تا حدود۴۰ درصد تخمین می زنند)، نابودی بخش های عمده ای از مراکز تولید داخلی، بیکاری فزاینده میلیون ها تن، که بخش عمده ای از آنها را نسل جوان کشور تشکیل می دهد، در کنار ایجاد اقتصادی بیمار و انگلی متکی بر محور واردات و دلالی از جمله اثرات سیاست های فاجعه بار سال های اخیر رژیم ولایت فقیه است.

در آستانه ۳۷ سالگی انقلاب دولت روحانی مدعی است که با امضای ”برجام“‌ و نرمش قهرمانانه ای که ولی فقیه از خود نشان داده است ایران توانسته است به پیروزی بزرگی در سطح بین المللی دست یابد. و دروازه های ایران به سوی سرمایه و تجارت شرکت های فراملی گشوده شده است و از این بابت مردم باید متشکر این رهبری داهیانه حکومت باشند. البته مردم ما خوب می دانند که این عقب نشینی ذلت بار رهبری رژیم در واقع نتیجه یک دهه سیاست های ماجراجویانه و تحریک آمیز بین المللی دولت برگمارده و کودتایی محمود احمدی نژاد بود که زمینه ساز اصلی منزوی شدن ایران در جهان و منطقه و بهانه دادن به کشورهای امپریالیستی برای تحمیل تحریم های اقتصادی فاجعه باری بر میهن ما بود که تأثیر اساسی آن محرومیت و سیاه کامی بیشتر برای محرومان و زحمتکشان بوده است.

ایران در آستانه ۳۷ مین سالگرد انقلاب بهمن به سمت برگزاری دهمین انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری می رود. عملکرد شورای نگهبان با اطلاع و تایید ولی فقیه رژیم و رد صلاحیت هزاران تن از نامزدهای انتخاباتی، از جمله اکثریت قریب به اتفاق نیروهای اصلاح طلب و دگراندیش حاوی پیام روشنی برای مردم و همه نیروهای ملی و آزادی خواه کشور است. محتوی این پیام روشن است. در شرایط ادامه حاکمیت استبدادی ولایت فقیه،‌مردم ما از ابتدایی ترین حقوق خود، از جمله حق انتخاب آزاد نمایندگان خود، ‌محرومند و در این ”نظام نمونه“‌ جهان تنها حق برای مردم اطاعت بی چون چرا از اوامر رهبری و کارگزاران تاریک اندیش اوست. در این چارچوب حتی حق انتخاب ”میان بد و بدتر“‌ به نامزدهای از صافی شورای نگهبان گذشته محدود می شود.

تجربه دهه اخیر نشان می دهد که هدف راهبردی رژیم تثبیت دراز مدت خود در ایران و جا انداختن این نظر است که بجز رژیم ولایت فقیه و ساختار نظام سیاسی کنونی در ایران هیچگونه راهکار دیگری وجود ندارد و تنها نیروهایی که در انتها تقدس و تعویض ناپذیری ساختارهای کنونی قدرت را قبول دارند از حق حیات سیاسی برخوردار خواهند بود.

تجربه ۳۷ سال گذشته و فراز و نشیب های پیکار جنبش مردمی با استبداد حاکم نشان داده است که تنها با بسیج نیروهای اجتماعی و اعمال اراده توده ها در برابر استبداد ولایت فقیه است که می توان راه را به سمت آینده ای بدون حاکمیت استبدادی کنونی گشود.. بی شک توده های آگاه با درایت از همه امکانات و روزنه های موجود برای ادامه مبارزه کنونی بهره خواهند جست. بحران سیاسی-اقتصادی رژیم همچنان در ابعاد گسترده ای ادامه دارد و زمینه ساز شکاف های جدید در حاکمیت سیاسی کشور شده است. ولی این بحران و شکاف های فزاینده سیاسی به خودی خود نمی تواند زمینه ساز تغییرات اساسی در میهن ما باشد. بدون مبارزه گسترده و هماهنگ توده ها، رژیم قادر است به حیات خود با اتکاء بیش از پیش به سیاست سرکوب و خفقان ادامه دهد. اهمیت مبارزه امروز مردم با استبداد ولایی که ظرافت، تدبیر، موقع شناسی، پیشروی سنجیده و عقب نشینی و انعطاف حساب شده و مدبرانه لازمه آن است، برای آینده و سرنوشت میهن ما برکسی پوشیده نیست. در این راه دشوار و پرسنگلاخ، بدون تردید آرمان ها، تجربیات و نیز آرزوهای غرق به خون نسل آرمان گرای انقلاب، ره توشه گرانبهای پیکار با ارتجاع و استبداد برای نیل به آزادی، حق حاکمیت مردم و عدالت اجتماعی است. جنبش کنونی ضد استبدادی تبلور خواست ها و آرمان های انقلاب شکست خورده بهمن است که در زیر آوار استبداد ولایی مدفون شده است!

باید و می توان با درس گرفتن از تاکتیک های مبارزه انقلابی توده ها در جریان انقلاب بهمن ۵۷، انسجام صفوف نیروهای اجتماعی و مبارزه مشترک همه نیروهایی که نگران سرنوشت میهن مان هستند، رژیم ولایت فقیه را طرد کرد و راه تحقق تحولات بنیادین, دموکراتیک و پایدار را در میهن ما گشود.

نامه مردم

5455400.jpg

موسیقی‌ای که هنوز پابرجاست،

ماجرای اجرای سمفونی توسط ارکستر گرسنگان

در تابستان سال 1942، لنینگراد در قحطی بود. نزدیک به یک سال بود که آلمان‌ها این شهرها تحت محاصره و بمباران قرار داده بود. با این وجود، یک ارکستر موفق شد تا یک سمفونی تازه را که دیمیتری شوستاکوویچ ساخته بود را اجرا و در شهر پخش کند.

وقتی که کارل الیازبرگ دستور گرفت تا سمفونی هفتم شوستاکوویچ را اجرا کند، متوجه شد که مشکلی وجود دارد.

بعد از اجرای قطعه‌ای از تایکوفسکی، در دسامبر پیش از آن، تنها ارکستر باقیماندۀ شهر یعنی ارکستر رادیو لنینگراد تعطیل شده بود.

در دفترچۀ ثبت رویدادهای گروه ارکستر مربوط به آن زمان نوشته شده: "تمرین انجام نشد. سرابیان مرده است. پتروف مریض است. بوریشف مرده است. ارکستر کار نمی‌کند."

در چنین وضعیتی وقتی که الیازبرگ نوازندگانش را برای تمرین خبر کرد، فقط سروکلۀ 15 نفر پیدا شد.

نهایتاً در یکم اکتبر به او دستور داده شد تا شهر را ترک کند.

یکی از نوازندگان ترومپت حتی توان نواختن یک نت را هم نداشت.

نیاز به نیروی کمکی بود.

مسئولان شوروی دستوری را به جبهه‌های نبرد فرستادند و دستور دادند که هر نوازنده‌ای که در جبهه حضور دارد خود را برای تمرین معرفی کند. مردان از اردوگاه‌های نظامی می‌آمدند و میان ماموریتهایشان تمرین می‌کردند.

گفته می‌شود که شوستاکوویچ که در کنسرواتوار لنینگراد کار می‌کرد، کارِ ساخت سمفونی را پیش از تجاوز نظامی آلمان به شوروی در ژوئن 1941 آغاز کرده بود، اما به گفتۀ خودش پس از این اتفاق کار بر روی این سمفونی را با "شدتی فرابشری" ادامه داد.

او پس از آغاز محاصرۀ شهر در ماه سپتامبر در لنینگراد باقی ماند و یکی از تمرین‌های اولیۀ سمفونی‌اش به علت بمباران هوایی نیمه کاره ماند.

وقتی که ورود مایحتاج به شهر قطع شد، لنینگرادی‌های مجبور به خوردن موشها، اسبها، گربه‌ها و سگها شدند. و همزمان که شهروندان روی زمین با گرسنگی دست و پنجه نرم می‌کردند، نیروی هوایی آلمان نازی، بمبارانهای سنگینی را علیه شهر انجام می‌داد.

نجات‌یافتگان زمستان هولناک 1941-1942 در لنینگراد، جنازه‌هایی را که روی زمین افتاده بود و کسی نبود که آنها را دفن کند را به یاد دارند.

الیازبرگ نظم سفت و سختی را در پیش گرفت تا نوازندگانش را روی فرم بیاورد. نوازندگان سازهای بادی، به خصوص دچار مشکل می‌شدند و وقتی که می‌نواختند سرشان خالی می‌شد. اما با این وجود، او از جیرۀ نان هر نوازنده‌ای که خوب اجرا نمی‌کرد یا دیر به تمرین می‌آمد کم می‌کرد. حتی اگر علت تاخیر او، تدفین یکی از اعضای خانواده‌اش بود.

نوازندگان، شش روز در هفته با هم کار می‌کردند و کم کم سمفونی شکل گرفت. تا فرارسیدن روز اجرا، یعنی 9 آگوست 1942، گروه ارکستر تنها یکبار فرصت یافته بود تا سمفونی را به صورت کامل تمرین کند. آن هم تنها سه روز پیش از اجرای اصلی.

بیشکوف می‌گوید: "کمی پیش از اجرا، ارتش شوروی به شدت خطوط ارتش آلمان را بمباران کرد تا اسلحه‌های آلمانی را خاموش کند و کنسرت دچار وقفه نشود."

بلندگوها در سراسر شهر نصب شده بودند تا صدای کنسرت نه فقط به اهالی شهر که به نیروهای آلمانی نیز برسد.

یکی از مخاطبان آن اجرا اولگا کوادِ 18 ساله بود که پدرش و پدربزرگش هر دو در آغاز سال کشته شده بودند. او که حالا نود و چند ساله است، به خوبی آن روز به یاد دارد.

او می‌گوید: "شمعدانی‌ها می‌درخشیدند، احساس خیلی غریبی بود. از طرفی اتفاقی که در حال افتادن بود، غیرممکن به نظر می‌رسید. آن هم با وجود، محاصره، تدفین‌ها، مرگها، گرسنگی. واقعاً فوق العاده بود."

او می‌گوید: "تنها ترسی که داشتیم این بود که آلمانها بمبارانمان کنند. به خودم می‌گفتم: "خدایا بگذار تا آخرش را گوش کنیم." آن وقت الیازبرگ بیرون آمد، اعضای گروه ارکستر ایستادند و سپس شروع به نواختن کردند. همه گرسنه بودند، اما همه با لباس رسمی و پاپیون اجرا می‌کردند."

او ادامه می‌دهد: "نمی‌دانم چرا بلافاصله به یاد بابایم افتادم. بابا عاشق موسیقی خوب بود. او خودش نوازندگی می‌کرد و به من یاد می‌داد. به یاد آوردم که من را به سالن فیلارمونیک می‌برد و احساس کردم که او هم موسیقی را می‌شنود."

پایان کنسرت ابتدا با سکوت همراه شد.

آنطور که کزنیا ماتوس به یاد می‌آورد: "سپس انفجار تشویق و دست زدن بود. دختری از میان حاضران با یک دسته گل پیش آمد و دسته گل را به رهبر ارکستر داد. باورتان می‌شود که در آن شرایط محاصره، گل تازه آورده بود؟ به شکل غیرقابل باوری لذتبخش بود."

شوستاکوویچ این سمفونی را به مردم لنینگراد تقدیم کرده بود. مردمی که مجبور بودند یک سال و نیم دیگر محاصره را تحمل کن&#